eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
630 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
مثلث عشق واقعی.mp3
533.1K
🔴 مثلث عشق #واقعی 💠 حتما دانلود کنید شنیدنیه! #استاد_پناهیان 🍃❤️ @haram110
✅قصه های ازانتقام ازظالمان 🍃راوی میگوید: برای تعزیه یکی ازخانواده هایی که فرزند جوان خودرا ازدست داده بودند رفتم.. پدر میت خدا رحمتش کند بلند شد و کنارم نشست و دستم را در دست خودش گرفت و گفت: ای فلانی.. این تقاص ظلم و ستمی هست که 30سال قبل مرتکب شده بودم.. وهنوز هم دارم عواقبش و بلا و مصیبتهایش را می چشم.. 30سال قبل من در عنفوان جوانی ام بودم مغرور از جوانی و زور بازو.. ماشینی داشتم که به آن فخر میکردم و جلو مردم ویراژ و پزش را میدادم ... یکی از روزها سگی رادیدم که چندتا از توله هایش هم باهاش بود.. باخودم گفتم بزار یکی از توله هایش را جلو چشمانش با ماشین زیر بگیرم تاعکس العمل و آه و ناله مادرش راببینم.. و همین کار را کردم.. توله سگ بیچاره را لت و پار کردم بطوریکه خون و تکه های گوشتش بر جسم مادرش پاشیده شد.. و مادر بخت برگشته داشت پارس میکرد و فریاد و شیون سر میداد و من نگاهش میکردم و می خندیدم... از آن روز همه بلاها در تعقیب من بود بدون توقف.... هر روز یک مصیبتی برمن نازل میشد.. و آخرین و سخت ترینش دیروز بود که محبوبترین و عزیزترین پسرانم و جگر گوشه ام که تازه ازدبیرستان فارغ شده و آماده ورود به دانشگاه بود و در او همه جوانی و آرزوهایم را می دیدم درجلو چشمانم پرپر شد. ماشینم را کنار جاده متوقف کرده و او را برای گرفتن چند تا فتوکپی از اونطرف خیابون پیاده کردم و ازشدت حرص و محبتم به او که نگران سلامتی اش بودم خودم شخصا پیاده شدم و ازخلوت بودن خیابون مطمئمن شدم و بهش گفتم حالا ازخیابون رد شو.. ناگهان ماشینی که مثل برق رد میشد جلو چشمانم او را زیر گرفت و خون او لباسم را رنگین کرد.. و من نگاهش میکردم وگریه و آه و ناله سر میدادم.. اونجا بود که به الله قسم همان سگ جگر سوخته در جلو چشمانم ظاهر شد و اون بلایی که 30 سال قبل سرش آوردم بیادم اومد.. 🍃 قصه ای سرشار از عبرت که الله از ظالم انتقام مظلوم را میگیرد حتی اگر یک حیوان زبان بسته و سگی باشد ... دیر یازود ... 🔰🔰🔰🔰 @haram110
سلام همراهان عزیز،خوانندگان عزیز رمان های کانال ✋🌺 از امروز با در خدمت شما بزرگواران هستیم. این رمان عاشقانه مذهبی میباشد و داستان زندگی شهید منوچهر مدق به روایت همسرشان (فرشته)می باشد ✍نویسنده: مریم برادران ویراستار:بابک آتشین جان ناشر کتاب:روایت فتح لطفا تا پایان این رمان ما را همراهی کنید☺️ پیشنهادات و انتقادات خودتون رو در مورد رمان های کانال برای ما بفرستید😊 در پناه حق باشید✨ زیر سایه امام زمان عج باشید😍 یا علی👋 @haram110
🌸🍃 🍃 خوانندگان عزیز رمان های کانال سلاااااام ✋💐 از امروز با رمان در خدمتتون هستیم😊 نوشته ی شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی داستانی است که به دلیل شهادتشون ناتمام مانده بود و توسط یکی از دوستان ایشون کامل شد . امیدواریم که از این داستان هم لذت ببرید . لطفا برای شادی روح همه ی شهدا به خصوص این شهید بزرگوار مدافع حرم صلوات💐🕊 لطفا نظرات خودتون رو در مورد رمان های کانال با ما در میان بزارین👋 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🌸 @haram110 🎈 🎉🎈
سلام دوستان عزیز🌸 ان شاءالله از امروز داستان تقدیم حضورتون میشه❤️ 💯داستانی که پیش رو دارید است «شهید مجید قربانخانی»