4_5994843870616096163.mp3
10.76M
❤️ #دین_زیباست
اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله
قسمت 17
مربوط به بیمار و بیماری مومنان (2)
#خوبترین_مخلوق_خدا
#مکارم_اخلاق
لطفا با انتشار این فایل 👉🏿
این خوبترین مخلوق خدا را 👉🏿
به دیگران بشناسانید 👉🏿
✅ مخاطب اصلی مجموعههای جذاب دین زیباست نوجوانان هستند؛ به آنان برسانید!
🏴 آجرک الله يابقيةالله
سالروز شهادت مظلومانه باقر علم النبيين حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه را به محضر مقدس أعلیحضرت ولیعصر بقیةالله الأعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت و تعزیت عرض میکنیم.
💠 درمحضر مولا
حضرت امام باقر العلوم علیهالسلام 🔻
□ از حضرت امام باقر علیه السلام پرسید:
فدایتان شوم! آیا رحمان، رحیم، واحد، احد و صمد را میپرستیم؟
پاسخ فرمودند:
همانا کسیکه اسم را پرستش کند نه مسمّی ( ذات خداوند ) را، حتما شرک ورزیده و کافر و اهل انکار شده است و چیزی را ( که سزاوار پرستش باشد) عبادت نکرده است. باید الله واحد أحد صمد را که چنین اسامی دارد، پرستش کنی، نه آن اسماء را. این اسامی صفاتیاند که خداوند خود را به آن وصف فرموده است.
■ جعلني اللهُ فداك، نَعبدُ الرّحمنَ الرّحیمَ الواحدَ الأحدَ الصّمدَ؟
فقال: إنّ مَنْ عبَد الإسمَ دونَ المُسمّیٰ بالأسماءِ أشْركَ و کفَرَ و جحَد و لم یَعبُدْ شیئاً؛ بل اعبُدْ اللهَ الواحدَ الأحدَ الصّمدَ المُسمّیٰ بهذه الأسماءِ دونَ الأسماءِ، إنّ الأسماءَ صفاتٌ وصَفَ بها نَفْسَهُ
📚 کافی، جلد۱، صفحه۸۸
🔅اللهم عجل لولیک الفرج🔅
"رمان #اسطورهام_باش_مادر
#قسمت_سی_و_یک
سه مرد مقابل زینب سادات، کنار قبر سید مهدی نشستند.
چشمان از گریه سرخ و پف کرده زینب به برادرانش افتاد.
ایلیا گفت: خیلی بدی! چطور دلت اومد نگرانمون کنی؟
زینب سادات با صدای گرفته اش گفت: ببخشید. حالم خوب نبود.
مهدی گفت: اینبار دیگه نمیذاریم اذیتت کنه.
زینب سادات لبخند زد. نگاهش بین برادرانش چرخید: بی پدری سخته و
ما خوب اینو میدونیم. حالاچرا لشکر کشی کردین؟
مهدی گفت: چون یکی باید ماشین تو رو بیاره، یکی مثل من هم تو رو.
این داداشتم که دل تو دلش نبود و اومد.
زینب سادات اخمی کرد: تو مگه فردا مدرسه نداری؟
ایلیا خندید: فردا تعطیله خواهر خانمی!
مهدی بلند شد و گفت: بریم که تو خونه منتظرمون هستن. زودتر بریم تا دلشون آروم بشه.
زینب سادات دستی به قبر پدر کشید و در دل گفت: ببخشید بابا! من به توافتخار میکنم!
مهدی و ایلیا در دو طرف زینب سادات قرار گرفتند و به سمت خروجی گلزار شهدا به راه افتادند.
احسان هنوز نشسته بود. نگاهش به سنگ دوخته شد.
سلام سید! میدونم خیلی پر رو هستم. میدونم رسمش نیست. اما سید!
دستمو بگیر! دل دخترت رو باهام نرم کن! میدونم لایقش نیستم! اما سید!رفیقت، ارمیا، میگفت دستت بازه و دست مثل مارو میگیری! لایق دخترت کن! کمکم کن سید! تو رو به جدت قسم کمکم کن!
احسان با ماشین خودش و مهدی پشت فرمان خودروی زینب سادات نشست. ایلیا به بهانه تنهایی احسان، همراه او شد و زینب سادات تمام راه از محمدصادق و حرف هایی که دلش را میسوزاند گفت و مهدی برادرانه پای درد و دلهای خواهرانه زینبش نشست. خواهری که عجیب این روزها دل نازک شده بود. خواهری که به پاکی برگ گل بود، به زلالی آب روان! خواهری که همان آیه رحمت خدا بود.
ماشین ها جلوی خانه پارک شدند. همه از ماشین پیاده شدند. احسان پیاده شد و در را بازکرد. مهدی به ایلیا گفت در را باز کند تا ماشین را داخل حیاط بگذارد. زینب سادات به دنبال احسان وارد خانه شد. با صدای در، رها و زهرا خانم و سایه در ورودی خانه رها را باز کرده و منتظر
بودند. با دیدن احسان و زینب سادات به سمت زینب هجوم آوردند و او را در آغوش کشیدند.
در این میان، حضور محمدصادق اخم به چهره زینب سادات آورد اما حرفی که زد، همه را هاج و واج باقی گذاشت.
محمدصادق که با نفرت به زینب سادات زل زد و گفت: نگران این خانم بودید؟ ایشون که بهش خوش گذشته! یک روز میگه مهدی داداشمه و کارهاشو توجیه میکنه، امروز چی؟ اینم داداشتونه خانم؟
احسان گفت: حرف دهنت رو بفهم!
محمدصادق از خانه بیرون زد و با صدای بلندی گفت: خواستگاریمو پس میگیرم.
سیدمحمد در پی محمدصادق رفت اما صدای زینب مانع شد: بذار بره عمو! بذار شرش کم بشه!
صدرا غرید: اون به تو تهمت زد!
زینب سادات لبخند آیه مانندی زد و گفت: جواب این حرفشو باید بابام
بده! بابام حقمو میگیره!
بعد عذرخواهی کرد و به سمت واحد خودشان رفت.
ادامه دارد...
"نویسنده #سنیه_منصوری "
"رمان #اسطورهام_باش_مادر
#قسمت_سی_و_دو
محمدصادق پریشان و ناراحت از خانه بیرون زد.
دلش به زینب سادات خوش بود. دلش خوشبختی میخواست. حسی از
سالهای دور کودکی. حس خواستن دختر پاک و نجیبی که دردهای او را
میشناخت. دلش خوش بود به نجابت چادرش. دلش شکسته بود.
زینبش را طور دیگری میخواست. زینبش برای همیشه باورهایش را
شکست. چقدر تالش کرده بود تا رفتارش را تغییر دهد، تا دل دختری را
بدست آورد که آرزوی همه زندگی اش بود. دلشکسته خود را به هتل رساند. دلشکسته خود را روی تخت انداخت و
دل شکسته به خواب رفت.
مردی مقابلش ایستاد. خوب او را میشناخت. چشمان خشمگین مرد، به
چشمانش خیره شد. سیلی اول که به صورتش خورد درد در تمام تنش پیچید.
صدای مرد را بدون تکان لبهایش، شنید: این رو بخاطر اشکهای امروز دخترم زدم.
ضربه بعدی، محمدصادق را روی زمین انداخت: این بخاطر تهمتی بود که به دخترم زدی. این همه سال، هیچ وقت ازم شکایت نکرد! اما تو کاری کردی نه تنها شکایت کنه، که اشک بریزه و بگه پشت و پناهش باشم.
من هیچ وقت چشم از دخترم برنداشتم.
محمدصادق، آیه و ارمیا را پشت سیدمهدی دید. نگاهشان پر از غم و
اندوه بود.
دستی روی شانه محمدصادق نشست. نگاهش را به فرد پشت سرش انداخت. پدرش بود.
صدایش را درون ذهنش شنید: شرمندمون کردی!
محمدصادق از خواب پرید. صورتش میسوخت. تپش قلبش شدید بود.
عرق روی تمام تنش نشسته بود.
مقابل آینه ایستاد. دو طرف صورتش قرمز بود. دستی روی قرمزی ها کشید. روی زمین نشست و با صدای بلند گریه کرد. دلش از خودش، از قضاوت های عجولانه اش، از بی پروایی کلامش گرفته بود. دلش از خودش گرفته بود. خودش که تمام آرزوهایش را خاکستر کرده بود.
خودش که چوب عادت های غلطش را خورده بود. به سجده افتاد و با گریه گفت: خدایا! زینب رو ازم نگیر! تمام دلخوشیم رو ازم نگیر!
ادامه دارد...
"نویسنده #سنیه_منصوری "
"رمان #اسطورهام_باش_مادر
#قسمت_سی_و_سه
احسان نماز صبحش را خواند. قرآن ارمیا را در دست گرفت و صفحه ای را خواند. بعد قرآن را بوسید و به سجده رفت: خدایا! کمکم کن هم کُف زینب سادات بشم. کمک کن دست رد به سینه ام نزنه!
بعد بلند شد، کمی عقب رفت و به تخت تکیه داد. یاد صدای گرفته و قدم های سست زینب سادات، وقتی از کنار قبر پدرش بلند شده بود، دلش را لرزاند. جرات نگاه کردن به صورتش را نداشت. میدانست دیدن آن چشمان سرخ، کار دست دلش میدهد. بانو! دست دلم نیست. تو را از همه خواستنی های دنیا بیشتر میخواهم.
بانو! دست دلم نیست که دست روی تو میگذارد! اصلا خودت را دیده ای؟ اصلا حواس نگاهت به خودت هست؟ اصلا میدانی که چقدر خواستنت زیباست؟
محمدصادق در کوچه قدم میزد. بعد از آن رویای صادقه، دیگر نمیتوانست پلک بر هم بگذارد. منتظر بود زینب سادات را ببیند. نگاه پر از گله ارمیا و آیه، نگاه پر از خشم سیدمهدی و نگاه شرم زده
پدر، از مقابل چشمانش دور نمیشد. هرگاه دستش را روی جای سیلی میگذاشت، درد را احساس میکرد.
خدایا! چه کنم؟ من فقط دلبسته ام. دل به نازدانه سیدمهدی! نازدانه ارمیا! نازدانه آیه! دلش با سختی رفتار من نرم نمی شود. چه کنم که ذات من سخت است و ذات او به لطافت بهار؟ خدایا! دلم را نشکن. از تمام دنیا، تنها زینب را برای خودم میخواهم. زینب...
زینب سادات بی خبر از پریشانی مردی در کوچه به انتظار نشسته، آرام خوابیده بود. به آرامی خواب کودکی هایش، به آرامی لالایی های مادرانه آیه، به آرامی آغوش امن و پدرانه ارمیا. امشب سرش را با خیال راحت زمین گذاشت. امشب راحت خوابید. آنقدر که در تمام عمرش راحت نبود.
امشب آیه بود و ارمیا و سیدمهدی. امشب میان خوابهای مخملی اش، پدر نازش را کشید. مادرا پای درد و دلهایش نشست و ارمیا؛ ارمیای همیشه آرام،همیشه مظلوم و همیشه پدر برای زینب، نگاهش به دخترش بود.
زینب از خواب با صورتی غرق در اشک شادی و دلتنگی بیدار شد. مقابل قاب عکس های روی دیوار اتاقش ایستاد. جواب لبخند پدر را با لبخند داد. یاد حرف های سیدمهدی در خوابش افتاد،
سیدمهدی: میدونم برات کم گذاشتم دخترم. اما من کسی رو برات فرستادم که از خودم هم بهتر برات پدری کرد.
و نگاه زینب سادات به چشمان همیشه محجوب ارمیا افتاد. ارمیایی که جلو آمد و دست زینب سادات را گرفت: شرمنده که تنها موندی. نترس،
کسی هست که منتظره تا اجازه بدی پشت و پناه و تکیه گاهت باشه!
کسی که راه سختی داره میره تا به تو برسه. زینب جانم! آیه باش! مثل آیه بخشنده باش! مثل آیه تکیه گاه باش! مثل آیه بال باش!
و دست مادر که روی شانه اش نشست و صدایش در مان و دلش پیچید: تو از آیه بهتری! تو زینت پدری، دخترم! تو زینبی! زینب!
زینب به لبخند مادرش در قاب چشم دوخت و گفت: تو اسطوره منی مامان! اسطوره من! اسطوره ام باش مادر...
دستی به قاب عکس ارمیا کشید: من خیلی خوشبخت بودم که شما پدری کردی برام. ممنون بابا! ممنون!
زینب سادات با نشاط تر از هر روز دیگری، از اتاق خارج شد. سر به سر
مامان زهرا گذاشت.
خندید و خاطره گفت. لبخند های مامان زهرا را ذخیره ذهن و جانش کرد و روزش را با دعای خیر آغاز کرد.
آغاز کرد، بی خبر از بی تابی های محمدصادق، نگرانی ها و دلشوره های
احسان. شروع کرد اما...
ادامه دارد...
"نویسنده #سنیه_منصوری "
"رمان #اسطورهام_باش_مادر
#قسمت_سی_و_چهار
همه چیز هیچ وقت همیشه خوب نمی ماند. همیشه کسی هست که با اعصاب و روانت بازی کند. تازه از خانه بیرون آمده بود و میخواست به سمت خودرواش برود که تلفن همراهش زنگ خورد. نگاهش را به شماره تلفن انداخت. ناشناس بود. جواب داد و صدای مردی را شنید که کمی آشنا بود.
مرد: سلام خانم پارسا.
چه کسی او را پارسا صدا میزد؟ چه کسی او را دختر ارمیا میدانست؟
زینب سادات: سلام. بفرمایید.
مرد: فلاح هستم. ناظم مدرسه برادرتون. به خاطر دارید؟
زینب سادات: بله، بفرمایید، مشکلی پیش اومده؟
فلاح: نه، میخواستم اگه امکانش هست شما رو ببینم.
زینب سادات نگران شد: خب چی شده؟ من الان میام. پنج دقیقه دیگه اونجام.
زینب سادات تماس را قطع کرد و به سمت ماشین رفت که کسی مقابلش ایستاد. محمدصادق را دید. ایستاد.
محمدصادق: زینب حلالم کن.
زینب از کنار محمدصادق گذشت.
محمدصادق: تو رو به خاک پدرت قسم منو حلال کن.
صدایی در گوش زینب سادات پیچید: مثل آیه بخشنده باش!
آرام گفت: حلال کردم.
دوباره گام برداشت و محمدصادق فورا گفت: از ته دل حلال کن. من طاقت نگاه مادرت رو ندارم. طاقت ضرب دست پدرت رو ندارم. طاقت شرمندگی نگاه پدرم و ارمیا رو ندارم. حلالم کن. پدرت دو تا سیلی بهم زد.
یکی برای اذیت شدن دخترش یکی برای تهمتی که بهت زدم. حلالم کن.
تو رو به جدت قسم حلالم کن.
زینب سادات لبخندی زد. به حمایت پدرش. به پدری کردن ارمیا. به نگرانی های مادرانه آیه.
زینب سادات: حلال کردم.
سوار ماشین شد و به سمت مدرسه ایلیا رفت. آنقدر نگران برادرش بود که حتی شادی پدری کردن سیدمهدی هم دلش را گرم نکرد.
به دفتر مدرسه رفت و سلام کرد.
زینب سادات: اتفاقی برای ایلیا افتاده؟
فالح از پشت میزش بلند شد و گفت: بفرمایید خانم پارسا. من که گفتم چیزی نشده. درواقع من برای کار شخصی با شما تماس گرفتم. شمارتون رو از ایلیا جان گرفتم. راستش ترجیه میدادم بیرون از مدرسه با شما ملاقات کنم اما خب حالا که اینجا تشریف دارید، بهتره یک مقدمه ای داشته باشید. من از شما و شخصییتون خوشم اومده. اگه شما هم مایل باشید بیشتر به هم آشنا بشیم.
زینب سادات نگاهی به دستان روی میز فلاح انداخت. جای خالی حلقه ای که امروز خالی بود و آن روز پر، زیادی در چشم میزد.
دم در، پشت به فلاح گفت: بهتره وقت اضافه ای که دارید رو برای شناخت بیشتر همسرتون بذارید.
فلاح: این ربطی به همسرم نداره.
زینب سادات: بیشتر از همه، به ایشون ربط داره.
رفت و فلاح با عصبانیت به راهی که رفت، چشم دوخت.
این قضاوت برای این بود که تنها بود؟ که پدر و مادرش نبودند؟
این سوال را با گریه در آغوش رهاپرسید. و رها نوازشش کرد و پای درد و
دلهایش نشست و دلش خون شد برای گریه های بی صدای یادگار آیه.
و جوابش را اینگونه داد: تو برای قضاوت های مردم نمیتونی کاری انجام بدی، یک روز آمین هم برای مادرت اشک ریخت از همین قضاوت ها.
یک روز به بهانه بیوه بودن، یک روز به بهانه مطلقه بودن و یک روز به بهانه نداشتن پدر مادر. تو خوب زندگی کن. مردم قضاوت میکنن اما تو راه خودت رو برو. تو اشتباهی در رفتارت در مقابل اون مرد نداشتی! پس اشتباهات دیگران رو به خودت ربط نده.
آن شب مردی از سر غیرت و فریاد بی صدای غرورش روی زانو افتاد و با تمام وجود در دلش خدا را صدا زد... رها که گفت، احسان کبود شد.
مهدی فریاد زد و محسن همیشه آرام، آتش به جانش افتاد. صدرا سرشان داد زد: بسه دیگه. این رفتارهای شما چاره نیست. اگه غیرت دارین مشکل رو حل کنید، نه اینکه صورت مساله رو پاک کنید.
نگاه صدرا به احسان بود. احسانی که سخت نفس میکشید.
ادامه دارد...
"نویسنده #سنیه_منصوری "
4_6021616398931856566.pdf
1.8M
📚 کتاب «مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه شیعه و اهل سنت» نوشته سیدهادی خسروشاهی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑💎عزیزان و سروران گرامی!
به اطلاع می رساند که سایت حرم حضرت اباالفضل علیه السلام (سایت الکفیل) برای زیارت حضرت باقرالعلوم علیه السلام در ایام شهادت این بزرگوار، ثبت نام می کند.
از طرف سایت، یک نفر در کنار قبر مطهّر آن حضرت در حرم بقیع، زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود.
توصیه می شود به نیابت از مولایمان، حضرت صاحب الزمان علیه السلام، آن حضرت را زیارت کنیم:
http://alkafeel.net/zyara/
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج
✅💎 پاداش زیارت حضرت باقر علیه السلام
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرکس پدرم را زیارت کند، بهشت برای او خواهد بود، و هرکس این عمل را با بی رغبتی ترک کند، روز حسرت، حسرت خواهد خورد. (بحار الأنوار، ج100، ص145 به نقل از کامل الزّیارات)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🗣💎صلوات بر حضرت باقر علیه السلام منقول از حضرت عسکری علیه السلام
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَ إِمَامِ الْهُدَى وَ قَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِكَ.
اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ وَ مَنَاراً لِبِلادِكَ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِكَ وَ مُتَرْجِماً لِوَحْيِكَ وَ أَمَرْتَ بِطَاعَتِهِ وَ حَذَّرْتَ عَنْ مَعْصِيَتِهِ، فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أُمَنَائِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِين». (مصباح المتهجد، ج1، ص403)
✅تذکّر: این صلوات را به نیابت از مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام بخوانیم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎🗣🙏 زیارت حضرت باقر علیه السلام در روز شهادت ایشان
مرحوم علامه مجلسی زیارت شریفی را به نقل از مرحوم سید بن طاووس برای حضرت باقر علیه السلام نقل می کند که خواندن این زیارت به نیابت از مولایمان حضرت مهدی علیه السلام در روز شهادت حضرت باقر علیه السلام توصیه می شود:
السَّلَامُ عَلَى سَمِيِّ نَبِيِّ الْهُدَى، وَ بَاقِرِ عِلْمِ الْوَرَى، مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، وَ وَارِثِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ،
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلَايَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ،
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ الطُّهْرِ الطَّاهِرِ، فَإِنَّهُ قَدْ أَظْهَرَ الدِّينَ وَ بَرَكَاتِهِ إِظْهَاراً، وَ كَانَ لِلْإِسْلَامِ مَنَاراً، مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَلِيِّكَ وَ ابْنِ وَلِيِّكَ، وَ الصَّادِعِ بِالْحَقِّ، وَ النَّاطِقِ بِالصِّدْقِ، وَ الْبَاقِرِ لِلدِّينِ بَقْراً، وَ النَّاثِرِ الْعِلْمِ [لِلْعِلْمِ] نَثْراً، لَمْ تَأْخُذْهُ فِيكَ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَ كَانَ لِأَمْرِكَ غَيْرَ مُكَاتِمٍ، وَ لِعَدُوِّكَ مُرَاغِماً، فَقَضَى الْحَقَّ الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ، وَ أَدَّى الْأَمْرَ الَّذِي صَارَ إِلَيْهِ، وَ أَخْرَجَ مَنْ دَخَلَ فِي وَلَايَةِ عِبَادِكَ إِلَى وَلَايَتِكَ، وَ أَدْخَلَ مَنْ خَرَجَ عَنْ عِبَادَتِكَ إِلَى عِبَادَةِ غَيْرِكَ فِي عِبَادَتِكَ، وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ، وَ نَهَىعَنْ مَعْصِيَتِكَ، فَأَحْيَا الْقُلُوبَ بِالْهُدَى، وَ أَخْرَجَهَا مِنَ الظُّلْمَةِ وَ الْعَمَى، حَتَّى انْقَضَتْ دَوْلَتُهُ، وَ انْقَطَعَتْ مُدَّتُهُ، وَ مَضَى بِدِينِ رَبِّهِ مُجَاهِراً، وَ لِلْعِلْمِ فِي خَلْقِهِ بَاقِراً، سَمِيِّ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله، وَ شَبِيهِهِ فِي فِعْلِهِ، دَوَاءً لِأَهْلِ الِانْتِفَاعِ، وَ هُدًى لِمَنْ أَنَابَ وَ أَطَاعَ، وَ مَنْهَلًا لِلْوَارِدِ وَ الصَّادِرِ، وَ مَطْلَباً لِلْعِلْمِ مِنْهُ يُمْتَارُ،
اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُوراً يَسْتَضِيءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ، وَ إِمَاماً يَهْتَدِي بِهِ الْمُتَّقُونَ، حَتَّى أَظْهَرَ دِينَكَ، وَ أَعْلَنَ أَمْرَكَ، وَ أَعْلَى الدَّعْوَةَ لَكَ، وَ نَطَقَ بِأَمْرِكَ، وَ دَعَا إِلَى جَنَّتِكَ، فَعَزَّ بِهِ وَلِيُّكَ، وَ ذَلَّ بِهِ عَدُوُّكَ،اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَنْتَ وَ مَلَائِكَتُكَ وَ أَنْبِيَاؤُكَ وَ رُسُلُكَ وَ أَوْلِيَاؤُكَ وَ عِبَادُكَ مِنْ أَهْلِ طَاعَتِكَ،
اللَّهُمَّ فَأَعْطِهِ سُؤْلَهُ، وَ بَلِّغْهُ أَمَلَهُ، وَ شَرِّفْ بُنْيَانَهُ، وَ أَعْلِ مَكَانَهُ، وَ ارْفَعْ ذِكْرَهُ، وَ أَعِزَّ نَصْرَهُ، وَ شَرِّفْهُ فِي الشَّرَفِ الْأَعْلَى مَعَ آبَائِهِ الْمُقَرَّبِينَ الْأَخْيَارِ السَّابِقِينَ الْأَبْرَارِ الْمُطَهَّرِينَ، الَّذِينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، وَ اجْزِهِ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ أَهْلِهِ خَيْرَ جَزَاءِ الْمَجْزِيِّينَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ،
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، وَ بَلِّغْهُ مِنَّا التَّحِيَّةَ وَ السَّلَامَ، وَ ارْدُدْ عَلَيْنَا مِنْهُ التَّحِيَّةَ وَ السَّلَامَ، وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. (بحارالأنوار، ج102، ص223-224 به نقل از فلاح السائل)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_6023890339301952256.mp3
6.86M
🌑 چشمای خیسم دوباره باز بارونیه- به مناسبت شهادت حضرت باقر علیه السلام - علی اصغر نیلچی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_6023890339301952258.mp3
10.04M
🌑 توی بقیع نمونده زائر- به مناسبت شهادت حضرت باقر علیه السلام- علی اصغر نیلچی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎💎 دو رکعت «نماز هدیّه»، برای حضرت باقر علیه السلام به نیابت از مولایمان، حضرت صاحب الزمان علیه السلام
مرحوم سیّد بن طاووس در کتاب جمال الاسبوع، از یکی از معصومین علیهم السلام روایت می کند که فرمود:
کسی که ثواب نماز خود را برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، و امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیاء بعد از او علیهم السلام قرار دهد، خداوند ثواب نماز او را بسیار بسیار می گرداند تا نفسش قطع شود. در آن حال(یعنی قبل از جان دادن) به او می گویند: ای فلانی، الطاف تو و هدیه تو به ما، هم اکنون برای تو مفید خواهد بود. امروز، روز جبران کردن و پاداش دادن به توست. دلت خوش و چشمت روشن باد برای آنچه خداوند برای تو آماده نموده است، و گوارایت باد آنچه به آن رسیدی.
راوی سؤال می کند: انسان چگونه می تواند، نمازش را هدیه نماید؟ حضرت می فرمایند: نیّت کند که ثواب نمازش را برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله قرار دهد، و اگر امکان داشت علاوه بر 50 رکعت نماز(یعنی نمازهای واجب و نافله آنها)، حتی اگر یک نماز دو رکعتی هم باشد، بخواند و هر روز به یکی از این بزرگواران هدیه نماید.طریقه خواندن این نماز دو رکعتی بدین گونه است:
هر رکعت از این نماز را با یک یا سه یا هفت تکبیر شروع کن.
در همه رکوع ها و سجده ها، بعد از ذکر تسبیح، سه بار بگو: «صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ»
و بعد از سلام نماز چنین بگو:
«اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ، وَ مِنْكَ السَّلَامُ، يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ، وَ أَبْلِغْهُمْ مِنِّي أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلَامِ»
پس اگر نماز را به حضرت باقر علیه السلام هدیه می کند، چنین بگو:
«اللَّهُمَّ إِنَّ هَاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ هَدِيَّةٌ مِنِّي إِلَى عَبْدِكَ وَ ابْنِ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ ابْنِ وَلِيِّكَ سِبْطِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، الْبَاقِرِ عِلْمَكَ علیه السلام. اللَّهُمَّ فَتَقَبَّلْهُمَا مِنِّي، وَ أَبْلِغْهُ إِيَّاهُمَا، وَ أَثِبْنِي عَلَيْهِمَا أَفْضَلَ أَمَلِي وَ رَجَائِي فِيكَ وَ فِي نَبِيِّكَ وَ وَلِيِّكَ وَ ابْنِ وَلِيِّكَ، يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِين».
(جمال الأسبوع، ص16-19)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
شاهد عاشورا بود، چه عاشورایی و چه غوغایی؛
شاهد بود، شاهد بیماری سخت پدر، شاهد به خون غلطیدن طفل شش ماهه؛
شاهد بود، شاهد اسارت عمه اش زینب «سلام الله علیها»، شاهد طعنه ها و کنایه ها به دختران کاروان؛
شاهد بود، فقط می گویم شاهد بود "الشِمرُ جَالسٌ عَلی صَدر الحُسَین
#خداحافظ_ای_روضه_خوان_حسین💔
#شهادت_امام_محمد_باقر(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀
مداحی آنلاین - شرط امام باقر برای ظهور امام زمان - استاد پناهیان.mp3
3.8M
🏴 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
♨️شرط امام باقر(ع) برای #ظهور آخرین امام
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
مداحی آنلاین - قاتل تو زخم غصه های کربلا شد - محمود کریمی.mp3
8.22M
🔳 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
🌴قاتل تو زخم غصه های کربلا شد
🌴قاتل تو آتیشی که تو حرم بپا شد
🎤 #محمود_کریمی
⏯ #زمینه
👌بسیار دلنشین
✴️ یکشنبه 👈 27 تیر / سرطان 1400
👈 7 ذی الحجه 1442👈 18 ژوئیه 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🏴 شهادت امام باقر علیه السلام " 114 ه " .
🔘 خطبه حضرت ابوالفضل علیه السلام در مکه .
🐪 بردن امام کاظم علیه السلام به زندان بصره .
⭐️ احکام دینی و اسلامی .
📛 قمر در برج عقرب است .
❇️ روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است :
✅ امور زراعی و کشاورزی .
✅ غرس درخت .
✅ از شیر گرفتن کودک .
✅ جراحی چشم .
✅ خرید باغ و زمین .
✅ کندن چاه و کانال .
✅ استعمال دارو .
✅ استحمام .
✅ آبیاری .
✅ و معجون گذاشتن بر زخم نیک است .
📛 ولی برای امور اساسی مانند ازدواج و سفر خوب نیست .
👼 زایمان خوب و نوزادش رزق اش زیاد و مبارک و خوش قدم باشد و ستاره اقبالش سبک خواهد شد و خوب تربیت شود .ان شاءالله
✈️ مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد .
⚫️ طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث دولت می شود .
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری ، موجب مرگ ناگهانی می شود .
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 8 سوره مبارکه " انفال " است .
لیحق الحق و یبطل الباطل ....
و چنین استفاده میشود که میان خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده است . ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۲۷ تیر ۱۴۰۰
میلادی: Sunday - 18 July 2021
قمری: الأحد، 7 ذو الحجة 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت امام محمد باقر علیه السلام، 114ه-ق
🔹خطبه حضرت عباس علیه السلام بر فراز کعبه، 60ه-ق
🔹زندانی کردن امام کاظم علیه السلام در بصره
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا روز عرفه
▪️3 روز تا عید سعید قربان
▪️8 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام
▪️11 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید #غدیر خم
▪️23 روز تا آغاز ماه محرم الحرام
هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
#انچه_مجردان_باید_بدانند
💑 احساس سطحی یا احساس عاقلانه؟
🔸برخی معتقدند که پسندیدن، کافی است. همین که طرف مقابل به دل نشست، میتوان به او پاسخ مثبت داد. این تفکر برخاسته از عدم شناخت احساس هاست. به هر احساسی نمیتوان اعتماد کرد. گاهی احساس، بسیار سطحی است و دیدن یک قیافهٔ زیبا، یک صدای دلنشین یا مشاهدهٔ یک رفتار پسندیده ایجاد میشود.
🔸احساس قابل اعتماد، آن است که پس از گفتگو و تحقیق و به عبارت دیگر، پس از شناخت نسبتاً کامل از طرف مقابل پدید میآید. ما نام آنرا احساس عاقلانه میگذاریم؛ احساسی که تفکر در شخصیت طرف مقابل ایجاد شده است.
‹.‹⃟⃟⃟-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
💑 *ده ویروس کلامی که موجب تخریب رابطه ی بین شما و همسرتان می شود:*
1️⃣ نصیحت تکراری
2️⃣ تذکر مداوم
3️⃣ سرزنش کردن
4️⃣ منت گذاشتن
5️⃣ مقایسه کردن
6️⃣ جرو بحث کردن زیاد
7️⃣ برچسب منفی زدن
8️⃣ پیش بینی منفی (نفوس بد)
9️⃣ گله و شکایت مداوم
🔟 متهــم کــردن
#شعر_کودکانه
👶🏻👶🏻👶🏻👶🏻👶🏻👶🏻👶🏻👶🏻👶🏻👶🏻👶🏻👶🏻
اتل متل توتوله
وقتی حسن کوچوله
پاشو گذاشت تو دنیا
دنیای زیبای ما
کوچک و فسقلی بود
ریزه و قلقلی بود
افتاده بود تو نَنو
این نوزادِ کوچولو
گاهی تو جاش میغلتید
گاهی کمی میخندید
گریه میکرد و فریاد
هی الکی میزد داد
خلاصه کودک ما شد
یک جوان رعنا
اتل متل توتوله
آهای حسن کوچوله
آهای آهای جوونک
آهای جناب کودک
ماشالله آی ماشالله
چشم نخوری انشالله
رکورد رو خوب شکستی
چی بودی و چی هستی
الآن دیگه شادی تو
شاخۀ شمشادی تو
نوجوونی ماشالله
قد میکشی به بالا
به پاس این محبت
این زحمت و این خدمت
از پدر و از مادر
البته هرچه بیشتر
چه خوبه قدردانی
با لطف و شادمانی
اتل متل توتوله محصلِ چه جوره؟
مدرسه رفته امسال هم غمگینه هم خوشحال
کمکم توی دبستان با شادی فراوان
درساشو خوب میخونه
میخونه و میدونه
چه خوبه قدردانی
با لطف و شادمانی
اتل متل توتوله
آهای حسن کوچوله
حالا خودت میدونی
لازمه قدردانی
از زحمت معلم از همت معلم
از آن دبیر و استاد
که علم رو یاد تو داد