🙏نماز والدین در روز دوشنبه بعد از بالا آمدن آفتاب
قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله: مَنْ صَلَّى يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ عِنْدَ ارْتِفَاعِ النَّهَارِ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ مَرَّةً مَرَّةً، وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، وَ وَهَبَ ثَوَابَهَا لِوَالِدَيْهِ، أَعْطَاهُ اللَّهُ قَصْراً كَأَوْسَعِ مَدِينَةٍ فِي الدُّنْيَا.(جمال الأسبوع، ص70)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس روز دوشنبه، بعد از آن که خورشید بالا آمد، 4 رکعت نماز بخواند(دو نماز 2 رکعتی)، در هر رکعت یک بار سوره حمد، یک بار آیة الکرسی، و سه بار سوره توحید؛ و ثواب آن را به پدر و مادرش هدیه کند، خداوند به وی کاخی می بخشد که مانند وسیع ترین شهر در دنیاست.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏👌نمازهای روز دوشنبه
حضرت عسکری علیه السلام فرمود: هرکس روز دوشنبه ده رکعت نماز بخواند، در هر رکعت، یک بار سوره حمد و ده بار سوره توحید، خداوند در روز قیامت برای او از آن نماز نوری قرار می دهد که از آن نور، موقف (قیامت) روشن می شود به گونه ای که همه کسانی که خداوند خلق کرده است، در آن روز به واسطه آن نماز به او غبطه می خورند. (جمال الأسبوع، ص41)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس روز دوشنبه، وقتی روز بلند شد، چهار رکعت نماز بخواند، در رکعت اول سوره حمد و آیةالکرسی، در رکعت دوم سوره حمد و سوره توحید، در رکعت سوم سوره حمد و سوره فلق و در رکعت چهارم سوره حمد و سوره ناس، و بعد از نماز ده بار استغفار کند، خداوند همه گناهانش را می آمرزد و به او قصری در بهشت فردوس عطا می کند که ویژگی آنچنانی دارد که در روایت بیان شده است. (جمال الاسبوع، ص68)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت -صد • شصت هشتم✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
✔"حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف زمین را از عدل و داد پر می کند همان طور که از ظلم و جور پُر شده باشد ."
✍..اولین روایت منتخب از این عنوان از مجموع ۱۴۸ روایت ، از منابع جماعت عمریه 👳 بیان میگردد :
...👥...ابو سعید خُدری گوید : حضرت پیامبر اکرم محمد مصطفی صلی الله علیه و [آله] فرمودند :
❇️ یُحثِي المالَ حَثيثاً وَ لا يَعُدُّهُ عَدّا ، يَملَا الأرضَ عَدلاً كَما مُلِئت جَورا و ظُلماً.
✴️ او مال را مشت مشت می دهد نه دانه دانه ؛ زمین را از عدل پر می کند همان طور که از ظلم و جور پُر شده باشد.
📕📗🔍🔎📘📙
✔️ الفتن ۱۹۲/۵ ب سیرة المهدی و عدله و خصب زمانه
◼️▪️#روزشمار_فاطمیه
4️⃣ 3️⃣ روز تا شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها باقی مانده است...
در کتاب ارشاد القلوب مرحوم دیلمی داستان به آتش کشیده شدن در خانه حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها را از زبان خود حضرت اینگونه نقل می کند:
◾️ و رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ وَ أَنَا حَامِلٌ فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي😭و النَّارُ تُسْعَرُ وَ تَسْفَع...
با پایش به در لگد زد و درب را به روی من به عقب راند و باز کرد و من در آن هنگام باردار بودم و با صورت به زمین افتادم😭
در حالی که آتش شعله ور بود وحرارتش صورتم را می سوزاند...🔥🔥
📚بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج30 ؛ ص348
🏴14 روز تا سیزدهم جمادی الاولی شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها به نقل 75 روز باقی مانده است...
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
| #فاطمیه
هدایت شده از حرم
💫🌺🍃
🌺
❇️ تعویذ روز دوشنبه
✍ چون کسی خواهد در روز دوشنبه،
امورات بر وفق مراد او باشد
و گرهها و گرفتاریها از او رفع گردد،
✔️ تعویذ امروز را بخواند
👌 ان شاءالله امور بر او آسان و گشایش در کار او پدید آید:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
أُعِیذُ نَفْسِی بِرَبِّیَ الْأَکْبَرِ
مِمَّا یَخْفَی وَ مَا یَظْهَرُ
وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ أُنْثَی وَ ذَکَرٍ
وَ مِنْ شَرِّ مَا وَارَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ
قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ
أَدْعُوکُمْ أَیُّهَا الْجِنُّ إِنْ کُنْتُمْ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ
وَ أَدْعُوکُمْ أَیُّهَا الْإِنْسُ إِلَی اللَّطِیفِ الْخَبِیرِ
وَ أَدْعُوکُمْ أَیُّهَا الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ إِلَی الَّذِی خَتَمْتُهُ
بِخَاتَمِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
وَ خَاتَمِ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ
وَ خَاتَمِ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ
وَ خَاتَمِ مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ النَّبِیِّینَ
وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ عَلَیْهِمْ أَخِّرْ عَنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ
(نام خود و پدرش را بگوید)
کُلَّمَا یَغْدُو وَ یَرُوحُ مِنْ ذِی حَیٍّ أَوْ عَقْرَبٍ
أَوْ سَاحِرٍ أَوْ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ أَوْ سُلْطَانٍ عَنِیدٍ
أَخَذْتُ عَنْهُ مَا یُرَی وَ مَا لَا یُرَی
وَ مَا رَأَتْ عَیْنُ نَائِمٍ
أَوْ یَقْظَانَ بِإِذْنِ اللَّهِ اللَّطِیفِ الْخَبِیرِ
لَا سُلْطَانَ لَکُمْ عَلَی اللَّهِ لَا شَرِیکَ لَهُ
وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ
سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً...
به نام خداوند بخشندهی مهربان
پناه میدهم جانم را به پروردگار بزرگم
از آنچه پنهان بوده و از آنچه آشکار است
و از شر هر زن و مرد
و از شر آنچه خورشید و ماه آن را دیده است،
پاک و منزه است پروردگار فرشتگان و روح،
ای جن شما را میخوانم اگر شنونده و فرمانبرید،
و ای انسانها شما را میخوانم به سوی خدای مهربان و آگاه.
و ای جن و انسانها شما را میخوانم به کسی که همهٔ مخلوقات برای او خاضع است،
به مهر پروردگار جهانیان مهر نهادهام،
و به مهر جبرئیل و میکائیل و اسرافیل،
و مهر سلیمان بن داود،
و مهر محمد سرور پیامبران،
درود خدا بر او و خاندانش و تمامی آنان باد،
و پاسداری کن از فلان بن فلان
هر صبح و شام از حیوانات سمی،
از مار یا عقرب، یا ساحر یا شیطان رانده شده،
یا پادشاه کینهتوز.
گرفتم از او آنچه دیده شده، و آنچه دیده نمیشود،
و آنچه چشم خوابیده یا بیدار آن را میبیند،
به اجازهٔ خدای مهربان آگاه،
هیچ سلطهای بر خدا ندارید
و هرگز شریکی برای او نمیباشد،
و درود خدا بر پیامبرش
سرور ما محمد و خاندان پاکش باد.
🌺
💫🌺🍃
هدایت شده از حرم
💫🌺🍃
🌺
❇️ دعای روز دوشنبه
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يُشْهِدْ أَحَداً
حِينَ فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ
وَ لَا اتَّخَذَ مُعِيناً حِينَ بَرَأَ النَّسَمَات
لَمْ يُشَارَكْ فِى الْإِلٰهِيَّةِ
وَ لَمْ يُظاهَرْ فِى الْوَحْدَانِيَّةِ
كَلَّتِ الأَلْسُنُ عَنْ غَايَةِ صِفَتِهِ
وَ الْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ
وَ تَوَاضَعَتِ الْجَبابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ
وَ انْقَادَ كُلُّ عَظِيمٍ لِعَظَمَتِهِ
فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَواتِراً مُتَّسِقاً
وَ مُتَوالِياً مُسْتَوْسِقاً
وَ صَلَوَاتُهُ عَلَىٰ رَسُو لِهِ أَبَداً،
وَ سَلامُهُ دَائِماً سَرْمَداً
اللّٰهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِى هٰذَا صَلاحاً
وَ أَوْسَطَهُ فَلاحاً، وَآخِرَهُ نَجَاحاً؛
وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ،
وَ أَوْسَطُهُ جَزَعٌ، وَآخِرُهُ وَجَعٌ
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ
وَ كُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ،
وَ كُلِّ عَهْدِ عَاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ أَفِ بِهِ،
وَ أَسْأَلُكَ فِى مَظَالِمِ عِبَادِكَ عِنْدِى
فَأَيُّما عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ إِمَائِكَ
كَانَتْ لَهُ قِبَلِى مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا إِيَّاهُ،
فِى نَفْسِهِ، أَوْ فِى عِرْضِهِ، أَوْ فِى مَالِهِ،
أَوْ فِى أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ، أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا،
أَوْ تَحَامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْلٍ أَوْ هَوَىً،
أَوْ أَنَفَةٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ رِيَاءٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ،
غَائِباً كَانَ أَوْ شَاهِداً، وَ حَيّاً كَانَ أَوْ مَيِّتاً،
فَقَصُرَتْ يَدِى،
وَ ضَاقَ وُسْعِى عَنْ رَدِّهَا إِلَيْهِ وَالتَّحَلُّلِ مِنْهُ؛
فَأَسْأَلُكَ يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ،
وَ هِىَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ،
وَ مُسْرِعَةٌ إِلَىٰ إِرادَتِهِ،
أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ،
وَ أَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّى بِمَا شِئْتَ،
وَ تَهَبَ لِى مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً،
إِنَّهُ لَاتَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ،
وَ لَا تَضُرُّكَ الْمَوْهِبَةُ،
يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ،
اللّٰهُمَّ أَوْلِنِى فِى كُلِّ يَوْمِ اثْنَيْنِ
نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ،
سَعادَةً فِى أَوَّ لِهِ بِطَاعَتِكَ،
وَ نِعْمَةً فِى آخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ،
يَا مَنْ هُوَ الْإِلٰهُ،
وَ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِوَاهُ
✍ به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانیاش همیشگی است،
ستایش خدا را که هنگام آفرینش آسمانها و زمین احدی را گواه نگرفت و به گاه ایجاد جانداران یاوری انتخاب نکرد،
در معبود بودن انبازی ندارد و در یکتاییاش نیاز به پشتیبانی ندارد،
زبانها از بیان نهایت وصفش درمانده و خردها از ژرفای شناختش وامانده
و گردنکشان، در برابر عظمتش فروتن و چهرهها از بیم او در تنگنا افتاده و هر بزرگی در برابر بزرگیاش تسلیم گشته است.
ستایش پیاپی و پیوسته و دنبالهدار و پایدار فقط ویژه توست و رحمت همیشگی و درود جاودان و بیپایان او بر رسولش باد.
خدایا! ابتدای امروزم را خیر و صلاح و میانه امروزم را رستگاری و پایانش را کامیابی قرار ده؛
و به تو پناه میآورم از روزی که آغازش شیون و میانش بیتابی و پایانش دردمندی است،
خدایا! از تو آمرزش میخواهم برای هر نذری که کردم و هر وعدهای که دادم و هر پیمانی که بستم سپس به آن وفا نکردم
و پرداخت حقوق بندگانت را که بر عهده دارم از تو درخواست میکنم،
پس هر بندهای از بندگانت و هر کنیزی از کنیزانت که او را نزد من حقی پایمال شده باشد که در آن به جان یا آبرو یا مال یا خانوادهاش یا فرزندش ستم روا داشتهام یا غیبتی از او کردهام یا بر اثر میل خود یا خواهش دل یا تکبّر یا خشم یا خودنمایی یا تعصّب بر او باری نهادهام،
این بنده یا کنیزت غایب باشد یا حاضر، زنده باشد یا مرده و دستم کوتاه شده و توانائیام محدود از پرداخت آن حق یا طلب حلالیت از اوست؛
از تو میخواهم ای کسی که رفع نیازها در اختیار اوست و حاجات در برابر مشیت او اجابتپذیر و به سوی ارادهاش شتابانند، که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستی و آن بنده را که بر او ستمی کردم هرگونه که خواهی از من راضی گردانی
و از سوی خود مرا رحمت عطا کنی، چه آمرزیدن از تو نکاهد و بخشیدن به تو زیان نرساند،
ای مهربانترین مهربانان؛
خدایا! در هر دوشنبه از سوی خویش دو نعمت به من عطا کن،
خوشبختی به بندگیات را در آغازش
و نعمت آمرزشت را در پایانش،
ای آنکه تنها او شایسته پرستش است و جز او کسی گناهان را نیامرزد.
🌺
💫🌺🍃
هدایت شده از حرم
💫🌺🍃
🌺
❇️ زیارت روز دوشنبه از
❣امام حسن (علیهالسلام)
❣امام حسين (عليهالسلام)
💠 در زيارت امام حسن عليهالسلام میگويى:
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صِرَاطَ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا بَيَانَ حُكْمِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا نَاصِرَ دِينِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَاالسَّيِّدُ الزَّكِيُّ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِيُ
السَّلاَمُ عَلَيْك َأَيُّهَاالْقَائِمُ الْأَمِينُ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِيلِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْهَادِي الْمَهْدِيُ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطَّاهِرُ الزَّكِيُ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ الصِّدِّيقُ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ
وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.
💠 زيارت حضرت امام حسين عليهالسلام:
اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
أَشْهَدُ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاَةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ
وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ
وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً
وَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ
فَعَلَيْكَ السَّلاَمُ مِنِّي
مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ
وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
أَنَا يَا مَوْلاَيَ مَوْلًى لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ
سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ
مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ جَهْرِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ
لَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَكُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ
وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْهُمْ
يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ
يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ
هَذَا يَوْمُ الْإِثْنَيْنِ وَ هُوَ يَوْمُكُمَا وَ بِاسْمِكُمَا
وَ أَنَا فِيهِ ضَيْفُكُمَا فَأَضِيفَانِي
وَ أَحْسِنَا ضِيَافَتِي فَنِعْمَ مَنِ اسْتُضِيفَ بِهِ أَنْتُمَا
وَ أَنَا فِيهِ مِنْ جِوَارِكُمَا فَأَجِيرَانِي
فَإِنَّكُمَا مَأْمُورَانِ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ
فَصَلَّى اللَّهُ عَلَيْكُمَا وَ آلِكُمَا الطَّيِّبِينَ.
🌺
💫🌺🍃
حرم
* 💞﷽💞 ─┅༅ـــ✾❀﷽❀✾ـــ༅┅─ 🌈 #قسمت_دوازدهم 🌈 #هرچی_تو_بخوای ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 بالبخند گفتم: _اونج
* 💞﷽💞
#قسمت_سیزدهم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
سهیل هم کمک میکرد ولی ساکت بود. گفتم:
_نمیخواین سؤالاتونو بپرسین؟
-اول غذابخوریم.وقتی گرسنه مه مغزم کار نمیکنه.
نگران شدم.صداش ناراحت بود...
خدایا خودت بخیر کن.
سفره رو آماده کردم که محمد با مریم و ضحی اومد.بالبخند گفت:
_بالاخره راضی شد.
مریم به من گفت:
_به زحمت افتادی.
گفتم:
_ضحی مامانشو خیلی دوست داره. میخواست مامانش زحمت سفره رو نکشه. خیالش راحت شد سفره رو عمه پهن کرده اومد.
باشوخی های محمد و سهیل وشیرین کاری های ضحی با شادی شام خوردیم.
بعداز شام ضحی سریع بلندشد که بره پارک،کفشهاش رو پوشید و به من گفت:
_عمه بیا بریم بازی.
کفشهامو پوشیدم و رفتم دنبالش.
ضحی رو سوار تاب کردم که سهیل از پشت سرم گفت:
_اجازه بدید من تابش میدم.
سرمو برگردوندم...
خیلی با من فاصله نداشت ولی نزدیکتر #نشد.ایستاده بود ومنتظر بود من برم کنار.
#به_محمد نگاه کردم،بااشاره ی سر بهم فهموند که #بذار صحبت کنه.
سهیل گفت:
_آقا محمد گفتن بیام و حرفهامو بگم.
گفتم:_باشه.
رفتم کنار و سهیل بادقت ضحی رو تاب میداد.
با فاصله نزدیک سهیل ایستادم.بعد از چند ثانیه سکوت گفت:
_برای #خیلی_ها خدا فقط تو مراسم مذهبی حضور داره.برای شما خدا کجای زندگیتونه؟
یاد امروز توی دانشگاه افتادم.لبخندی روی لبم نشست.توی دلم گفتم
خداجونم!
چرا امروز همه از من درمورد تو میپرسن؟ انگار شهره ی شهر شدم به عشق ورزیدن.
سهیل گفت:
_سؤال خنده داری پرسیدم؟
-نه،اصلا.آدم وقتی یه چیز شیرین و خوشمزه میخوره ناخودآگاه بعدش لبخند میزنه.الان همچین حسی بهم دست داد.
سهیل باتعجب و سؤالی نگاهم کرد. گفتم:
_خدا برای من #همه_ی زندگیمه.از وقتی #بیدار میشم تا وقتی میخوام بخوابم. حتی توی #خواب هم گاهی با خدا حرف میزنم.
سهیل بادقت گوش میداد...
گفتم:
_وقتی از خواب بیدار میشم نماز میخونم و از خدا میخوام روز خوب و پر از #آرامشی داشته باشم.وقتی #صبحانه میخورم به یاد خدا هستم.به #یاد نعمت هایی که دارم میخورم. #مراقبم تا به #احادیثی که درمورد غذا خوردن هست عمل کنم.مثلا زیاد نخورم،خوب بجوم وخیلی چیزهای دیگه.بعد هم خدارو #شکر میکنم که سلامت هستم و هر غذایی که بخوام میتونم بخورم.شکر میکنم که غذا برای خوردن دارم و خانواده ای که کنارشون غذا بخورم.گاهی چیزهای دیگه ای هم به #ذهنم میاد.بعد این آرزوهای خوب رو برای دیگران هم میکنم.همینجوری همه مسائل دیگه.مثل راه رفتن،لباس پوشیدن،درس خوندن، نگاه کردن،همه چیز دیگه...
ضحی از تاب بازی خسته شده بود و میخواست بیاد پایین...
تاب رو نگه داشتم و آوردمش پایین.بدو رفت سراغ سرسره.دنبالش رفتم.نگاهی به سهیل انداختم.همونجا ایستاده بود و به یه نقطه خیره شده بود و فکر میکرد...
ضحی از پله ها بالا رفت و سرخورد. دوباره سرمو برگردوندم ببینم سهیل هنوز اونجاست یا....نبود.
اطراف رو نگاه کردم،نبود.غیبش زده بود.پشت سرمو نگاه کردم،روی نیمکت نشسته بود و به من که اطراف رو دنبالش میگشتم نگاه میکرد و لبخند میزد.
سرمو برگردوندم و به ضحی نگاه کردم. ضحی چندبار از پله ها بالا رفت و سرخورد،
اما خبری از سهیل نبود...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
* 💞﷽💞
#قسمت_چهاردهم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
اما خبری از سهیل نبود..داشت دیر میشد و باید کم کم برمیگشتیم خونه.
برگشتم ببینم چکار میکنه؛هنوز روی همون نیمکت نشسته بود و نگاهش به بچه ها بود و فکرمیکرد.
محمد اومد سمت ما و گفت:
_بیاید چایی ای،میوه ای،چیزی بفرمایید.کم کم دیگه باید بریم.
سهیل بلند شد و رفت پیش محمد.
ضحی هم از بازی خسته شده بود و بدو رفت پیش باباش.منم دنبالشون رفتم.
محمد و مریم و ضحی یه طرف نشستن و باهم مشغول صحبت شدن.انگار که اصلا من و سهیل نبودیم.سهیل هم یه طرف نشسته بود.من موندم چکار کنم.
اینجوری که اینا نشستن من مجبور بودم نزدیکتر به سهیل بشینم.
داشتم فکر میکردم که محمد جوری که سهیل نفهمه با اشاره ابرو گفت اونجا بشین.با نگاه بهش گفتم
_نفهمیدم،یعنی نزدیک سهیل بشینم؟؟!!!
نگاهی به سهیل انداخت و با اشاره گفت:_آره.
به سهیل نگاه کردم،سرش پایین بود و با میوه ش بازی میکرد.با بیشتر ازیک متر #فاصله از سهیل نشستم.
وقتی متوجه نشستن من شد خودشو جمع کرد.
تعجب کردم.آخه شب خاستگاری همه ش سعی میکرد نزدیک من بشینه.خودشم از حرکتش تعجب کرده بود،آخه به تته پته افتاده بود.
محمد یه بشقاب میوه داد دستم و دوباره مشغول صحبت با مریم شد.
سهیل همونجوری که سرش پایین بود آروم گفت:
_شما این آرامش رو چطوری به دست آوردین؟
-این آرامش رو #خدا به من هدیه داده.خدا برای هرکاری که آدم بخواد انجام بده #روش_هایی گفته که اگه اونا رو انجام بدیم تأثیر زیادی توی زندگیمون داره،هم تو این دنیا تأثیر داره،هم اگه به #نیت اینکه چون خدا گفته انجام بدیم توی اون دنیا اثر داره.یکی از آثارش داشتن #آرامش توی زندگیه.وقتی توی زندگیت #هرکاری خدا بگه انجام میدی یعنی برات مهمه که خدا ویژه نگاهت کنه.وقتی خدا ویژه نگاهت میکنه دلت آروم میشه.
-آرامشی که با کوچکترین موجی ازبین میره؟
-آرامشی که با بزرگترین تلخی ها و سختی ها ازبین نمیره.
-یعنی سنگدل شدن؟
-نه.اصلا.اتفاقا همچین آدم هایی خیلی #مهربون هستن،اونقدر که حتی راضی نمیشن دانه ای از مورچه ای بگیرن یا خار تو دست کسی بره.
-متوجه نمیشم.
-مثلا امام حسین(ع)خیلی مهربونن. میدونید که با #دخترکوچولوش چطور رفتار میکرد،تحمل گریه های علی اصغرش سخت بود براش.شب عاشورا بوته های خارو از اطراف خیمه ها جمع میکرد که فرداش #خار تو پای بچه ها نره.اما همین امام حسین(ع) #بادشمن سرسختانه میجنگه. همین امام حسین(ع)هرچی به شهادت نزدیکتر میشه #آرامتر ونجواهاش #عاشقانه_تر میشه.چون خدا داره میبینه.آدم وقتی باور داره خدا نگاهش میکنه میگه خدایا هرچی توبگی،هرچی تو بخوای،من و هرچی که دارم فدای یه نگاه تو.نوکرتم که یه نگاه به من میکنی،منت سرمن میذاری به من نگاه میکنی،چه برسه به نعمت هایی که به من میدی.
باتمام وجودم و با تمام عشقم به خدا این حرفها رو به سهیل میگفتم؛
مثل امروز تو دانشگاه.اگه یه کم دیگه از عشق به خدا میگفتم از خوشحالی گریه م میگرفت.دیگه ادامه ندادم.
سهیل گفت:
_از کجا میدونید خدا الان،تو این لحظه، برای حالی که توش هستید چی گفته؟مثلا الان شما برای نشستن مشکل داشتید.ازکجا فهمیدید خدا برای این زاویه نشستن شما چی گفته؟
توی دلم گفتم ناقلا حواسش بوده.
بهش گفتم:
_اولش باید #مطالعه کنید.ببینید خدا برای کارهای مختلف چی گفته.قبلا گفتم،مثلا برای غذاخوردن،خوابیدن و چیزهای دیگه.بعد که خوب مطالعه کنید #اخلاق_خدا میاد دستتون.هرجا توی موقعیتی قرار گرفتید که درموردش مطالعه نکرده بودید،به #قلبتون توجه کنید،ببینید دلتون چی میگه.
-مثلا من دلم میگه به ازدواج با شما اصرار کنم.به حرف دلم گوش بدم؟
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم