🥀
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 دوشنبه
🔸 ۲۸ آبان / عقرب ۱۴۰۳
🔸 ۱۶ جمادی الاول ۱۴۴۶
🔸 ۱۸ نوامبر ۲۰۲۴
🌓 امروز قمر در «برج جوزا» میباشد.
(تقارن نحسین)
✔️ مناسب برای امور زیر است:
امور آموزشی
آغاز نگارش
نو پوشیدن
دیدار رؤسا
⛔️ ممنوعات
امور مربوط به حرز
جابجایی
🌎🔭👀
🚘 مسافرت
خوف حادثه دارد.
👶 زایمان
نوزاد عاقل و دانا باشد..
👩❤️👨 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب دوشنبه)
فرزند حافظ قرآن گردد. انشاءالله
🌎🔭👀
💇♂ اصلاح سر و صورت
باعث اندوه میشود.
🩸 حجامت، فصد، خوندادن
باعث نشاط میشود.
🔵 ناخن گرفتن
روز مناسب و دارای برکات خوبی است از جمله قاری و حافظ قرآن گردد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسب و موجب برکت میشود.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۱۶ سوره مبارکه نحل است.
﴿﷽ و علامات و بالنجم هم یهتدون﴾
برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد. ان شاءالله
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از طلوع فجر تا طلوع آفتاب
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز دوشنبه
«یا قاضی الحاجات» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۱۲۹ مرتبه «یا لطیف»، موجب یافتن مال کثیر میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به:
💞 امامحسن علیهالسلام
💞 امامحسین علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز دوشنبه پایان مییابد.
📚 تقویم همسران
💞 سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
«اَللّٰهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ»
🌺
🌎🌺🍃
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۱۴ نمیتوانست
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۱۵
خانم بزرگ_چون برات برنامه ها دارن.!! با #ارثیه ای که اقاجلال برای پسراش گذاشته بود.بابات وقتی از تهران اومد. #به_هرطریقی که شد، به #طمع_پول، آقاجلال رو راضی کرد، باسهراب دست به یکی کردن که حتما ارث تقسیم بشه.تا کسب و کار راه بندازن.بابات خودش رو از ارتش بازخرید کرد.محمد راضی نبود اما کوروش و سهراب #مجبورش کردن. اونم راضی شد ولی هنوز که هنوزه محمد، دست به سهم الارثش نزده.
_عجب... خب این ارث چه ربطی به من داره!؟
_چایت رو بخور مادر تا بگم
آقابزرگ ته مانده چایش را خورد.با ناراحتی به گل قالی زل زده بود.
_اوایل جوونی، عشق شاهنامه خونی و تاریخ بودم. اسمشونو گذاشتم کوروش و سهراب. بعد چند سال با بدنیا اومدن عموت اسمش رو محمد گذاشتم. تا زیر سایه نور محمدی، زندگیم #برکت داشته باشه.
آقابزرگ آه دردناکی کشید.
_خیلی بده،..#یه_عمرزحمت_بکشی برا بچه هات، برا وقتی که #پیر بشی..ولی.. پیر که شدی،کسی کاری بهت نداشته باشه.. خیلی دلت میگیره..!!
خانم بزرگ_بابات و سهراب به هر جور شده، میخان تو با فتانه یا مهسا، ازدواج کنی. اینم که میگن مهسا، چون خودت یه بار گفتی میخای زن آینده ات #چادری باشه، اونا هم #اصرار دارن مهسا رو بگیری. مادرت هم، چون به خواهرش #وابسته هس #دلش_میخاد دخترای اونو بگیری.
پرسوال گفت:
_مهسا دختر اقای سخایی؟!
خانم بزرگ_اره مادر..!! وقتی بابات و سهراب، سهم الارثشون رو که گرفتن، با اقای سخایی #شریک شدن، باهم کارگاه تولیدی زدن. یه تولیدی که روکش و وسایل اولیه مبل رو درست میکنن.
_پس تمام این مهمونی ها بخاطر اینه؟!!.. اینهمه اصرار بابا.... اینهمه نقشه های مامان.!!!؟؟؟
آقابزرگ_بعد از اون اتفاق، محمد شیمیایی شد، مجروح شد، ولی کسی احوالش رو نپرسید، تازه کوروش و مادرت کلی جنجال بپا کردن، که مقصر همه چی محمد بوده. درصورتیکه اون فقط #یه_اتفاق بود...!
کم کم واضح میشد افکارش..
جواب تمام سوالاتش را چه خوب پیدا کرده بود.همه چراهایی که یک عمر با آنها سر کرده بود...
همه دعواها بر سر #پول..!؟
پدرش و عمویش چه میخواستند..!؟
بر سر ازدواجش #معامله کنند..!؟
نزدیک به اذان مغرب بود...
بلند شد. آستینش را بالا میبرد.
_بااجازتون من برم مسجد. اقابزرگ شمام میاین؟
_نه باباجان حالم خوب نیس، تو برو، التماس دعا.
_خدا بد نده..!! چی شده؟
_خدا که بد نمیده. این بنده های خدا هستن برا هم بد میخان. چیزی نیست باباجان. برو به نماز برسی.
خانم بزرگ_قلب آقاجلال درد میکرد همیشه، اما از اون موقعی که تو حالت بد شد،قلبش بیشتر اذیتش میکنه. وقتی خیلی ناراحت میشه تپش قلبش زیاد میشه. امروزم با یاد اون خاطرات، دوباره...
نگاهی به خانم بزرگ و آقابزرگ کرد...
ناراحت از جملات آقابزرگ و خانم بزرگ #نیم_خیز نشست.پشت دست آقابزرگ را #بوسید.
_این درد رو منم دارم آقاجون.اما شما، مراقب خودتون باشین
نوازش دست اقابزرگ را بر سرش حس کرد.
_چقدر #شبیه_محمدم میمونی باباجان. خدا حفظت کنه پسرم.تو هم مراقب خودت باش، درد بدیه
با لبخند بلند شد.و خداحافظی کرد....
هنوز سوار ماشینش نشده بود،که عمو محمد و طاهره خانم را دید. لبخندی زد. با سر سلامی به طاهره خانم کرد. به سمت عمو محمد رفت. حالا که بیشتر او را شناخته بود. بیشتر از قبل حس صمیمیت داشت.به گرمی دست عمو را فشرد.
_سلام عمو خوبین
+به به ببین کی اینجاست، سلام عمو تو چطوری؟!
_خداروشکر.داشتم میرفتم مسجد.
+خوب کاری میکنی که میای، خیلی تنها هستن. مزاحمت نمیشم. برو ب نماز برسی
_نه بابا. اختیاردارید. پس بااجازتون من برم.
_برو بسلامت. یاعلی
دست عمو را به گرمی تکان داد.یاعلی گفت،بانگاهش ازطاهره خانم خداحافظی کرد.
یک هفته گذشت...
از جلسه کنکور،به خانه می آمد.در را با ریموت باز کرد.ماشین را به حیاط هدایت کرد.به خودش قول داده بود آرام همه چیز را به خانواه اش بگوید. گذاشته بود کمی بگذرد تا هم کنکورش را بدهد و هم با #ذهنی_آرامتر حرفهایش را بزند.
از داخل حیاط...
صدای داد و فریادهای یاشار را خوب میتوانست تشخیص دهد.قدم هایش را بلندتر برداشت.درب ورودی خانه را باز کرد.
یاشار _ولی بابا من اون روز هم بهتون گفتم، من مخالفم که عروسی من و یوسف یه شب باشه. من میخام باغ باشه اونم خارج از شهر. من همون روز اول گفتم بهتون..!
یوسف_سلام
باصدای سلام کردنش،....
پدرش کوروش خان، سری به معنای جواب سلام تکان داد.
برادرش یاشار، چیزی نگفت و فقط به نگاه بسنده کرد.
مادرش فخری خانم گفت:
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۱۶
مادرش فخری خانم گفت:
_هیچ معلوم هس تو کجایی؟؟! یکماه دیگه #عروسی_تو_ویاشار هس هیچ کاری نکردیم!یه زنگ بزن به آقای سخایی! بگو برا فردا عصر میریم خونشون خاستگاری مهسا.
حالا که همه چیز را میدانست...
باید میگفت،که میداند همه چیز را، از بچگی، از بیمارستان، از شیمیایی شدن عمویش، از درد قلب آقابزرگ و خودش.
_حالا چرا اینقدر عجله دارین؟! چرا حتما عروسی من و یاشار باید باهم باشه!
فخری خانم_چون دهم فروردین بابات، عموت، آقای سخایی میخان برن انگلیس
_خب وقتی برگشتن مراسم میگیریم
صدای کوروش خان، بلند تر از همیشه بود.
_ ببینم یوسف درد تو چیه؟! حرف آخرت رو اول بگو.
روی مبل کنار پدرش نشست. با آرامش گفت:
_ببین بابا من همه چی رو میدونم.از بچگیم، از بیمارستان،خودتون میدونین نظرمن چیه. حاضر نیستم بهیچوجه مهسا رو بگیرم. #فقط_چون_چادریه!مگه یاشار، سمیرا رو انتخاب کرد کسی حرفی زد.. خب... خب منم میخام خودم انتخاب کنم!! حرفم ناحق هس؟! خطاست؟؟!!
کوروش خان_آهااا... پس بگووو!! اینهمه کلاس میزاری برا عموت و آقای سخایی،اینهمه که همه رو رد میکنی برا اینه..؟؟!!
تن صدای کوروش خان، بالا و بالاتر میرفت!
_نخیر بفرمایین این گوی و این میدان... بفرمایین آقااا..!! ببینم چه گلی ب سرت میزنی!!؟؟حالا که همه چیزو میدونی!!! پس اینم بدون که اگه غیر از فتانه و مهسا رو انتخاب کنی از ارث محرومی....!!!فهمیدی؟؟محروووممم
یوسف سکوت کرد...
دربرابر تمام حرفها و تندی هایی که نمیدانست به تقاص #کدام_جرم بود. عصبانیت فخری خانم هم،دست کمی از کوروش خان نبود.
دوست نداشت...
مقابل پدرش #بایستد، قدعلم کند، سینه سپر کند که چه؟!که زن میخواست؟!که آنهایی که منتخبشان بود را نمیخواست؟!
اما این دلیلی #نبود که بخواهد#بی_حرمتی کند!!
ساکت و آرام روی مبلی نشست...
نگاهش را به زمین دوخت.یاشار فرصت را غنیمت شمرد و آرام درگوش پدر پچ پچ میکرد، شاید برای مراسمش برنامه ها را هماهنگ میکرد.
گویی دعواهای یاشار و پدرش تمام شده بود...
اما پدرش همچنان با اخمی غلیظ به یوسف زل زده بود.
مادرش فخری خانم خواست جو را آرام کند و مهر پدر را بجوش آورد. نزدیک همسرش رفت او را آرام دعوت به نشستن کرد.
_کوروش خان حالا اینقدر به خودت فشار نیار، یوسف که منظوری نداره، بذار زمان خودش همه چی رو حل میکنه!
کوروش خان سکوت کرده بود...
لیوان آبی را که همسرش برایش آورده بود را جرئه ای نوشید. آرامتر شد.به مبل تکیه داد.
_موندم حیرون تو کارت پسر!! آخه مشکلت با اینا چیه؟! همشون دخترایی هنرمند، اصیل، خانواده دار، همه جیک و پوکشون رو من میشناسم!! هم عموت هم آقای سخایی! اگه مشکلت حجابشونه که خب مهسا رو بگیر!! چرا بهونه میاری!!؟؟
نمیدانست چه جوابی بدهد...
بگوید چادری بودن #شرایط دارد؟!
بگوید دلش برای قداست #ارثیه_مادری به تنگ آمده؟!
چه میگفت..باز هم سکوت کرد..
هرچه پدرش فریاد میکشید باز هم سکوت جوابش بود.
_ببین یوسف اینو میگم ولی حجت رو بهت تموم میکنم..!یا همین دخترایی که درنظر گرفتم رو انتخاب میکنی یا دیگه اصلا روی ما حساب باز نکن..!
کوروش خان باغرور تکیه داد. فخری خانم کلامی گفت ک انگار آتش بس بود برای این وضعیت.
_تا اول عید وقت داری.!
به محض پایان یافتن جمله....
با سکوت، راه اتاقش را گرفت.پاهایش که نه، گویی قلبش سنگین شده بود.
باز قلبش به تپش افتاده بود. اما این درد قلب #دردهمیشگی نبود..!
#آنهامیدانستند...
چقدر یوسف به خانواده اش برای رفتن به خاستگاری #احتیاج دارد.و اصلا بدون آنها #اقدامی نمیکند!!
آنها میدانستند..! همه چیز را...!!
و اینهمه فشار می آوردند، که #تسلیم_کنند یوسف را..!
حالا که یوسف خودش همه چیز را فهمیده بود، آنها هم علنا برایش خط و نشان میکشیدند.!! تا شاید به #خواسته_دلشان برسند.!!
او که همه چیز را گفته بود...
کاش درد قلبش را هم میگفت.کاش مرحمی داشت.کاش..
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
Osveye Shahide Gomnam.mp3
9.38M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ #فاطمیه
💠 نوآهنگ| اسوه شهید گمنام
🌴 اولین مدافع ولایت علی
🥀 پر شکسته در ره حمایت علی
🌴 شد مزار تو گواه غربت علی
🎙 محمدرضا طاهری
🤲 اَللّهُمَ عَجِّل لولیّکَ الفَرَج 🤲
🕯بحق فاطمه سلام الله علیها🕯
🖤 #ایام_فاطمیه
🥀
🕯🥀🍂
4_6003600441349245221.mp3
1.77M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
ذکر مصیبت شام شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها...
هنگام غسل و کفن حضرت صدیقهٔ طاهره، چه بر امیرالمؤمنین گذشت؟😭
🎤استاد بندانی نیشابوری؛
4_5780587588809131574.mp3
780.1K
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
خدمت در فاطمیّه، مخصوص خواصّ شیعه است!
🎤استاد بندانی نیشابوری؛
یک نکته علمی اینه که :
عروسی دریایی بدون مغز هم از اشتباهات خود درس میگیرد
برخی چرا از این همه اتفاقات آخر الزمانی درس نمیگیرید .
🌴 ضمیر مرجع خودش رو پیدا می کنه 😊
38.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
نسبت به حضرت زهرا سلام اللّه علیها ظلم کردیم!
🎤استاد شیخ حسن قاسمی؛
May 11
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا حتما مشاهده شود
💫🌺🍃
🌺
❇️ تعویذ روز دوشنبه
✍ چون کسی خواهد در روز دوشنبه،
امورات بر وفق مراد او باشد
و گرهها و گرفتاریها از او رفع گردد،
✔️ تعویذ امروز را بخواند
👌 ان شاءالله امور بر او آسان و گشایش در کار او پدید آید:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
أُعِیذُ نَفْسِی بِرَبِّیَ الْأَکْبَرِ
مِمَّا یَخْفَی وَ مَا یَظْهَرُ
وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ أُنْثَی وَ ذَکَرٍ
وَ مِنْ شَرِّ مَا وَارَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ
قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ
أَدْعُوکُمْ أَیُّهَا الْجِنُّ إِنْ کُنْتُمْ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ
وَ أَدْعُوکُمْ أَیُّهَا الْإِنْسُ إِلَی اللَّطِیفِ الْخَبِیرِ
وَ أَدْعُوکُمْ أَیُّهَا الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ إِلَی الَّذِی خَتَمْتُهُ
بِخَاتَمِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
وَ خَاتَمِ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ
وَ خَاتَمِ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ
وَ خَاتَمِ مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ النَّبِیِّینَ
وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ عَلَیْهِمْ أَخِّرْ عَنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ
(نام خود و پدرش را بگوید)
کُلَّمَا یَغْدُو وَ یَرُوحُ مِنْ ذِی حَیٍّ أَوْ عَقْرَبٍ
أَوْ سَاحِرٍ أَوْ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ أَوْ سُلْطَانٍ عَنِیدٍ
أَخَذْتُ عَنْهُ مَا یُرَی وَ مَا لَا یُرَی
وَ مَا رَأَتْ عَیْنُ نَائِمٍ
أَوْ یَقْظَانَ بِإِذْنِ اللَّهِ اللَّطِیفِ الْخَبِیرِ
لَا سُلْطَانَ لَکُمْ عَلَی اللَّهِ لَا شَرِیکَ لَهُ
وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ
سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً...
به نام خداوند بخشندهی مهربان
پناه میدهم جانم را به پروردگار بزرگم
از آنچه پنهان بوده و از آنچه آشکار است
و از شر هر زن و مرد
و از شر آنچه خورشید و ماه آن را دیده است،
پاک و منزه است پروردگار فرشتگان و روح،
ای جن شما را میخوانم اگر شنونده و فرمانبرید،
و ای انسانها شما را میخوانم به سوی خدای مهربان و آگاه.
و ای جن و انسانها شما را میخوانم به کسی که همهٔ مخلوقات برای او خاضع است،
به مهر پروردگار جهانیان مهر نهادهام،
و به مهر جبرئیل و میکائیل و اسرافیل،
و مهر سلیمان بن داود،
و مهر محمد سرور پیامبران،
درود خدا بر او و خاندانش و تمامی آنان باد،
و پاسداری کن از فلان بن فلان
هر صبح و شام از حیوانات سمی،
از مار یا عقرب، یا ساحر یا شیطان رانده شده،
یا پادشاه کینهتوز.
گرفتم از او آنچه دیده شده، و آنچه دیده نمیشود،
و آنچه چشم خوابیده یا بیدار آن را میبیند،
به اجازهٔ خدای مهربان آگاه،
هیچ سلطهای بر خدا ندارید
و هرگز شریکی برای او نمیباشد،
و درود خدا بر پیامبرش
سرور ما محمد و خاندان پاکش باد.
🌺
💫🌺🍃
💫🌺🍃
🌺
❇️ دعای روز دوشنبه
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يُشْهِدْ أَحَداً
حِينَ فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ
وَ لَا اتَّخَذَ مُعِيناً حِينَ بَرَأَ النَّسَمَات
لَمْ يُشَارَكْ فِى الْإِلٰهِيَّةِ
وَ لَمْ يُظاهَرْ فِى الْوَحْدَانِيَّةِ
كَلَّتِ الأَلْسُنُ عَنْ غَايَةِ صِفَتِهِ
وَ الْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ
وَ تَوَاضَعَتِ الْجَبابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ
وَ انْقَادَ كُلُّ عَظِيمٍ لِعَظَمَتِهِ
فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَواتِراً مُتَّسِقاً
وَ مُتَوالِياً مُسْتَوْسِقاً
وَ صَلَوَاتُهُ عَلَىٰ رَسُو لِهِ أَبَداً،
وَ سَلامُهُ دَائِماً سَرْمَداً
اللّٰهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِى هٰذَا صَلاحاً
وَ أَوْسَطَهُ فَلاحاً، وَآخِرَهُ نَجَاحاً؛
وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ،
وَ أَوْسَطُهُ جَزَعٌ، وَآخِرُهُ وَجَعٌ
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ
وَ كُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ،
وَ كُلِّ عَهْدِ عَاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ أَفِ بِهِ،
وَ أَسْأَلُكَ فِى مَظَالِمِ عِبَادِكَ عِنْدِى
فَأَيُّما عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ إِمَائِكَ
كَانَتْ لَهُ قِبَلِى مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا إِيَّاهُ،
فِى نَفْسِهِ، أَوْ فِى عِرْضِهِ، أَوْ فِى مَالِهِ،
أَوْ فِى أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ، أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا،
أَوْ تَحَامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْلٍ أَوْ هَوَىً،
أَوْ أَنَفَةٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ رِيَاءٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ،
غَائِباً كَانَ أَوْ شَاهِداً، وَ حَيّاً كَانَ أَوْ مَيِّتاً،
فَقَصُرَتْ يَدِى،
وَ ضَاقَ وُسْعِى عَنْ رَدِّهَا إِلَيْهِ وَالتَّحَلُّلِ مِنْهُ؛
فَأَسْأَلُكَ يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ،
وَ هِىَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ،
وَ مُسْرِعَةٌ إِلَىٰ إِرادَتِهِ،
أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ،
وَ أَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّى بِمَا شِئْتَ،
وَ تَهَبَ لِى مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً،
إِنَّهُ لَاتَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ،
وَ لَا تَضُرُّكَ الْمَوْهِبَةُ،
يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ،
اللّٰهُمَّ أَوْلِنِى فِى كُلِّ يَوْمِ اثْنَيْنِ
نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ،
سَعادَةً فِى أَوَّ لِهِ بِطَاعَتِكَ،
وَ نِعْمَةً فِى آخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ،
يَا مَنْ هُوَ الْإِلٰهُ،
وَ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِوَاهُ
✍ به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانیاش همیشگی است،
ستایش خدا را که هنگام آفرینش آسمانها و زمین احدی را گواه نگرفت و به گاه ایجاد جانداران یاوری انتخاب نکرد،
در معبود بودن انبازی ندارد و در یکتاییاش نیاز به پشتیبانی ندارد،
زبانها از بیان نهایت وصفش درمانده و خردها از ژرفای شناختش وامانده
و گردنکشان، در برابر عظمتش فروتن و چهرهها از بیم او در تنگنا افتاده و هر بزرگی در برابر بزرگیاش تسلیم گشته است.
ستایش پیاپی و پیوسته و دنبالهدار و پایدار فقط ویژه توست و رحمت همیشگی و درود جاودان و بیپایان او بر رسولش باد.
خدایا! ابتدای امروزم را خیر و صلاح و میانه امروزم را رستگاری و پایانش را کامیابی قرار ده؛
و به تو پناه میآورم از روزی که آغازش شیون و میانش بیتابی و پایانش دردمندی است،
خدایا! از تو آمرزش میخواهم برای هر نذری که کردم و هر وعدهای که دادم و هر پیمانی که بستم سپس به آن وفا نکردم
و پرداخت حقوق بندگانت را که بر عهده دارم از تو درخواست میکنم،
پس هر بندهای از بندگانت و هر کنیزی از کنیزانت که او را نزد من حقی پایمال شده باشد که در آن به جان یا آبرو یا مال یا خانوادهاش یا فرزندش ستم روا داشتهام یا غیبتی از او کردهام یا بر اثر میل خود یا خواهش دل یا تکبّر یا خشم یا خودنمایی یا تعصّب بر او باری نهادهام،
این بنده یا کنیزت غایب باشد یا حاضر، زنده باشد یا مرده و دستم کوتاه شده و توانائیام محدود از پرداخت آن حق یا طلب حلالیت از اوست؛
از تو میخواهم ای کسی که رفع نیازها در اختیار اوست و حاجات در برابر مشیت او اجابتپذیر و به سوی ارادهاش شتابانند، که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستی و آن بنده را که بر او ستمی کردم هرگونه که خواهی از من راضی گردانی
و از سوی خود مرا رحمت عطا کنی، چه آمرزیدن از تو نکاهد و بخشیدن به تو زیان نرساند،
ای مهربانترین مهربانان؛
خدایا! در هر دوشنبه از سوی خویش دو نعمت به من عطا کن،
خوشبختی به بندگیات را در آغازش
و نعمت آمرزشت را در پایانش،
ای آنکه تنها او شایسته پرستش است و جز او کسی گناهان را نیامرزد.
🌺
💫🌺🍃