#معرفی_یاران_امام_حسین(ع)📜
#یار_چهارم💕
💛 #حر_بن_یزید_ریاحی💛
حر بن یزید ریاحی از همراهان حسین بن علی در واقعه کربلا بود.
حر از خاندان معروف بنی تمیم عراق و از رؤسای قبایل کوفیان بود. بهدرخواست ابن زیاد، برای مبارزه با حسین فراخوانده شد.او به سرکردگی هزار سوار برگزیده گشت. گفتهاند وقتی از دارالاماره کوفه، با مأموریت بستن راه بر حسین بیرون آمد، ندایی شنید که: «ای حر!مژده باد تو را بهشت ...»
#در_کربلا🐎
حر با سپاهش در منزل «قصر بنی مقاتل» یا «شراف»، راه را بر حسین بست و مانع از حرکت او به سوی کوفه شد. کاروان حسین را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و حسین در آنجا فرود آمد. حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن علی جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین پیوست. توبه کنان کنار خیمههای حسین آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید. ظاهراً حر با اذن امام حسین اولین فردی است که به میدان رفت و درخطابهای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تأثیر قرار داده از جنگ با حسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزد حسین بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی، به مبارزه پرداخت و کشته شد. رجزاو چنین بود:
انی انا الحر و ماوی الضیفاضرب فی اعناقکم بالسیفعن خیر من حل بارض الخیفاضربکم و لا اری من حیف
همانا من حر هستم که میزبان میهمانانم، شمشیرم را بر شما فرود میآورم و حمایت از بهترین کسی که ساکن بلاد خیف شده می نمایم و می زنم شما را و باکی از شما ندارم. در زمان شاه عباس صفوی مرقد حر ساخته شد.
#ادامه_دارد....
📗ابصار العین، ص ۱۱۵ و ۱۱۶
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
4_468051916576786804.mp3
4.02M
#زیارت_عاشورا_صوتی
🎧 با صدای استاد فرهمند
🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
4_5954178969933709891.mp3
10.34M
💾🔊 #دانلود_سخنرانی استاد #رائفی_پور
📝 « مقامات زیارت عاشورا »
📅 تهران- ۹ مهر ۹۶ ، جلسه #هفتم
📥🎵دانلود صوتی با کیفیت 24kb
4_5999170251302896010.mp3
10.17M
#کلیپ_صوتی
💠 عنوان:
#بررسی_تحریفات_عاشورا_هفتم
👈 خلاصه ای از بحث:
"آنکه منتظران مهدی (علیه السلام) بدانید که منتظران امام حسین (علیه السلام) او را کشتند! باید گفت که بودن شعور، نفی شور نمی کند و آنکه منتظران امام حسین (علیه السلام) او را به شهادت رساندند، تذکر خوبی برای ما منتظران است اما ابداً اینگونه نبوده است که قاتلین امام حسین(علیه السلام) منتظر او باشند."
🎙سخنران :
#دکتر_محمد_دولتی
⏰ زمان:۴۲دقیقه و ۴۱ثانیه
➖➖➖
🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃
هر روز معرفی یکی از 30 نفر از ملعون ترین و خبیث ترین نفراتی که در واقعه کربلا بیشترین ظلم را به امام حسین علیه السلام و یاران و اهل بیتش وارد کردند👇👇
#قيس_بن_اشعث «قيسِ قطيفه» لعنت الله علیه
جنایاتش:
مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى:
دشمنان پيش آمدند تا به گرد خيمه ها حلقه زدند. شمر بن ذى الجوشن نيز با آنها بود. او گفت: به درون خيمه ها برويد و جامه ها و متاعشان را بگيريد.
مردم وارد شدند و هر چه در خيمه ها بود برداشتند تا جايى كه گوشواره امّ كلثوم سلام الله علیها خواهر امام حسين عليه السلام را هم گرفتند و گوشش را دريدند.
حتّى جامه رويينِ زنان را به زور مىكشيدند و مىبردند.
قيس بن اشعث قطيفه اى را برداشت كه امام حسين عليه السلام بر روى آن مىنشست.
او از اين رو «قيسِ قطيفه» ناميده شد.
همچنين مردى از قبيله اَزد به نام اسود، كفش هاى ايشان را برداشت و سپس مردم به سوى وسايل زنان و اسبان و شترها رفتند و آنها را به تاراج بردند.
تاريخ الطبرى به نقل از ابومِخنَف، از امام صادق عليه السلام:
لباسى را كه به تن امام حسين عليه السلام بود، به تاراج بردند.
بحر بن كعب، شلوار ايشان را برداشت و قيس بن اشعث، قطيفه ايشان را بُرد كه از جنس خز بود و از آن پس، «قيسِ قطيفه» ناميده شد.
مردى از قبيله بنى اَوْد، به نام اَسوَد، كفشهاى ايشان و مردى از قبيله بنى نَهشَل بن دارِم، شمشير ايشان را به تاراج برد. شمشير ايشان، بعدها به دست خانواده حبيب بن بُدَيل افتاد.
سرنوشت او:
وی به وسيله ماموران مختار دستگير شد و آن ها در مكانی سر قيس را از تنش جدا كردند.
بر #قيس_بن_اشعث «قيسِ قطيفه» تا قیامت لعنت
📚نفسالمهموم
📚ترجمه کامل ابن اثیر، خلیلی
📚تاریخ طبری
📚منتهیالامال
📚ابصار العین
📚موسوعه الامام الحسین به نقل از: عمادالدین طبری، نفس المهموم، کامل بهائی، لهوف، ارشاد و بسیاری منابع دیگر
✨یا علی✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمازخوانهای بیدین!
تفکّر در چرایی و مقبولیّت عبادت/
فرمایش امیرالمؤمنین علیهالسلام در مورد مقدسهای بیدین!
🎤استاد شیخ علی خدادادی؛
پیشنهاد دانلود و نشر🌹
4_694018426716291201.mp3
1.72M
مشکل امام حسین علیهالسلام که فقط حضرت علیاصغر سلامالله علیه توانست آن را حل کند...😭
🎤استاد احمدی اصفهانی؛
پیشنهاد دانلود و نشر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسخهای که جواب میدهد...
*نماواء "نسخه نجات"
پیشنهاد دانلود و نشر🌹
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ، وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُاللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ، وَ لاجَعَلَهُاللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُم، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلىٰ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلىٰ اَصْحابِ الْحُسَیْن»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️بهترین جا برای دعا در حرم امام حسین علیهالسلام...
*حکایت زیبایی از زندگانی آیتالله مرعشی به مناسبت سالروز درگذشت ایشان/
اَلسَّلامُ عَلىٰ اَشبَهَ النّاس خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسولِ اللّه (صَلّىاللّهُ عَليهِ وَ آلِه)
34.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه و مقتل حضرت علیاکبر سلامالله علیه😭
🎤استاد سیّدحسن احمدی اصفهانی؛
#مهدے_جان❤️
بی فایده سٺ روضہ و ماتم بدون تو
بی فایده سٺ اشڪ دمادم بدون تو
اے منتقم.... جان عمو جان تان بیا
بی فایده سٺ ماه محرم بدون تو
چنگی بہ دل نمیزند آقای غصہ دار
بیرق-علم - سیاهی و پرچم بدون تو
#آجرڪ_الله_یاصاحب_الزمان_عج🏴
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین حرفهای امام حسین علیهالسلام با شمر لعنةالله علیه/
چرا خیلیها نتوانستند امام را به قتل برسانند؟!
🎤استاد شیخ علی خدادادی
✨﷽✨
🏴حضور حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مجالس روضه
✍روایت شده است كه فُضَیل مجلسی را در ماتم امام حسین علیه السلام بر پا كرد و امام صادق علیه السلام را از موضوع خبردار نكرد، هنگامی كه روز بعد به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شد آن حضرت به او فرمود: ای فضیل دیشب كجا بودی؟ عرض كرد: آقای من كاری مرا (از رسیدن به محضر شما) به تعویق انداخت. حضرت فرمود: ای فضیل از من مخفی نكن، آیا در منزل خودت مجلس ماتمی در عزاداری بر مصیبت جدم امام حسین (علیه السلام) بر پا نكرده بودی؟ عرض كرد: بلی آقای من. حضرت فرمود: من نیز در آن مجلس حاضر بودم. فضیل عرض كرد: پس چرا من شما را زیارت نكردم؟ در كجا نشسته بودید؟ حضرت فرمود: آیا هنگامی كه خواستی از اتاق بیرون بروی پای تو به لباس سفیدی برخورد نكرد؟ عرض كرد: بلی آقای من. حضرت فرمود: من آنجا نشسته بودم. فضیل عرض كرد: آقای من چرا جلوی درب خانه نشسته بودید و چرا به صدر مجلس تشریف نبردید؟ امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: جده من حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در صدر مجلس نشسته بود و لذا من برای بزرگداشت و اجلال ایشان در صدر مجلس ننشستم!
📚ثمرات الأعواد ج 1 ص 31 و 32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️ چای روضه...
❤️قلب عاشق را هوایی می کند
یاد بی آبی دلم را نینوایی می کند😔
📌 موجودی شما کافی نیست!
▪️ بیایید کمی تخصصیتر نگاه کنیم! اگر شخصی با اعمالش باعث تأخیر در ظهور بشود و برای توجیه اشتباهاتش اینطور بگوید که: «دُرست است که نماز نمیخونم یا پوشش کاملی ندارم، و هر کلیپی رو نگاه میکنم و... اما دلم پاکه و قلباً حضرت رو دوست دارم.»
▫️ باید به این افراد گفت: در قلبی که گُلی مثلِ امام زمان در آن است، جایی برای علفهای هرزِ (گناه) نیست. همانطور که برای خرید ماشین یا خانه، نیاز است موجودیِ حسابِ شما کافی باشد، برای یاری حضرت هم به پشتوانهی محکمی نیاز است.
▪️ واقعهی کربلا به ما اثبات کرد که تنها کسانی میتوانند در هر شرایطی پای امام زمانشان بمانند که موجودی دلشان کافی باشد.
📎 #توجیه_المسائل_کربلا
#روز_شمار_وقایع_کربلا 🎪
⚫️بعد از کربلا چه گذشت..(قسمت2)
🔷 در این روز دفن شهدای کربلا توسط قبیله بنی اسد و با راهنمایی و نظارت امام سجاد علیه السلام که به صورت معجزه(طی الارض) به کربلا برگشته بود تا اجساد را شناسایی و دفن کنند، در کربلا صورت گرفت.
🔵چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند
🌸سر حسین ابن علی علیه السلام در داخل سپر کنار ابن زیاد قرار داشت،با چوب بر لب و دندان ابی عبدالله می زد و میخندید...
🌹 زید ابن ارقم که از صحابه رسول خدا بود وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را مانند باران بر لب و دندان ابی عبدالله وارد میکند...
صدا زد:
📛 ابن زیاد! چوب را از لبان حسین بردار که بخدا قسم مکرر در مکرر دیدم که رسول این لبها را میبوسید...
☘سپس شروع به گریستن کرد.
♨️ابن زیاد گفت: خدا همواره چشمانت را بگریاند که برای پیروزی خدا گریه میکنی! اگر نبود که پیر و خرفت شده و عقلت را از دست داده ای، میدادم همین الان سرت را از بدنت جدا کنند!
🌹زید گفت: پسر زیاد با امانت رسول خدا چه کردی...؟!
سپس از مجلس خارج شد و گفت: شما مردم عرب از امروز همگی برده خواهید بود که پسر پیغمبر خدا را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود قرار دادید تا نزدیکان شما را بکشد !
🌷حضرت زینب سلام الله علیها در حالیکه پست ترین لباسها را بر تن داشت در گوشه ای از مجلس ابن زیاد نشست . زنان و کنیزان اطرافش را گرفتند.
💠 ابن زیاد سه بار پرسید: این زن که اینچنین گوشه نشینی اختیار کرده کیست؟ کسی جواب او را نداد تا اینکه یکی از زنان گفت: این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست.
♨️این بار ابن زیاد با شماتت گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و حرکتتان را باطل گردانید.
🌹زینب کبری فرمود: خدا را حمد میکنم که به وسیله پیامبرش مارا گرامی داشت و از پلیدیها پاک ساخت،همانا فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید و او غیر از ماست پسر مرجانه!
♨️ابن زیاد: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟
🌷حضرت زینب: من جز زیبایی و خوبی چیزی ندیدم،اینها جماعتی بودند که خدا شهادت را بر ایشان مقدر کرده بود و به قتلگاه آمدند.و روزی خدا میان تو و ایشان را جمع میکند و با تو مخامصه میکنند آنگاه خواهی دید که پیروز کیست،
مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه.
♨️ابن زیاد از نحوه ی پاسخگویی حضرت زینب به خشم آمد و خواست او را بکشد.
عمروبن حریث گفت: این زن از مصیبت نزدیکانش ناراحت است و نباید اورا مواخذه کرد.
♨️ابن زیاد: خدا قلب مرا شفا داد و راحت نمود از طرف برادر سرکش تو و پیروانش!
🌷حضرت زینب: بجانم قسم بزرگان مرا کشتی و خاندان مرا نابود ساختی و ریشه های مرا بریدی ،اگر اینها شفای توست..،پس شفا یافتی!
♨️ابن زیاد با مغالطه گری گفت: این زن شاعر و سخنور است مانند پدرش!
♨️سپس ابن زیاد نگاهی به اسرا انداخت و امام زین العابدین را دید و پرسید: کیست این؟
گفتند: علی ابن الحسین.
♨️ابن زیاد: مگر خدا علی ابن الحسین را در کربلا نکشت؟
🌺امام سجاد: برادر دیگری داشتم به اسم علی که شما او را کشتید.
♨️ ابن زیاد با وقاحت فریاد کشید: نه خدا او را کشت!
🌸 امام سجاد فرمود: آری خدا جان هرکس را هنگام مرگ میگیرد و هیچکس نمیمیرد مگر به اذن او.
🔥 جسارت و حاضرجوابی امام خشم ابن زیاد را برانگیخت و فریاد زد: تورا چنین جراتی است که جواب مرا میدهی!!جلاد نفسش را بگیر!
🌹حضرت زینب با شنیدن این سخن از جا پرید و امام سجاد را در بغل گرفت و گفت: پسر مرجانه! خونهایی که از ما ریختی کافی نیست برایت ؟ غیر از این جوان چه کسی را برای ما باقی گذاشتی؟ اگر میخواهی اورا بکشی اول مرا بکش!
🔥 ابن زیاد نانجیب شرمنده شد و با تعجب گفت: چه خویشاوندی عمیقی! براستی حاضر است با او کشته شود...
✍ ادامه دارد...
📘ارشاد ص228،
📘طبری 371/7
📘 نفس المهموم ص 404
📘 کامل 81/4
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
#روز_شمار_وقایع_کربلا 🎪
⚫️بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 3)
✳️بعد از سخنان شجاعانه حضرت زینب که باعث بیداری مردم در آن مجلس شد،
ابن زیاد به منظور پیاده کردن قدرت خود و پیشگیری از حرکت احتمالی مردمی که از جنگ با ابی عبدالله پشیمان شده بودند و صدای گریه و شیونشان بلند بود،
♨️دستور داد سر حسین علیه السلام و سایر شهدا را در کوچه های کوفه بگردانند تا مردم بدانند قدرت از آن کیست!
⚡️ منادی هم صدا میزد: قَتَّلَ کَذاب اِبنِ کذّاب..
🍀زید ابن ارقم میگوید: در غرفه خود نشسته بودم دیدم سر حسین را بالای نیزه در کوچه ها میگردانند،
🌹شنیدم که آیه ای از سوره کهف میخواند:
" آیا گمان میکنی که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ماست"
🌿 از شنیدن این آیه از سربریده اباعبدالله مو بر تنم راست شد و بی اختیار صدا زدم:
یابن رسول الله! 🌸حرف زدن سرِ تو از داستان زنده شدن اصحاب کهف هم عجیبتر است!
🔴 پس از آنکه اسرای کربلا وارد کوفه شدند از سوی مردم کوفه که فضائل اهل بیت را زیاد شنیده بودند و از عدالت علی علیه السلام پنج سال برخوردار بودند،
از هر طرف صدای لعن بر کشندگان فرزند پیغمبر بلند شد و به گوش دشمنانشان میرسید.
💥دشمنان ابی عبدالله بدتر از سگان از کرده خود پشیمان شدند ،
⚫️چنانکه عمر سعد بعد از برگشتن از کربلا آنچنان پشیمان بود که به یکی از بستگانش که از او احوالپرسی میکرد گفت:
هیچ کس نزد خانواده اش برنگشته که بدتر باشد از وضعی که من برگشته ام،از مرد فاسقی چون ابن زیاد اطاعت کردم و خدای حکیم را معصیت بزرگی مرتکب شدم و رحم و خویشاوندی را قطع نمودم...
🌷بعد از شهادت امام حسین علیه السلام سیل انتقادات بر کشندگان پسر پیغمبر وارد شد حتی از سوی نزدیکترین بستگان :
⚡️ عثمان ابن زیاد به برادرش عبیدالله گفت: بخدا قسم دوست داشتم بر بینی تمام فرزندان زیاد تا قیامت علامت بردگی میزدند ولی حسین کشته نمیشد و این لکه ننگ بر خاندان زیاد نمینشست.
⚡️مرجانه مادر عبیدالله ابن زیاد بر فرزند خبیثش خشم گرفت و گفت: ای پست فطرت پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله را کشتی ،بخدا قسم هرگز خدا را با روی خوش ملاقات نخواهی کرد.
⚡️معقل ابن یسار به شدت از عبیدالله انتقاد میکرد و از او کناره گرفت.
⚡️مردم هرگاه عمربن سعد را میدیدند اورا لعنت میکردند و هرگاه وارد مسجد میشد از مسجد خارج میشدند.
✨حصین ابن عبدالرحمن میگوید: چون خبر قتل حسین به ما رسید سه روز به حالت بهت باقی ماندیم گویی بر سر ما خاکستر پاشیده شده است.
🍃خواجه ربیع بیست سال سکوت اختیار کرده بود وقتی خبر قتل حسین به او رسید رنگش متغیر شد و گفت: براستی حسین را به شهادت رساندند؟ سپس فرمود : بخدا جوانمردانی را کشتند که رسول خدا انها رابسیار دوست میداشت و با دست خود لقمه بر دهانشان مینهاد..سپس به سکوت برگشت تا از دنیا رفت.
✨حسن بصری وقتی خبر شهادت امام حسین را شنید آنقدر گریه کرد تا پهلوهایش ورم کرد و گفت: آه چه ذلت و خواری است برای ملتی که فرزند زنا زاده فرزند پیغمبرش را بکشد،بخدا قسم جد و پدر حسین از پسر مرجانه انتقام میگیرند.
⚫️حتی عده ای شهر را ترک کردند و گفتند: در شهری که پسر پیغمبر در ان شهید میشود سکنی نمیگزینیم....
✍ادامه دارد...
📘 حیات الحسین ج3 ص119
📗ارشاد مفید ص 229
📕 بحار ج 45 ص18
📔 طبری ج 7 ص385
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ #کلیپ _
_سرنوشت قاتل حضرت عباس علیهالسلام🌱
▪️حَکیم بن طُفَیل طایی از سپاهیان
عمر سعد در واقعه کربلا بود که مقاتل
مختلف او را از قاتلین حضرت عباس
علیهالسلام میدانند. کسی که آخرین ،
ضربه را بر ایشان وارد کرد.
🏴 آجرڪَ اللّٰھ یا صاحب الزمــٰـاݧ
🏴 فے مصیبٺِ جدڪَ الحُسیـــــݧ:)
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_116
#ماهورآ
صداش آشنا بود صداش ناقوس مرگ بود صدا زنگ خطر بود و طبل رسوایی میزد
صداش خوشحالم نمیکرد طعم تلخ بیخ گلوم بود صدای کریهش
برگشتم سمتش از پایین و همسطح با قد ریزه میزه ی خودم در برابر قد ۱۸۰ سانتی متریش نگاهش کردم
چشمای رنگیشو دوخت به چشمای رنگی ترم با لبخند نرمی گفت
_اومدم محله تون عزیزدل
چشمامو بستم و فورا رو برگردوندم یا حضرت زهرا بحق آبرو دارا آبرومو بخر نذار تو سی ثانیه بریزه زمین عین روغن ریخته نشه جمعش کرد
پسره فروشنده که از این نمایش خوشش اومده بود و البته قرار بود پول خوبی هم به جیب بزنه با خنده جواب داد
_چه قابل داره قربان الان هر دوازده رنگشو براتون جعبه میکنم
غیاث تایید کرد
رو برگردوندم از فروشنده و بی خداحافظی بی حرف رفتم سمت چنارهای کنار جوب به فاصله ی نیم متر تا نیم متر دست گرفته به تنه ی چوبیشونو و قدم برداشتم زودتر از این واویلا بازار دور بشم
ماهورا زن عقد کرده ی کسی دیگه بود اگه اشنایی در و همسایه ای میدیدنش کنار مرد غریبه حکم قتلشو داشت آه خدایا کمکم کن کم نیارم
_آبجی خوبی میخوای آب به صورتت بزنی؟
خدا خیرت بده بقالی که نمیشناسمت اول صبح بود و هرکسی داشت دم در مغازه اش رو میشست شیلنگ آب رو گرفته تو هوا منتظر پاسخ من
دستمو دراز کردم بی حرف و بی درخواست آب گرفت تو دستم که حالت کاسه ای داشت پر که شد بی هوا پخش کردم تو صورتم خنکای آب سرد تمام تنمو به لرزه انداخت
دردش بیشتر از سر رسیدن غیاث یه روز بعد از مهر عقد وسط شناسنامه ام نبود
گوشیم تو کیفم داشت خودکشی میکرد میدونستم امیرحیدره وگرنه غیاث که قدم به قدم با کلاه لبه دار و موزخند روی لبهاش با نگاهی که پر از خواستن بود، پشت سرم داشت میومد
خودشو رسوند کنارم باکسی رو گرفت سمتم با لبخند گفت
_بفرمایید خانوم
خانوم نگو خانوم لفظ امیرحیدر بود تو نگو خرابش نکن
_داشتی با چشمات قورتش میدادی حالا نمیگیری؟
سعی کردم بپیچم تو پس کوچه ها جایی که حداقل احتمال ها میرفت سمت اینکه آشنایی منو با یه مزاحم آشنا ببینه
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_117
#ماهورآ
به انتهای کوچه که رسیدم برگشتم تو سینه اش ایستادم لبخند زد و مشتاق تر از قبل نگاهم کرد انگشت اشاره اش رو کمی اوورد بالا نزدیک به ابروم که ها کمی نازک تر شده بود فقط کمی نازکتر که این تغییر دور از چشم غیاث نمونده بود
_خوشکلتر شدی سوگولیِ غریبه ها
سرمو کشیدم کنار با اخم جواب دادم
_غیاث به غیرتت برنمیخوره چشمت دنبال محرم دیگران باشه؟
بی هوا سیلی محکمی کوبید تو صورتم که انتظارشو نداشتم چند قدم پرت شدم عقب
_زدم که بدونی ماهورا فقط ناموس منه
دستمو گذاشتم روی گونه ی سمت راستم و ناباور نگاهش کردم
_بشکنه دستم
واقعا دیوانه بود
_غلط کرده غیاث
بغض نشست بیخ گلومو فشرد
_ببخشید ماهورا
با صدایی که از شدت بغض میلرزید جواب دادم
_التماس میکنم آبرومو نریز من الان یه زن متاهلم
چند قدم رفت و آومد رفت و آومد
_وقتی نشستی پای سفره ی عقد با رقیبون به غیاث فکر نکردی نامرد؟
خدایا چقدر بیچاره بودم چی میگفتم آخه
_وقتی خوشحال بودی بله رو دادی نگفتی یه دلی برای من داره ضربان میکنه و نباشم براش نیست تو دنیا؟
انگشت کشید روی قلبش
_نگفتی بدون تو وایمیسته؟
قطره های اشکم یکی یکی روی گونه ام چکیدن و با هر حرف غیاث هق هقم بیشتر و بیشتر میشد
_نگفتی سپهر دردش منم و درمونش منم و با بودن من سرپا شد بعد از اون فاجعه ای که دید؟
با تعجب نگاهش کردم سپهر؟؟
اینی که الان رو به روی من ایستاده بود غیاث بود سپهر چی بود که از دهانش پرید بیرون چی میگفت این پسر دیوونه شده بود
دستشو دراز کرد ته کوچه
_برو بیشتر نمون
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_118
#ماهورآ
چادرمو جمع کردم بازهم پشت سرم کشیده میشد سلانه سلانه و سنگین قدم برداشتم سمت انتهای کوچه
غم نگاه غیاث دست از سر دلم برنمیداشت و لحظه به لحظه اتیش وجودمو بیشتر میکرد
خدایا من با این پسر چیکار کرده بودم چجوری تونسته بودم با بی رحمی تمام تو بیخبری، ازدواج کنم
من دوسش نداشتم ولی حقش این نامردی نبود
شونه هام میلرزید از شدت اشک و راه میرفتم سمت خونه هر رهگذری رد میشد حرفی میزد تیکه ای میپروند چیزی میگفت
ولی من دلم فقط و فقط پیش ناراحتی غیاث بود که چجوری التماس میکرد انگار یادش رفته بود اون غیاثه
بزرگترین رئیس باند خلافکاری بعد از پدرش
انگار یادش رفته دخترا براش غش و ضعف میرفتن
انگار پاک فراموش کرده بود اون غیاث جذابه است که دل همه رو برده بود و با یه نگاه چندتا دختر رو کشونده بود گروه
آه خدایا من وسط چه برزخی گیر کرده بودم جایی که نه هوا بود نه اکسیژن فقط تمام اعضا و جوارحم یک پارچه اشک میشد و میریخت تو صورتم
به خودم اومدم دم در خونه بودم به خودم اومدم دیدم امیرحیدر کلافه تکیه زده به ماشینش مامان رو به روش ایستاده به خودم اومدم دیدم دستم تو دست امیرحیدر دارم از حال میرم
با اخم نگاهم کرد با اخم پرسید
_چیشده امروز که هر جا دنبالت اومدم پیدات نکردم؟
امان از دادگاه بازجویی امیرحیدر که در برابرش توان کم میاووردم و نمیتونستم قصر در برم
_ماهورا خانم با شماهستم؟؟
_رفتم کلانتری
برای اولین بار داد زد
_بیخود کردی بدون اجازه ی من
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_119
#ماهورآ
مامان پنجول کشید به گونه اش با ترس گفت
_اقا حیدر جلوی در خونه؟
امیرحیدر دستاشو به حالت تسلیم آوورد بالا و سرشو انداخت پایین
_ببخشید ببخشید
در ماشینو باز کرد با احترامی که سعی میکرد حفظش کنه زمزمه کرد
_بشینید لطفا
مامان چادرشو از دور کمرش باز کرد اومد بیرون
_کجا اقا حیدر نمیشه که تو این عصبانیت برید کجا من تا برگردید جون به لب میشم
در اون شرایط هم حواسش بود لفظی رو از قلم نندازه
_خدانکنه نگران نباشید زود برمیگرده
برمیگرده؟ یعنی من بدون خودش کجا میخواست بره این کوره ی آتیش
_بیاین تو کسی نیست بیاین تو حیاط حرف بزنید بدون چه خاکی به سرم شده
از پشت سر امیرحیدر عفت خانم نمایان شد چادر سفیدشو به دندون گرفته بود با چشمای چپ شده نگاهمون کرد رد
مامان دوباره از بین دندونای کلید شده گفت
_د بیاین داخل تا این آبرومونو تو بوق و کرنا نکرده
خودش از جلوی در رفت کنار و پشت سرش امیرحیدر کلافه پوف کشید و اشاره کرد برم داخل دست گرفتم به در و سلانه رفتم داخل حیاط مامان راست میگفت خبری از کسی نبود
امیرحیدر اومد داخل و درو با کمترین صدا بست و از همونجا گفت
_میشنوم ماهورا خانم
کنار دیوار سر خوردم روی زمین نشستم مامان دوباره چنگ انداخت به صورتش کنارم زانو زد
_چت شده مادر چرا انقدر بی رنگ و رویی تو
_تشنمه مامان
مامان چادرشو از سر کشید و رفت سمت هال امیرحیدر دوباره اومد کنارم زانو زد
_میش ...
نذاشتم ادامه بده
_رفته بودم کَ لا ن تَ ری چرا دست از سرم برنمیداری
_رفته بودی چیکار که تا به من زنگ زدن غیبت زد
_رفته بودم از زیر بار منتت خلاص شم
کوبید وسط پیشونیش و غرید
_چه منتی از من سر زنمه ماهورا میفهمی چی میگی
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
#عاشورادرکتاب_مقدس
💡با دقت بخوانید!
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
#قسمت_پایانی
🟥 تا اینجا از بشارت حبقوق نبی ، بشارات ظهور اسلام و رشد توحید و فرود آمدن رحمت بود. اما یک باره جریان بحث عوض شده و بلافاصله سخن از نزول بلا و غضب خداوند به میان می آید!
ادامه متن را ببینیم :
📜 کتاب حَبَقوق نبی ، بعد از شرح ظهور اسلام از وقایع دیگری خبر میدهد چنانکه در این کتاب باب ٣ : بند ٧ _ ١۶ چنین میخوانیم :
«خیمه های کوشان را در بلا دیدم . و چادر های زمین مدیان لرزان شد . ای خداوند آیا بر نهر ها غضب تو افروخته شد یا خشم تو بر نهر ها و غیظ تو بر دریا وارد آمد ، که بر اسبان خود و ارابه های فتح مندی (پیروزمند) خویش سوار شدی؟ کمان تو تماما برهنه شد ... کوه ها تو را دیدند و لرزان گشتند و سیلاب ها جاری شد ... با غصب در جهان خرامیدی ، و با خشم امت ها را پایمال نمودی . برای نجات قوم خویش و خلاصی مسیح خود {مسیح لقبی کلی است به معنای برگزیده ، متبرک شده و تدهین شده.} بیرون آمدی و سر را از خاندان شریران زدی . سر سرداران ایشان را به عصای خودشان مجروح ساختی، حینی كه مثل گردباد آمدند تا مرا پراكنده سازند. خوشی ایشان در این بود كه مسكینان را در خَفیه ببلعند. با اسبان خود بر دریا و بر انبوه آبهای بسیار خرامیدی. چون شنیدم احشایم بلرزید و از آواز آن لبهایم بجنبید، و پوسیدگی به استخوانهایم داخل شده، در جای خود لرزیدم، كه در روز تنگی استراحت یابم هنگامی كه آن كه قوم را ذلیل خواهد ساخت، بر ایشان حمله آوَرَد.»
🔚✅🔚می بینیم که خیمه های کوشان به بلا و زحمتی دچار میشوند که پس از آن تحولات بزرگی روی داده است. اینجا باید دانست که حقیقت «خیمه های کوشان» چیست ؟ و چگونه باید ترجمه شود؟
کلمات عبری این عبارت ، را در این سایت مسیحی به صورت تفکیک شده با ترجمه و تلفظ میبینید:
https://biblehub.com/text/habakkuk/3-7.htm
👈👈 این کلمه אֳָהֵל֣י که در این آیه به «خیمهها» ترجمه شده ، دارای معانیای از این قرار است :
اهل بیت ، خیمه ، مسکن ، قوم
چنانکه در فرهنگ لغت عبری فارسی اثر سلیمان حییم ، ص ۵ در اسکن الحاقی میبینیم!
🔺🔻پس تا اینجا به کلمه «اهل بیت» رسیدیم که در ادامه مطلب بیشتر روشن میشود.
در اینجا بنا بر ترجمهٔ موجود سخن از بلایی در خیمه هایکوشان است که در ادامه مردم سرزمین مدیان (که بنابر توضیحات آینده قسمتی از عربستان و یا از حواشی شمال غربی آن است.) دچار لرزش می شوند ، در طبیعت نیز تحولاتی شکل میگیرد تا جایی که گویی خداوند بر آبها غضب کرده است. در ادامه نیز غضب الهی فراگیر میشود و گریبان بسیاری را می گیرد و خاندان شریر و سردارانش را در هم می کوبد تا برگزیده خدا از ایشان رهایی یابد .
🔚✅🔚 میدانیم بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام و بلایایی که از سوی دشمنان بر اهل بیت علیهمالسلام فرود آمد ، تحولاتی اجتماعی و طبیعی شکل گرفت و در ادامه نیز مردم حجاز و مکه و مدینه بر امویان شوریدند و در این درگیری ها ، مناطق عرب نشین (و از جمله مدیان) دچار دگرگونی و لرزش شد . نهایتا خاندان شریر اموی نیز (در دو شاخه سفیانی و مروانی) ساقط شدند و سرداران ایشان به وسیله #مختار و ... از بین رفتند تا برگزیدگان خدا ، حضرت باقر علیهالسلام و حضرت صادق علیهالسلام از صدمات ایشان تا حدی در امان بمانند و به نشر علوم آل محمد بپردازند . حال میتوان فهمید که منظور از عبارت «بلا در خیمه های کوشان» که میتواند اینگونه نیز ترجمه شود «اهل بیت کوشان» چیست؟...
ادامه👇👇👇👇