* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۲۱۸
واجب شد یه روز بریم تهران گردی!
لبخندی زد: خوبه... کلی ام عکس میگیرم
لبخندی به دوربین توی گردنش که به دست گرفته بود زدم و خودم هم به شهر خیره شدم
از روزی که رفتم کمی تغییر کرده انگار...
☆☆☆☆
ماشین که به پیچ کوچه پیچید تپش قلبم روی شقیقه هام و توی گوشهام شدت گرفت طوری که صداها رو به زحمت میشنیدم
سرم رو تا حد امکان پایین انداختم تا از مقابل منزل حاج صادق رئوف رد شدیم و بعد نگاهم رو بالا کشیدم و از دور به در منزل خودمون دوختم
چقدر دلتنگ بودم
قلبم پرمیکشید برای دویدن توی این حیاطِ بزرگ و پر دار و درختش
برای آشفته کردن خواب ماهی های حوض بزرگ و آبی رنگش
برای عطر یاس و رازقی
برای بوی پلو زعفرونی و خورش فسنجون های مادر و کشک بادمجون زن عمو
برای آب دوغ خیارهای تابستانی که گردو های ریزریزش زیر دندان بازی میکردن
برای تنگ شربت به لیمو که توی شیشه شفافش صورت کج و معوجم رو تماشا کنم و بی بهانه بخندم
برای تخت گوشه حیاط که وقتی شب میشکست و هوای سحر میوزید نماز خوندن روش با هیچ حسی توی دنیا عوض شدنی نبود
برای آب پاشی موزاییک های کهنه ی کف حیاط که بوی خاکش چند قدمی تا بوی بهشت برای ما فاصله داشت
برای آدمهای این خونه بیشتر از هر چیز
برای مادر و آقاجون
برای خان عمو و زن عمو
برای تک تک برگهای درختهای حیاط هم دلتنگ بودم
ماشین که متوقف شد پاهام انگار به کف چسبیده باشه، سنگین بود و پیاده شدن سخت
رضا مثل همیشه دردم رو ندونسته حس میکرد
قُل احساساتی و مهربونم بی هیچ تقاضایی در ماشین رو باز کرد و دستم رو گرفت
با ذوق گفت: خوش اومدی عزیزم
به لبخندش دلگرم شدم و پا به زمین گذاشتم
ایستادم و روبه ژانت گفتم: بیا عزیزم خجالت نکش نباید که تعارفت کنم
سرگرمی به مهمان ها بهانه خوبی بود برای فرار از دلهره و اضطراب
دستش رو گرفتم و پیاده اش کردم
رضا اجازه نداد به کوله ها دست بزنیم و خودش از صندوق عقب پایینشون آورد و روی دوش گذاشت
سنگین نبودن اما بد بار چرا
ولی اصرار بی فایده بود
کرایه ماشین رو حساب کرد و تا راه افتاد ماشین بعدی از راه رسید
رضوان و کتایون فوری پیاده شدن و کتایون با تردید دوباره گفت: هنوزم دیر نشده ما اینجوری معذبیم بذار بریم هتل زحمت ندیم
رضوان کلافه گفت: بخدا کشت منو این دو ساعته تو راه تو یه چیزی بگو
انگشتم رو به حالت تهدید بالا آوردم تا از شر تعارف راحتش کنم اما قبل از اینکه کلامی صادر بشه در حیاط باز شد و صدای آشنای حاجی پیچید:
سلام خیلی خوش اومدید
زیارت همگی قبول
اونی که پشتش به ماس همون ضحای خودمونه؟!
توان تکان خوردن نداشتم
چشمهام دوباره خیس شده بود و نفسم به شماره افتاده بود
رضوان دستهای یخ زده م رو با دستهای گرمش گرفت تا از حال نرم
به زحمت چرخیدم و چشمهای مهربونش رو دیدم
یک قدم پیش گذاشت
تهِ صدای قشنگش بغض داشت ولی روی لبش لبخند: چه عجب یاد ما کردی
همه چیز از یادم رفت
اینکه جلوی در توی خیابون ایستادیم یا مهمان داریم یا هر چیز دیگه ای...
پرکشیدم و خودم رو محکم به سینه پهنش کوبیدم
دستهاش دور شانه م قفل شد
_به به خانم خانما دکترِ باباش
نه سلامی نه علیکی همینجوری میپری بغل بابات که چی بشه
پس ما چی بودیم اینجا!
صدای عمو باعث شد سر بلند کنم و با لبخند اشکهام رو بگیرم: سلام عمو جان ببخشید
دستش زیر چانه م نشست و پیشانیم رو بوسید: سلام عزیزم
خوش اومدی
آقاجون اما فقط با لبخند نگاهم میکرد
دستش رو گرفتم و با بغض گفتم: سلام حاج آقا
با بغض خندید: زهرانار و حاج آقا هنوز این از دهنت نیفتاده؟!
میان گریه و خنده من رضا بالاخره ناجی پایان معرکه شد: گفتم سوگلی که بیاد ما همه هبط میشیما!
انگار نه انگار ما هم مثلا زائریم
مسافریم
یه هفته اس نیستیم!
حالا ما هیچی مهمان داریم حاجی!
آقاجون مرا محکمتر به خود فشرد: الحسود لایسود
پسر که ناز کشیدن نداره یالا داخل
بعد با هم به سمت ژانت و کتایون که مبهوت کنار رضوان ایستاده ما رو تماشا میکردن قدم برداشتیم و آقاجون با مهربانی گفت:
سلام خیلی خوش اومدید قدم روی چشم ما گذاشتید وقتی فهمیدیم شما میاید خیلی خوشحال شدیم
کتایون با خجالت گفت: سلام
ببخشید باعث زحمت شدیم
_این چه حرفیه مهمون رحمته بفرمایید داخل
حاج خانوما داخلن بفرمایید
ژانت که هیچ چیز از صحبتهای پدرم متوجه نمیشد بی صدا و مبهوت خیره نگاهش میکرد
تا نگاه پدرم چرخید سمتش هول گفت: سلام
و چون چیز دیگه ای بلد نبود ساکت شد
لبخند حاجی عمیقتر شد: سلام
شما تازه مسلمانی درسته؟!
تبریک میگم عاقبت بخیر باشی دخترم بفرمایید
آهسته گفتم: حاجی فارسی بلد نیستا
تلنگری روی گونه ام زد: خب تو ترجمه کن!
با اون حاجی گفتنش
پشت چشمی نازک کردم و حین برگشتن به سمت در برای ژانت حرفهاش رو ترجمه کردم
جلوی در عمو اول به مهمانها خوش آمد گفت و بعد رضوان را بوسید و زیارت قبول گفت
آقاجون پشت دست زد و رضوان را بغل کرد:
تو رو یادم رفته بود جوجه؟!
چرا هیچی نمیگی؟
رضوان با خنده گفت: بله دیگه نو که میاد به بازار کهنه میشه دل آزار عمو جان
وارد حیاط شدیم و هم من و هم بچه ها محو در و دیوار و زمین این حیاط قشنگ...
#ادامه_دارد
✴️ جمعه 👈 22 بهمن /دلو 1400
👈9 رجب 1443👈11 فوریه 2022
🏛مناسبت های دینی و اسلامی.
🇮🇷 سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران1357
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️ روز مبارک و مختاری است و برای امور زیر خوب است:
✅ مسافرتِ بعد از ظهر.
✅ شروع به کار و شغل.
✅ امور زراعی و کشاورزی.
✅ نشاندن نهال و درختکاری.
✅ داد و ستد و تجارت.
✅ وقرض کردن و قرض دادن خوب است.
📛 ولی خرید ملک خوب نیست.
👶 مناسب زایمان و نوزادش در همه امور موفق و محبوب و مقبول نزد مردم و طالب علم گردد.ان شاءالله
🚘مسافرت: مسافرت خوب و مفید است بعد از ظهر انجام گیرد.
👩❤️👩 مباشرت و مجامعت :
👩❤️👨 امروز : مباشرت امروز پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند چنین ساعتی دانشمندی معروف و شهرتش آفاق را در نوردد.
👩❤️💋👨مباشرت و انعقاد نطفه.
امشب (شب شنبه) دستوری وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی:
🌗 امروز قمر در برج جوزا است و برای امور زیر نیک است:
✳️ شروع به نوشتن پایان نامه و کتاب.
✳️ آغاز تعلیم و تعلم و امور آموزشی.
✳️ تاسیس شرکت و شریک گرفتن.
✳️ خرید اجناس و مایحتاج زندگی.
✳️ و ارسال کالاهای تجاری نیک است
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سر و صورت) ،باعث درد وبیماری می شود.
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن باعث درد اعضا می شود.
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " شنبه " دیده شود طبق ایه ی 10 سوره مبارکه " یونس" علیه السلام است.
دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام ..
و از معنای آن استفاده می شود که از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و اخرت به او نفع رساند .ان شاءالله.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از حرم
💠اهمیت روز جمعه و اعمال روز جمعه
🔹روز جمعه مخصوص صاحب العصر و الزمان حضرت بقیة الله مهدی موعود(عج) می باشد. پس چه خوب است تا با اهمیت و اعمال این روز آشنا شویم.
🔸اهمیت روز جمعه:
👈۱-ولادت امام زمان(عج) در روز جمعه واقع شده است.
👈۲-امامت در روز جمعه به آن حضرت منتقل شده است.
👈۳-جمعه روزی است که خدای تعالی لقب معروف (قائم)را به آن حضرت اختصاص داده است.
👈۴-امام عصر(عج) در روز جمعه بر دشمنان مسلط خواهد شد.
👈۵-روز جمعه مخصوص صاحب العصر و الزمان حضرت بقیة الله الاعظم مهدی موعود(عج) می باشد.
👈۶-خداوند در روز جمعه در عالم ذر از همه ارواح بنی آدم برای امام زمان (عج) و ائمه هدی(ع) پیمان وفاداری گرفته است.
👈۷-و از مهم ترین اعمال انسان در روزجمعه توجه به حضرت مهدی(عج) و انتظار فرج آن بزرگواراست.
👈۸-در این روز زیارت آن حضرت و دعا برای تعجیل فرج ایشان مستحب است زیرا طبق برخی از روایات و زیارات ، امید ظهور ان حظرت در روز جمعه بیشتر از سایر روزهاست.
💠اعمال ذکر شده برای روز جمعه
🌸1. در نماز صبح آن در رکعت اول سوره جمعه و در رکعت دوم توحید بخواند.
🌸2. بعد از نماز صبح خواندن دعای عهد و دعای ندبه
🌸3. غسل جمعه کند وازسنت های تاکید شده است. وقت آن بعد از طلوع فجر است تا زوال آفتاب و هرچه به زوال نزدیک شود بهتر است
🌸4. هزار مرتبه صلوات بفرستد.
رسول خدا - صلی الله- فرمود: هر کس هزار بار در روز جمعه بر من صلوات فرستد خطایای هشتاد سالهاش آمرزیده شود.
واگر 1000 مرتبه فرصت نشد لاقل 100 مرتبه صلوات بفرستد
🔽امام صادق ع فرمودند: اگر صد مرتبه صلوات بفرستد،تا در روز قيامت چهره اش نورانى گردد.و نیز هركس روز جمعه صد مرتبه صلوات فرستد و صد مرتبه اَستَغفِرُاللهَ رَبَّی وَ اَتُوبُ اِلَیه ِ گويد و صد مرتبه سوره«توحيد» را بخواند،آمرزيده خواهد شد.
🔽نيز روايت شده:كه ثواب صلوات بر محمّد و آل محمّد،بين نماز ظهر و عصر برابر با ثواب هفتاد حج است
🌸5. خواندن دعای آل یاسین در عصر روز جمعه
🌸6. رفتن به نماز پر فضیلت جمعه
🌸7. به زیارت اموات و زیارت قبر پدر و مادر یا یکی از ایشان برود که فضیلت دارد
( از امام باقر روایت شده که زیارت کنید مردگان را در روز جمعه که می دانند کیست که به زیارت ایشان رفته است و شاد می شوند)
🌸8. زیارت حضرت رسول(ص) و ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین نماید.
🌸9. اعمال عمومی مورد پسند در روز جمعه : حمام برود، ناخن خود را کوتاه کند وصورت خود را پیرایش نماید.بوی خوش به کار برد و جامه های پاکیزه خود را بپوشد.
🌸10.برای اهل و عیال چیزهای نیکوی تازه از میوه و گوشت بخرد تا شاد شوند به آمدن جمعه .همچنین خوردن انارو کاسنی توصیه شده
🌸11. خواندن دعای سمات در ساعت پایانی روز جمعه
🌸12.سوره های «احقاف»و«مؤمنون»را بخواند.
🌸13.صدقه دهد،
روايت داریم :ثواب صدقه دادن در شب و روز جمعه،هزار برابر اوقات ديگر است.
🌸14 .ساعتی از روز جمعه را به اموختن دین اختصاص دهد
هدایت شده از حرم
4_5960853649759404530.mp3
25.23M
🌹باز صبح جمعه ای دیگر و دعای ندبه...
🌹با صدای آسمانی و زیبای استاد فرهمند...
🌹التماس دعای فرج...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شہ_زاده💚
در عرشِ حسین، آسمان گَرد شدے😌
همنامِ علے و بے هم آورد شدے🍃
چون سیرِ تڪاملِ تو عاشورایےسٺ🥀
شش ماه، پس از ولادتٺ مرد شدے💞
#ولادٺ_حضرت_علےاصغر_ع🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در بغل امشب یکى قرص قمر دارد رضا💚
بر زبان شکر خداى دادگر دارد رضا💚
بارگاه زاده موسى چراغان،مى شود💚
در حریمش جشن،میلاد پسر دارد رضا💚
میلاد امام محمد تقی (ع) مبارک باد 🌸🎊🌸
🙏🏼 نماز شب دهم ماه رجب
عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قالَ: مَنْ صَلَّى فِي لَيْلَةِ الْعَاشِرَةِ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ بَعْدَ الْمَغْرِبِ بِالْحَمْدِ وَ التَّوْحِيدِ ثَلَاثاً، رَفَعَ اللهُ لَهُ قَصْراً فِي الْجَنَّةِ عَلَى عَمُودٍ مِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاء، وَ الْعَمُودُ كَمَا بَينَ الْمَشْرِق وَالّمَغْرِبِ، فِي ذَلِكَ الْعَمُودِ مِائَةُ غُرْفَةٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ وَ يَاقُوت وَ زَبَرْجَد، كُلُّ غُرْفَةٍ أوسَعُ مِنَ الدُّنيا، وَ فِي الْقَصْرِ بُيُوتٌ بِعَدَدِ النُّجُومِ، وَ فِيهِ مَا لا يُوصَفُ لِبَشَرٍ. (البلدالأمين، ص168)
جناب سلمان از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: هرکس در شب دهم ماه رجب بعد از (نماز) مغرب، 12 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک بار سوره حمد و سه بار سوره توحید، خداوند برای او قصری در بهشت روی عمودی از یاقوت سرخ بنا می کند. اندازه آن عمود به میزان فاصله مشرق و مغرب است. در آن عمود، صد اتاق از طلا و نقره و یاقوت و زبرجد وجود دارد، و اندازه هر اتاق بزرگ تر از دنیا می باشد، و در آن قصرها به تعداد ستارگان، خانه وجود دارد، و در بهشت نعمات و مواردی است که برای بشر قابل وصف نمی باشد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🔊 عزیزان و سروران گرامی!
به اطلاع می رساند که سایت حرم حضرت اباالفضل علیه السلام (سایت الکفیل) برای زیارت حضرت جوادالائمه علیه السلام در کاظمین و به مناسبت سالروز ولادت آن امام در روز دهم ماه رجب، ثبت نام می کند.
از طرف سایت، یک نفر در کنار قبر مطهّر امام، زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود.
توصیه می شود به نیابت از مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام، آن امام بزرگوار را زیارت کنیم:
http://alkafeel.net/zyara/
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼🌺 صلوات بر حضرت جوادالأئمّة علیه السلام، منقول از حضرت عسکری علیه السلام
توصیه می شود این صلوات را در روز میلاد حضرت جواد الأئمه علیه السلام، به نیابت از مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام بخوانیم:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى، عَلَمِ التُّقَى، وَ نُورِ الْهُدَى، وَ مَعْدِنِ الْوَفَاءِ، وَ فَرْعِ الْأَزْكِيَاءِ، وَ خَلِيفَةِ الْأَوْصِيَاءِ، وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ.
اللَّهُمَّ فَكَمَا هَدَيْتَ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ، وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ مِنَ الْحَيْرَةِ، وَ أَرْشَدْتَ بِهِ مَنِ اهْتَدَى، وَ زَكَّيْتَ بِهِ مَنْ تَزَكَّى، فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ بَقِيَّةِ أَوْصِيَائِكَ، إِنَّكَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.» (جمال الاسبوع، ص491)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼❤️ زیارت حضرت جواد علیه السلام در روز ولادت ایشان
مرحوم علامه مجلسی در «بحارالانوار» می نویسد:
«زیارت حضرت جواد علیه السلام در ایام شریفی که به ایشان اختصاص دارد، نظیر روز ولادت ایشان، مناسب تر بوده و تأکید می شود.» (بحارالأنوار، ج102، ص25)
مرحوم علامه مجلسی زیارت شریفی را به نقل از مرحوم سید بن طاووس برای حضرت جواد علیه السلام نقل می کند که خواندن این زیارت به نیابت از مولایمان حضرت مهدی علیه السلام در روز میلاد حضرت جواد علیه السلام توصیه می شود:
«السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ ابْنِ الْإِمَامِ، وَ ابْنِ سَيِّدِ الْأَنَامِ، هَادِي الْعِبَادِ، وَ شَافِعِ يَوْمِ التَّنَادِ، مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْجَوَادِ.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، وَ ابْنَ خَيْرِ الْوَصِيِّينَ، وَ سَمِيَّ نَبِيِّ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَ الْإِمَامَ الْمُجْتَبَى، وَ ابْنَ الْخَلِيفَةِ الرِّضَا.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ فِي الْمَلَإِ الْأَعْلَى، وَ بَلِّغْهُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى، وَ اجْزِهِ عَنَّا خَيْرَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِينَ، وَ شَفِّعْهُ فِينَا يَوْمَ الدِّينِ، وَ أَبْلِغْهُ مِنَّا التَّحِيَّةَ وَ السَّلَامَ، وَ ارْدُدْ عَلَيْنَا مِنْهُ التَّحِيَّةَ وَ السَّلَامَ، وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ بَرَكَاتُهُ. (بحارالأنوار، ج102، ص226 به نقل از فلاح السائل)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👥 🌹بر خواندن دعای حضرت جوادالأئمّه علیه السلام مداومت نماییم
علىّ بن عاصم از حضرت جواد عليه السّلام و آن حضرت نيز به واسطه پدران بزرگوار خود از امام حسين عليهم السّلام چنين نقل كردند كه گفت: جدّم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود:
علیّ بن محمّدالهادی علیه السلام در دعايش چنين مىگويد:
«يَا مَنْ لَا شَبِيهَ لَهُ وَ لَا مِثَالَ! أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، وَ لَا خَالِقَ إِلَّا أَنْتَ، تُفْنِي الْمَخْلُوقِينَ وَ تَبْقَى أَنْتَ، حَلُمْتَ عَمَّنْ عَصَاكَ، وَ فِي الْمَغْفِرَةِ رِضَاكَ»
مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ كَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ شَفِيعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. (کمال الدین، ج1، ص267)
هر كس كه اين دعا را بخواند، روز قیامت، محمّد بن علیّ عليهما السّلام شفيع او خواهد بود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌨🍀🌨 توسّل به حضرت جوادالائمّة علیه السلام جهت وسعت روزی
با عنایت به مجموعه ای از روایات و سخن بزرگان، توسّل به حضرت جوادالائمّۀ علیه السلام در جهت رفع تنگدستی و وسعت روزی بسیار نافع است. بعضی از روایاتی که بر این امر دلالت می کنند عبارتند از:
1) عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: قَرَأْتُ فِي كِتَابِ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیهماالسلام: يَا أَبَا جَعْفَرٍ! بَلَغَنِي أَنَّ الْمَوَالِيَ إِذَا رَكِبْتَ أَخْرَجُوكَ مِنَ الْبَابِ الصَّغِيرِ، فَإِنَّمَا ذَلِكَ مِنْ بُخْلٍ مِنْهُمْ لِئَلَّا يَنَالَ مِنْكَ أَحَدٌ خَيْراً، وَ أَسْأَلُكَ بِحَقِّي عَلَيْكَ لَا يَكُنْ مَدْخَلُكَ وَ مَخْرَجُكَ إِلَّا مِنَ الْبَابِ الْكَبِيرِ، فَإِذَا رَكِبْتَ فَلْيَكُنْ مَعَكَ ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ، ثُمَّ لَا يَسْأَلُكَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَيْتَهُ، وَ مَنْ سَأَلَكَ مِنْ عُمُومَتِكَ أَنْ تَبَرَّهُ فَلَا تُعْطِهِ أَقَلَّ مِنْ خَمْسِينَ دِينَاراً وَ الْكَثِيرُ إِلَيْكَ، وَ مَنْ سَأَلَكَ مِنْ عَمَّاتِكَ فَلَا تُعْطِهَا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ دِينَاراً وَ الْكَثِيرُ إِلَيْكَ، إِنِّي إِنَّمَا أُرِيدُ بِذَلِكَ أَنْ يَرْفَعَكَ اللَّهُ، فَأَنْفِقْ وَ لَا تَخْشَ مِنْ ذِي الْعَرْشِ إِقْتَارا. (الکافی، ج4، ص43/بحارالانوار،ج50، ص102 به نقل از عیون اخبارالرضا و کافی)
ابونصر بزنطی نقل می کند که نامه ابو الحسن الرضا علیه السلام به فرزندش ابو جعفر امام جواد علیه السلام را دیدم. در آن نامه چنین آمده بود: فرزندم ابو جعفر! شنیده ام كه هنگام خروج از منزل، غلامان و خدمتكارانت تو را از درب كوچك منزل بیرون می برند تا از تو به کسی خیری نرسد. اين كار به خاطر پستى و تنگ چشمى آنان است. از تو درخواست مى كنم و تو را به آن حقّى كه بر گردنت دارم سوگند مى دهم كه ورود و خروج تو، هميشه از درب بزرگ باشد. و چون خواستی بر مركب سوار شوى همراه خود مقدارى طلا و نقره بردار و هر كس دست مسألت دراز کرد، او را از عطاى خود بهرهمند ساز. اگر از عموهايت كسى درخواست احسان کرد، كمتر از پنجاه دينار طلا عطا مكن، و بيشتر از اين مبلغ به اراده و ميل تو است. اگر از عمّه هايت كسى درخواست احسان کرد، كمتر از بيست و پنج دينار طلا تقديم مكن، و بيشتر از اين مبلغ به اراده و ميل تو است. من با اين توصيه و سفارش مىخواهم كه خداوند عزّ و جلّ قدر و منزلت تو را رفيع سازد. در راه خدا انفاق كن و مبادا از تنگدستي ترس داشته باشى.
2) عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبَّاسٍ الْهَاشِمِيِّ قَالَ: جِئْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام يَوْمَ عِيدٍ فَشَكَوْتُ إِلَيْهِ ضِيقَ الْمَعَاشِ، فَرَفَعَ الْمُصَلَّى وَ أَخَذَ مِنَ التُّرَابِ سَبِيكَةً مِنْ ذَهَبٍ، فَأَعْطَانِيهَا فَخَرَجْتُ بِهَا إِلَى السُّوقِ فَكَانَتْ سِتَّةَ عَشَرَ مِثْقَالا. (الخرائج، ج1،ص383)
اسماعيل بن عباس هاشمى گفت : روز عيدى خدمت حضرت جواد عليه السلام رفتم و به آن جناب از تنگى معاش شکایت کردم. آن حضرت مصلاى خود را بلند کرد و از خاك آنجا مشتی برداشت و به صورت طلا به من داد (يعنى خاك به بركت دست آن حضرت طلا شد). آن را به بازار بردم، شـانـزده مثقال بود.
3) ابوالوفای شیرازی گفت: در خواب رسول خدا صلّی الله علیه وآله را دیدم که در مورد حضرت جوادالائمّه علیه السلام فرمود:
وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ فَاسْتَنْزِلْ بِهِ الرِّزْقَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى. (- بحارالأنوار، ج 94،ص32- 33 به نقل از قَبَس المصباح)
در مورد محمّد بن على عليهما السلام، به سبب او نزول رزق را از خداى تعالى در خواست کن.
4) مرحوم شیخ سلیمان صهرشتی در کتاب «قَبَس المصباح»، دعایی را جهت توسّل به ائمّه اطهار علیهم السلام نقل می کند که در بخشی از آن چنین آمده است:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ وَلِيِّكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ إِلاّ جُدْتَ بِهِ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ، وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَىَّ مِنْ وُسْعِكَ، وَ وَسَّعْتَ عَلَيَّ رِزْقَكَ، وَ أَغْنَيْتَنِي عَمَّنْ سِوَاكَ، وَ جَعَلْتَ حَاجَتِي إِلَيْكَ وَ قَضَاهَا عَلَيْكَ، إِنَّكَ لِمَا تَشَاءُ قَدِيرٌ.» (بحارالأنوار، ج94، ص34 به نقل از قبس المصباح)
5) مرحوم محدّث قمی در «منتهی الآمال»، دعای فوق را نقل کرده، می نویسد:
«علما روزها را دوازده ساعت بخش كرده اند و هر ساعتى را به امامى نسبت داده اند و ساعت نهم روزها متعلق به حضرت جواد عليه السلام است ... و توسل به آن حضرت در این ساعت برای وسعت رزق نافع است، و شایسته است که در توسّل به آن حضرت این دعا را بخوانید، و بعضى گفته اند اين دعا بعد از هر نماز به جهت اداء دين مجرّب است.» (منتهی الآمال، ج2، باب11، فصل2، ص372-373)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
✴️ شنبه 👈23 بهمن/دلو 1400
👈 10رجب 1443 👈 12 فوریه 2022
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹ولادت امام محمد بن علی الجواد علیهما السلام (195.ه)
🌹ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام(60.ه)
🌙🌟 احکام اسلامی
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅ قرارداد و پیمان نامه نوشتن.
✅ خرید و فروش و تجارت.
✅ امور زراعی و کشاورزی.
✅ قاصد و نماینده فرستادن.
✅ رسیدگی به حساب و حسابرسی اموال.
✅ مسافرت.
✅ وآغاز نگارش کتاب و مقاله و...خوب است.
🚘مسافرت: خوب و مفید است.ان شاءالله
👶 زایمان مناسب و نوزادش پاک دامن و با حیا و صبور و روزی دار و مبارک خواهد شد. ان شاالله
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ خرید و فروش ملک.
✳️ بذر افشانی.
✳️ درختکاری.
✳️ کندن چاه و کانال.
✳️آغاز نگارش کتاب مقاله و پایان نامه .
✳️ سر تراشیدن.
✳️ و لباس نو پوشیدن خوب است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
👩❤️👨 امشب: امشب ( شب یکشنبه )، دستور خاصی ندارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث عزت و احترام می شود.
💉💉 حجامت فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث درد و الم می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب :خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 11 سوره مبارکه "هود" است.
الا الذین صبروا و عملوا الصالحات.....
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده کاری پیش اید که در نظر مردم مشکل باشد ولیکن چون صبر کند موجب نیکنامی و راحتی ایام عمرش می گردد .ان شاءالله.و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📌 *سنگ محک*
(برای تصمیم هایمان،ملاک ثابت و صحیحی داشته باشیم)
🔰یکی از مشکلات زندگی مشترک، نداشتن معیار ثابت و مشخّص برای قضاوت و تصمیمگیری است.
❌مهمترین معیار متغیّر، خواستِ مردم است.
❗️متأسّفانه بسیاری از زندگیها، آغاز و انجامشان بر اساس خواست مردم است.
🔹در این که: چه همسری را انتخاب کنیم؟ چگونه مراسم عقد و عروسی را برگزار کنیم؟ مراسم جشن تولّدمان چگونه باشد؟ مراسم دفن و کفن و فاتحهخوانی را با چه کیفیتی برگزار کنیم؟در اینها، همه و همه، خواستِ مردم، حرف اوّل و آخر را میزند.
⛔️زندگیای که خواستِ مردم، تعیین کنندۀ مسیرش باشد، هیچ گاه به نقطۀ خوشبختی و آرامش نخواهد رسید.
📛از آن جا که سلیقۀ مردم با یکدیگر تفاوت دارد، زندگی مشترکی که بر اساس خواستِ مردم پیش میرود، همیشه متزلزل است.
⚠️گاهی به قدری در تن دادن به خواست مردم پیش میرویم که حتّی حاضریم بر خلاف عقاید خود، عمل کنیم، امّا نظر مردم را جلب کنیم؛ یعنی دینمان را برای دنیای دیگران بدهیم. در معارف دینی، چنین کسی از بدبختترینِ مردم، معرّفی شده است.
4_5983174865379657459.mp3
15.68M
🔉صوت:
#دکتر_بانکیپور
⬅️رسومات غلط پسرها در ازدواج
✅خیلی عالیه، حتما گوش کنید
شعر خروس پر طلایی برای وضو
خروس پر طلایی
با پاهای حنایی
قوقولی قوقو میخونه
تو کوچه و تو خونه
اذان میگن دوباره
از مسجد و مناره
بابام پامیشه از خواب
میره لب حوض آب
*
می شوید او دست و رو
با اب میگیره وضو
*
تمیز و پاکیزه باز
میاد سر جا نماز
***
من هم کنار بابا
نماز می خوانم حالا
#بره_ناقلا :
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکی نبود، اون دور دورا توی دهکده کوچیک پیره زنی با بره قشنگ و کوچولوش زندگی می کردند، یه روز زمستون که هوا خیلی سرد بود و آب ها یخ زده بود ... 👇
4_6037122815713347791.mp3
9.48M
#بانوی_آسمانی 36
تاریخ رنجهای حضرت فاطمه
سلام الله علیها
قسمت 36
#خطبه فدکیه (1)
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین 👉
از مجموعه #دین_زیباست
✅ لطفا برسانید به دست نوجوانِ شیعه
در کانال خودتان منتشر کنید
بدون ذکر منبع
4_5956332861672917753.mp3
1.61M
#صوت_مهدوی
در مورد غربال شدن در آخرالزمان توضیح دهید ؟ واینکه ما چطورتشخیص دهیم که تو کدوم وادی دین هستیم ؟ودر آخرالزمان چگونه دین خود رو حفظ کنیم ؟
💡پاسخ: #ابراهیم_افشاری
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
#دوره_مهدویت_برگرفته_از_کتاب_نگین_آفرینش
#قسمت_چهارم
💢دوران پنهان زیستن حضرت
💠امام حسن عسگری با توجه به مخفی بودن ولادت فرزندش،وی را به افراد مورد اعتماد و گروهی از بزرگان شیعه،معرفی و نشان داد تا مردم در شناخت آخرین امام دچار گمراهی نگردند.
💠یکی از برنامه های دوران کودکی امام مهدی پاسخ گویی به سوالات بود.این نیز راهی برای شناخت امام و حجت آخرین بود.
💠حضرت بنا به سفارش پدربزرگوارشان،هدایای ارسالی شیعیان توسط احمد بن اسحاق(از بزرگان شیعه و از پیروان ویژه امام یازدهم) را دریافت و با معرفی صاحبان اموال،حلال و حرام آن را جدا کرده و اموال حرام را به صاحبان اصلی آنان ارجاع دادند.
💠یکی از فراز های خواندنی از زندگی حضرت مهدی،دوران پیش از غیبت است که دارای معجزه هایی است که به وسیله ی آن حضرت،انجام گرفته.
💠آخرین فراز از زندگی امام زمان پیش از غیبت،نماز خواندن ایشان بر پیکر مطهر پدرشان است.
🔰جعفر که برادر امام حسن عسگری بود اهل شراب و قماربازی و تارزنی بود.بعد از شهادت امام حسن عسگری،کسانی که از ولادت حضرت مهدی بی خبر بودند،گمان کردند از این پس جعفر، امام است.پس به او تسلیت گفتن و تبریک بابت امامت.هنگامی که جعفر خواست بر پیکر امام عسگری نماز بخواند.کودکی پنج ساله بیرون آمد،لباس جعفر را گرفت و گفت:ای عمو!عقب برو که من بر نمازگزاردن بر پدرم سزاوارترم.
جعفر که تا به آن روز از وجود برادرزاده ی خود بی خبر بود با چهره ای رنگ پریده عقب رفت.و امام زمان بر پیکر پدرشان نماز خواندند.
🔅از آنجایی که بر پیکر امام،فقط امام دیگری میتواند نماز گزارد،و با چند معجزه ی دیگر،همگان فهمیدند که امام بعد از امام عسگری،پسرشان حضرت مهدی(عج) است.
#ادامه_دارد....
┄┅═✧❁✧═┅┄
* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۲۱۹
وارد حیاط شدیم و هم من و هم بچه ها محو در و دیوار و زمین
با گوشه ای از ذهنم صدای حاجی رو هم میشنیدم که به برادرزاده زبان درازش میگفت:
_ماشاالله به زبونت
تا حالا که تک بودی دمار از روزگار ما درآورده بودی
حالا که جفت شدید ما باید بذاریم از این خونه بریم!
نه مصطفی؟!
قبل از اینکه عمو جوابی بده زن عمو از در ورودی ساختمان بیرون اومد و من و رضوان رو همزمان با دو دست بغل گرفت
شاید چون شک داشت کدوم رو باید اول در آغوش بگیره:
سلام زیارتتون قبول کربلایی خانوما
با لبخند صورتش رو بوسیدم: زن عمو خیلی دلم براتون تنگ شده بود
با دقت نگاهم کرد: دل ما هم تنگ شده بود دختر
چه صبر ایوبی داری تو
نه سری نه سفری!
کجایی؟!
رضوان پیش دستی کرد و اشاره ای به بچه ها کرد: مامان مهمونامون
زن عمو نگاهش رو از من گرفت و به اونها داد
با لبخند گفت:
سلام خوش اومدید خیلی خوش حالمون کردید مدتها بود اینجوری مهمون واسه مون نیومده بود خیلی خیلی خوش اومدید
اونقدر صادقانه حرف میزد که حتی ژانت هم که فارسی نمیفهمید با لبخند نگاهش میکرد
به صورتش دقیق شدم
پیرتر شده بود اما زیباییش رو داشت
با اون چشمان سبز آبی و براقش
که میراث خورش فقط احسان بود و رضوان همیشه گله اش رو به احسان و به خود زن عمو میکرد!
حاج عمو رو به زن عمو گفت:
حاجیه خانوم بچه ها خسته ان ببرشون داخل
پسرتو دیدی؟
زن عمو با خیال راحت و لبخند گفت: آره فرستادمش بره یه دوش بگیره
بابا با کمی تعجب گفت: پس حاج خانوم ما چی شد زن داداش؟!
_والا داشت می اومد رضا که اومد داخل باهاش رفت تو
الان دخترا رو میبرمشون خونه شما استراحت کنن
حاج بابا سری تکان داد و همراه عمو رفت به طرف منزل اونها:
آره بابا جون الان خسته اید خوب استراحت کنید وقت شام میبینمتون
لبخندی زدم: چشم
پشت زن عمو راهروی کوتاه ورودی رو طی کردیم و از در نیمه باز خونه وارد شدیم
نفسم توی سینه حبس شده بود هم از حس عجیب و وصف نشدنی دیدن دوباره خونه و هم از دلهره ی رویارویی با مادرم
پشت زن عمو پناه گرفته بودم و قدم به قدم همراهیش میکردم
حواسم به هیچ کس و هیچ چیز نبود نه مهمان های تازه وارد و نه چیز دیگه ای فقط با چشم به دنبالش میگشتم تا اینکه زن عمو ایستاد و من ناچار شدم سرم رو بالا بگیرم
از پشت شانه های افتاده زن عمو دیدمش
چهره اش آروم و خالی از اضطراب بود برعکس من
با نگاه ناخوانا و ناواضحی کوتاه روی صورتم مکث کرد و بعد گفت:
ماشاالله زبونتو موش خورده؟
نمیخوای سلام کنی؟
لبخندش رو که دیدم همه ترس هام فروریخت و گنگ ولی خندان گفتم: سلام
و بی غرور و ملاحظه از زن عمو رد شدم و خودم رو توی بغلش رها کردم
چند ثانیه محکم بغلم کرد و بعد از خودش جدا کرد: خیلی خب بذار دوستاتم ببینم!
و بعد رو به کتایون و ژانت و البته رضوان شروع به احوال پرسی کرد
_سلام زیارت همگی قبول خیلی خوش اومدید
رضوان صورت مامان رو بوسید و کتایون با لبخند تشکر کرد ولی ژانت با بهت و حلقه اشک کمرنگی فقط تماشاش میکرد
جملات رو ترجمه کردم و مامان تازه متوجه شد ژانت متوجه حرفش نشده و خودش با چند جمله ای که بلد بود باهاش حال و احوال کرد:
سلام دخترم بابت مسلمان شدنت تبریک میگم و خیلی خوشحالم که به منزل ما اومدید
خوش اومدید
ژانت چند بار پلک زد تا موفق شد جواب بده کوتاه: ممنونم
مامان با دست تعارف کرد بنشینیم و برای آوردن شربت به آشپزخونه رفت
زن عمو هم همراهیش کرد ولی به ما اجازه نداد بریم:
_بشینید یه نفسی تازه کنید وقت واسه کار کردن زیاده
لبخندی زدم و حین نشستن سقلمه کوچک کتایون به ژانت رو دیدم که با این جمله همراه بود: چیه تو ام وا رفتی
_بهم گفت... دخترم...
کتایون با کلافکی پلک بر هم گذاشت:
اگر انقدر اذیت میشی بریم هتل
ژانت فوری جواب داد: نه نه... خوبم
رضوان نگران رو به کتایون پرسید: چی شده؟
ولی قبل از اینکه جوابی به سوالش داده بشه مامان با سینی شربت و زن عمو با دیس شیرینی از آشپزخونه خارج شدن و به سمت ما اومدن
...
زیر لب بسم اللهی گفتم و در اتاقم رو باز کردم
نگاه گذرایی توش گردوندم
ترکیبش مثل قبل بود و چیزی جا به جا نشده بود
همون پرده ی سفید زر دوز روی پنجره رو به حیاط و همون تخت چوبی کنارش
همون میز تحریر بزرگ و کتابخونه هم رنگش کنار دیوار غربی و همون میز آرایش کوچیک کنار در
ولی جای خالی قالیچه ای که با خودم برده بودم با فرش دو در دو و ساده ای پر شده بود
دستم رو پشت کمر ژانت و بعد کتایون گذاشتم و به داخل هُل دادم: بفرمایید خوش آمدید
خواهشا اینجا راحت باشید اتاق خودتونه
این تخت کشوییه از زیر بازش کنید دو نفره میشه
من و رضوان میریم اتاق رضا یکم خستگی در کنیم بهتون سر میزنیم
خواستید دوش بگیرید همین طبقه حمام هست کس دیگه ای هم ازش استفاده نمیکنه راحت باشید
کتایون هنوز معذب بود:
_ولی کاش اصرار نمیکردی میذاشتی...
#ادامه_دارد
* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۲۲۰
رو به داخل هولش دادم:
_برو تو اصلا روی خوش به شما نیومده
در رو بستم و با لبخند همراه با رضوان چند قدم کوتاه فاصله بین اتاق ها رو طی کردیم و وارد اتاق رضا شدیم...
...
با تکان های دست رضوان از خواب بیدار شدم:
_چی شد تو که گفتی برسم خونه دیگه نمیخوابم؟
نگاهی به تاریکی هوا از گوشه پنجره انداختم و گیج پرسیدم: ساعت چنده؟
_هشت و نیم
راست نشستم: چطور اینهمه وقت خوابیدم؟
تازه یادم به مهمان ها افتاد: وای بچه ها! اینهمه وقت تنها موندن؟
_نترس من رفتم بهشون سر زدم
فکر کردی منم مثل خودت خوابم زمستونیه؟
نفس عمیقی کشیدم و با لذت توی اتاق رضا بین زوایا و وسایل چشم چرخوندم:
_تو چه میدونی بعد سه سال خواب توی خونه ی خودت چه لذتی داره!
لبخندی زد و دستم رو کشید تا بلند شم:
خیلی خب خوش اومدی
حالا باقی لذتتو آخر شب ببر علی الحساب پاشو یه نمازی به کمرت بزن که دیگه بریم شام
رفیقاتم صدا کن!
بعد از نماز از در اتاق بیرون رفتم
با چند قدم کوتاه جلوی در اتاق خودم رسیدم و تقه ای بهش زدم
طولی نکشید که در باز شد و ژانت بین چارچوب با لبخند سلام کرد
بی هوا یاد اولین باری افتادم که در رو به روم باز کرد
یک سال پیش
توی پانسیون
چقدر توی این یکسال همه چیز فرق کرده بود
لبخندی به لبخندش زدم : تو رو خدا ببخشید تنها موندید خواب رفتم!
کتایون هم بهش پیوست: سلام خوشخواب
اشکالی نداره دختر عموت جورتو کشید!
اینبار میبخشمت!
پشت چشمی نازک کردم: با جنابعالی نبودم!
بیاید بریم پایین شام
کتایون فوری جواب داد: من که گرسنه نیستم شام نمیخورم ژانت رو نمیدونم!
نگاهی به قیافه ناچار ژانت انداختم و با خنده از اتاق بیرونشون کشیدم
_بیاید بریم بابا از بعد ناهار چیزی نخوردید شما هم تعارف کردن رو یاد گرفتیدا!
کسی نیست که خجالت میکشید خودمونیم دیگه
کتایون با خنده گفت: آخه خودتون خیلی زیادید!
رضوان همون طور که در اتاق رضا رو میبست با خنده گفت: بگو ماشاالله!
ولی الان کسی اینجا نیست فقط عمو زن عمو
بقیه خونه مان
ژانت هم طرف ما بود: کتی میگم نکنه اگر نریم ناراحت بشن؟
حالا بریم اگر سیری چیزی نخور
ممکنه به مامانش اینا بربخوره!
کتایون ناچار سر تکان داد: از دست شما
باشه ولی فقط همین امشب اونم برای اینکه کسی ناراحت نشه ولی اگر قراره یکی دو هفته اینجا بمونیم واقعا راحت نیستم ترجیح میدیم یه حاضری بگیریم و تو اتاق بخوریم!
گفتم: حالا تو یه بار دستپخت حاج خانوم ما رو بخور بعد اگر تونستی برو حاضری بخور!
ولی باشه اگر معذبید من بعد غذاتونو براتون میارم بالا
از پله ها پایین رفتیم و از کنار آشپزخانه وارد پذیرایی شدیم
سفره پهن بود و زوج نازنین و عزیزدل من دور سفره نشسته
آقاجون توی جاش نیم خیز شد و با دست به سفره اشاره کرد: بسم الله
به ترتیب بخش خالی کنار سفره رو پر کردیم و کتایون با خجالت کمتری نسبت به ژانت تشکر کرد: ببخشید خیلی مزاحم شدیم
مامان فوری جواب داد: این چه حرفیه راحت باشید
آقاجون هم با خوشحالی گفت: خوبه دیگه یه پسر دادیم سه تا دختر گرفتیم!
خان داداش ضرر کرد
ژانت گنگ تماشاش میکرد تا بالاخره کتایون از خنده فارغ شد و براش ترجمه کرد
اونوقت راضی شد خجالت رو کنار بگذاره و با لبخند ملیحی تشکر کرد
دلمه های برگ موی مامان و سفره قلمکار کوچیکش هر سیری رو به اشتها می آورد چه برسه به کتایون که فقط اظهار سیری میکرد
ژانت با تعجب کمی بین کتایون که گفته بود میل به شام نداره و کمی بین سفره چشم میچرخوند و ریز ریز لقمه های کوچیکش رو میجوید
و من خوشحال و راضی دلمه میخوردم و به حرفهای مامان گوش میدادم:
_غذای سبک درست کردم که تعارف نکنید و راحت باشید
سفره ما چند قلم و شلوغ نیست اما غذاش گرمه وجود مهمون هم خیلی برامون عزیزه
شنیدم از رضوان جون که گفتید نمیخواید با ما غذا بخورید!
خیلی ناراحت شدم...
کتایون فوری آخرین لقمه رو فرو داد و گفت: نه تو رو خدا ناراحت نشید ما برای اینکه شما هم راحتتر باشید و مزاحمت کمتر باشه...
مامان قاطع حرفش رو قطع کرد:
مزاحمت یعنی چی دخترم!
گفتم که راحت باشید اینجا خونه خودتونه
حالا شماره تلفن مادرت رو هم بده زنگ بزنم برای فردا ناهار دعوتش کنم
کتایون با چشم های گرد شده گفت: اینجا؟ نه من قرار میذارم میبینمش نیازی به زحمت شما نیست!
و بعد با چشم غره از رضوان که با سرعتی باورنکردنی اطلاعات منتقل کرده بود تشکر کرد!
مامان جدی تر از قبل گفت:
_غیر ممکنه
من سعادت آشنایی با ایشون و دیدن لحظه دیدار یه مادر و دختر ببرای اولین بار رو از دست نمیدم!
شماره اش رو بده ضحی که همین امشب زنگ بزنم دعوتش کنم حتما طفلی دل تو دلش نیست
با لبخند و چشم و ابرو به کتایون اشاره کردم که حریفش نمیشی و بجاش جواب دادم:
باشه چشم
حالا شامتونو بخورید از دهن افتاد
...