🍀
🌸چرا انقد همه چی زود گذشت...؟
یادش بخیر زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام
“املا پاتخته اى”
در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت
یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاء عام و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم
کلاسی که توو داشتن خودکار استدلر بود توو سوار شدن بی ام دبلیو نبود
میز و نیمکت های چوبی و میخ دار
زیر میز ۳تا جای کیف یا کتاب داشت
وقت امتحان یه نفر باید میرفت زیر میز و ورقه ش رو میذاشت رو نیمکت
هفته هایی که پنجشنبه ش شیفت صبح بودیم و هفته بعد شیفت عصر از خوشحالی تا خونه با کله میدوئیدیم
یادش بخیر، حاشیه دور فرش جاده اتومبیل رانیمون بود
زﻧﮓ آﺧﺮ ﮐﻪ میشد ﮐﯿﻒ و ﮐﻮﻟﻪ رو ﻣﯿﻨﺪاﺧﺘﯿﻢ رو دوﺷﻤﻮن و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدﯾﻢ زﻧﮓ ﺑﺨﻮرﻩ ﺗﺎ اوﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮی ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ از ﮐﻼس ﻣﯿﺪوﻩ ﺑﯿﺮون...!
یادتونه این باطری قلمیا وقتی تموم میشد در مرحله اول با ضربه زدن شارژش میکردیم
در مرحله دوم تو ظرف آب جوش ۱ساعتی میذاشتیم بجوشه ۶ماه دیگه کار میکرد
در مرحله آخر با پیچ گوشتی یا چاقو می افتادیم به جونش که ببینیم توش چیه
یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل بشیم
اون موقع ها شلوار باباها اندازه ی پرده ی خونمون چین داشت
نوستالژی به فنا دهنده یعنی این جمله :
بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنید با صف بیاید برید تو حیاط ، معلمتون نیومده
یه زمونایی برا امتحان باید از اون ورقه ها که بالاش آبیه میگرفتیم میبردیم مدرسه برای امتحان ديكته.🍃🍃🍃
#نوستالژی
#باز_آمد_بوی_ماه_مدرسه
😍 @haram110
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
⇦ #نـوستـالـژی ⇩⇩⇩
بچه نبودیم که ما، برّه بودیم
صبح خروسخوان همچین آروم، بدون نق و نوق از خواب بیدار میشدیم و صبحونه خورده و نخورده، یه مسافت چند صدمتری را پیاده گز میکردیم تا مدرسه ...
سرویس کجا بود؟
تازه اون سالها سرد هم بود
یه کاپشن خرسک و یه کیف صد کیلویی و دستهای لبو شده از سرما
تو مدرسه هم برّه بودیم
از ترس ناظم همچین رو خط سفید ده سانتی وامیستادیم که یه سانت از کفشمون از خط بیرون نمیزد
بازیمون چی بود؟
طناب بازی و لِی لِی و توپ بازی
صبح لِی لِی...
ظهر لِی لِی...
شب لِی لِی...
خلافمون چی بود؟
پنج تومن میدادیم بابای مدرسه
یه تیکه پلاستیک مچاله میذاشت کف دستمون، یه قاشق هم قره قروت چرک صد سال مونده میریخت روش
ما هم با لذت، دِ بِلیس، یا فوق فوقش، فوت فوتک میخریدیم، که عبارت بود از دو ممیز سه دهم گرم آرد نخودچی مخلوط با شکر، تو یه پلاستیک چهار سانتی که به طریقه فوق امنیتی مهر و موم و منگنه کاری میشد، با یه نِی کوچولوی نارنجی کنارش
البته این فوت فوتک رو بیشتر مواقع نمیخوردیم
نگه میداشتیم که فوت کنیم تو سر و کلهٔ مُخبرِ کلاس که چُغُلی همه رو میکرد.
ظهر که میشد، همون مسافت طولانی رو برمیگشتیم خونه
دستشویی ها مثل الان نبود،
ورِ دل آشپزخونه!
یا تو حیاط بود، یا تو راهرو...
دست و رومون را میشستیم و ایضاً جورابامون رو، رو نرده پهن میکردیم
تازه میآمدیم تو، همچین برّههایی بودیم که همون بغل جاکفشی دفتر کتاب را پهن میکردیم و مینشستیم به مشق نوشتن
تموم میکردیم، برنامه فردا رو هم حاضر میکردیم.
مثل الان نبود که خاله و عمه یه دست بچه رو ماساژ میدن
عمو و دایی اون یکی دست رو
تا بچه چهار خط به آخر رو بنویسه
اینقدر مشق مینوشتیم که گوشه انگشت وسطی قلمبه بود همیشه، میخچه وار
بوی نهار دل میربود
ولی باید صبر میکردیم تا بابا بیاد
همه با هم غذا بخوریم
تنهایی خوردن و جدا جدا خوردن نداشتیم
والا جرات اُلیورتوئیست رو هم نداشتیم
بگیم ما گرسنمونه، باید صبر میکردیم
الان اگه بود میشد، مصداق بارز کودک آزاری، ولی اون موقع درس صبر بود واسه ما
غذا هم هر چی بود
آبگوشتی، کوفته ای، لوبیا پلویی
هر چی بود میذاشتن سر سفره
مثل الان نبود که مامانها هی بگن:
الهی دورت بگردم، فدات بشم
مرغ نمیخوری؟ کباب بخور...
دوست داری زنگ بزنم پیتزا برات بیارن
مادر قربونت بشه!
هرچی بود میخوریم
خدا رو هم شکر میکردیم.
الان که به نسل جدید نگاه میکنم
میبینم ما هنوزم همون برّههای مظلوم و بیدفاع و البته معصومی هستیم، که هنوز که هنوزه تو چنگال زندگی لِی لِی میکنیم.
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
هدایت شده از حرم
🍀
🌸چرا انقد همه چی زود گذشت...؟
یادش بخیر زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام
“املا پاتخته اى”
در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت
یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاء عام و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم
کلاسی که توو داشتن خودکار استدلر بود توو سوار شدن بی ام دبلیو نبود
میز و نیمکت های چوبی و میخ دار
زیر میز ۳تا جای کیف یا کتاب داشت
وقت امتحان یه نفر باید میرفت زیر میز و ورقه ش رو میذاشت رو نیمکت
هفته هایی که پنجشنبه ش شیفت صبح بودیم و هفته بعد شیفت عصر از خوشحالی تا خونه با کله میدوئیدیم
یادش بخیر، حاشیه دور فرش جاده اتومبیل رانیمون بود
زﻧﮓ آﺧﺮ ﮐﻪ میشد ﮐﯿﻒ و ﮐﻮﻟﻪ رو ﻣﯿﻨﺪاﺧﺘﯿﻢ رو دوﺷﻤﻮن و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدﯾﻢ زﻧﮓ ﺑﺨﻮرﻩ ﺗﺎ اوﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮی ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ از ﮐﻼس ﻣﯿﺪوﻩ ﺑﯿﺮون...!
یادتونه این باطری قلمیا وقتی تموم میشد در مرحله اول با ضربه زدن شارژش میکردیم
در مرحله دوم تو ظرف آب جوش ۱ساعتی میذاشتیم بجوشه ۶ماه دیگه کار میکرد
در مرحله آخر با پیچ گوشتی یا چاقو می افتادیم به جونش که ببینیم توش چیه
یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل بشیم
اون موقع ها شلوار باباها اندازه ی پرده ی خونمون چین داشت
نوستالژی به فنا دهنده یعنی این جمله :
بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنید با صف بیاید برید تو حیاط ، معلمتون نیومده
یه زمونایی برا امتحان باید از اون ورقه ها که بالاش آبیه میگرفتیم میبردیم مدرسه برای امتحان ديكته.🍃🍃🍃
#نوستالژی
#باز_آمد_بوی_ماه_مدرسه
😍 @haram110
هدایت شده از حرم
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
⇦ #نـوستـالـژی ⇩⇩⇩
بچه نبودیم که ما، برّه بودیم
صبح خروسخوان همچین آروم، بدون نق و نوق از خواب بیدار میشدیم و صبحونه خورده و نخورده، یه مسافت چند صدمتری را پیاده گز میکردیم تا مدرسه ...
سرویس کجا بود؟
تازه اون سالها سرد هم بود
یه کاپشن خرسک و یه کیف صد کیلویی و دستهای لبو شده از سرما
تو مدرسه هم برّه بودیم
از ترس ناظم همچین رو خط سفید ده سانتی وامیستادیم که یه سانت از کفشمون از خط بیرون نمیزد
بازیمون چی بود؟
طناب بازی و لِی لِی و توپ بازی
صبح لِی لِی...
ظهر لِی لِی...
شب لِی لِی...
خلافمون چی بود؟
پنج تومن میدادیم بابای مدرسه
یه تیکه پلاستیک مچاله میذاشت کف دستمون، یه قاشق هم قره قروت چرک صد سال مونده میریخت روش
ما هم با لذت، دِ بِلیس، یا فوق فوقش، فوت فوتک میخریدیم، که عبارت بود از دو ممیز سه دهم گرم آرد نخودچی مخلوط با شکر، تو یه پلاستیک چهار سانتی که به طریقه فوق امنیتی مهر و موم و منگنه کاری میشد، با یه نِی کوچولوی نارنجی کنارش
البته این فوت فوتک رو بیشتر مواقع نمیخوردیم
نگه میداشتیم که فوت کنیم تو سر و کلهٔ مُخبرِ کلاس که چُغُلی همه رو میکرد.
ظهر که میشد، همون مسافت طولانی رو برمیگشتیم خونه
دستشویی ها مثل الان نبود،
ورِ دل آشپزخونه!
یا تو حیاط بود، یا تو راهرو...
دست و رومون را میشستیم و ایضاً جورابامون رو، رو نرده پهن میکردیم
تازه میآمدیم تو، همچین برّههایی بودیم که همون بغل جاکفشی دفتر کتاب را پهن میکردیم و مینشستیم به مشق نوشتن
تموم میکردیم، برنامه فردا رو هم حاضر میکردیم.
مثل الان نبود که خاله و عمه یه دست بچه رو ماساژ میدن
عمو و دایی اون یکی دست رو
تا بچه چهار خط به آخر رو بنویسه
اینقدر مشق مینوشتیم که گوشه انگشت وسطی قلمبه بود همیشه، میخچه وار
بوی نهار دل میربود
ولی باید صبر میکردیم تا بابا بیاد
همه با هم غذا بخوریم
تنهایی خوردن و جدا جدا خوردن نداشتیم
والا جرات اُلیورتوئیست رو هم نداشتیم
بگیم ما گرسنمونه، باید صبر میکردیم
الان اگه بود میشد، مصداق بارز کودک آزاری، ولی اون موقع درس صبر بود واسه ما
غذا هم هر چی بود
آبگوشتی، کوفته ای، لوبیا پلویی
هر چی بود میذاشتن سر سفره
مثل الان نبود که مامانها هی بگن:
الهی دورت بگردم، فدات بشم
مرغ نمیخوری؟ کباب بخور...
دوست داری زنگ بزنم پیتزا برات بیارن
مادر قربونت بشه!
هرچی بود میخوریم
خدا رو هم شکر میکردیم.
الان که به نسل جدید نگاه میکنم
میبینم ما هنوزم همون برّههای مظلوم و بیدفاع و البته معصومی هستیم، که هنوز که هنوزه تو چنگال زندگی لِی لِی میکنیم.
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 #نوحه #نوستالژی #شب_هفتم #محرم
🌴گهواره خالی قنداقه خونین
🌴لایی لایی از سفر برگشته رودم
🎤حاج #حسین_فخری
👌بسیار دلنشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃یا حسین آن که دل از غیر تو بُبرید منم
🍃آن که لاجرعه می مهر تو نوشید منم
🎤حاج #حسین_فخری
⏯ #نوستالژی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
مداحی آنلاین - یا حسین آن که دل از غیر تو بُبرید منم - فخری.mp3
11.21M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃یا حسین آن که دل از غیر تو بُبرید منم
🍃آن که لاجرعه می مهر تو نوشید منم
🎤حاج #حسین_فخری
⏯ #نوستالژی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
🍀
🌸چرا انقد همه چی زود گذشت...؟
یادش بخیر زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام
“املا پاتخته اى”
در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت
یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاء عام و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم
کلاسی که توو داشتن خودکار استدلر بود توو سوار شدن بی ام دبلیو نبود
میز و نیمکت های چوبی و میخ دار
زیر میز ۳تا جای کیف یا کتاب داشت
وقت امتحان یه نفر باید میرفت زیر میز و ورقه ش رو میذاشت رو نیمکت
هفته هایی که پنجشنبه ش شیفت صبح بودیم و هفته بعد شیفت عصر از خوشحالی تا خونه با کله میدوئیدیم
یادش بخیر، حاشیه دور فرش جاده اتومبیل رانیمون بود
زﻧﮓ آﺧﺮ ﮐﻪ میشد ﮐﯿﻒ و ﮐﻮﻟﻪ رو ﻣﯿﻨﺪاﺧﺘﯿﻢ رو دوﺷﻤﻮن و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدﯾﻢ زﻧﮓ ﺑﺨﻮرﻩ ﺗﺎ اوﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮی ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ از ﮐﻼس ﻣﯿﺪوﻩ ﺑﯿﺮون...!
یادتونه این باطری قلمیا وقتی تموم میشد در مرحله اول با ضربه زدن شارژش میکردیم
در مرحله دوم تو ظرف آب جوش ۱ساعتی میذاشتیم بجوشه ۶ماه دیگه کار میکرد
در مرحله آخر با پیچ گوشتی یا چاقو می افتادیم به جونش که ببینیم توش چیه
یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل بشیم
اون موقع ها شلوار باباها اندازه ی پرده ی خونمون چین داشت
نوستالژی به فنا دهنده یعنی این جمله :
بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنید با صف بیاید برید تو حیاط ، معلمتون نیومده
یه زمونایی برا امتحان باید از اون ورقه ها که بالاش آبیه میگرفتیم میبردیم مدرسه برای امتحان ديكته.🍃🍃🍃
#نوستالژی
هدایت شده از حرم
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
⇦ #نـوستـالـژی ⇩⇩⇩
بچه نبودیم که ما، برّه بودیم
صبح خروسخوان همچین آروم، بدون نق و نوق از خواب بیدار میشدیم و صبحونه خورده و نخورده، یه مسافت چند صدمتری را پیاده گز میکردیم تا مدرسه ...
سرویس کجا بود؟
تازه اون سالها سرد هم بود
یه کاپشن خرسک و یه کیف صد کیلویی و دستهای لبو شده از سرما
تو مدرسه هم برّه بودیم
از ترس ناظم همچین رو خط سفید ده سانتی وامیستادیم که یه سانت از کفشمون از خط بیرون نمیزد
بازیمون چی بود؟
طناب بازی و لِی لِی و توپ بازی
صبح لِی لِی...
ظهر لِی لِی...
شب لِی لِی...
خلافمون چی بود؟
پنج تومن میدادیم بابای مدرسه
یه تیکه پلاستیک مچاله میذاشت کف دستمون، یه قاشق هم قره قروت چرک صد سال مونده میریخت روش
ما هم با لذت، دِ بِلیس، یا فوق فوقش، فوت فوتک میخریدیم، که عبارت بود از دو ممیز سه دهم گرم آرد نخودچی مخلوط با شکر، تو یه پلاستیک چهار سانتی که به طریقه فوق امنیتی مهر و موم و منگنه کاری میشد، با یه نِی کوچولوی نارنجی کنارش
البته این فوت فوتک رو بیشتر مواقع نمیخوردیم
نگه میداشتیم که فوت کنیم تو سر و کلهٔ مُخبرِ کلاس که چُغُلی همه رو میکرد.
ظهر که میشد، همون مسافت طولانی رو برمیگشتیم خونه
دستشویی ها مثل الان نبود،
ورِ دل آشپزخونه!
یا تو حیاط بود، یا تو راهرو...
دست و رومون را میشستیم و ایضاً جورابامون رو، رو نرده پهن میکردیم
تازه میآمدیم تو، همچین برّههایی بودیم که همون بغل جاکفشی دفتر کتاب را پهن میکردیم و مینشستیم به مشق نوشتن
تموم میکردیم، برنامه فردا رو هم حاضر میکردیم.
مثل الان نبود که خاله و عمه یه دست بچه رو ماساژ میدن
عمو و دایی اون یکی دست رو
تا بچه چهار خط به آخر رو بنویسه
اینقدر مشق مینوشتیم که گوشه انگشت وسطی قلمبه بود همیشه، میخچه وار
بوی نهار دل میربود
ولی باید صبر میکردیم تا بابا بیاد
همه با هم غذا بخوریم
تنهایی خوردن و جدا جدا خوردن نداشتیم
والا جرات اُلیورتوئیست رو هم نداشتیم
بگیم ما گرسنمونه، باید صبر میکردیم
الان اگه بود میشد، مصداق بارز کودک آزاری، ولی اون موقع درس صبر بود واسه ما
غذا هم هر چی بود
آبگوشتی، کوفته ای، لوبیا پلویی
هر چی بود میذاشتن سر سفره
مثل الان نبود که مامانها هی بگن:
الهی دورت بگردم، فدات بشم
مرغ نمیخوری؟ کباب بخور...
دوست داری زنگ بزنم پیتزا برات بیارن
مادر قربونت بشه!
هرچی بود میخوریم
خدا رو هم شکر میکردیم.
الان که به نسل جدید نگاه میکنم
میبینم ما هنوزم همون برّههای مظلوم و بیدفاع و البته معصومی هستیم، که هنوز که هنوزه تو چنگال زندگی لِی لِی میکنیم.
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
مداحی آنلاین - باز یاران، کربلایی گشته ام - فخری.mp3
3.41M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃باز یاران، کربلایی گشته ام
🍃واژه ای پاکم، خدایی گشته ام
🎤حاج #حسین_فخری
⏯ #نوستالژی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
YEKNET.IR - tak damam - shabe 1 muharram 1400 - hanif taheri.mp3
6.32M
🔳 #نوحه #نوستالژی #محرم
🌴باز این چه شورش است
🌴که در خلق عالم است
🎤 #گروه_بچه_های_آباده
👌بسیار دلنشین