eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
637 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه و آله: شِرارُ أُمَّتى الَّذِینَ غَذُّوا بِالنَّعِیمِ الَّذِینَ یأكُلُونَ أَلْوَانَ الطَّعَامِ وَ یَلْبَسُونَ أَلوَانَ الثِّیَابِ وَ یَتَشَدَّقُونَ فِى الْكَلَامِ بدترین امّت من كسانى هستند كه از انواع نعمت‌ها تغذیه می‌كنند، و خوراكى‌هاى رنگارنگ می‌خورند، و لباسهاى گوناگون می‌پوشند، و [در عین حال] هر چه بخواهند می‌گویند! 📚عوالم العلوم ج۱۱ ص۹۱ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام باقر علیه‌السّلام: لَا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالدُّعَاءِ عَلَی أَحَدٍ إِلَّا أَنْ یُظْلَمَ إِنْسَانٌ فَیَدْعُو عَلَی مَنْ ظَلَمَ فَلَا یُکْرَهُ ذَلِکَ خداوند دوست ندارد که کسی دیگری را نفرین کند، مگر آن که به او ظلم کرده باشد، که در این‌ صورت اشکال ندارد کسی را که ظلم کرده است، نفرین کنند. 📚تفسیر اهل‌بیت علیهم السّلام ج۳ ص۴۸۸ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام صادق علیه‌السّلام: فَقَدْ تَرَی کَثِیراً مِنَ الصَّالِحِینَ یُرْزَقُونَ الْمَالَ لِضُرُوبٍ مِنَ التَّدْبِیرِ وَ کَیْلاَ یَسْبِقَ إِلَی قُلُوبِ النَّاسِ أَنَّ الْکُفَّارَ هُمُ الْمَرْزُوقُونَ وَ الْأَبْرَارَ هُمُ الْمَحْرُومُونَ چنان‌چه می‌بینی بسیاری از صالحان مال فراوان دارند و با رفاه بالا زندگانی می‌کنند، برای آن است که مردم گمان نکنند که کفّار همیشه در نعمتند و ابرار پیوسته محروم! 📚بحارالانوار ج۳ ص۱۴۲ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️مولا علی علیه‌السّلام: نسبت به آن چه نادان راغب است، تو بی‌میل باش! 📚غررالحکم ح۶۵۷۳ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
‍┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ⚠️ امروز را می‌خواست، فردا خلافت را 🔹 ابن‌‌ابی‌الحدید گوید: به علی بن فارقي که از اساتید مدرسه بغداد بود گفتم: آیا فاطمه(علیهاالسلام) در ادّعای مالکیّت فدک راست‌گو بود؟ گفت: آری، گفتم: پس چرا خلیفه«ابابکرزندیق» فدک را به او برنگرداند؟ ایشان با اینکه اهل خنده و شوخی نبود، تبسّمی کرد و گفت: اگر امروز فدک را به ایشان می‌داد، فردا نیز می‌آمد و می‌گفت خلافت حقّ علی(علیه‌السلام)است، و ابوبکر«زندیق» ناچار می‌شد باز هم حرف او را بپذیرد و از خلافت کناره گیرَد. «سألت علي بن الفارقي مدرس المدرسة الغربية ببغداد فقلت له أ كانت فاطمة صادقة قال نعم قلت فلم لم يدفع إليها أبو بكر فدك و هي عنده صادقة فتبسم ثم قال كلاما لطيفا مستحسنا مع ناموسه و حرمته و قلة دعابته قال لو أعطاها اليوم فدك بمجرد دعواها لجاءت إليه غدا و ادعت لزوجها الخلافة و زحزحته عن مقامه...» 📚 شرح نهج‌البلاغه، ج۱۶ ص۲۸۴ ⚫️ظهور - ان شاء الله  - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم                    یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر              ولــــــی الله است..
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 چهارشنبه 🔺 ۱۴ آذر/ قوس ۱۴۰۳ 🔺 ۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶ 🔺 ۴ دسامبر ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 🌓 امروز قمر در «جدی» است. 💠 مناسب برای امور زیر است: مقدمات ازدواج امور عمرانی امور تجاری امور زراعی سلف خریدن معاملات قرض و وام جابجایی نوشتن قرارداد کاشت و برداشت محصول از شیر گرفتن کودک جراحی آغاز درمان نو پوشیدن شکار و صید امور مربوط به حرز 👶 زایمان نوزاد مبارک و‌ خوش یُمن باشد. 🚘 مسافرت مکروه است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب چهارشنبه) کراهت دارد. 🌎🔭👀 🩸 حجامت، خون‌دادن و فصد خوب نیست. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت موجب حاجت‌روایی می‌شود. ✂️ ناخن گرفتن خوب نیست، موجب بدخلقی می‌گردد. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسبی است. کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان‌شاءالله 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۲ سوره مبارکه بقره است. ﴿﷽ الم ذلک الکتاب لاریب فیه﴾ خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی‌دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد. ان شاءالله مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز چهارشنبه «یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین می‌گردد. ☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به: 💞 امام‌کاظم‌ علیه‌السلام 💞 امام‌رضا علیه‌السلام 💞 امام‌جواد علیه‌السلام 💞 امام‌هادی علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز چهارشنبه پایان می‌یابد. 💞 سلامتی و تعجیل در فرج علیه‌السلام صلوات «اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» 🌺 🌎🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه و آله: الصَّدَقَةُ تَدْفَعُ الْبَلَاءَ وَ هِیَ أَنْجَحُ دَوَاءً وَ تَدْفَعُ الْقَضَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً وَ لَا يَذْهَبُ بِالْأَدْوَاءِ إِلَّا الدُّعَاءُ وَ الصَّدَقَة صدقه، بلا را برطرف مى‏‌كند و مؤثرترين داروست؛ همچنين، قضاى حتمى را برمى‏‌گرداند و درد و بيمارى‏‌ها را چيزى جز دعا و صدقه از بين نمى‌برد. 📚بحارالانوار ج۹۳ ص۱۳۷ {به مناسبت اول هر ماه} صدقه و آثار و برکات آن/ 🎤استاد بندانی نیشابوری؛ پ.ن: حتماً صدقه رو خودتون مستقیماً و یا به واسطهٔ شخصی که اونو می‌شناسید و بهش اعتماد کامل دارید، به دست نیازمند واقعی برسونید و از سپردن اون به دست برخی نهادها و ارگان‌هایی که معلوم نیست وجوهات رو در چه راهی هزینه می‌کنن، جدّاً خودداری کنید!
50.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} نشانه‌های خیرخواهی/ 🎤استاد شیبانی‌فر؛ «پیشنهاد دانلود»
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ، وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ، صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِين 🔸 يا شاکیاً کرب الزمان و حزنه •••• ⚫️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⚫️
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۴۲ چقدر شرمند
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۴۳ علی_ تو ابرا سیر میکنی باجناق.. لبخند محجوبی زد. و محکمتر دست داد. ریحانه بود.و یک دنیا آرزو و رویا. یوسفش را میدید که چگونه عذرخواهی میکند. ادب میکند. شرم میکند. تشکر میکند. روز به روز به مصمم تر میشد.. یوسف از همه خداحافظی کرده بود،حال نوبت به دلدارش رسیده بود.دستش را روی سینه اش گذاشت. را به گلهای ریز چادر لیلایش گره زد. و نگاه ریحانه به گوشه کت یوسفش قلاب شده بود. ریحانه_ بابت انگشتر خیلی قشنگی که خریدید تشکر. _اختیاردارین. قابلتونو نداره. فعلا بااجازتون.. بیشتر از این نمیتوانست حرف بزند. میترسید،نکند حرفی، حرکتی، که زخمی کند حرمت دلبرش را. سریع از در بیرون آمد..وارد حیاط شد. چند پله ای که اول در حیاط بود را ندید.تعادلش را به هم زد. خوب شد، زمین نخورد.!خدا رحم کرد...!! ریحانه و بقیه این صحنه را دیدند..به محض بیرون رفتن یوسف، صدای خنده همه شان بلند شد. یوسف به راهرو ورودی خانه آقابزرگ که رسید..بشکن میزد و مداحی میکرد. تا رسیدن به خانه،.. سوت میزد و آواز میخواند.کوروش خان هر از گاهی نگاهی به پسرش میکرد. لبخند میزد. ماشین را پارک کرد... به محض پیاده شدن سراغ مادرش رفت. را بوسید. و حسابی تشکر کرد.بسمت پدرش رفت، راهم بوسید. به او قول داد که سربلندش میکند. رضایت و خوشحالی اش... در حرکات و چهره اش داد میزد.وارد اتاقش شد.لباسهایش را عوض کرد. وقت تشکر بود از ...وقت سپاسگزاری بود از محبوبش. هرچه فکر میکرد یادش نمی آمد وضو دارد یا نه..! وضو گرفت.سراسر نور و آرامش. تا اذان صبح نماز خواند..قرآن خواند..ذکر گفت..سر را به سجده گذاشت. گریه هایش از سر ذوق بود. « الحمدلله..الحمدلله.. الحمدلله..خدایا شکرت..شکرت خداااا.. شکرت. ریحانه بود و پرواز خیالاتش..ریحانه بود و اتاقش.حالا او میترسید. نکند محرمش نشده پشیمان شود.نکند پشیمانش کنند. نکند...نکند..نگاهش به انگشتر عقیق دستش افتاد. _اخه تو از کجا میدونستی من عاشق انگشتر عقیقم؟ این جمله را میگفت.. پشت سر هم. با لبخند. باگریه.باهمان لباسهایی که برتن داشت. سجاده را باز کرد.وضو داشت. وضو داشت.‌ سجده کرد. سجده ای طولانی..گریه کرد.. نجوا کرد.عاشقانه.باخلوص.باخدا.. «خدایا من چکار کردم اخه برات..!؟ این بنده خوبتو میدی به من که چی بشه خدایا نکنه لیاقتش رو نداشته باشم..؟! خداجونم میترسم بهش فکر کنم.. خدایا هنوز نامحرمه..خودت کمکم کن.. خدایا شکرت که جور شده تا حالا.. از اینجا به بعدش رو خودت درستش کن..امین یارب العالمین..» خواند نماز شب. یازده رکعتی که سراسر شور بود و توجه و حضور..سر را که از سجده بلند کرد. اذان صبح میگفتند.. 💚هیچکسی نفهمید.که هر دو بنده های خوب خدا تا اذان صبح بیدار بودند و به ذکر و مناجات و نماز مشغول بودند. و چه نشانه ای بهتر از این...؟! یوسف پیامکی به علی زد. _سلام باجناق خفن...به خانمت بگو،.. به عیال بگن.. ساعت ٨صبح میام دنبالشون بریم آزمایشگاه...خودت و خانمت هم بیاین... ارادات خاصه آزمایشگاه خلوت بود... ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۴۴ آزمایشگاه خلوت بود.دوساعت بعد از آزمایش، یوسف جواب را گرفت...مشکلی نبود.! الحمدلله. جواب آزمایش ژنتیک، را هم دو هفته دیگر باید میگرفت. امروز دقیقا روز روزه‌داری یوسف بود. 💙یکشنبه از راه رسید... همان یکشنبه ای که سوم ماه رجب بود. هم روز محرم شدنشان...و هم پایان چله هایش( ختم بسم الله و چله زیارت جامعه کبیره..) آقابزرگ برنامه چیده بود.که همه باغ برویم. که همه باشند، تمام فامیل. گرچه کسی زیاد مایل نبود.حتی پسرش کوروش خان. اما بخاطر احترامی که برای آقابزرگ قائل بودند، هیچکس اعتراضی نکرد.باغ خصوصی دوست آقابزرگ، نرسیده به خروجی شهر بود. این بار همه وسایل پذیرایی.بعهده فخری خانم بود.این نسخه را هم خانم بزرگ برایشان پیچیده بود. به باغ رسیدند.همه بودند...آقابزرگ و خانم بزرگ. عمومحمد با همسر، فرزندان و دامادش. کوروش خان با همسر، فرزندان و عروسش. خاله شهین با همسر و فرزندانش. عمو سهراب با همسر و فرزندانش. آقای سخایی بهمراه تک دخترش. نزدیک اذان ظهر بود... قرار یوسف همین بود، که بین نماز ظهر و عصر ختم بسم الله را به آخر برساند. باید ۴٠٠٠ مرتبه میگفت.. ✨بسم الله الرحمن الرحیم بحق بسم الله الرحمن الرحیم»✨ هرکسی به کاری سرگرم بود.آقابزرگ مشغول گرفتن وضو. خانم بزرگ سجاده اش را پهن میکرد. کوروش خان و برادرش سهراب باهم حرف میزدند.عمومحمد و طاهره خانم مهیای نماز میشدند. مرضیه و علی گوشه ای خلوت، زیر سایه درخت، را ترتیب داده بودند.ریحانه، کنار خانم بزرگ، روی سجاده نشسته بود. و ذکر میگفت. یوسف، سجاده اش را پهن کرد..نماز ظهر را که خواند. سجاده اش را برداشت. تمام باغ را گشت تا جایی پیدا کرد. انتهای باغ. به دور از همه. راحت بود. سجاده را پهن کرد...با خواند.به آخرای ذکر میرسید. گریه اش بلند شده بود. زار میزد..باغ بزرگی بود... خداروشکر کسی صدایش را نشنید. وقتی سر از سجده برداشت.حس میکرد سبک شده بود.چنان سبک که مثل پر میماند که با نسیم خنکی که میوزید پرواز میکرد.. نماز عصرش را خواند. و برگشت. فخری خانم و بقیه گوشه ای مشغول پچ پچ بودند. و طبق معمول نقل مجلسشان یوسف بود. ، با خواندن ذکر گرفته بود. رو به عمو کرد. _عمو بااجازتون، میخام، چند کلامی با ریحانه خانم حرف بزنم. عمو لبخندی زد. ابرویش را بالا برد و با شوخ طبعی اش گفت: _ نخیر..! بذار یه ساعت دیگه. _ ، هرچی شما بگین بعد از صرف غذا.همه نشسته بودند. ساعت ٣ عصر بود. یوسف و ریحانه باکمی‌فاصله کنارهم، نشسته بودند.آقابزرگ شروع کرد.خواند جمله عربی را.که بواسطه آن محرم میکرد یوسف و ریحانه را..که بواسطه آن عاشق تر میکرد دوقلب بیقراری، که بعد ۴ماه به هم رسیده بودند...! بعد از خواندن صیغه محرمیت.فقط خانم بزرگ و آقابزرگ صلواتی فرستادند. غیر از لبخندهای خانواده عمومحمد، بقیه بااخم نشسته بودند. ریحانه جعبه انگشتری را به یوسف داد. آروم گفت: _این...خدمت شما.. یوسف با ناراحتی نگاهی به انگشتر کرد و گفت: _مگه خوشتون نیامده بود؟ _وقتی ارزش داره که شما، خودتون..اینو.. یوسف،لبخند پهنی زد.تا اخر حرف دلبرش را خواند.جعبه را گرفت.به چشمان دلبرش زل زد و انگشتر عقیق را خودش دست ریحانه کرد. ریحانه زیر نگاه یوسفش به ذوب شدن برابری میکرد. ریحانه_ممنونم از سلیقتون _سلیقه ام..؟ منظورتون خودتونین دیگه؟!.. اون که بععله... سلیقم بیسته ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
ای ولی عصــــــــر و امام زمان ای سبــــب خلقت کون و مکان حجّت حــق حامیِ دین العجل شیعه گـــــــــرفتارُ ببین العجل ای بـــــــــه ولای تـــو تولّای ما مهـــــــر تـــــــو آیینهٔ دلهای ما تا تـــــو ز ما روی نهان کرده‌ای غم بـه دل پیر و جوان کرده‌ای ما که نداریم به غیر از تو کس ای شه خوبان تو به فریاد رس جهت سلامتی و تعجیل در فرج موفور السّرور ولیّ امر مسلمین جهان، یگانه وارث غدیر، آقا صاحب العصر و الزّمان، حضرت بقیّة اللّه الاعظم، مهدی موعود، عجّل اللّه تعالیٰ فرجه الشّریف، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷