eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
625 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 💚🧡💚🧡💚🧡💚🧡💚🧡💚🧡 ‍ : راز سیاوش صبح شنبه، سیاوش کاملا مرتب و رسمی سر کلاس رفت. آنقدر اتو کشیده و مرتب بود که گویی به خودش هم آهار زده بود. صادق که وسواس سیاوش در مدل دادن موهایش را میدید خنده اش گرفت و با لحنی موذیانه گفت: -اصلا از کجا معلوم از این مدل موهای تو خوشش بیاد? این تیپ دخترا موهای ساده رو ترجیح میدن.. ّسیاوش بی خیال گفت: -این تیپ و اون تیپ نداره... همه دخترا خوش تیپی رو دوس دارن...تو اصلا ... اما یکدفعه ساکت شد. خودش را لو داده بود. وحشت زده به طرف سید برگشت: -منظورت چی بود? کدوم تیپ? صادق خنده ای کرد و گفت: -منظور من یا تو? سیاوش سعی کرد خودش را نبازد: -من همیشه به خودم میرسم. اونم کلی گفتم و بعد دوباره به طرف آینه برگشت و عصبانی به خودش در آینه خیره شد. تمام ماهیچه های بدنش را منقبض کرد. هنوز که هنوز بود از سید خجالت میکشید. خصوصا اینکه دوست نداشت به این راحتی دستش رو شده باشد. خدا خدا میکرد که صادق دیگر پی بحث را نگیرد اما صادق انگار بدش نمی آمد کمی سیاوش را قلقلک بدهد برای همین گفت: -تو که راست میگی...اصلا هم تابلو نیستی با اون خنده معنی دار که از دیروز تا حالا که مراسمو به هم زدی رو لبت مونده! حالا شاید با مدل مو و اون ریش لنگری ت کاری نداشته باشه اما قطعا از اون زنجیر طلای مبارک خوششون نمیاد! از ما گفتن بود، خود دانی! سیاوش نگاهی به زنجیرش کرد. چون یادگار مادرش بود دوستش داشت و به گردن انداخته بود. زنجیر ظریفی بود که خیلی هم توی چشم نبود ولی به قول صادق هرچقدر هم ظریف باشد، طلا بود. کمی فکر کرد و بعد، در حالیکه کیفش را برمی داشت گفت: -از لج تو هم که شده با همین زنجیر میرم که مطمئن بشی خبری نیست و به سمت در رفت که صادق با بدجنسی ترکش آخر را هم پرت کرد: -اون حلقه رو هم برای اینکه خبری نیست از دستت در آوردی? ...