eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.4هزار ویدیو
627 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
😷👌 اهمّیّت روزه روز بیست و پنجم ماه رجب 1) عن مولانا عليّ علیه السلام أنَّهُ قالَ: مَنْ صامَ يَوْمَ خَمْسَ وَ عِشرينَ مِنْ رَجَبٍ كانَ كَفّارَةَ مِأَتَيْ سَنَةٍ. (إقبال ‏الأعمال، ص 175/ زادالمعاد، ص34) از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است که روزه بیست و پنجم رجب ، کفّاره دویست سال گناه است. 2) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: مَنْ صَامَ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مِنْ رَجَبٍ جَعَلَ اللَّهُ صَوْمَهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَفَّارَةَ سَبْعِينَ سَنَةً. (اقبال الاعمال، ص175/وسائل ‏الشيعة، ج10، ص482/ زادالمعاد، ص34) به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است: هرکس روز بیست و پنجم ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند روزه آن روز را کفّاره هفتاد سال گناه قرار می دهد. 3) مرحوم سید بن طاووس در ذیل این روایت می نویسد: بزرگداشت روزه روز بیست و پنجم ماه رجب بر این امر دلالت دارد که این روز نزد پروردگار جهانیان و سیّد المرسلین صلّی الله علیه وآله، روز بزرگی محسوب می شود. (اقبال الاعمال، ص176) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5825615763947391799.mp3
7.54M
🌑 باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام- مرحوم حاج حسن جمالی ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان علیّ بن یقطین- مرحوم حجةالاسلام شیخ محمدباقر علم الهدی ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دفع بلا با توسل به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام- حجةالاسلام اسکندری ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5825615763947391805.mp3
6.46M
🌑روضه شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام- حجةالاسلام بندانی نیشابوری ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5825615763947391804.mp3
3.44M
🌑 خلّصنی یا رب- سید مجید بنی فاطمه ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
{به مناسبت ۲۴ رجب، سالروز فتح خیبر به دستان با کفایت مولانا امیرالمؤمنین علیه‌ السّلام} 💠مولا علی علیه‌السّلام: بَلِ اللَّهُ قَدْ أَعْطَانِی مِنَ الشَّجَاعَةِ مَا لَوْ قُسِمَ عَلَى جَمِيعِ جُبَنَاءِ الدُّنْيَا لَصَارُوا بِهِ شُجْعَاناً خداوند متعال شجاعتی به من بخشیده که اگر میان همهٔ ترسوهای عالم تقسیم شود، همگی شجاع و دلیر می‌شوند! 📚تفسیر امام عسکری علیه‌ السّلام ص۴۶۹ به امید ظهور فرزند فاتح خیبر 🤲
💠امام صادق علیه‌السّلام: وَ لَا تُخْبِرِ النّاسَ بِكُلِّ مَا اَنْتَ فِیهِ فَتَهُونَ عَلَیْهِمْ هر گرفتاری كه داری نزد مردم بازگو نكن، زیرا نزد ایشان خوار می‌شوی! 📚بحارالانوار ج۴۷ ص۳۴ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} معرفت الامام به چه معناست؟ 🎤حجّت‌الاسلام نعمت‌شاهی؛ «بحث بسیار مهمّ اعتقادی»
💠رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه و آله: إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَمْشَاهُمْ فِی أَرْضِهِ بِالنَّصِيحَةِ لِخَلْقِهِ بلندمرتبه‌ترين مردم نزد خداوند در روز قيامت كسى است كه در روى زمين بيشتر در نصیحت و ارشاد مردم قدم بردارد. 📚كافى ج۲ ص۲۰۸ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠امام صادق علیه‌السّلام: مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ ملعون است هر کس ریاست‌طلبی کند! ملعون است هر کس برای ریاست تلاش نماید!! ملعون است هر کس در ذهن خود، حدیث نفسِ ریاست‌طلبی داشته باشد!!! 📚کافی ج۲ ص۲۹۸ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
قال علی عليه‌ السلام : ما كان إلاّ مثل جنّتي التي في بدني ، في غير ذلک المقام . مولا أمیرالمؤمنین علی (صلی الله علیه و آله) فرمودند : سنگینی درب برای من همانند سنگینی سپری است که در دستم است و در موارد دیگر از آن استفاده می‌کنم . منبع : الثاقب فی المناقب ، ابن حمزه طوسی ، صفحه ۲۵۷ و ۲۵۸ ، حدیث ۲۲۴ ، چاپ انتشارات انصاریان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
4_5911055496827113980.pdf
825.7K
خیبر وقایع جنگ خیبر و حنین / اشاره ‌ای کوتاه به مفاد پیمان‌نامه با یهودیان / دلایل به وجود آمدن جنگ خیبر و کارشکنی‌های یهود و ماجرای فتح خیبر مختصر و مفید ⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️گزیده ای از برنامه را می‌شنویم! غزوه‌ی خیبر قسمت • پنجم ✔️ وقتی خدا بخواهد... قدرتِ یَدُالهی را به رخ بکشاند... معجزه را در دستان امیرالمومنین علی علیه السلام قرار می‌دهد! قرار است همه‌ی موجودات... ببینید کرار کیست! علی علیه السلام چیست! و تافته‌ی جدابافته، یعنی چه! همه‌ را جمع می‌کند... و می‌شود روزِ نشان دادنِ این نمایش! این فصل را با هم باید ببینیم! تسبیح به دست بگیرید... به پهلوانِ خیبر... سلام و صلوات بفرستید... و زیر لب... وَ اِن‌ یَکاد بخوانید! •••• 🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
▪️اَلسَّلَامُ عَلَی الْمُعَذَّبِ فِى قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِى السَّاقِ الْمَرضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاِسْتِخْفَاف▪️ 🏴فرا رسیدن سالروز شهادت مظلومانه‌ٔ باب‌ الحوائج، حضرت موسی بن جعفر، امام کاظم صلوات‌ اللّه‌ علیه، به محضر مقدّس حضرت ولی‌ّ‌عصر، صاحب‌ الزّمان عجّل‌ اللّه‌ تعالی‌ فرجه‌ الشّریف و همه‌ٔ شیعیان و منتظران تسلیت باد/
⚫️امام کاظم علیه‌السّلام: همانا خداوند به خاطر گناه شیعه، بر آن‌ها غضب کرد و مرا مخیّر نمود که عقوبت را من از طرف آنها تحمّل کنم و یا خود آنها عقوبت شوند؛ به خدا قسم من آن را به جان خود خریدم و شیعیان را حفظ کردم! 📚الکافی ج۱ ص۲۶۰ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام صادق علیه‌السّلام: مَن وَثِقَ بِثَلَاثَةٍ كَانَ مَغرُوراً مَن صَدَّقَ بِمَا لَا يَكُونُ وَ رَكَنَ إلَى مَن لَا يَثِقُ بِهِ وَ طَمِعَ فِيمَا لَا يَملِکُ هر كه به سه چيز اعتماد كند، فریب خورده است: كسى كه آن چه را شدنى نيست، باور كند و به كسى كه بدو اعتماد ندارد، تكيه كند و در آن چه مالک آن نيست، چشم طمع بندد. 📚تحف‌العقول ص۳۱۹ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام کاظم علیه‌السّلام: إنَّ العَاقِلَ اللَّبِيبَ مَن تَرَکَ مَا لَا طَاقَةَ لَهُ بِهِ خردمندِ آگاه كسى است كه كارى كه توانِ آن را ندارد، رها سازد. 📚تحف‌العقول ص۳۹۹ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} روضهٔ جانسوز حضرت موسی بن جعفر علیه‌ السّلام/😭 🎤استاد شیخ حسین یوسفی؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️الهی به حقّ غمدیدهٔ زندان بغداد، آخرین غریب آل‌محمّد را از زندان غیبت نجات عنایت فرما...!🤲
ای ولی عصــــــــر و امام زمان ای سبــــب خلقت کون و مکان حجّت حــق حامیِ دین العجل شیعه گـــــــــرفتارُ ببین العجل ای بـــــــــه ولای تـــو تولّای ما مهـــــــر تـــــــو آیینهٔ دلهای ما تا تـــــو ز ما روی نهان کرده‌ای غم بـه دل پیر و جوان کرده‌ای ما که نداریم به غیر از تو کس ای شه خوبان تو به فریاد رس جهت سلامتی و تعجیل در فرج یگانه منجی عالم بشریّت، حضرت اباصالح المهدی علیه السّلام، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
حرم
* 💞﷽💞 💗رمان کابوس رویایی 💗 قسمت14 سوز و سرمای اسفند ماه پنجه می شود و روحم را خراش می دهد. مات و
* 💞﷽💞 💗رمان کابوس رویایی💗 قسمت15 نگاهم را به طرفش برمی گردانم و میبینم در حال روشن کردن ابو طیاره اش است که می گویم: _می شنوم ولی بعدش منو ببر ژاندارمری. سرش را به طرفم برمی گرداند و باشدی می گوید. نگاهم را میان ساعت مچی و درختان بلوار می چرخانم . در میان دریای سکوت غرق شده ایم و هیچ کدام کلاف صحبت را باز نمی کنیم. با دور شدن از شهر حسی بدی بهم دست می دهد. صدای خوردن لاستیک های ماشین به سینه‌ی خاک گوشم را می آزارد. ماشین میان مخروبه ای توقف می کند و پیمان اشاره می کند تا پیاده شوم. دو طرف موهایم را می کشم تا کش اش سفت شود‌. دامن بلندم را بالا می گیرم تا خاکی نشود. راه رفتن بر سطح ناهموار این مخروبه آن هم با کفش های پاشنه بلند غیر قابل تحمل است. پیمان به سوله ای اشاره می کند و همان جا می ایستم و لج می کنم: _حرفتونو بزنین! _چرا مثل کنیز حاج باقر غر می زنین؟ حرفام بو داره نباید رهگذرا بفهمن. خوف برمی دارد و با گام های کوتاه و نگاه های شکاکانه اطرافم را از دید می گذرانم. تقریباً می شود گفت فضای تاریکی است و همین ترسم را دو چندان می کند. پیمان دستانش را داخل جیب هایش فرو می برد و بعد از کشیدن نفس عمیقی می گوید: _میدونی تله چیه؟ لب کج می کنم و می پرسم: _منو آوردی اینجا تا بگی تله چه مفهومی داره؟ _آره... دقیقا همینه... مثل اسپند روی آتش گر می گیرم. شوخی اش گرفته؟ در این وضعیت که دارم از نگرانی میمیرم امیدوارم این شوخی نباشد چرا که بد تلافی می کنم. وقتی چهره‌ی درهم مرا می بیند تعریف می کند: _تو وارد بد بازی شدی. چه بخوای نخوای الان مهره سوخته شدی. این از شوخی هم بدتر است! حالم از این موش و گربه بازی بهم می خورد. با وسواسی که دارم دامنم را بالا نگه می دارم و می گویم: _من وارد بازی نشدم که بخوام مهره سوخته بشم. میدونم تموم اون نقشه ها هم اینه که خونه رو به قیمت ارزون از چنگم درآری، که موفق هم شدی پس کیفو رد کن! _چرا حرفمو باور نمیکنی؟ منو بگو دارم یاسین تو گوشِ... ای بابا! اصلا ولش، به من خوبی کردن نیومده. راهش را کج می کند و ظاهرا قصد رفتن دارد. _کجا میری؟ تو این برهوت تنهام نزار! دستش را توی هوا تکان می دهد که یعنی برو بابا! با غیض گام برمی دارم که پایم پیچ می خورد و به زمین می افتم. صدای آه و ناله ام به هوا می رود. با تعجب به عقب برمی گردد و مرا می بیند. حالا دامن زیبایم غرق خاک شده. اشک آویزان چشمانم می شود و لعنتی به پیمان می فرستم. قسم می خورم تلافی کنم. پیمان نزدیکم می شود و با دستپاچگی می گوید: _چیکار کنم براتون؟ تکان که می خورم جیغ می کشم‌. دستم را به طرفش دراز می کنم و او با دیدن دستم جا می خورد. _این کارا چیه؟ _مگه نگفتی کمکم میکنی؟ پوفی می کشد و با کفشش سنگی را به طرفی پرت می کند. _تو... شما نامحرمی اینو بهت یاد ندادن؟ ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* 💞﷽💞 💗رمان کابوس رویایی💗 قسمت16 نگاهم را ازش پس می گیرم و به کمک سنگ و خاک ها خودم را از زمین جدا می کنم. پارچه‌ ای رو به رویم می گیرد اما آنقدر رنگش به سیاهی می زند که پسش می دهم. هر قدم سوزن می شود و به چشمم فرو می رود! روی صندلی می نشینم و پایم را دراز می کنم. دامنم را چنگ می زنم و انگشت به دهان می گیرم‌. هر لحظه درد بیشتر می شود و دوست دارم جیغ بکشم. پیمان پشت فرمان می نشیند و کمی مکث می کند. _الان بیمارستان مهم تره براتون تا ژاندارمری. نفس عمیقم را بیرون می دهم. چیزی نمی گویم، ماشین که راه میافتد با هر تکانی پایم تیر می کشد. پیمان نیم نگاهی خرج چهره ام می کند: _رویا خانم... من حرفمو بهتون نزدم. _خواستین بگین تله چیه! _آره، شما نزاشتی حرفمو بزنم. پایم را محکم می گیرم تا کمتر تکان بخورد. بی میلی را چانشی کلامم می کنم و لب می زنم: _مگه مهمه؟ _نمیدونم... اگه شما زندگیتونو مهم میدونین ادامه شو بگم؟ با این که تمایلی به حرف هایش ندارم اما قبول می کنم. _اگه اراجیف تحویلم نمیدین، بگید. _اونا میخواستن شما رو بکشن. از تناقض هایی که در وجود پیمان میبینم دچار دوگانگی می شوم. با خودم می گویم واقعا باید حرفش را باور کنم؟ سکوت می کنم تا دنباله‌ی حرفش را به دست بگیرد. _راستش‌... من باید شما رو میکشتم که نکردم. اونایی که کیفتونو زدن نقشه داشتن تا توی یه جای خلوت، وقتی که دنبال کیفتون میرید سر به نیستتون کنن. ولی من زیاد اهل خشونت نیستم. با انگشت هایم بازی می کنم. نمیدانم چه بگویم؟ اصلا از کجا بدانم او راست می گوید؟ چشمانش را از دید می گذرانم ولی هیچ اثری از دروغ درونش نیست. از خودم می پرسم اگر درست بگوید چه؟ اگر الان پی کیف رفته بودم و توی یک کوچه مرا گیر می انداختند چه؟ یکهو یاد اتفاق چند روز پیش می افتم. روزی که پشت در فال گوش ایستاده بودم و حرف های عجیبی از خانه‌ شان می شنیدم. با یادآوری آن صحنه ها بی مهابا میان حرف هایش می پرم و می پرسم: _ربطی به اون روز داره؟ هفته‌ی پیش که من اون صدا ها رو از خونه تون شنیدم؟ با صدا آب دهانش را قورت می دهد. لبش را به دندان می گیرد و ذهنش را برای یافتن جواب زیر و رو می کند. در آخر با صدای لرزانش پاسخ می دهد: _آره... _شما اون روز درمورد مرگ حرف می زدین؟ با طنین انداز شدن آوای مرگ در ذهنم، مو به تنم سیخ می شود. تازه طعم تلخ حسی مبهم را زیر دندانم حس می کنم. نگاهم به پیمان می افتد که جلویش را می پاید. حس ترس در رگ هایم دویدن می گیرد. دیگر درد پایم را حس نمی کنم. مهمان ناخوانده ای پا به زندگی ام گذاشته. پیمان با همان حس تردید لب می گشاید: _شما وارد بد بازی شدین. این بازی سر درازی داره و خیلی قربانی گرفته ‌. منم نمیدونم چرا این حرفا رو تحویل تون میدم، شاید دلم براتون میسوزه یا هر چیزه دیگه. ازتون میخوام زودتر از ایران برین. _وَ... ولی من تموم مدارکم توی کیفم بود. _شما نگران کیفتون نباشین، من پسش میگیرم. مخفیانه بهتون میدم، شما فقط برید! مرد اطراف من پرسه می زند و برایم دندان تیز می کند، پیشنهاد خوبی ست و تصمیم می گیرم قبول کنم. پیمان می گوید چون ردی از من نباید داشته باشند، حتما این چند روز را در هتل بگذرانم. خودش بعدا وسایلم را می آورد. به تهران که می رسیم مرا به بیمارستان می رساند اما همراهم نمی آید‌. او دم در بیمارستان پارک می کند و چند ریالی کف دستم می گذارد. واقعا برایم عجیب است، من هنوز هیچ چیز نمی دانم. اصلا پیمان چه کار است؟ چرا آن ها میخواستند کسی را بکشند؟ نکند قاتل و زورگیر اند؟ رفتارهای پیمان و آن مردی که یکبار در خانه شان دیده بودم را مرور می کنم. اما به قیافه شان نمی خورد و زیادی پاستوریزه هستند! دکتر بعد از دیدن پایم می گوید تاندون پایم کشیده شده و چند روزی استراحت کنم و حرکتش ندهم. لنگان لنگان خودم را به ماشین می رسانم. پیمان سوال می کند و می گویم کمی استراحت کنم خوب می شود. مرا به هتل می رساند و کمی بعد ماشین را هم دم هتل پارک می کند. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌