eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
7هزار ویدیو
678 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
ــ این عالیه سمانه بیا تنت کن ــ بابا بیاید بریم بشینیم یه جا پاهام درد گرفت مژگان به سمتشان آمد و دست سمانه را گرفت و به سمت کافه ای که در پاساژ بود کشاند. ــ کشتید این دخترو خب ،پا نموند براش از بس بردینش اینور و اونور سمانه نگاهی به مژگان انداخت،برعکس خواهرش او همیشه مهربان بود و نگاه هایش رنگ مهربانی و محبت را داشت و مانند نگاه های تحقیر آمیز و غیر دوستانه ی نیلوفر نبود. وارد کافه شدند و دور یکی از میزها نشستند،بعد از چند دقیقه صغری و ثریا هم به جمعشان اضافه شدند،سه ساعتی می شد برای خرید عقد چهارتایی به بازار آمده بودند،اما هنوز خریدی نکرده بودند. سمانه نگاهی به آن ها انداخت که در حال بحث در مورد لباس هایی که دیده اند،بودند،با صدای گوشی صغری سکوت کردند،صغری با دیدن شماره کمیل گفت: ــ وای کمیله،فک کنم الان میخواد بیاد برید حلقه انتخاب کنید مژگان با ناراحتی گفت: ــ دیدید اینقدر لفتش دادیم تا کمیل اومد سمانه که از فکر اینکه تنهایی با کمیل برای خرید برود شرم زده می شد،گفت: ــ خب باهم میریم دیگه خرید ،هم حلقه هم لباس با اخم کردن هر سه ساکت شد ادامه دارد... "نویسنده :
"رمان ــ دیگه چی؟میخوای با شوهرت بری حلقه بخری بعد من با مژگان و صغری دنبالت اومدیم برا چی؟ ــ ثریا چه اشکالی داره آخه؟ صغری که برای صحبت با کمیل کمی از آن ها دور شده بود ،روی صندلی نشست: ــ خانما کمیل اومده آدرس دادم الان میاد سمانه با استرس به ثریا نگاه کرد،ثریا با لبخند دستان سرد سمانه را در دست گرفت وآرام گفت: ــ آروم عزیزم دلم،چیزی نیست داری با شوهرت میری خرید حلقه ــ نمیدونم چرا استرس گرفتم ــ عادیه همه اینطورن،بعدشم کمیله ها ترس نداره،همون کمیلی که بیشتر وقتا کلی مورد عنایت قرارش میدادی یادت نرفته که و چشمکی برایش زد،سمانه با حرص مشت آرامی به او زد: ــ یادم ننداز ثریا ثریا خندید وگفت: ــ شوخی کردم گلی میخواستم حال و هوات عوض بشه ،الانم یکم بخند قیافت اینهو میت شده با صدای مردانه ای هر چهار نفر به سمت صدا برگشتند. سمانه نگاهش را از بوت های مشکی و اور کت بلند مشکی بالا گرفت و نگاهش به کمیل رسید که او را نگاه می کرد با ضربه ای که ثریا به پایش زد به خودش آمد و و آرام سلام کرد. ــ ببخشید مزاحم جمعتون شدم اما گفتید ساعت۸خریدتون تموم میشه همه به هم نگاه کردند و ریزخندیدند،ثریا خنده اش را جمع کرد و گفت: ــ نه آقا کمیل ،از عصر تا االن اینقدر اینور و اونور چرخیدیم فقط خانمتو گیج کردیم ،واال هیچ نخریدیم ــ جدی میگید؟اگه میدونستم خانممو نمیدادم دستتون از لفظ خانمم که کمیل با آن سمانه را مورد خطاب قرار داد،لرزی بر قلب سمانه انداخت. ــ خب پس ما میریم خرید حلقه ،شما هستید ثریا خانم؟ ــ بله هستیم ماهم باید بریم خرید بعدا میبینیمتون با اشاره ی ثریا از جا بلند شدند و خداحافظیه سریعی با سمانه کردند و در عرض یک دقیقه از کافه خارج شدند. ــ بریم سمانه خانم سمانه لبانش را که از استرس خشک شده بودند را تر کرد وآرام لب زد: ــ بله از روی صندلی بلند شد و همراه کمیل از کافه خارج شدند،اول به سمت مغازه ای در همان پاساژ رفتند،فروشنده دوست کمیل بود و از آن ها به خوبی استقبال کرد و بهترین حلقه ها را برایشان آورد ،سمانه و کمیل هر دو سختگیری نکردند و سریع انتخابشان را کردند،موقع حساب کردن حلقه ها ،سمانه کارتش را از کیف در آورد که با چشم غره ای که کمیل برایش رفت،دستش در مسیر خشک شد،کمیل سریع هر دو حلقه را حساب کرد و از مغازه خارج شدند. ــ آقا کمیل کمیل ایستاد و به سمانه نگاهی انداخت و گفت: ــ جانم سمانه به رسم این چند روز سریع سرش را پایین انداخت تا گونه های گر گرفته اش را از کمیل پنهان کند،کمیل سعی کرد جلوی خنده اش را بگیرد که موفق شد. ــ چیزی میخواستید بگید؟ ــ آها اره،حلقه ی شما رو مـ... کمیل نگذاشت سمانه ادامه بدهد ا با اخم گفت: ــ وقتی با من هستید حق ندارید دست تو جیبتون بکنید،اینو گفتم که تا آخر عمر که باهم هستیم فراموش نکنید
تاثیر صحبت کمیل انقدر زیاد بود که دیگر سمانه لب به اعتراض باز نکرد. با صدای گوشی کمیل نگاهش از سمانه گرفت و جواب داد ــ الو زنداداش ــ..... ــ خب صبر کنید بیام برسونمتون ــ... ــ مطمئنید محسن میاد؟ ــ... ــ دستتون درد نکنه،علی یارتون تماس را قطع کرد و گوشی را در جیب اور کتش گذاشت. ــ چیزی شده؟ ــ نه زنداداش بود،گفت خریداشون تموم شده،ثریا خانم زنگ زده به محسن بیاد دنبالشون سمانه دستانش را مشت کرد و در دل کلی غر به جان آن سه نفر زدکه می دانستند از تنها ماندن با کمیل شرم می کرد اما او را تنها گذاشتند. ــ سمانه خانم ــ بله ــ بریم خرید لباس؟نه من نه شما لباس نخریدیم ــ نه ممنون من فردا با دخترا میام کمیل اخمی کرد و گفت: ــ چرا دوست ندارید با من خرید کنید؟ ــ من همچین حرفی نزدم،فقط اینکه شما نمیزارید خریدامو حساب کنم اینجوری راحت نیستم کمیل خندید و گفت: ــ باشه هر کی خودش خیرداشو حساب میکنه.خوبه؟ ــ خوبه در پاساژ قدم می زدند و به لباس ها نگاهی می انداختند،کمیل بیشتر از اینکه حواسش به لباس ها باشد،مواظب سمانه بود که در شلوغی پاساژ کسی با او برخورد نکند. سمانه به مانتویی اشاره کرد و گفت: ــ این چطوره؟ کمیل تا می خواست جواب بدهد،نگاهش به دو پسری که در مغازه بودند و به سمانه خیره شده بودند ،افتاد. اخمی کرد و گفت: ــ مناسب مراسم نیست سمانه که متوجه نگاه های خشمگین کمیل با آن دو پسر شد حرفی نزد، و به بقیه ویترین ها نگاهی انداخت. سمانه نگاهی به مغازه ی نسبتا بزرگی انداخت ،نگاهی به مغازه انداخت همه چیز سفید بود،حدس می زد که مغازه مخصوص لباس های مراسم عروسی و عقد باشد. ــ بریم اینجا؟ کمیل نگاهی به مغازه انداخت اسمش را زمزمه کرد: ــ ساقدوش،بریم وارد مغازه شدند،سمانه سلامی کرد،دختری که موهایش در صورتش پخش شده بودند،سرش را بالا آورد و سلامی کرد،اما با دیدن سمانه حیرت زده گفت: ــ سمانه تویی؟ ــ وای یاسمن تو اینجا چیکار میکنی در عرض چند ثانیه در آغوش هم فرو رفتند. ادامه دارد... "نویسنده :
📢📢📢...در روز شنبه ۲۶ صفر سال ۱۱ هجری قمری ، ۹ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ، ۲۵ می سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد؟؟ ➖➖➖▪️🌑🔶🌑 🕜🕕🕓...با وجود آنکه بسیاری از توطئه گران به اصرار پیامبر صلی الله علیه و آله و با دستور مستقیم آن حضرت ، در محل استقرار سپاه اسامه حاضرند ، اما از حرکت این لشکر خبری نیست!! ⚠️ بار دیگر در لشکرگاه جُرف - محل استقرار سپاه - اعتراض و سر و صدا به پا خاسته است : ⛔️ چگونه این جوان را فرماندهء مهاجران اول و پیشتاز در اسلام قرار داده اند؟! برخی به اعتراض صدا را بلند می کنند و عده ای دیگر به دفاع از اسامه سخن می‌گویند .. ◀️ روشن است که اعتراض کنندگان اصلی و بعضاً برخی از پاسخ دهندگان ، همانا مهاجرین پیشتاز در اسلام هستند!! در بین اعتراض کنندگان نام 🗣 عیّاش بن ابی رَبیعه که از انصار است ، به چشم می خورد ؛ او از هم پیمانان صحیفهء دوم (*) است ؛ پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله نام این فرد را بین حمله کنندگان به خانهء حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌بینیم... و کسی که در برابر عیّاش بن ابی رَبیعه می ایستد و از اسامه دفاع می کند ، عمر بن خطاب است...🤔.... به هر روی این جنگ زرگری ، توقف سپاه را به همراه دارد ؛ 👈👈 سپاهیان - که در عمل همان اهل سقیفه هستند - برای تعیین تکلیف از سپاه خارج شده ، به نزد پیامبر بر می‌گردند. ¤¤خبر به پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌رسد ؛ تاریخ حکایت می کند که پیامبر بسیار آزرده می‌شوند ؛ در حالی که از شدت درد دستمالی بر سر بسته و قطیف ای بر دوش افکنده بودند ، بر می‌خیزند ، به کمک دیگران و به سختی خود را به مسجد می‌رسانند ؛ ....پس از حمد و ثنای الهی ، از فرماندهی اسامه دفاع می‌کنند و در انتها متخلفان از سپاه اسامه را از رحمت الهی دور می‌دانند و آنان را با عبارت زیر لعنت می‌کنند: 💠 لَعَنَ اللّهُ مَن تَخَلَّفَ عَن جَيشِ اسامة. 💠 لعنت خدا است بر هر کس که از شرکت در سپاه اسامه سرباز زند . آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان به حرکت سپاه می‌دهند ؛ این فرمان چند بار تکرار می‌شود (۱).... کسانی که قرار بود با اسامه حرکت کنند ، گروه گروه با پیامبر وداع کردند و در جُرف به دیگرِ سپاهیان ملحق شدند نهایتاً این سپاه امروز نیز حرکت نخواهد کرد...‼️... در همین ایام - و شاید در همین روز - داستانی شگرف تحقق می‌یابد: 📝 رسول خدا صلی الله علیه و آله که حالشان مساعد نیست , به صورتی که گویا قصد وصیتی خاص دارند ؛ به اطرافیان می‌فرمایند: 💠 " برادرم را فرا خوانید! " ⚠️ عایشه ، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله که می‌پندارد رسول خدا صلی الله علیه و آله آخرین لحظات عمر خویش را می‌گذرانند ، پدر خویش ابوبكر بن ابی قحافه را - که هم اینک باید در سپاه اسامه باشد - فرا میخواند‼️ پیامبر با دیدن ابوبکر روی بر می تابانند و می‌فرمایند: 💠 "برادرم را فراخوانید! " ⚠️ بار دیگر علیرغم آگاهی کامل از مقصود ایشان ، حفصه ، فرزند عمر بن خطاب ، پدر خویش را صدا میزند‼️ پیامبر این بار نیز از حضور عمَر اظهار نارضایتی می‌کنند و با ناراحتی کامل می فرمایند: 💠 " برادرم را بخوانید! " ام سلمه همسر نیکوکار پیامبر صلی الله علیه و آله در اعتراض به این رفتار می‌گوید: ✨ برادر رسول خدا ، علی را فراخوانید که پیامبر جز او کس دیگری را نمی‌خواهد .(۲) عایشه نیز به صدا در می آید: وای بر شما !! آری , او جز علی را نمی خواهد . (۳) ▪️➖امیرمومنان علیه السلام به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می آیند؛ … در همین مجلس ، هزار هزار باب علم بر امیر مومنان گشوده می‌شود و سینهء علوی پذیرای دانشهای بی پایان نبوی می‌گردد؛ 📌 در پی این ماجرا امیرالمؤمنین علیه السلام از نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله خارج می‌شوند ؛ مردم که متوجه شرایط ویژه این حضور گشته اند ، نگران به سراغ امیر مومنان علیه السلام می‌روند و در این میان , ابوبکر و عمر نیز که حوادث را زیر نظر دارند ، می پرسند: رفیق تو به تو چه گفت ؟! پاسخ می شنوند که: 💠 هزار هزار باب علم بر من گشوده شد . ……نگاه پر ابهام آن دو بر امیرمؤمنان علیه السلام دوخته شده است . (۴) ➖▪️➖➖➖ (*) برای آشنایی با صحیفهء اول و دوم و مفاد آن به پست《3》از همین عنوان رجوع کنید. 1⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۵۲/۶ (از منابع اهل تسنن) 2⃣ جواهر المطالب ۱۷۵/۱ ؛ ینابیع الموده ۱۶۳/۲ (از منابع اهل تسنن) 3⃣ مناقب خوارزمی ص۶۸ ؛ الدر النظیم ص۱۹۴ (از منابع اهل تسنن) 4⃣ بحارالانوار ۴۶۳/۲۲
✴️ یکشنبه 👈 11 مهر / میزان 1400 👈26 صفر 1443👈 3 اکتبر 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🔘 تجهیز لشکر اسامه توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . ⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر : ✅ خرید رفتن . ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ درختکاری . ✅ امور کشاورزی و زراعی . ✅ ملاقات با هر که خواهی . ✅ و جابجایی و نقل وانتقال خوب است . 📛 ولی ازدواج خوب نیست . 👼 زایمان خوب و نوزادش عمر طولانی خواهد داشت .ان شاءالله ✈️ مسافرت : مسافرت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز : قمر در برج اسد است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است : ✳️ رفتن به منزل نو . ✳️ خرید ملک و خانه . ✳️ طلب حوائج از روساء . ✳️ عهد نامه نوشتن . ✳️ خرید حیوان و چهارپایان . ✳️ شروع به کار و شغل . ✳️ و آغاز معالجه و درمان نیک است . 💑 مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند چنین شبی حافظ قرآن گردد . ان شاءالله ⚫️ طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث رهایی از بلا است . 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب خلاصی از مرض است . 😴😴تعبیر خواب خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 27 سوره مبارکه " نمل " است . قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین .... و چنین استفاده میشود که جاسوسی خبری بیاورد و درصدد تفحص بر آید که خبر راست است و معلوم شود خبر درست بوده است . ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۱۱ مهر ۱۴۰۰ میلادی: Sunday - 03 October 2021 قمری: الأحد، 26 صفر 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹تکمیل سپاه اسامة، 11ه-ق 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️3 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️8 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️11 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️12 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
هدایت شده از حرم
✅امام صادق علیه السلام درباره فرمودند: 🌸«هر کس با این دعای چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند». 📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
 کجایى ...؟؟  اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت! 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
🎧 با صدای استاد فرهمند 🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
هدایت شده از حرم
🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊 (ع)📜 🌹 💛 💛 🥀امیّة بن سعد مکنّی به ابوصمصام از قبیله طی و از یاران شهید امام حسین (ع) است. 💫منابع کهن بیش از این درباره او چیزی ننوشته‌ اند، ولی در نوشته‌های متأخران آمده است که امیّة بن سعد بن زید طائی ساکن کوفه و از تابعان و اصحاب امیرالمؤمنین (ع) بود و در غزوات و جنگ‌ها به ویژه جنگ صفین حضور داشت. ✔️او با شنیدن خبر آمدن امام حسین (ع) به کربلا، در ایام «مهادنه» به همراه شماری دیگر از کوفه خارج شد و در شب هشتم محرم به کاروان حسینی پیوست و با آن حضرت (ع) بود تا آن‌ که در روز دهم محرم در حمله نخست سپاه عمر سعد، همراه شماری دیگر از یاران امام در مقابله با آنان به شهادت رسید. .... ✍️ : «مهادنه» ایامى را گویند كه بین دو سپاه مذاكره بوده است و كار به جنگ نیانجامیده است. 📗 ابصار العین، 114 📔حسینی جلالی، محمدرضا، تسمیه من قتل مع الحسین علیه‌السلام من ولده وإخوته وأهل بیته وشیعته، ص۲۸. 📗 حمید بن احمد، حدائق الورديّه، ص۱۰۴. 📘امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۶. و....... 🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊
هدایت شده از حرم
🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃 هر روز معرفی یکی از 30 نفر از ملعون ترین و خبیث ترین نفراتی که در واقعه کربلا بیشترین ظلم را به امام حسین علیه السلام و یاران و اهل بیتش وارد کردند👇👇 لعنت الله علیه نام او در تاریخ: زید بن رقاءالجنبی، یزید بن وقاد، یزید بن رقاد حیتی، زید بن ورقاء الحنفی آمده است. عده ای از مورخین، او را از همدستان قاتل حضرت اباالفضل علیه السلام می دانند و به نقل بیشتر روایات، او قطع کننده دست راست حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، در روز عاشورا بود. جنایاتش: آن زمان که حضرت عباس علیه السلام برای آوردن آب به طرف رود فرات رفته بود، زید بن ورقاء با حکیم بن طفیل، در نخلستانی اطراف رود فرات کمین کرده بودند. همین که حضرت آب برداشتند تا به خیمه ها برسانند، آن دو نفر حمله کرده و دستان آن حضرت را قطع نمودند. بیشتر مورخین گویند که زید بن ورقاء، دست راست آن حضرت را با ضربت شمشیر، از تن جدا کرد. در بعضی نقل ها گفته شده که نوفل ازرق و حکیم بن طفیل، با همدستی یکدیگر، دستان او را قطع کردند اما در حدیثی از امام باقر علیه السلام، روایت است که فرمودند: زید بن ورقاء و حکیم بن طفیل طائی هر دو در قتل عباس بن علی علیه السلام شرکت داشتند. دیگر از جنایات زید بن ورقاء، در صحنه کربلا مشارکت او در قتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل است. اگر چه قاتل اصلی او را شخص دیگری بنام عمرو بن صبیح صیداوی می دانند، ولی به گفته خود زید در زمان دستگیریش و به نقل برخی مورخین، آن زمان که عبدالله به میدان جنگ آمد و با دشمن رو به رو شد، او تیری بر پیشانی او زد که دست او با همان تیر بر پیشانیش دوخته شد و با تیر بعدی که در شکم او فرود آمد، عبدالله به شهادت رسید. در آخرین ساعات جنگ که امام حسین علیه السلام نیز شهید شده بود، یکی از یاران آن حضرت به نام سوید بن عمر ابن مطاع را به قتل رساند. سوید که مدتی در میدان با دشمن جنگیده و جراحات زیادی برداشته بود، بیهوش در میان زخمیان افتاده بود. چون کمی به هوش آمد، شنید که کوفیان شادی کنان می گویند که حسین کشته شد. او که هنوز رمقی در بدنش بود، تاب نیاورد و به پاخاست و با خنجری که در چکمه خود مخفی کرده بود، با زحمت و مشقت زیاد به جنگ پرداخت. تا این که زید بن ورقاء با همدستی عروة بن بکار تغلبی، او را به شهادت رساندند. از آن اخبار معلوم می شود که این عنصر کثیف در همه جا، دستی به خون آلوده کرده است. سرنوشت او: زید که مردی دلیر بود، شمشیر در دستش بود و از خانه بیرون آمد. ابن کامل به مامورانش گفت: با شمشیر و نیزه بر او حمله نکنید، بلکه تیر و سنگ بر او بزنید. مأموران چنین کردند تا زید بر زمین افتاد ولی هنوز زنده بود. به دستور ابن کامل آتشی بر پا کردند و او را که رمقی در بدنش بود، زنده در آتش سوزاندند. به یک روایت که در کتاب ناسخ التواریخ نقل شده، او را خدمت مختار آوردند مختار گفت: ای ملعون، بگو تا عبدالله را چگونه کشتی؟ زید گفت: تیری بر چشمش زدم که از سرش بیرون آمد. مختار دستور داد تا او را آویزان کردند، آن گاه خودش تیری بر کمان گذاشت و به چشم او پرتاب کرد، آن چنان که چشم او از سرش بیرون پرید، و بعد آن قدر به او تیر زدند که گویی بدنش ناپدید و سرش بریده شد. امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، در زیارت شهداء از ناحیه مقدسه، او را لعنت کرده است. آن جا که به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چنین سلام و درود می فرستند: سلام بر ابوالفضل عباس بن امیر المومنین علیه السلام، او که با دادن جان خود با برادرش همدردی نمود از امروز دنیا برای فردای قیامت توشه برگرفت و جان خود را فدای برادرش کرد و رفت تا آب بیاورد ولی دو دستش بریده شد. خداوند دو قاتل او یزید بن رقاد حیتی و حکیم بن الطفیل الطائی را لعنت کند. بر تا قیامت لعنت ✨یا علی✨
هدایت شده از حرم
⛔️ منکر فضیلت اشک، محروم از حوض کوثر ✍🏻 علامه مجلسی، آن فحل الفحول، این قضیه را از بعضی از بزرگان نقل می‌کند، می‌گوید: ما مجاور مشهد امام هشتم بودیم؛ روز عاشورا عدّه‌ای از ما جمع شدند؛ یک نفر شروع به مقتل خواندن نمود. -خوب گوش دهید؛ این لاطائلات را از میان عوامّ بردارید.- این روایت را در آن مقتل خواند که اگر چشمی بر سیدالشهدا علیه‌السلام به قدر بال مگسی تر بشود، تمام گناهانش آمرزیده می‌شود؛ «وَ لَوْ كَانَتْ‏ مِثْلَ‏ زَبَدِ الْبَحْر.¹» ❌ یکی از حضّار که جاهل بود و ادعای علم می‌کرد -و نمونه‌اش امروز بسیار است-، این حدیث را انکار کرد و گفت: این روایت با عقل جمع نمی‌شود. اهل مجلس که از علما بودند، با او مذاکره کردند؛ قانع نشد و جلسه‌ی روضه به هم خورد. 🌫 همان منکر، شب خواب دید که محشر بپا و غوغایی است؛ عطش عطشاً شدیداً؛ در نهایت عطش گرفتار شد؛ چشمش به حوضی افتاد که نه اولش پیداست و نه آخرش؛ متوجه شد که این حوض، حوض کوثر است؛ از عطش به حوض پناه برد. ⚫️ دید سه نفر ایستاده‌اند، هر سه سیاه‌پوش؛ دو تا مرد، یک زن. پرسید: اینها کیانند؟ به او گفتند: آن یکی پیغمبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله است، آن سیاه‌پوش دوم امیرالمؤمنین علیه‌السلام است، آن زن سیاه‌پوش فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها است. 🏴 پرسید: چرا اینها سیاه‌پوشند؟ گفتند: مگر خبر نداری که عزادار حسین علیه‌السلام هستند. آمد خودش را برساند؛ از بی بی دو عالم درخواست کرد که یک جرعه از این آب به من بده. حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها به او نگاهی کرد، فرمود: تو همان هستی که منکر اجر گریه‌کنندگان بر مصیبت مُهجه‌ی قلب من هستی؟ علامه مجلسی فرمود: این مرد از خواب سراسیمه بیدار شد؛ دوان دوان آمد؛ آن جمع را پیدا کرد؛ گفت: استغفار کنید، خدا مرا بیامرزد.² ۱. 📗 محاسن، ج۱، ص۶۳؛ كامل الزيارات، ص۲۰۷. ۲. 📕 بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۹۳؛ عوالم امام حسين علیه‌السلام، ص۵۳۵. 🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۱۷/ آبان/۱۳۹۱