💡توجه: از غروب امشب دوشنبه، ایام البیض در ماه ربیع الاول آغاز می شود و در غروب روز پنجشنبه به پایان می رسد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👌🙏🏼 دعای بسیار شریف تسبیح به ویژه برای ایّام البیض
امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: جبرئيل علیه السلام بر من نازل شد در حالى كه در پشت مقام ابراهيم نماز مى خواندم و بعد از نماز براى امّت خود طلب آمرزش میکردم. جناب جبرئيل علیه السلام گفت: «اى محمّد! به تو توصیه مى كنم كه به امّت خود امر نمائى كه سه روز ايامالبيض هر ماه (یعنی از شب سیزدهم تا غروب روز پانزدهم ماه) اين دعاى شريف را بخوانند.» (مهج الدعوات، ص79)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌗🌖🌕 شرافت شب های ایّام البیض
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الْعَيْنَاءِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلامُ قَالَ: أُعْطِيَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ ثَلَاثَ لَيَالٍ لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ مِثْلَهَا: لَيْلَةَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ وَ لَيْلَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ لَيْلَةَ خَمْسَ عَشْرَةَ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ. (وسائل الشيعة، ج8، ص24 به نقل از اقبال الاعمال)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: به این امّت سه شب داده شده است که به کس دیگری مثل آن اعطا نشده است: شب سیزدهم ، شب چهاردهم و شب پانزدهم هر ماه.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5999104649972422623.pdf
235.3K
دعای بسیار شریف تسبیح به ویژه برای ایام البیض
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم خدام جاروکش
صحن انقلاب
بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام
نسب عُمـــــــــــــَـــر لعنة الله عليه
این قصه گرچه زشته😱
توی بحار نوشته😌
بود یه کنیز ناپاک😖
که اسمش بوده صهّاک😁
بی شرف و حیا بود😒
چوپون گلّه ها بود😬
یه روزی توی صحرا😏
با اون زن بی حیا😦
یه مرد به اسم نُفِیل😖
بی خبر از چاهِ وِیْل😄
آبروشو فنا کرد😦
عاصی شد و زِنا کرد😱
آن زن بی شرم و عار😒
همونجا شد باردار😱
بچه که دنیا اومد😁
دلش به غوغا اومد😐
ترسید بره آبروش😄
بگن بابای این کوش؟😌
همون زن روسیاه😒
طفلو گذاشت سر ِ راه😳
بچه رو اون که برداشت😆
اسمشو خطّاب گذاشت😝
خطاب موند و بزرگ شد😕
گرگ زاده مثل گرگ شد😨
صهّاک یه روز اونو دید😶
قلبش اونو پسندید😟
کام دلو روا کرد😁
با مادرش زنا کرد😳
همون زن جاهله😖
دوباره شد حامله😱
دوباره اون روسیاه😒
طفل رو گذاشت سر ِ راه😦
یکی اونو پیدا کرد😌
اونو به خونه آوَرد😬
اسمش رو بی هَمهمه😛
خودش گذاشت حَنطَمه😖
خلاصه فرصت کمه😉
بزرگ شد حَنطَمه😁
خطاب یه روز اونو دید😭
نگاش کردو پسندید😜
خطاب بی شرم و عار😒
شد واسه اون خواسِگار😨
سکه هاشو حراج کرد😄
با اون زن ازدواج کرد😳
زنی که مادرش بود😯
زنی که خواهرش بود😦
زنی که دخترش بود😮
اینجا همسرش بود😆
از ازدواج این دو😏
بعد از چن وقتی یِهو😳
جحیم شد شعله ور😱
اومد به دنیا عُمـــــــــــــَـــر😖
ببین چقد کثیفه😝
این نسب خلیفه😂
نعره بکش از جیگر😵
لعنت حق برعمر😎
برعمر و دار و دستش لعنت👊
بر عمر مفعول بیغیرت لعنت 👊
بر عمر ریدمان پور لعنت👊
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 سه شنبه
🔺 ۲۷ شهریور / سنبله ۱۴۰۳
🔺 ۱۳ ربیع الاول ۱۴۴۶
🔺 ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۴
🌎🔭👀
🌓 امروز قمر در «برج حوت» است.
✔️ برای امور زیر خوب است:
همنشینی با صالحین
اشتغال به عبادت و نیایش
آغاز معالجه
امور آموزشی
افتتاح کسب و کار
بذرپاشی
از شیر گرفتن کودک
مهمانی
سفارش کالا
⛔️ ممنوعات
دیدارهای سیاسی
دعوا و مشاجره
🌎🔭👀
🚖 مسافرت
خوب است.
👶 زایمان
خوب نیست.
👨👩👧👦 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب سه شنبه)
فرزند دلی مهربان و زبانی راستگو دارد.
💇 اصلاح سر و صورت
خوب نیست.
🩸حجامت، خوندادن، فصد
باعث سلامتی میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست.
باید بر هلاکت خود بترسد.
👕 دوخت و دوز
روز مناسبی نیست.
شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید
به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.
خرید لباس اشکال ندارد.
کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر، آن را تکمیل کنند.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب سهشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۱۳ سوره مبارکه رعد است.
﴿﷽ یسبح الرعد بحمده...﴾
چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده، گردد. صدقه دهد تا برطرف شود. ان شاءالله
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز سه شنبه
«یا ارحم الراحمین» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۹۰۳ مرتبه «یا قابض» موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
☀️ ️روز سهشنبه متعلق است به:
💞 #امام_سجاد علیهالسلام
💞 #امام_باقر علیهالسلام
💞 #امام_صادق علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز سهشنبه پایان مییابد.
💞 سلامتی و تعجیل فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
🌺
🌎🌺🍃
{نسب عمر بن خطاب علیه اللّعنة و العذاب، و دلیل انکارش در غدیر، در کلام امام صادق علیه السّلام}
🔴وجود نازنین امام صادق صلوات اللّه علیه در قالب شعر فرمودهاند:
مَن جَدّهُ خَالُهُ وَ وَالَدَهُ
وَ اُمّهُ اُختُهُ وَ عَمّتَهُ
اَجدَرُ اَن یُبغِضَ الوَصِیّ وَ اَن
یَنکَرَ یَومَ الغَدِیرَ بَیعَتَهُ
کسی که جدّ او، پدر و دایی اوست و مادر او خاله و عمّهٔ اوست،
عجیب نیست که دشمن وصی باشد و بیعتش را در روز غدیر انکار کند!!!
📚بحارالانوار ج۳۱ ص۱۰۰
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
در ایام برائت و فرحة الزّهرا سلام اللّه علیها، معرفت خودمون رو به خباثت و بدعتهای دشمنان اهلبیت علیهم السّلام بالا ببریم!
🎤استاد معاونیان؛
حرم
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃 قسمت ۲۸ #هوالعشق #خاطره_نوشت در خانه قدم میزدم.. چشمان به قاب ع
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
قسمت ۲۹
#هوالعشق
- خوشوقتم زینب جان، من فاطمه پایدار هستم,
- چه اسم زیبایی داری فاطمه جون ..
- ممنونم.
-خبب چیشد که با برادر دست پا چلفتی بنده آشنا شدی؟
با تعجب از خنده ریسه رفتم و زینب هم خندید،
به تو گفت دست پا چلفتی ،انتظار این راحتی را نداشتم و حال خوبی به من دست داد، شروع کردم به تعریف کل داستان تا به حال...
خنده بر لبان زینب نقش بسته بود،امد چیزی بگوید که زنگ در به صدا درآمد من سریع بلند شدم و ترسیدم،نمیدانم چرا؟از اینکه تو باشی و از دیدن من عصبانی شوی و پا به فرار بگذاری..
زینب گفت
_بشین
و خودش به سمت در رفت..صداها به گوش میرسید،تو بودی،نه خدای من ..سریع کیفم را برداشتم که بروم ، زینب امد و گفت:
- چرا بلند شدی بابا؟ از داداشم میترسی؟ سریع گفتم :
_اره.
خنده اش گرفت و گفت
_بابا اینجوری نبینش ، خیلی دلش کوچیکه بخدا. ولی کلا با دخترا سرسنگینه .
- خب من برم دیگه دیرم شده کلاس دارم.
- عه کجا .
- باید برم زینب جان ممنون از پذیراییت
- خب دودیقه وایسا.
امد و رو به رویم ایستاد و گوشیش را درآورد.
- خب شمارتو بهم بده اگر مایلی، خیلی دختر خوبی هستی، دوست دارم بیشتر باهات اشنا بشم.
کمی تردید کردم اما گفتم باشه.شماره را دادم و خداحافظی کردم.
خواستم سوار ماشین شوم که تو را دیدم,به دیوار تکیه داده بودی و سرت پایین بود،هه منتظر رفتن من بودی، در دلم گفتم:
_خب بابا عمو، فکر کرده کیه افتخار نمیده .اه پسره امل..
سوار ماشین شدم و گاز را تا جا داشت فشار دادمو سریع شتاب دادم و از کنارت لایی کشیدم، احساس کردم خودت را عقب کشیدی و رفتنم را نگاه میکنی. حتما باز میگویی استغفرالله .
به خانه برگشتم.
از آن روز دوماه گذشته بود و رابطه من و زینب خیلی خوب شده بود، درحدی که باهم بیرون میرفتیم و به خانمان آمده بود،دختر خوب و سرحالی بود، برعکس عقیده من نسبت به چادری ها خیلی به روز هم بود، اما یکسری چیز هارا ارزش میدانست،که این ارزش هارا به من میگفت و من هرروز به آن ها فکر میکردم..
دو ماه که گذشت مادرت ناگهانی به خانه مان زنگ زده بود برای .. خواستگاری!
آن روز از تعجب شاخ درآورده بودم،پدر مادرم که درباره تان تحقیق کرده بودند سریعا مخالفت کردند..
این مخالفت تا دوماه بعد طول کشید،
دوماهی که گنجم را پیدا کردم...
به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم
به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم
به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم
به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم
به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید
با صدای در از خاطرات بیرون آمدم...
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده؛ نهال سلطانی
#بالهایم_هوس_باتو_پریدن_دارد
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
قسمت ۳۰
#هوالعشق
#نفس_های_رفتن
بعد از آن همه نبودن های علی،خودش آمد و گفت برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده،تمام بالا دستی هایش به او میگویند که سید معطل چه هستی؟زمانی که به خانه آمد هیچ چیزی نگفت،
اما مشخص بود فکرش آشفته است، به پیشنهاد علی آبگوشتی را که درست کرده بودم در حیاط خوردیم، هنوز غذا تمام نشده بود که گفت:
- فاطمه؟
نگاهش رنگ عجیبی داشته، دلم سوخت، برای خودم و خودش
- جانم؟
سرش را پاین انداخت و دستی به موهایش کشید و گفت:
- جانت سلامت، ام.... یه چیزیو باید بهت بگم، یادته قول دادیم همیشه حرف دلمونو بهم بزنیم تا اروم شیم؟ حالا میخوام بهت بگم چی تو دلمه؛
منتظر نگاهش میکردم، انگار میدانستم میخواهد چه حرفی بزند...
- ببین خانومم یه مدت نمیتونیم همو ببینیم،البته بگما میشه باهات تلفنی صحبت میکنم، یه ماموریته،یه ماموریت واجب دینیه، الان به من نیازه خانوم، هم برای مهارتای رزمی هم برای اطلاعات ؛ میدونی که چی میگم؟؟
همانطور بی حرف نگاهش کردم، ارام،بی روح و نگران.
- فاطمه جان، این یه کاریه که کسایی که میتونن باید انجام بدن و جلو بیان عزیز دلم؛ خب؟
سکوت...
- فاطمه تروخداااا اینطور نباش،تو اگر راضی نباشی من قدم از قدم بر نمیدارم زهرای من؛ خودتم خوب میدونی چقدر برام سخته، اما ما با توکل به خدا و شهدا و ائمه زندگیمونو شروع کردیم, حالا هم باید خدمت کنیم بهشون،فاطمه ی من؟
لحظه ای فکر نبود علی اتش جانم شد که لب باز کردم و گفتم:
- علی، من بدون تو چی کنم؟
- فاطمه .. من هستم فقط..
-فقط چیییییییییییییییی علی؟؟؟؟؟ فقط باید تو خونه منتظر بمونم تا یه خبر بد بهم برسه؟ خبر برسه تمام زندگیم رفته؟ هاااااااا علی چیکار میکنی با دل من؟ بخدا طاقت ندارم علی، بخدا..
داد میزدم و جملاتم را میگفتم، هق هقم سر گرفته بود، قاشقم را که هنوز در دستم مانده بود در بشقاب رها کردم و دستانم را روی صورتم گذاشتم و شانه هایم میلرزید، دستی را روی شانه ام احساس کردم،علی کنارم نشست و سرم را در اغوش گرفت و نوازش کرد و هیچ نگفت،عادتش بود هیچ چیز نمیگفت تا آرام شوم بعد صحبت کند، کم کم گریه ام بند امد و سرم را از دستان قدرتمندش بیرون اوردم،با آن چشم های عسلی مرا نگاه کرد،نگاهی پر از خواهش و رضایت برای رفتن، برای نبودنش،برای نشنیدن صدایش، برای درآغوش نکشیدنش،برای همه نبودش... لیوانی اب به دستم داد و همانطور منتظر نگاهم میکرد،نگاهش کردم،فکری به ذهنم رسید و گفتم:
-علی؟
-جان؟
- یه شرط داره،باید امشب بریم مزار همون شهید گمنام،همون جا که باعث وصالمون شد،اگر استخاره گرفتم و ... سرم را پایین انداختم بازهم بغض به گلویم چنگ انداخت ،با زحمت گفتم:
_اگر بر رفتن بود، خودش باعث دوریمون بشه....
بدون هیچ حرفی زیر نگاه پرنفوذ علی ایستادم ،لحظه ای سرم گیج رفت و تعادلم را از دست داد، خواستم زمین بیفم که علی از بازوانم گرفت و نگران پرسید:
_چیزی شد فاطمه؟
- نه،خوبم نمیخوری دیگه سفره رو جمع کنم؟
- خانوم مگه چیزیم مونده از دستپخت خوشمزون که بخوریم؟
به سفره نگاه کردم، هیچ چیز نمانده بود، لحظه ای لبخند زدم اما آن را جمع و جور کردم، با شیطنت نگاهم میکرد اما تمام قدرتم را جمع کردم تا سرسنگین بشوم، نمیدانم چرا انقدر کودکانه رفتار میکردم، اما سخت بود، باورکنید سخت بود... دست بردم و کاسه هارا دوتا یکی کردم و به سمت آشپزخانه رفتم،پشت سرم علی را دیدم که مثل همیشه کمکم میکند، خدایا چرا اینطور سخت مرا امتحان میکنی چرااااا؟ از بغض و فشار دست هایم سِر شد و کاسه ها از دستم افتاد خودم هم به کابینت خوردم و گردنم رگ به رگ شد، علی نگران گفت:
- تکون نخور همونجا وایسا تا اینا رو جمع کنم، بیا این دمپایی ها رو بپوش بیا اینور. طبق گفته هایش عمل کردم، با ضعف شدید به آنور اشپزخانه رفتم و علی زیر بغلم را گرفت و به اتاق برد،دراز کشیدم و نگاهش کردم،همانطور نگران نگاهم میکرد که گفت:
- تو همه ی وجود منی،چرا با وجودم این کارو میکنی؟دلت برام نمیسوزه؟
با شنیدن حرفش دوباره گریه کردم، که این بار صدایش بالا رفت و داد زد:
- فاطمه تروخدااااا بس کن فاطمه،من طاقت اشکاتو ندارم بسسسسسسسس کن.
گریه ام متوقف شد اما اینبار خودش کنار تخت زانو زد و دستانش را روی تخت گذاشت و شانه هایش شروع به لرزیدن کرد، دستانم را روی شانه هایش گذاشتم و گفتم:
_علی ببخشید،علی جان اروم باش ببخشید جون فاطمه..
همین را که گفتم سرش را بالا اورد و با چشمان سرخش نگاهم کرد،لحظه ای نفسم رفت،این حق ما بود؟؟ خدایا... چرا؟چرا من؟ بعد سوالم را در ذهنم تکرار کردم و گفتم:
_چرا یکی دیگه؟؟ بعد از گریه های طولانی خوابم برد تا دیدار عاشقی و گمنام...
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده؛ نهال سلطانی
#دیدار_منو_تو_اتفاقی_نبود_هیچ_اتفاقی_اتفاقی_نمیفته
ای ولی عصــــــــر و امام زمان
ای سبــــب خلقت کون و مکان
حجّت حــق حامیِ دین العجل
شیعه گـــــــــرفتارُ ببین العجل
ای بـــــــــه ولای تـــو تولّای ما
مهـــــــر تـــــــو آیینهٔ دلهای ما
تا تـــــو ز ما روی نهان کردهای
غم بـه دل پیر و جوان کردهای
ما که نداریم به غیر از تو کس
ای شه خوبان تو به فریاد رس
جهت سلامتی و تعجیل در فرج موفور السّرور ولیّ امر مسلمین جهان، یگانه وارث غدیر، آقا صاحب العصر و الزّمان، حضرت بقیّة اللّه الاعظم، مهدی موعود، عجّل اللّه تعالیٰ فرجه الشّریف، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
57.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با سلام وعرض تبریک وتهنیت خدمت یکایک اعضای محترم کانال جذاب حرم ....
آنان كه بر تبرّى ما انگ مى زنند
چون آهن اند و طىِّ زمان زنگ مى زنند
با اهل بدعت اند به صلح و مصالحه
آن وقت با من و تو دم از جنگ مى زنند!
بايد كه تيغ را به روى دشمنان كشيد
اينان چرا به صورت ما چنگ مى زنند؟!
وحشت زده،عريضه ى وحدت زده شدند
حالا قلم به شيوه ى نيرنگ مى زنند!
بر ما كه بر طريق ولاييم استوار
طعنه شبيه خلقِ نظر تنگ مى زنند
باور بكن ولايتشان صادقانه نيست
آنان كه در برائت خود لنگ مى زنند!
دوشنبتون امام حسنی ومعطر بعطر خاک بقیع، تربت پاک چهار امام غریب
عیدتون مبارک
🌻🌺🌻🌺🌻
📢دوسـتان خـود را جـهـت اسـتفـاده از معـارف ناب اهـل الـبیـت علیهـم السـلام بـه کانـال دعوت کـنید
🌸به کانال جذاب خوش آمدید🌸
@haram110
علامه امینی رحمت الله علیه قصد کرده بودند تمام اشعار در مدح مولا امیر المومنین علیه السلام را جمع آوری کنند.
روزی به او خبر دادند که یکی از اساتید اهل عامه دانشگاه بغداد شعری در مدح مولا سروده است. لذا عازم بغداد شد.
وقتی که به آنجا رسید با کاخ زیبا و مجللی برخورد کرد.
جلو رفت و در زد، خدمتکار منزل درب را باز کرد و گفت چه میخواهی!
علامه فرمود :
استاد منزل هستن؟
استاد دانشگاه آمد و تا چشمش به یک شیخ شیعی افتاد از تعجب چهره اش برافروخته شد و گفت چه میخواهی؟
علامه فرمود:
برای بحث و مناظره نیامده ام. آمدم تا شعری را که در مدح امیر المومنین علی علیه السلام گفته ای بشنوم.
استاد دانشگاه از این حرکت علامه خشنود شد و او را به داخل دعوت کرد و پس از مدتی شعر را به علامه ارائه نمود و گفت:
من این شعر را پس از سه سال بررسی روایت علی مع الحق و الحق مع علی و یدور الحق مع علی حیث دارسروده ام.
علامه ناگهان خندید و گفت:
پس با این حساب سه سال از عمر خود را تباه کردی.
استاد دانشگاه با چهره ای در هم گفت چطور؟
علامه فرمود:
چون این روایت تنها در حق علی علیه السلام نیامده است بلکه در وصف عمار هم آمده است. می توانی به کتب خودتان مراجعه کنی آنگاه خواهی دید که در روایت آمده که:
عمار مع الحق والحق مع عمار و یدور عمار مع الحق حیث دار.
استاد دانشگاه پس از مراجعه و دیدن روایت دو دستی بر سرش زد و گریان شد.
در این حال علامه خندید و گفت:
نالان مشو که میان این دو روایت تفاوت از زمین تا آسمان است.
در روایت عمار می گوید:
عمار با حق است و حق با عمار است و این عمار است که به دور حق می گردد
(و یدور العمار مع الحق حیث دار)
اما در روایت امیر المومنین علی علیه السلام می فرماید:
این حق است که به دور امیر المومنین می چرخد.
(و یدور الحق مع علی حیث دار)
در همان حال پس از اندکی که علامه از فضائل مولا صحبت نمود
استاد دانشگاه فریاد زد
اشهد ان علیا ولی الله.
🌻🌺🌻🌺🌻
📢دوسـتان خـود را جـهـت اسـتفـاده از معـارف ناب اهـل الـبیـت علیهـم السـلام بـه کانـال دعوت کـنید
🌸 @haram110
امام محمد باقر صلوات الله علیه :
والله ما اُسِّسَت مِن بَلِیَّة ولا قضیَّة تَجری علَینا اهلَ البیتِ الّا هُما اسَّسا اوَّلها ، فعلیهما لعنة اللهِ والملائکة والناس اجمعین.
🔸به خدا قسم ، اندوه و مصیبتی پایه گذاری نشده است و حکمی علیه ما اهل بیت جاری نشده است ، مگر آنکه آن دو نفر (ابوبکر و عمر) بنیان آن را گذاشتند ؛
پس لعنت خدا ، فرشتگان و مردم بر آن دو باد.
📚
کافی ج۸ ص۲۴۵ .
🌻🌺🌻🌺🌻
📢دوسـتان خـود را جـهـت اسـتفـاده از معـارف ناب اهـل الـبیـت علیهـم السـلام بـه کانـال دعوت کـنید
🌸
#تبری_نشانه_ی_کمال_دین
✅ جناب محمد بن ابی بکر نجابت را از مادر به ارث برده بود نه از پدرش؛
✅ اعتراف جناب محمد بن ابی بکر به جهنمی بودن پدرش
➖▪️🔵➖🔴¤¤¤
👥👥 شیخ کشی و مفید رضوان الله علیهما روایت کردهاند:
١١٣- محمد بن مسعود، قال حدثنی علی بن محمد القمی، قال حدثنی أحمد بن محمد بن عیسی ، عن زحل عمر بن عبد العزیز، عن جمیل بن دراج ، عن حمزة بن محمد الطیار، قال ذکرنا محمد بن أبی بکر عند أبی عبد الله عليه السلام فقال : أبو عبد الله عليه السلام رحمه الله وصلی علیه ، قال لأمیر المؤمنین عليه السلام یوما من الأیام : أبسط یدک أبایعک ، فقال أو مافعلت ؟ قال : بلی ، فبسط یده ، فقال : أشهد أنک إمام مفترض طاعتک ، و أن أبی فی النار . فقال أبو عبد الله عليه السلام : کان النجابة من قبل أمه أسماء بنت عمیس رحمة الله علیها ، لا من قبل أبیه .
🔸 محمد طیار گفت: نزد امام صادق علیه السلام از محمد بن ابی بکر یاد کردیم.
حضرت فرمود: درود و رحمت خدا بر او؛ همانا روزی از روزها محمد بن ابی بکر به امیر المومنین علیه السلام گفت:
دستت را باز کن تا با تو بیعت کنم. حضرت فرمودند مگر نکردی؟ گفت چرا. حضرت دستشان را باز کردند و محمد بن ابی بکر گفت :
شهادت میدهم که تو امامی هستی که اطاعتت واجب است و پدر من در آتش است.
سپس امام صادق علیه السلام فرمودند: نجابت محمد بن ابی بکر از طرف مادرش اسماء بنت عمیس بود نه پدرش.
📚 اختیار معرفة الرجال معروف به رجال الکشی، صفحه ۶۶-۶۷، چاپ مؤسسة النشر الاسلامی
📃 اسکن روایت:
http://bit.ly/2CCYkaU
📃 پوستر:
http://bit.ly/2CGFccU
📚 الاختصاص، تالیف شیخ مفید، صفحه ۷۷، چاپ مؤسسة الأعلمي للمطبوعات
📃 اسکن روایت:
http://bit.ly/2lSSpEg
📃 پوستر:
http://bit.ly/2EU4H8r
_____
📝 پی نوشت:
از این روایت شریف ثابت میشود که جناب محمد بن ابی بکر بیعت خود با حضرت امیر المومنین علیه السلام را بدون برائت از پدرش ابی بکر که اول ظالم در حق اهل بیت علیهم السلام بود قبول نداشته است.
☑️ جناب محمد بن ابی بکر اسوهی شیعیان در برائت است.
📢دوسـتان خـود را جـهـت اسـتفـاده از معـارف ناب اهـل الـبیـت علیهـم السـلام بـه کانـال دعوت کـنید
🌸
047-soleyman mervazi-88.mp3
1.87M
#معارف_وحیانی
🔴 شرح مناظره امام رضا سلام الله علیه با #سلیمان_مروزی
🔹 توسط بزرگ مدافع حریم ولایت عالم ربانی و فقیه اهل البیت حضرت آیت الله حاج #سید_جعفر_سیدان دامت برکاته
🔸(جلسه چهل و هفتم)
تاریخ: ۱۳۸۸/۱۲/۳
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️عملکرد دقیق و بینقص سگ گله🦮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای دایی و خواهر زاده ها تمومی نداره😂