هدایت شده از حرم
🍂🌼🍃
مواظب باشید عاق والدین نشوید و پدر و مادر نفرینتان نڪنند و بگویند:"خداےا من از این فرزندم نمے گذرم" یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نڪنید. حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید ڪارے ڪنی.
💠 پدر حاج شیخ عباس قمے مفاتیح الجنان، پاے منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روے ڪتابے ڪه حاج شیخ عباس قمے نوشته بود، مسأله مے گفت. پدر حاج شیخ عباس نمے دانست ڪه این ڪتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزے به او نگفته بود.
حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزے بگوید، ناگهان پدرش جلوے مردم سر او داد زد ڪه "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه مے گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!" حاج شیخ عباس قمے به پدرش گفت:"پدر جان! دعا ڪن بفهمم" نگفت این ڪتاب را من خودم نوشتم،
نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوے جمع آبروے مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نڪرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا ڪن بفهمم"
🍃🌼🍂
هدایت شده از حرم
🌱🕊
#داستان_کوتاه_آموزنده
⭕️✍حکایتی زیبا و آموزنده
#گدایی
از مردی که صاحب گستردهترین فروشگاههای زنجیرهای در جهان است پرسیدند : «راز موفقیت شما چه بوده؟»
او در پاسخ گفت : زادگاه من انگلستان است. در خانوادهی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به معنای واقعی فقیر میدیدم، هیچ راهی به جز گدایی کردن نمیشناختم. روزی به طرف یک مرد متشخص رفتم و مثل همیشه قیافهای مظلوم و رقتبار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت : به جای گدایی کردن بیا با هم معاملهای کنیم. پرسیدم : چه معاملهای؟
گفت : ساده است. یک بند انگشت تو را به ده پوند میخرم. گفتم : عجب حرفی میزنید آقا ، یک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم؟ بیست پوند چطور است؟ شوخی می کنید؟ بر عکس، کاملا جدی می گویم. جناب من گدا هستم، اما احمق نیستم. او همچنان قیمت را بالا میبرد تا به هزار پوند رسید. گفتم : اگر ده هزار پوند هم بدهید، من به این معاملهی احمقانه راضی نخواهم شد.
گفت : اگر یک بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند میارزد، پس قیمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قیمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه میگویی؟ لابد همهی وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت؟ گفتم : بله، درست فهیمیدهاید.
گفت : عجیب است که تو یک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدایی میکنی. از خودت خجالت نمیکشی؟
گفتۀ او همچون پتکی بود که بر ذهن خوابآلود من فرود آمد. ناگهان بیدار شدم و گویی از نو به دنیا آمدهام. اما این بار مرد ثروتنمدی بودم که ثروت خود را از معجزهی تولد به دست آورده بود. از همان لحظه، گدایی کردن را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم زندگی تازهای را آغاز کنم....
✍
📚؛ مجموعه حکایات و سخن بزرگان
هدایت شده از حرم
❤️✨✨✨✨✨💓✨✨✨✨❤️
#هیچ_کس_به_من_نگفت ...
شماره۱۳
هیچ کس به من نگفت:
که شناخت شما،
عشق راستین ایجاد میکند و عشق، اطاعت میآورد و اطاعت، همان صراط مستقیمی است
که دست مرا در دست انبیاء و شهدا و صالحین و صدیقین میگذارد و اینان همان اهل بیتی هستند😍
که به من بال پریدن میدهند تا کرانه بی نهایت پرواز کنم.
اما کدام شناخت؟؟
شناخت شما، غیر از دانستن اسم پدر و مادر و سال تولد است که آنها را در نوجوانی آموختی،
اما راهی به جایی نبردیم.
در مدرسه هم امتحانش را بیست گرفتیم، ولی اثری در زندگیمان نداشت.
شناخت شما، شناخت علم و ولایت و احاطه شما بر جهان هستی است،
که به وسیله شما بلا از مادفع میشود و برکت و نزولش، به خاطر شماست که ادامه دارد
که ☀️خورشید با اینکه ⛅️پشت ابر است گرما میبخشد و نورش همه جا را روشن کرده و باید میدانستم که شناخت امام غایب به این است
که بدانی امان اهل زمین است و زمینیان همه وامدار او هستند و اهل آسمان صدقه سر او به حیات ادامه میدهند و زمین🌏 را مشاهده میکنند.
چرا کسی مرا در نوجوانی به کلاس آمادگی شناخت تو رهنمون نشد؟
همه چیز را به ما یاد دادند جز این نکته که همه چیز به خاطر توست و تو، امام همه چیزی.💎
📕برگرفته از،کتاب هیچکس بمن نگفت
✍نویسنده : #حسن_محمودی
هدایت شده از حرم
🍂🍃🍂🍃
✍هدایت نمودن زن فاسد
✅در زمان طاغوت که فسق و فجور و فساد همه جا را فرا گرفته بود، یک شب آقا سیدمهدی قوام منبری میرود در همان بالاشهر تهران؛ به ایشان پاکتی پر از پول میدهند. در حال رفتن به منزل، در مسیر یک زنی را میبیند، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است!
آقا سیدمهدی به یک پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید! آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیستاو را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند! زن می آید،
آقا سیدمهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟! زن می گوید: احتیاج دارم، مجبورم! سید آن پاکت پر از پول را از جیبش درمی آورد و به زن می دهد و می گوید: این پول، مال امام حسین (ع) است، من هم نمی دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا!
مدتی از این قضیه می گذرد، سید مشرف می شود کربلا. (در آنجا) زنی بسیار مجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند. شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید: زنم می خواهد سلامی به شما عرض کند! زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید: آقا سید! من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت؛ من آدم شدم...
🍂🍃🍂🍃
هدایت شده از حرم
#شکلات_صبحانه
💫امام باقر (ع):خطاب به زراره: ای زراره !دریغ از تو !چه قدر مردم از ارزش شکر طبرزد بی خبرند، در حالی که برای ۷۰ بیماری سودمند است و بلغم را کاملا فرو می خورد و ریشه کن می سازد.
📚طب الائمه ابن بسطام ص ۶۷
✅مواد لازم:
▫️کره محلی ۱/۵ قاشق سوپ خوری،
▫️پودر هسته خرما (قهوۀ اصیل ایرانی) نصف لیوان
▫️شیر محلی دو لیوان
▫️شکر قهوهای نصف لیوان
✅روش تهیه:
ظرف نسبتا بزرگی را بردارید و پودر هسته خرما و شکر را با هم مخلوط کنید به طوری که هیچ گلولهایی باقی نمانده باشد سپس شیر را به مواد اضافه کنید و روی شعلۀ ملایم قرار دهید و مواد را هم بزنید. باید حدودا ۴۵ دقیقه مواد روی شعله ملایم باشد و مرتب هم بزنید تا به غلظت کافی برسد در آخر کرۀ محلی را به مواد اضافه کنید و مرتب هم بزنید تا غلظت به حد کافی برسد. سپس اجازه دهید که شکلات سرد شود و نوش جان کنید...
✅خواص:
🔻بسیار مقوی
🔻تقویت قلب
🔻تقویت کننده مغز
🔻استحکام بخش استخوان ها
🔻چاق کننده (چاقی مفید )
🔻افزایش دهنده نیروی جنسی
🔻برطرف کننده فراموشی و وسواس
🌟 نکته: مصرف این شکلات با نان یک غذای کامل محسوب می شود.
❌ طبع کاکائو سرد و خشک است و موجب غلظت خون و غلبه سودا و بروز بیماری های چون مشکلات و سکته قلبی،کاهش رشد کودکان،مشکلات سخت کبدی ،دیابت،کیسه صفرا ،مشکلات عصبی ،استرس و... می شود.
هدایت شده از حرم
✅ پماد درمان سوختگی تازه
⭕️پودر عدس قرمز(دال عدس) + سرڪه انگورطبیعی + گلاب
بمالید ڪه فوراً درد و اثر سوختگی را دفع میڪند.
⚠️این پمادبرای سوختگی پای نوزادان و عرق سوز شدن بدن ویاسوختگی بدن بااتش و آبجوش و... مفیداست.
✅یکی از اقلام لازم برای کیف یا جعبه کمک های اولیه طب اسلامی این پماد است.
هدایت شده از حرم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
دروغ میگـویند که مغـــز فــرمانده است.
دل که بگـیرد
مغـز هرچقدر هم که فـــرمان دهد
تا دل رضـــایتـ نـدهد
هیچ چیز درست نــمیشود که نـمیشود.
نــه دستیـ حرکتـ مـیکند
و نـــه کاری از پیـــش میرود
دلـت که پا بـــه پایت باشد
مغــز که مغـز است
خدا هم برای خوب شدن حالـت
پا در میـانی میکـند...🍃🌸
هدایت شده از حرم
🔴 #شیطان که بود و چگونه به محفل فرشتگان و آسمان راه یافت؟
(قسمت #اول)
⚡️نام اصلی وی حارث (حرث) بوده که به خاطر عبادتهای طولانی مدتش، او را عزازیل یعنی عزیز خدا، میگفتند.
❎درمورد پیشینه او چنین گفتهاند که :
خداوند متعال قبل از آفرینش آدم، موجودات دیگری خلق نموده بود به نام جن که حارث یکی از آنها بوده و در زمین زندگی میکرد .
💠تا اینکه این مخلوقات به سرکشی، فساد، قتل و خونریزی دربین خود و قوم نسانس (قوم قبل از وجود انسانها) پرداختند.
وقتى که فتنه و فساد، کشت و کشتار در میان آنان برپا شد
🌹در این هنگام خداوند اراده کرد که آنان را نابود فرماید، بهمین خاطر عده اى از ملائکه را فرستاد تا با شمشیرهاى خود با آنها جنگیدند و همه آنها را کشتند.
در این میان ، شیطان 🔥جان سالم به در برد و از مرگ نجات پیدا کرد و به دست ملائکه اسیر شد.
🍃به فرشتگان گفت : من ، از جمله مؤمنان هستم (و در فتنه و فساد شرکت نداشتم .) شما تمام خویشان و هم نوعان مرا کشتید و من تنها ماندم.
❄️مرا با خودتان به آسمان ببرید، تا در آن جا با شما باشم و خداى خود را عبادت کنم .
🌼فرشتگان از خداوند جویاى تکلیف شدند. خداوند به آنها اجازه داد که او را به آسمان ببرند.
☁️ زمانى که به آسمان رسید به گردش در آسمان ها و بررسى پرداخت،در آن میان لوحى را دید که چیزهایى بر آن نوشته شده ؛
💥 نوشته بود:
« من پاداش هیچ عمل کننده اى را ضایع نمى کنم ؛ بلى ،
کسى که کارى کند و اراده دنیا نماید، خدا دنیا را به او مى بخشد و کسى که آخرت را بخواهد، خداوند او را به آرزویش مى رساند.
🌟 و کسى که پاداش آخرت را بخواهد به او برکت مى دهیم و بر نتیجه اش مى افزاییم و آنها که فقط مال دنیا را مى طلبند، کمى از آن به آنها مى دهیم ، اما در آخرت هیچ نصیبى ندارند»
💥 پیش خود فکر کرد که آخرت نسیه و دنیا نقد است.
🌕 تصمیم گرفت دنیا را به وسیله عبادت هاى طولانى به دست آورد. لذا در میان ملائکه آن قدر عبادت کرد تا سرور و رئیس همه فرشتگان شد و طاووس ملائکه نام گرفت !
⚡️او اولین کسى بود که نماز خواند و یک رکعت آن چهار هزار سال طول کشید.
🔆 در آسمان اول، مدتی بین ملائکه، خدا را عبادت کرد.
بعد به آسمان دوم و سوم تا بالاخره به آسمان هفتم راه یافت.
💫 او در کنار عرش الهی منبری داشت، بالای آن رفته و ملائکه را اندرز میداد؛ و ملائکه در مقابل او با احترام مى ایستادند..
✍️ادامه دارد...
📕حیات القلوب ج ۱ کتاب ابلیس ص۴
📒نهج البلاغه،خوئی ج ۲ ص ۴۸ آیه ۷۸
هدایت شده از حرم
#داستان_آموزنده
#مکافات_عمل
#لقمه_ای_نان🍪
در زمان جوانی، درویشی پیش من آمد و اثر گرسنگی در من دید.
مرا به خانه خود خواند و گوشتی پخته پیش من نهاد كه بو گرفته بود و مرا از خوردن آن، كراهت می آمد و رنج می رسید.
درویش كه آن حالت را در من دید، شرم زده شد و من نیز خجل گشتم....
برخاستم و همان روز، با جماعتی از یاران، قصد «قادسیه» كردیم.
چون به قادسیه رسیدیم راه گم كردیم و هیچ گوشه ای برای اقامت نیافتیم...
چند روز صبر كردیم تا به شرف هلاك رسیدیم. پس، حال چنان شد كه از فرط گرسنگی، سگی به قیمت گران خریدیم و بریان كردیم ...
و لقمه ای از آن، به من دادند. خواستم تا بخورم، حال آن درویش و طعام گندیده یادم آمد. با خود گفتم؛ این ، جزای آن است كه این درویش، آن روز از من خجل شد...
📚 #حکیم_عطار_نیشابوری
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_پنجاه_و_هشت
ــ نمیخوام با این حرفام خدایی نکرده بترسونمتون اما خب اگه قبول کردید و این وصلت سر گرفت باید خودتونو برا این چیزا آماده کنید
من ماموریت میرم،ماموریتام خیلی طولانی نیستن اما اینکه سالم از این ماموریت ها زنده بیرون بیام دست خداست،نمیدونم چطور براتون بگم شاید الان نتونم درست توضیح بدم اما من میخوام کنار شما زندگی آرومی داشته باشم،من قول میدم که بحث کار بیرون خونه بمونه و هیچوقت شمارو تو مسائل کاری دخیل نکنم
ــ من به این زندگی میگم،زندگی مشترک،پس هرچی باشه باید نفر مقابل هم باخبر باشه،حالا چه مسئله کار یا چیز دیگه ای
کمیل که انتظار این حرف را از سمانه نداشت،کم کم لبخند شیرینی بر روی لبانش نشست.
ــ نمیدونم شاید حرف شما درستر از حرف من باشه،خب من حرف دیگه ای ندارم
اگه شما صحبتی دارید سراپا گوشم
سمانه سربه زیر مشغول ور رفتن با گوشه ی چادرش ،لبانش را تر کرد وگفت:
ــ حرف های من هم زیاد نیستن،با شناختی که از شما دارم بعضی از حرفا ناگفته میمونن
ــ ترجیح میدم همه رو بشنوم
ــ خب در مورد احترام متقابل و خانواده و آرامش زندگی که با شناختی که از شما دارم از این بابت نگران نیستم ،اما در مورد درسم،من میخوام ادامه تحصیل بدم،یک سال و نیم دیگه دانشگام تموم میشه و میخوام بعد از پایان دانشگاه ازدواج کنیم
ــ یعنی عقد هم..
ــ نه نه منظورم عروسی بود
کمیل با اینکه ناراضی بود و دوست داشت هر چه زودتر برود سر خانه و زندگی اش اما حرفی نزد.
ــ اما در مورد کارتون،دایی یه چیزایی گفت بهم
ــ دایی گفت که چه چیزایی به شما گفته،از این بابت نگران نباشید من نمیزارم این وسط اتفاقی براتون بیفته
ــ منظورم این نیست،منظورم این هست که بلاخره این وسط من و دایی میدونیم کارتون چی هست،و گفت که فشار کاریتون زیاده،اگه قراره تو این زندگی همراهتون باشم برای من از همه اتفاقات بگید،نزارید چیزی نگفته بماند و شمارو اذیت بکنه
کمیل آرام خندید و گفت:
ــ این هم چشم ،امر دیگه ای؟؟
سمانه با گونه های سرخ سرش را پایین انداخت و آرام گفت:
ــ چشمتون روشن
ــ بریم داخل؟
ــ بله
هر دو بلند شدند و به طرف پذیرایی رفتند،به محض ورودشان همه سکوت کردند.
محمد اقا گفت:
ــ عروس خانم چی شد دهنمونو شیرین کنیم
سمانه که از حضور یاسین و محسن و آرش و بقیه خجالت میکشید سرش را پایین انداخت وگفت:
ــ هر چی خانوادم بگن
اینبار آقا محمود دخالت کرد و گفت:
ــ باباجان جواب تو مهمه
سمانه احساس می کرد نفس کم آورده،دستانش را با استرس می فشرد،سمیه خانم با خنده گفت:
ــ سکوتتو بزاریم پای جواب مثبتت؟
سمانه آرام بله ای گفت،که صدای صلوات در خانه پیچید،نفس عمیقی کشید احساس می کرد بار سنگینی از روی دوشش برداشته شد،با شنیدن صدای آرام کمیل با تعجب سرش را چرخاند:
ــ امشب مطمنم از گردن درد نمیتونید بخوابید
سمانه دوباره سرش راپایین انداخت و آرام خندید.
ــ این عالیه سمانه بیا تنت کن
ــ بابا بیاید بریم بشینیم یه جا پاهام درد گرفت
مژگان به سمتشان آمد و دست سمانه را گرفت و به سمت کافه ای که در پاساژ بود کشاند.
ــ کشتید این دخترو خب ،پا نموند براش از بس بردینش اینور و اونور
سمانه نگاهی به مژگان انداخت،برعکس خواهرش او همیشه مهربان بود و نگاه هایش رنگ مهربانی و محبت را داشت و مانند نگاه های تحقیر آمیز و غیر دوستانه ی نیلوفر نبود.
وارد کافه شدند و دور یکی از میزها نشستند،بعد از چند دقیقه صغری و ثریا هم به جمعشان اضافه شدند،سه ساعتی می شد برای خرید عقد چهارتایی به بازار آمده بودند،اما هنوز خریدی نکرده بودند.
سمانه نگاهی به آن ها انداخت که در حال بحث در مورد لباس هایی که دیده
اند،بودند،با صدای گوشی صغری سکوت کردند،صغری با دیدن شماره کمیل گفت:
ــ وای کمیله،فک کنم الان میخواد بیاد برید حلقه انتخاب کنید
مژگان با ناراحتی گفت:
ــ دیدید اینقدر لفتش دادیم تا کمیل اومد
سمانه که از فکر اینکه تنهایی با کمیل برای خرید برود شرم زده می شد،گفت:
ــ خب باهم میریم دیگه خرید ،هم حلقه هم لباس
با اخم کردن هر سه ساکت شد
ادامه دارد...
"نویسنده : #فاطمه_امیری
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_پنجاه_و_نه
ــ دیگه چی؟میخوای با شوهرت بری حلقه بخری بعد من با مژگان و صغری دنبالت اومدیم برا چی؟
ــ ثریا چه اشکالی داره آخه؟
صغری که برای صحبت با کمیل کمی از آن ها دور شده بود ،روی صندلی نشست:
ــ خانما کمیل اومده آدرس دادم الان میاد
سمانه با استرس به ثریا نگاه کرد،ثریا با لبخند دستان سرد سمانه را در دست گرفت وآرام گفت:
ــ آروم عزیزم دلم،چیزی نیست داری با شوهرت میری خرید حلقه
ــ نمیدونم چرا استرس گرفتم
ــ عادیه همه اینطورن،بعدشم کمیله ها ترس نداره،همون کمیلی که بیشتر وقتا کلی مورد عنایت قرارش میدادی یادت نرفته که و چشمکی برایش زد،سمانه با حرص مشت آرامی به او زد:
ــ یادم ننداز ثریا
ثریا خندید وگفت:
ــ شوخی کردم گلی میخواستم حال و هوات عوض بشه ،الانم یکم بخند قیافت اینهو میت شده
با صدای مردانه ای هر چهار نفر به سمت صدا برگشتند.
سمانه نگاهش را از بوت های مشکی و اور کت بلند مشکی بالا گرفت و نگاهش به کمیل رسید که او را نگاه می کرد با ضربه ای که ثریا به پایش زد به خودش آمد و و آرام سلام کرد.
ــ ببخشید مزاحم جمعتون شدم اما گفتید ساعت۸خریدتون تموم میشه
همه به هم نگاه کردند و ریزخندیدند،ثریا خنده اش را جمع کرد و گفت:
ــ نه آقا کمیل ،از عصر تا االن اینقدر اینور و اونور چرخیدیم فقط خانمتو گیج کردیم
،واال هیچ نخریدیم
ــ جدی میگید؟اگه میدونستم خانممو نمیدادم دستتون
از لفظ خانمم که کمیل با آن سمانه را مورد خطاب قرار داد،لرزی بر قلب سمانه
انداخت.
ــ خب پس ما میریم خرید حلقه ،شما هستید ثریا خانم؟
ــ بله هستیم ماهم باید بریم خرید بعدا میبینیمتون
با اشاره ی ثریا از جا بلند شدند و خداحافظیه سریعی با سمانه کردند و در عرض یک
دقیقه از کافه خارج شدند.
ــ بریم سمانه خانم
سمانه لبانش را که از استرس خشک شده بودند را تر کرد وآرام لب زد:
ــ بله
از روی صندلی بلند شد و همراه کمیل از کافه خارج شدند،اول به سمت مغازه ای در همان پاساژ رفتند،فروشنده دوست کمیل بود و از آن ها به خوبی استقبال کرد و بهترین حلقه ها را برایشان آورد ،سمانه و کمیل هر دو سختگیری نکردند و سریع
انتخابشان را کردند،موقع حساب کردن حلقه ها ،سمانه کارتش را از کیف در آورد که با چشم غره ای که کمیل برایش رفت،دستش در مسیر خشک شد،کمیل سریع هر دو حلقه را حساب کرد و از مغازه خارج شدند.
ــ آقا کمیل
کمیل ایستاد و به سمانه نگاهی انداخت و گفت:
ــ جانم
سمانه به رسم این چند روز سریع سرش را پایین انداخت تا گونه های گر گرفته اش را از کمیل پنهان کند،کمیل سعی کرد جلوی خنده اش را بگیرد که موفق شد.
ــ چیزی میخواستید بگید؟
ــ آها اره،حلقه ی شما رو مـ...
کمیل نگذاشت سمانه ادامه بدهد ا با اخم گفت:
ــ وقتی با من هستید حق ندارید دست تو جیبتون بکنید،اینو گفتم که تا آخر عمر که باهم هستیم فراموش نکنید
تاثیر صحبت کمیل انقدر زیاد بود که دیگر سمانه لب به اعتراض باز نکرد.
با صدای گوشی کمیل نگاهش از سمانه گرفت و جواب داد
ــ الو زنداداش
ــ.....
ــ خب صبر کنید بیام برسونمتون
ــ...
ــ مطمئنید محسن میاد؟
ــ...
ــ دستتون درد نکنه،علی یارتون
تماس را قطع کرد و گوشی را در جیب اور کتش گذاشت.
ــ چیزی شده؟
ــ نه زنداداش بود،گفت خریداشون تموم شده،ثریا خانم زنگ زده به محسن بیاد
دنبالشون سمانه دستانش را مشت کرد و در دل کلی غر به جان آن سه نفر زدکه می دانستند از تنها ماندن با کمیل شرم می کرد اما او را تنها گذاشتند.
ــ سمانه خانم
ــ بله
ــ بریم خرید لباس؟نه من نه شما لباس نخریدیم
ــ نه ممنون من فردا با دخترا میام
کمیل اخمی کرد و گفت:
ــ چرا دوست ندارید با من خرید کنید؟
ــ من همچین حرفی نزدم،فقط اینکه شما نمیزارید خریدامو حساب کنم اینجوری
راحت نیستم
کمیل خندید و گفت:
ــ باشه هر کی خودش خیرداشو حساب میکنه.خوبه؟
ــ خوبه
در پاساژ قدم می زدند و به لباس ها نگاهی می انداختند،کمیل بیشتر از اینکه حواسش به لباس ها باشد،مواظب سمانه بود که در شلوغی پاساژ کسی با او برخورد نکند.
سمانه به مانتویی اشاره کرد و گفت:
ــ این چطوره؟
کمیل تا می خواست جواب بدهد،نگاهش به دو پسری که در مغازه بودند و به سمانه خیره شده بودند ،افتاد.
اخمی کرد و گفت:
ــ مناسب مراسم نیست
سمانه که متوجه نگاه های خشمگین کمیل با آن دو پسر شد حرفی نزد، و به بقیه ویترین ها نگاهی انداخت.
سمانه نگاهی به مغازه ی نسبتا بزرگی انداخت ،نگاهی به مغازه انداخت همه چیز سفید بود،حدس می زد که مغازه مخصوص لباس های مراسم عروسی و عقد باشد.
ــ بریم اینجا؟
کمیل نگاهی به مغازه انداخت اسمش را زمزمه کرد:
ــ ساقدوش،بریم
وارد مغازه شدند،سمانه سلامی کرد،دختری که موهایش در صورتش پخش شده بودند،سرش را بالا آورد و سلامی کرد،اما با دیدن سمانه حیرت زده گفت:
ــ سمانه تویی؟
ــ وای یاسمن تو اینجا چیکار میکنی
در عرض چند ثانیه در آغوش هم فرو رفتند.
ادامه دارد...
"نویسنده : #فاطمه_امیری
#روز_شمار_شهادت_رسول_خدا_صلی_الله_علیه_و_آله_دهم
📢📢📢...در روز شنبه ۲۶ صفر سال ۱۱ هجری قمری ، ۹ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ،
۲۵ می سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد؟؟
➖➖➖▪️🌑🔶🌑
🕜🕕🕓...با وجود آنکه بسیاری از توطئه گران به اصرار پیامبر صلی الله علیه و آله و با دستور مستقیم آن حضرت ،
در محل استقرار سپاه اسامه حاضرند ،
اما از حرکت این لشکر خبری نیست!!
⚠️ بار دیگر در لشکرگاه جُرف - محل استقرار سپاه - اعتراض و سر و صدا به پا خاسته است :
⛔️ چگونه این جوان را فرماندهء مهاجران اول و پیشتاز در اسلام قرار داده اند؟!
برخی به اعتراض صدا را بلند می کنند و عده ای دیگر به دفاع از اسامه سخن میگویند ..
◀️ روشن است که اعتراض کنندگان اصلی و بعضاً برخی از پاسخ دهندگان ، همانا مهاجرین پیشتاز در اسلام هستند!!
در بین اعتراض کنندگان نام 🗣 عیّاش بن ابی رَبیعه که از انصار است ، به چشم می خورد ؛ او از هم پیمانان صحیفهء دوم (*) است ؛
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله نام این فرد را بین حمله کنندگان به خانهء حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها میبینیم...
و کسی که در برابر عیّاش بن ابی رَبیعه می ایستد و از اسامه دفاع می کند ، عمر بن خطاب است...🤔....
به هر روی این جنگ زرگری ، توقف سپاه را به همراه دارد ؛
👈👈 سپاهیان - که در عمل همان اهل سقیفه هستند - برای تعیین تکلیف از سپاه خارج شده ، به نزد پیامبر بر میگردند.
¤¤خبر به پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله میرسد ؛
تاریخ حکایت می کند که پیامبر بسیار آزرده میشوند ؛
در حالی که از شدت درد دستمالی بر سر بسته و قطیف ای بر دوش افکنده بودند ، بر میخیزند ،
به کمک دیگران و به سختی خود را به مسجد میرسانند ؛
....پس از حمد و ثنای الهی ، از فرماندهی اسامه دفاع میکنند و در انتها متخلفان از سپاه اسامه را از رحمت الهی دور میدانند و آنان را با عبارت زیر لعنت میکنند:
💠 لَعَنَ اللّهُ مَن تَخَلَّفَ عَن جَيشِ اسامة.
💠 لعنت خدا است بر هر کس که از شرکت در سپاه اسامه سرباز زند .
آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان به حرکت سپاه میدهند ؛ این فرمان چند بار تکرار میشود (۱)....
کسانی که قرار بود با اسامه حرکت کنند ، گروه گروه با پیامبر وداع کردند و در جُرف به دیگرِ سپاهیان ملحق شدند
نهایتاً این سپاه امروز نیز حرکت نخواهد کرد...‼️...
در همین ایام - و شاید در همین روز - داستانی شگرف تحقق مییابد:
📝 رسول خدا صلی الله علیه و آله که حالشان مساعد نیست , به صورتی که گویا قصد وصیتی خاص دارند ؛ به اطرافیان میفرمایند:
💠 " برادرم را فرا خوانید! "
⚠️ عایشه ، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله که میپندارد رسول خدا صلی الله علیه و آله آخرین لحظات عمر خویش را میگذرانند ،
پدر خویش ابوبكر بن ابی قحافه را - که هم اینک باید در سپاه اسامه باشد - فرا میخواند‼️
پیامبر با دیدن ابوبکر روی بر می تابانند و میفرمایند:
💠 "برادرم را فراخوانید! "
⚠️ بار دیگر علیرغم آگاهی کامل از مقصود ایشان ، حفصه ، فرزند عمر بن خطاب ، پدر خویش را صدا میزند‼️
پیامبر این بار نیز از حضور عمَر اظهار نارضایتی میکنند و با ناراحتی کامل می فرمایند:
💠 " برادرم را بخوانید! "
ام سلمه همسر نیکوکار پیامبر صلی الله علیه و آله در اعتراض به این رفتار میگوید:
✨ برادر رسول خدا ، علی را فراخوانید که پیامبر جز او کس دیگری را نمیخواهد .(۲)
عایشه نیز به صدا در می آید:
وای بر شما !! آری , او جز علی را نمی خواهد . (۳)
▪️➖امیرمومنان علیه السلام به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می آیند؛
… در همین مجلس ، هزار هزار باب علم بر امیر مومنان گشوده میشود و سینهء علوی پذیرای دانشهای بی پایان نبوی میگردد؛
📌 در پی این ماجرا امیرالمؤمنین علیه السلام از نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله خارج میشوند ؛
مردم که متوجه شرایط ویژه این حضور گشته اند ، نگران به سراغ امیر مومنان علیه السلام میروند و در این میان , ابوبکر و عمر نیز که حوادث را زیر نظر دارند ، می پرسند:
رفیق تو به تو چه گفت ؟!
پاسخ می شنوند که:
💠 هزار هزار باب علم بر من گشوده شد .
……نگاه پر ابهام آن دو بر امیرمؤمنان علیه السلام دوخته شده است . (۴)
➖▪️➖➖➖
(*) برای آشنایی با صحیفهء اول و دوم و مفاد آن به پست《3》از همین عنوان رجوع کنید.
1⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۵۲/۶ (از منابع اهل تسنن)
2⃣ جواهر المطالب ۱۷۵/۱ ؛ ینابیع الموده ۱۶۳/۲ (از منابع اهل تسنن)
3⃣ مناقب خوارزمی ص۶۸ ؛ الدر النظیم ص۱۹۴ (از منابع اهل تسنن)
4⃣ بحارالانوار ۴۶۳/۲۲
✴️ یکشنبه 👈 11 مهر / میزان 1400
👈26 صفر 1443👈 3 اکتبر 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🔘 تجهیز لشکر اسامه توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم .
⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر :
✅ خرید رفتن .
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
✅ درختکاری .
✅ امور کشاورزی و زراعی .
✅ ملاقات با هر که خواهی .
✅ و جابجایی و نقل وانتقال خوب است .
📛 ولی ازدواج خوب نیست .
👼 زایمان خوب و نوزادش عمر طولانی خواهد داشت .ان شاءالله
✈️ مسافرت : مسافرت همراه صدقه باشد .
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز : قمر در برج اسد است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است :
✳️ رفتن به منزل نو .
✳️ خرید ملک و خانه .
✳️ طلب حوائج از روساء .
✳️ عهد نامه نوشتن .
✳️ خرید حیوان و چهارپایان .
✳️ شروع به کار و شغل .
✳️ و آغاز معالجه و درمان نیک است .
💑 مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند چنین شبی حافظ قرآن گردد . ان شاءالله
⚫️ طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث رهایی از بلا است .
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب خلاصی از مرض است .
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 27 سوره مبارکه " نمل " است .
قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین ....
و چنین استفاده میشود که جاسوسی خبری بیاورد و درصدد تفحص بر آید که خبر راست است و معلوم شود خبر درست بوده است . ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۱ مهر ۱۴۰۰
میلادی: Sunday - 03 October 2021
قمری: الأحد، 26 صفر 1443
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹تکمیل سپاه اسامة، 11ه-ق
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️3 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️8 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️11 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️12 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
#زیارت_عاشورا_صوتی
🎧 با صدای استاد فرهمند
🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
هدایت شده از حرم
🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊
#معرفی_یاران_امام_حسین(ع)📜
#یار_چهل_و_ششم🌹
💛 #امیّة_بن_سعد💛
🥀امیّة بن سعد مکنّی به ابوصمصام از قبیله طی و از یاران شهید امام حسین (ع) است.
💫منابع کهن بیش از این درباره او چیزی ننوشته اند، ولی در نوشتههای متأخران آمده است که امیّة بن سعد بن زید طائی ساکن کوفه و از تابعان و اصحاب امیرالمؤمنین (ع) بود و در غزوات و جنگها به ویژه جنگ صفین حضور داشت.
✔️او با شنیدن خبر آمدن امام حسین (ع) به کربلا، در ایام «مهادنه» به همراه شماری دیگر از کوفه خارج شد و در شب هشتم محرم به کاروان حسینی پیوست و با آن حضرت (ع) بود تا آن که در روز دهم محرم در حمله نخست سپاه عمر سعد، همراه شماری دیگر از یاران امام در مقابله با آنان به شهادت رسید.
#ادامه_دارد....
✍️ #توضیحات: «مهادنه» ایامى را گویند كه بین دو سپاه مذاكره بوده است و كار به جنگ نیانجامیده است.
📗 ابصار العین، 114
📔حسینی جلالی، محمدرضا، تسمیه من قتل مع الحسین علیهالسلام من ولده وإخوته وأهل بیته وشیعته، ص۲۸.
📗 حمید بن احمد، حدائق الورديّه، ص۱۰۴.
📘امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۶.
و.......
🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊
هدایت شده از حرم
🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃
هر روز معرفی یکی از 30 نفر از ملعون ترین و خبیث ترین نفراتی که در واقعه کربلا بیشترین ظلم را به امام حسین علیه السلام و یاران و اهل بیتش وارد کردند👇👇
#زید_بن_ورقاء_جهنی لعنت الله علیه
نام او در تاریخ:
زید بن رقاءالجنبی، یزید بن وقاد، یزید بن رقاد حیتی، زید بن ورقاء الحنفی آمده است.
عده ای از مورخین، او را از همدستان قاتل حضرت اباالفضل علیه السلام می دانند و به نقل بیشتر روایات، او قطع کننده دست راست حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، در روز عاشورا بود.
جنایاتش:
آن زمان که حضرت عباس علیه السلام برای آوردن آب به طرف رود فرات رفته بود، زید بن ورقاء با حکیم بن طفیل، در نخلستانی اطراف رود فرات کمین کرده بودند.
همین که حضرت آب برداشتند تا به خیمه ها برسانند، آن دو نفر حمله کرده و دستان آن حضرت را قطع نمودند.
بیشتر مورخین گویند که زید بن ورقاء، دست راست آن حضرت را با ضربت شمشیر، از تن جدا کرد.
در بعضی نقل ها گفته شده که نوفل ازرق و حکیم بن طفیل، با همدستی یکدیگر، دستان او را قطع کردند اما در حدیثی از امام باقر علیه السلام، روایت است که فرمودند:
زید بن ورقاء و حکیم بن طفیل طائی هر دو در قتل عباس بن علی علیه السلام شرکت داشتند.
دیگر از جنایات زید بن ورقاء، در صحنه کربلا مشارکت او در قتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل است.
اگر چه قاتل اصلی او را شخص دیگری بنام عمرو بن صبیح صیداوی می دانند، ولی به گفته خود زید در زمان دستگیریش و به نقل برخی مورخین، آن زمان که عبدالله به میدان جنگ آمد و با دشمن رو به رو شد، او تیری بر پیشانی او زد که دست او با همان تیر بر پیشانیش دوخته شد و با تیر بعدی که در شکم او فرود آمد، عبدالله به شهادت رسید.
در آخرین ساعات جنگ که امام حسین علیه السلام نیز شهید شده بود، یکی از یاران آن حضرت به نام سوید بن عمر ابن مطاع را به قتل رساند.
سوید که مدتی در میدان با دشمن جنگیده و جراحات زیادی برداشته بود، بیهوش در میان زخمیان افتاده بود.
چون کمی به هوش آمد، شنید که کوفیان شادی کنان می گویند که حسین کشته شد.
او که هنوز رمقی در بدنش بود، تاب نیاورد و به پاخاست و با خنجری که در چکمه خود مخفی کرده بود، با زحمت و مشقت زیاد به جنگ پرداخت.
تا این که زید بن ورقاء با همدستی عروة بن بکار تغلبی، او را به شهادت رساندند.
از آن اخبار معلوم می شود که این عنصر کثیف در همه جا، دستی به خون آلوده کرده است.
سرنوشت او:
زید که مردی دلیر بود، شمشیر در دستش بود و از خانه بیرون آمد.
ابن کامل به مامورانش گفت:
با شمشیر و نیزه بر او حمله نکنید، بلکه تیر و سنگ بر او بزنید.
مأموران چنین کردند تا زید بر زمین افتاد ولی هنوز زنده بود.
به دستور ابن کامل آتشی بر پا کردند و او را که رمقی در بدنش بود، زنده در آتش سوزاندند.
به یک روایت که در کتاب ناسخ التواریخ نقل شده، او را خدمت مختار آوردند مختار گفت:
ای ملعون، بگو تا عبدالله را چگونه کشتی؟
زید گفت:
تیری بر چشمش زدم که از سرش بیرون آمد.
مختار دستور داد تا او را آویزان کردند، آن گاه خودش تیری بر کمان گذاشت و به چشم او پرتاب کرد، آن چنان که چشم او از سرش بیرون پرید، و بعد آن قدر به او تیر زدند که گویی بدنش ناپدید و سرش بریده شد.
امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، در زیارت شهداء از ناحیه مقدسه، او را لعنت کرده است.
آن جا که به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چنین سلام و درود می فرستند:
سلام بر ابوالفضل عباس بن امیر المومنین علیه السلام، او که با دادن جان خود با برادرش همدردی نمود از امروز دنیا برای فردای قیامت توشه برگرفت و جان خود را فدای برادرش کرد و رفت تا آب بیاورد ولی دو دستش بریده شد.
خداوند دو قاتل او یزید بن رقاد حیتی و حکیم بن الطفیل الطائی را لعنت کند.
بر #زید_بن_ورقاء_جهنی تا قیامت لعنت
✨یا علی✨
هدایت شده از حرم
⛔️ منکر فضیلت اشک، محروم از حوض کوثر
✍🏻 علامه مجلسی، آن فحل الفحول، این قضیه را از بعضی از بزرگان نقل میکند، میگوید: ما مجاور مشهد امام هشتم بودیم؛ روز عاشورا عدّهای از ما جمع شدند؛ یک نفر شروع به مقتل خواندن نمود. -خوب گوش دهید؛ این لاطائلات را از میان عوامّ بردارید.- این روایت را در آن مقتل خواند که اگر چشمی بر سیدالشهدا علیهالسلام به قدر بال مگسی تر بشود، تمام گناهانش آمرزیده میشود؛ «وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْر.¹»
❌ یکی از حضّار که جاهل بود و ادعای علم میکرد -و نمونهاش امروز بسیار است-، این حدیث را انکار کرد و گفت: این روایت با عقل جمع نمیشود. اهل مجلس که از علما بودند، با او مذاکره کردند؛ قانع نشد و جلسهی روضه به هم خورد.
🌫 همان منکر، شب خواب دید که محشر بپا و غوغایی است؛ عطش عطشاً شدیداً؛ در نهایت عطش گرفتار شد؛ چشمش به حوضی افتاد که نه اولش پیداست و نه آخرش؛ متوجه شد که این حوض، حوض کوثر است؛ از عطش به حوض پناه برد.
⚫️ دید سه نفر ایستادهاند، هر سه سیاهپوش؛ دو تا مرد، یک زن. پرسید: اینها کیانند؟ به او گفتند: آن یکی پیغمبر خاتم صلیاللهعلیهوآله است، آن سیاهپوش دوم امیرالمؤمنین علیهالسلام است، آن زن سیاهپوش فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها است.
🏴 پرسید: چرا اینها سیاهپوشند؟
گفتند: مگر خبر نداری که عزادار حسین علیهالسلام هستند.
آمد خودش را برساند؛ از بی بی دو عالم درخواست کرد که یک جرعه از این آب به من بده. حضرت زهرا سلاماللهعلیها به او نگاهی کرد، فرمود: تو همان هستی که منکر اجر گریهکنندگان بر مصیبت مُهجهی قلب من هستی؟
علامه مجلسی فرمود: این مرد از خواب سراسیمه بیدار شد؛ دوان دوان آمد؛ آن جمع را پیدا کرد؛ گفت: استغفار کنید، خدا مرا بیامرزد.²
۱. 📗 محاسن، ج۱، ص۶۳؛ كامل الزيارات، ص۲۰۷.
۲. 📕 بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۹۳؛ عوالم امام حسين علیهالسلام، ص۵۳۵.
🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۱۷/ آبان/۱۳۹۱
هدایت شده از حرم
📢 خداوند چه مقدار گناه را با #زیارت امام حسین علیه السلام میبخشد؟
🔻امام صادق علیه السلام ضمن روایتی فرمودند: زیارت امام حسین علیه السلام گناهان را از بین میبَرَد «لَوْ كَانَتْ ذُنُوبُهُ عَدَدَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ جِبَالِ تِهَامَةَ وَ زَبَدِ الْبَحْرِ» اگرچه زائر گناهانش به تعداد ريگهاى بيابان و به بزرگىِ كوههاى تهامه و به مقدارِ کف روى درياها باشد. اما بشرطی که زائرِ آن حضرت «عَرَفَ حَقَّهُ وَ حُرْمَتَهُ وَ وَلَايَتَهُ» حق و جایگاه و ولایتِ آن حضرت را بشناسد.
📓کامل الزیارات، باب ٦٢، حدیث ٦ و ٥
هدایت شده از حرم
🔴زندگینامه #شیطان(قسمت #دوم)
💠به خاطر عبادتهای زیاد حارث در درگاه خداوند بود که به او مقامی عطا شد همانند فرشتگان و تا جائی بالا رفت که در زمره فرشتگان قرار گرفت.
⚡️او از این جایگاه به قدری احساس غرور و خود بزرگ بینی میکرد که با خود فکر میکرد:
اگر یک روز جایگاه من را به کسی دیگر واگذار کنند من از او اطاعت نمیکنم.
✳️در روایت آمده که این امتیاز و افتخار بخاطر آن به او رسید که شش هزار سال خداوند تبارک و تعالی را عبادت و بندگی کرده بود .
💥ابلیس از جنس فرشتگان نبود اما فرشتگان او را فرشته میدانستند و نمیدانستند او از جنس آنها نیست،
ولى خداوند متعال میدانست که چنین نیست.
✨ این جریان ادامه یافت تا در جریان سجده بر آدم، راز پنهان ابلیس آشکار گشت.
🌟روزی ملائکه در لوح دیدند که به زودی یکی از مقربان درگاه الهی به نفرین ابدی گرفتار خواهد شد...
🍀 پس از حارث با اصرار خواستند که آنها را دعا کند که هیچ یک از ایشان به این بلا مبتلا نشود.
وی در جواب گفت: این قضیه به من و شما مربوط نیست.
🌱ملائکه باز اصرار کردند. او نیز دعا کرد و گفت: خدایا! ایشان را ایمن گردان، ولی خودش را به سبب غروری که داشت، فراموش کرد.
🌺روزی وی دید بر در بهشت نوشتهاند: « نزد ما بندهای است که او را به انواع نعمتها، گرامی میداشتیم. اما اگر او را به کاری واداریم، سرپیچی میکند و به لعنت ابدی گرفتار خواهد شد.»
⚡️ حارث سالها او را لعن میکرد ولی نمیدانست که در حقیقت دارد خود را لعن می کند!
🔴حارث سالها در آن مدت هر جا سجده اى مى کرد و سر بر مى داشت در آن جا نوشته شده بود: لعنه اله على ابلیس - چون اسمش عزازیل بود - نمى دانست که خودش است .
🔷وی روزی دید در لوح نوشته است: « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» پرسید: خدایا! این ملعون رانده شده کیست؟
♥️ خدای تعالی فرمود: بندهای است که او را به انواع نعمتها مخصوص میگرداندم ولی نافرمانیام خواهد کرد و خوار و بدبخت خواهد شد.
🔹گفت: او را به من معرفی نما تا هلاکش کنم.
♥️ فرمود: زود است او را بشناسی. هنوز او تمرد و سرکشی نکرده است، تا مستوجب مجازات باشد.
🔥شیطان در میان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتى که خداوند اراده فرمود براى خود در زمین جانشین خلق فرماید.
💥 به ملائکه خطاب نمود که من مى خواهم خلیفه اى در زمین قرار دهم و آنان را از مقصود خود آگاه نمود.
🔥در این هنگام ابلیس به وسط زمین آمد و فریاد زد که :اى زمین ! من آمده ام تو را نصیحت کنم !
✳️خداوند اراده کرده از تو پدیده اى به وجود آورد که برترین خلایق باشد و من مى ترسم که خدا را معصیت کند و داخل آتش شود (و در نتیجه تو داخل آتش شوى و بسوزى )
🌺وقتى ملائکه مقرب آمدند از تو خاک بردارند آنها را به خداى بزرگ قسم بده از تو خاک برندارند...
✍️ادامه دارد...
📘طبرسى، مجمع البیان، ج 1، ص 163، چاپ بیروت
📘30- بقره آیه 29.
📘31- تفسیر برهان ، ج 2، ذیل آیات مربوط به آدم و شیطان
هدایت شده از حرم
🗣💎 ای زائرین اربعین حسینی! با همان زبان پدر و مادریتان، برای امام زمان علیه السلام دعا کنید
یکی از اعمالی که در دل شما ايجاد محبّت به امام زمانتان علیه السلام مي كند و اين عمل توجّهات خاصّه امام زمانتان علیه السلام را به شما بيشتر مي كند، دعای برای امام زمان علیه السلام است.
نوكر در حقّ اربابش دعا مي كند، كلفت و نوكر، در حق اربابشان دعا مي كند كه خداوند او را به سلامت داشته باشد و زنده نگه دارد تا سر سفره ارباب بچرند. وظيفه كلفت و نوكر است كه در حقّ اربابش دعا كند، بچّه ها در حقّ بابا و مادرشان دعا مي كنند كه خدا آنها را سالم نگه بدارد، تا در سلامتي آن ها، اين ها سور چراني كنند و زندگي كنند و خوش بگذرانند. درست است؟
حضرت، ارباب شماست و آقاي شماست و پدر شماست، شاگرد، وظيفه دارد در حقّ استادش دعا كند. در «آداب المتعلمين» نوشته شده است، شاگردها بايد در حقّ معلمين خود دعا كنند.
امام زمان علیه السلام معلّم واقعي است، بايستي در حقّ او دعا كنيد. توجّه داشته باش که با همين زبان عاميانه و با همان زبان پدر و مادري خودت دعا کن، اگر تركي، به تركي؛ اگر فارسي، به فارسي؛ اگر عربي، به عربي؛ اگر هندي هستي، به زبان هندي؛ به همان زبان پدر و مادريت،
همان طوري كه براي پدر و مادرت دعا مي كني، همان طوري كه براي برادر و بچه هايت دعا مي كني. هيچ ترتيب و آدابي مجوي. آداب لازم ندارد، با همان زبان عاميانه ات بگو:
خدايا عمر امام زمان علیه السلام را زياد كن.
خدايا سايه اش را نگهدار.
خدا وجود مباركش را سالم نگهدار.
خدا غم ها را از دلش دور كن.
خدايا دلش را خوش كن.
خدايا بلا را از او دور كن.
خدايا اولاد و بستگان و منسوبين او را حفظ كن.
شب و روز، در كوچه و بازار و مسجد تفاوتي نمي كند، دعا کن. ساده و عاميانه، به زبان پدر و مادري، به همان لهجه پدر و مادري ات. همانطوري كه براي بچه و پدر و مادرت دعا مي كني، همانطور هم براي امام زمان علیه السلام دعا كن.
حالا اينجا خیلی حرف علمي وجود دارد، نمي خواهم وارد مباحث علمي بشوم، مي خواهم ساده بگويم و بروم. از من فعلاً منطق براي اين كار نخواهيد، آنچه كه مي گويم، آويز گوش كنيد و عمل كنيد.
امام صادق علیه السلام چندين سال قبل از ولادت امام زمان ما براي امام زمان ما دعا مي كرده است در كتابهاي دعا نگاه كنيد: شب بيست و سوم ماه مبارك، دعای «اللهم كن لوليك الحجه ابن الحسن ... »
از ناحيه امام صادق علیه السلام نقل شده است و شما اين دعا را دائماً بخوانيد. «المصلي مناج ربَّه» نماز موقع خلوتي است كه بين بنده و خدا حاصل شده است، موقعي است كه دربار الهي، بار داده به بنده و گفته است: بيا بنده جان، در اين موقع خلوت، هرچه بگوئي گوش ميدهم.
لذاست كه «قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ » شده است، لذا است كه «خير موضوع» شده است، لذاست كه «معراج المومن» شده است. در آنجا خدا خوب گوش مي دهد، همه وقت خدا سميع الدعاء است، ولي در نماز بيشتر است.
در نماز، در دعاي دستتان، اين دعاي بر سلامتي امام زمان علیه السلام را كه مأثور از امام صادق علیه السلام است، بخوانيد. گناهش به گردن بنده، ثوابش مال شما، ضررش مال بنده، سودش مال شما. علماء، محصلين، طلاب علوم دينيه! این دعا را بخوانيد، تجار، ابرار، كسبه بازار، مخدرات محترمات، در دعاي قنوت نمازتان براي سلامتي ولي امرتان، امام زمان علیه السلام دعا کنید.
به حق خدا قسم، اين عمل، توجه امام زمان علیه السلام را بيشتر از آن مقدار عمومي كه دارد، جلب مي كند. فهميديد چه گفتم!
(سخنرانی های مسجد جمعه اصفهان، مرحوم آیت الله تولایی خراسانی سال 1392 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
💓✨✨✨✨❤️✨✨✨✨💓
#هیچ_کس_به_من_نگفت...
شماره۱۴
هیچ کس به من نگفت:
که میشود به شما هدیه داد و شما را خوشحال کرد😍
اگر به من میگفتند که سه بار «قل هو الله احد» ثواب یک ختم قرآن را دارد،
من از همان نوجوانی بعد از هر نمازم،
یک ختم قرآن به شما اهدا میکردم
تا هر روز عزیزتر از دیروز باشم و یک قدم نزدیکتر از روز قبل😌.
هدیه من ناقابل بود، ولی احسان شمادرمقابل هدیه من این قابلیت را داشت که
مرا به عزت بندگی وخدمت به شما برساند❣️
احسان از طرف کریمترین انسان روی زمین، زندگی مرا زیر و رو میکرد،
اگر از نوجوانی اهل احسان و اهدای هدیه میبودم.
😊اما حالا هم دیر نشده،
بپذیر از من که وجود ناقابلم، رکوع و سجدهای به جای آورد و آن را در قالب دسته گلی همراه
چند صلوات به وجود نازنینت اهدا کند💐
کاش گلهای زیادی نثار آن وجود میکردم تا در نتیجه احسان
بوی گل نرگس را استشمام میکردم😇.
❤️سر چه باشد که به پای تو گذارم آن را
جان چه قابل که تو از من بپذیری جان را❤️
📗برگرفته از کتاب هیچکس بمن نگفت
✍️نویسنده: #حسن_محمودی
هدایت شده از حرم
🍂🍃🍂🍃
آدمها فکر می کنند ؛ اگر یک بار دیگر متولد شوند ، جورِ دیگری زندگی می کنند . شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود . فکر می کنند می توانند همه چیز را از نو بسازند ، محکم و بی نقص !
اما حقیقت ندارد..
اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم ، اگر قدرتِ تغییر کردن را داشتیم ، اگر آدمِ ساختن بودیم ، از همین جای زندگیمان به بعد را مى ساختيم !
🍂🍃🍂🍃
هدایت شده از حرم
💠 داستان کوتاه و پند آموز 💠
✍️دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست. گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زدهام. من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
💥از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامعترین لغتنامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.
هدایت شده از حرم
🔴 علت برخی از بیماری ها در طب اسلامی 👇
💐 امام صادق علیه السلام می فرماید بیماری انواعی دارد:
♦️ مرض بلوی (بیماری آزمایش)
👈پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: انسان ، گاه دارای مرتبه ای در پیشگاه خداوند است که با عملش ، به آن نمی رسد تا آن موقعی که به ابتلای جسمش، امتحان شود و به این وسیله ، به آن جایگاه برسد.
♦️ مرض عقوبت (بیماری کیفر)
👈 پیامبراکرم صل الله علیه و آله فرمودند: گاه بنده بیمار می شود، پس دلش نازک می شود و برخی از گناهانی را که انجام داده است، به یاد می آورد و قطره اشکی، هر چند کوچک، از چشمانش سرازیر می شود و خداوند عزوجل ، او را از گناهانش پاک می کند.
پس اگر او را از بستر بیماری بلند کند، او را پاک شده از گناه بلند می کند و اگر جانش را بگیرد، پاکیزه شده از گناه می گیرد.
♦️مرض جعل علت للفنا (بیماری ای که علت مرگ قرار داده شده است.)
👈پیامبر صل الله علیه و آله خدای متعال در خطاب به فرشتگان می فرماید ای فرشتگانم!
من بنده ام را به بندی از بندهای خودم گرفتار کرده ام.
اکنون اگر جانش را بگیرم ، او را می بخشم و اگر به او سلامتی بدهم ، در حالی از بستر بلند می شود که هیچ گناهی ندارد.
📚 منبع:بحار الانوارج10ص171
هدایت شده از حرم
🔴 واکسن طبیعی و بیخطر 👇
🌹 در روایت آمده است : امام صادق (ع) از شخصی پرسیدند، اگر فرزندت متولد شود چه کاری انجام می دهی ؟
🌸 گفت : نمیدانم .
🌹 امام (ع) فرمودند : به مقدار یک دانه عدس جاوشیر را با آب حل کن، سپس دو قطره در بینی راست ودو قطره در بینی چپ نوزاد بریز، آنگاه در گوش راستش اذان ودر گوش چپش اقامه بگو، اگر این کارها را پیش از بریدن ناف انجام دهی فرزندت هیچ گاه به پریدن از خواب وبیماری کودکان مبتلا نمی شود .
✉️ منبع : الکافی، شیخ کلینی، ج6، ص23، ح1 .