فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️🎞 #استوری؛ 27 روز تا عیدالله الاکبر غدیر خم ✔️
حضرت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
اگر مردم بر دوستیِ
علیبنابیطالب علیهالسلام
اجتماع میکردند،
خداوند آتش را خلق نمیکرد.
🎙 علی افسری
⚠️شيعيان! نسبت به تبليغ غدير به قصد فرج كوتاهي نكنيم
••••
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی💗 قسمت160 رفتن شاه مرا دلگرم تر می کند. به پیمان فکر می کنم
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمانکابوس رویایی💗
قسمت161
پس از او من نیز به بند برمی گردم.
حرف های کیانوش در دلم رخنه می کند و مرا از آینده می ترساند.
نکند آمریکا انقلاب نوپا یمان را به بار نشسته سرنگون کند؟
او این قدرت را دارد!
دیگر زندان رنگ و بوی دیگری گرفته.
بند سیاسیها هر روز شاهد آزادی کسی است.
ما بین این ها از دست سمیرا هم خلاص می شوم.
بند خالی ترین روزهایش را سپری می کند.
سلول ها حداقل سه نفر ازشان کم شده.
وقت ناهار و شام هم کل میزها پر نمی شود.
سکوت بیش از همیشه به دل چنگ می زند.
به رو به رو خیره شده ام و ناگهان قاشق از دستم پرت می شود.
صدای به زمین خوردنش همهی نگاه ها را به من برمی گرداند.
آب دهانم را قورت داده و قاشقی دیگر میخواهم که آن را هم با اصرار می دهند.
هر چند علاقه ای به عدسی ندارم اما مجبورم بخورم.
روزهای زندان بدجور مرا عوض کرده.
علاوه بر گوشه نشینی گوشت تنم هم آب شده.
صورتم بیش از پیش استخوانی به نظر می رسد.
شب پاسبان ها با تشر خاموشی می زنند.
تا خیلی وقت بعد از خاموشی مدام در جایم غلت می زنم تا بالاخره خوابم می برد.
با سر و صدایی چشم باز می کنم.
ظاهراً صبح شده. یکی از هم سلولی هایم به نام مژگان برمی خیزد.
آهی می کشد و می گوید:" این همه آزاد شدن تکلیف ما چیه؟
مگه ما چیکار کردیم؟"
از او می پرسم چرا به زندان آمده. جواب می دهد:
_تابستون ۵۶ توی یکی از راهپیمایی ها بودم.
عکس آیت الله خمینی دستم بود.
بعد از راهپیمایی که خواستم برم خونه یه ماشین راهمو سد کرد.
خلاصه چی بگم... کمیته مشترک و با تموم درداش گذروندم و بعد محکوم شدم به ده سال حبس!
فقط بخاطر یه عکس و بیان نظرم در مورد اوضاع کشور. من که مثل خیلی ها خرابی به بار نیاوردم.
بعضی به اموال دولت آسیب می رسونن اما من کاری نکردم.
آهش دلم را می سوزاند.
نمیدانم چه بگویم. او از من همین سواب را می پرسد.
من هم می گویم برای آموزش وقتی از سوریه برمی گشتم یکی بهم مشکوک شده و گزارش داده.
وقتی میفهمد حبس ابد هستم ناراحت می شود اما دلداری ام می دهد که اوضاع اینطور نمی ماند.
قریب به دوهزار از زندان سیاسی آزاد شده اند و من نیز آزاد خواهم شد.
گر چه مژگان به اندازهی نرگس برایم عزیز نیست اما هم صحبتی با او مرا از لاک خودم بیرون می کشد.
با هم برای هواخوری به محوطه می رویم.
در حال قدم زدن هستیم و از هر دری در مورد خودمان و خانواده مان حرف می زنیم که از بلندگو های زندان صدا می آید.
_زندانیان توجه کنید! توجه کنید!
اسامی که خوانده می شود وسایل شان را جمع کنند و به سمت خروجی بند بروند.
کوثر اختری... مریم مولایی..و...
قبلا تا شروع به اسم خواندن می شد همگی از ترس قالب تهی می کردند.
به دلیل این که یا مورد مواخذه قرار می گرفتند و یا برای اعتراف به کمیته مشترک احضار می شدند اما اکنون همگی با شوق گوش تیز می کنند.
هر کس با شنیدن نامش غرق شادی می شود.
هر دم از طرفی هورا برمی خیزد.
گر چه تعدادی این زندنیان از سری های قبل کمتر است اما امید در دلها می تپد.
با شنیدن اسم مژگان برایش خوشحال می شوم.
او نیز از شادی در پوستش نمی گنجد.
هم را بغل می گیریم و به او تبریک می گویم.
صدایی از پشت سرم می آید:" رویا! رویا توللی!"
برمی گردم و زنی دوان دوان به طرفم می آیدبی مقدمه مرا در آغوشش می فشارد و شروع می کند به تبریک گفتن.
چشمانم گرد می شود و می گویم:
_مژگان آزاد شده چرا منو بغل می کنین؟
این زن را می شناسم. او نیز مثل من نرگس را خیلی دوست می داشت.
لبخند دندان نمایی می زند و با شوق می گوید:
_نه! اسم تو رو خوندن. آره... من اسمتو شنیدم.
کم کم دیگری از سویی به طرفم می آید.
لبخند ها حکایتی دارند.
من که چیزی نشنیده ام و گمان می کنم اشتباهی شده.
اما با گواهی اطرافیان کم کم به این یقین می رسم که اسم من نیز خوانده شده.
مژگان دوباره مرا بغل می گیرد و تبریک می گویم.
هنوز در بهت هستم. باورم نمی شود.
اسامی برای بار دوم که خوانده می شود نامم را بعد اسم مژگان می شنوم.
از ذوق در حال منفجر شدنم!
این بار کسانی که برای تبریک به پیشم آمده اند را بغل می کنم.
با اطرافیان به سلول می رویم.
من که وسیله ای با خود نیاورده ام. مژگان ساکش را می چیند.
در بند با کسانی که می شناسم شان خداحافظی می کنم.
گر چه زندان خاطرات تلخی به همراه داشت اما طعم آزادی روح را در زندان چشیده ام.
بغض در گلویم می لرزد و هنگام باز شدن در آخرین نگاه را به کسانی که دست تکان می دهند می اندازم.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت162
جلوی در صف کشیده شده برای تحویل وسایل.
هر کسی چند تکه ای که در ابتدا از او گرفته بودند را می گیرد.
یکی چادر، یکی روسری، یکی کیف و...
به من که می رسد لباس پاکستانی ام را به دستم می دهند.
با تعجب به لباس زل می زنم.
یعنی این را از کجا آورده اند؟ شک ندارم که پشت این آزادی نقل هایی نهفته اما دوست ندارم به کیانوش فکر کنم.
احساس می کنم دلسوزی اش از سر خوبیست.
اما خوبی از کسی می تراود که ذره ای خوب باشد او پلید و شیطان است!
نمیخواهم او را قضاوت کنم پس فکرش را هم نمی کنم.
دلسوزی هایش بی مورد است چون دل من را نمیتواند به چنگ آورد.
بیرون زندان خانواده هایی به انتظار ایستاده اند.
هر کس گوشه ای نشسته. آفتاب یک راست به مغز آدمی می تابد.
دستم را جلوی پیشانی قرار می دهم.
دست مژگان در دستم است که ناگهان در جمعیتی متراکم رها می شود.
وقتی از بین چشمانم منتظر عبور می کنم؛ مژگان را در بغل خانم قد کوتاهی می بینم.
کمرش خمیده و چادرش را روی صورتش کشیده است.
بهشان نزدیک نمی شوم و تنها از دور نگاه شان می کنم.
موج حسرت از دریای دلتنگی برمی خیزد و به دیواره های دل کوبیده می شود.
بی اختیار بغض می کنم و پیمان را در کنارم تجسم می کنم.
کاش می بود... کاش!
مژگان وقتی صورتش را برمی گرداند مرا می بیند.
چشمان از گریه به سرخی می زند.
لبخند می زند و دستم را می گیرد و به طرف همان خانم می برد.
بخاطر حجاب نامناسبم خجالت می کشم.
شال پاکستانی را جلو می کشم و موهای آشفته ام را داخلش فرو می برم.
آن زن مرا هم در اغوشش می فشارد.
_خوشحالم آزاد شدین.
چشم مادرتون روشن. احسنت به شماها!
با شنیدن کلمهی مادر قلبم آتش می گیرد.
سرم را پایین می اندازم و با لب گزیدن میخواهم اشکم جاری نشود.
مادر مژگان دسته گلی که احتمالاً برای دخترش گرفته است را به من می دهد.
خیلی خوشحال می شوم.
خوشحال می شوم که هنوز هم به چشم دیگران می آیم.
همین اتفاق کوچک امید زیادی به من می دهد.
مادرش تعریف می کند:
_از وقتی که خبر آزادی زندانیا رو دادن من یه پام اینجاست یه پام خونه.
چقدر اینجا نشستم و دعا دعا کردم در باز بشه و تو بیای بیرون.
خدایا شکرت!
عشق مادر و فرزندی میان شان فواره می زند. دلم چنین عشقی را می خواهد گر چه طعمش را به درستی نچشیده ام.
هر چه مژگان اصرار می کند با او بروم من قبول نمی کنم.
از طرفی اتوبوسی زندانیان را سوار می کند و می گویم با آن می روم.
با مژگان خداحافظی می کنم و به طرف اتوبوس می روم.
اتوبوس از زندانی زن و مرد پر شده و گوشه ای می ایستم.
وارد خیابان که می شویم بعضی ها را ابتدای خیابان پیاده و برخی دیگر را ۳۰۰ متر آن طرف تر پیاده می کنند.
از اتوبوس که پیاده می شوم آدرس نرگس را از توی جیبم بیرون می کشم.
بخاطر لباس های که پوشیده ام نگاه های زیادی حولم می چرخند.
کناری می ایستم و برای تاکسی دست تکان می دهم.
در کنار زنی می نشینم و ادرس را می خوانم.
به خیابان ها نگاه می کنم.
از تابستان بود که دیگر رنگ این کوچه و خیابان ها را ندیده بودم.
برگ های زرد خزان بر سنگ فرش پیاده رو ها جولان می دهد.
درختان در خوابی عمیق فرو رفته اند در حالی که ایران تازه در حال جوشش بیداری هاست.
نمیدانم چقدر می گذرد اما وقتی سر برمی گردانم زن بدجور نگاهم می کند.
انگار از نگاهم فکر کرده من ندید پدید هستم!
لب می چینم و سرم را پایین می اندازم.
تاکسی می ایستد و برای این که آن زن پیاده شود من پایین می روم و دوباره می نشینم.
چیزی تا رسیدن آدرس نمانده. در خیابان تاکسی می ایستد.
_چقدر میشه؟
در حالی که او قابلی ندارد می گوید من دست در جیب می کنم.
یکهو به سر می زنم و می گویم ای دل غافل! من که آه در بساط ندارم.
از استرس دست و پایم یخ می کند.
راننده مرا از توی آیینه نگاه می کند.
لبخندی مصنوعی می زنم و خودم را مشغول نشان می دهم.
وقتی ناامید می شوم دست از تقلا برمی دارم اما نمیدانم چطور بگویم پولی ندارم.
لب به دندان می گیرم و می گویم:
_بِ... ببخشید من نمیدونستم. اَ...الان که نگاه کردم دیدم پول ندارم.
اگه ممکنه همراه من بیاین. خونهی دوستم همین وراست بهتون پولتونو میدم.
راننده برمی گردد طرفم و می پرسد:
_تو زندانی سیاسی بودی؟
از تعجب دهانم باز می ماند.
سکوت می کنم که خودش می گوید:" این روزا خیلیا آزاد میشن و پولی تو جیب شون نیست.
ما توی این زمان باید یکی باشیم.
شما رنج زندان کشیدین و ما کاری نکردیم. اشکال نداره... برو به سلامت.
⭕️کپےبدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌎🌺🍂
🌺
❇️ تقویم نجومی
💠 پنجشنبه
🔺 ۱۰ خرداد/ جوزا ۱۴۰۳
🔺 ۲۱ ذی القعده ۱۴۴۵
🔺 ۳۰ می ۲۰۲۳
🌎🔭👀
🌓 امروز قمر در «برج حوت» است.
💠 روز مناسبی است برای:
نو پوشیدن
آغاز معالجه
امور آموزشی
سفارش دادن کالا
دیدار با رؤسا و بزرگان
مهمانی دادن
امور مربوط به حرز
🌎🔭👀
🚘 مسافرت
امکان حادثه دارد.
👶 زایمان
مناسب نیست.
👩❤️👨 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب پنجشنبه)
فرزند عالم گردد.
🔹 امروز (هنگام زوال ظهر)
فرزند عاقل، سیاستمدار و بزرگوار خواهد بود. شیطان نزدیک وی نشود و هیچگونه انحرافی ندارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
باعث دولت میشود.
🩸حجامت،فصد،زالوانداختن،خوندادن
باعث روشنی دل میشود.
💅 ناخن گرفتن
روز خیلی خوبیست.
موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕 بریدن پارچه
روز خوبیست.
شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب پنجشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیهٔ ۲۱ سوره مبارکه " انبیاء علیهم السلام" است.
﴿﷽ ام اتخذوا الهه من الارض﴾
اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت بر طرف میشود.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از طلوع فجر تا طلوع آفتاب
از ساعت ۱۲ تا عشاء آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز پنجشنبه
«لا اله الا الله الملک الحق المبین»
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۳۰۸ مرتبه «یا رزاق» موجب رزق فراوان میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️روز پنجشنبه متعلق است به:
💞 #امام_حسن_عسکری علیهالسلام
اعمال نیک و خیر خود را به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز پنجشنبه پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است...
🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ...
🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ...
🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ...
🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند
🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸
🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁
✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨
السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا
اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ
قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله
بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ
وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا
رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟
🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام)
اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید
بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
هدایت شده از حرم
👌دوستان و سروران گرامی!
شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم.
زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام:
http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/
زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام:
http://alkafeel.net/zyara/
توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
خانم ها و آقایان میدانند یکی از هنرهای آقا و خانم انتخاب اسم و صدا زدن زیبای همسر میباشد
ما برای شما پیشنهادات به روز و جذابی داریم
👇👇👇👇👇👇
اسم عاشقانه برای همسر (زن)
My soul: روح من
First love: عشق اول
My queen: ملکه من
Pretty lady: بانوی زیبا
Kitten: بچه گربه ناز
Hottie: جذاب
Juliet: اشاره به رومئو و ژولیت
Kissy face: چهره ای برای بوسیدن
Angel smile: لبخند فرشته
Baby: عزیزم
Darling: محبوبم، عزیزم
Dear: عزیزم
Hon’: مخفف هانی به معنای عسل
My Love: عشقم
Butterfly: پروانه
Cutie: جذاب
Mi Lady: بانوی من، اصطلاح عاشقانه فرانسوی که برای بانوان نجیب زاده استفاده می شود
My Angel: فرشته من
Pumpkin: کدو تنبل (خطاب به دختران زیبا و بازیگوش)
Smiley: لبخند بر لب
Sunshine: آفتاب
Wifey: همسر
Candy: آب نبات
Cinnamon: دارچین (گرم و جذاب)
Honeybun: لانه زنبور
Honey-pie: پای عسل
Sugar: قند و شکر پاره
Sweetie: مامانی
Sweetness: شیرینی
Angel: فرشته
Heartbeat: ضربان قلب
Mine: مال من
Princess: شاهزاده خانم
Amazing: شگفت انگیز
Angel Eyes: چشمان فرشته
Angel Face: صورت فرشته ای
Babe: عزیزم
Baby Face: چهره کودکانه
Beautiful: زیبا
Better Half: نیمه بهتر
Blossom: شکوفه
Wonder woman: زن شگفت انگیز
Beauty: زیبا
Browneyes: چشم قهوه ای
Bunny: خرگوش کوچولو
Charming: جذاب
Cuteness: ناز
Sleeping beauty: زیبای خفته
Petals: گلبرگ
Hot wifey: زن جذاب
My true love: عشق حقیقی من
My jewel: جواهر من
Pearl:مروارید
Lovely: دوست داشتنی
Rainbow: رنگین کمان
My life: زندگی من
اسم عاشقانه برای شوهر
Lover: عاشق
Tarzan: تارزان
Captain of Love: کاپیتان عشق
Prince: شاهزاده
Romeo: رومئو
My Only One: یکی یک د انه من
My Sunshine: آفتاب من
My Everything: همه چیز من
Mr. Handsome: آقای خوش تیپ
Beast: دیو (اشاره به دیو و دلبر)
Darling: عزیزم
Amore Mio: عشق من (ایتالیایی)
My Hero: قهرمان من
My Knight: شوالیه من
Hottie: جذاب
Heart Throb: ضربان قلب
Superman: سوپرمن
Mi Amor: عشق من (اسپانیایی)
My World: دنیای من
Alpha: آلفا
All Mine: کلا مال من
My True Love: عشق حقیقی من
Other Half: نیمه دیگر
Teddy Bear: خرس تدی
Mr. Perfect: آقای ایده آل
Wild Tiger: ببر وحشی
God’s Gift: هدیه خدا
Mr. Attractive: آقای جذاب
Sweetheart: عزیزم
My Dear: آقای عزیز
Diamond: الماس
My Rock: سنگ محکم من
My Sweet Boy: پسر شیرین من
Beloved: معشوق
Baby: عزیزم
Sparky: درخشان
Panda: پاندا
Mister Cutie: آقای جذاب
Cowboy: گاوچران
Funny Hunny: عسل خنده دار
My Heart: قلب من
Boss Man: مرد رئیس
Viking: وایکینگ
My Champion: قهرمان من
My Treasure: گنجینه من
My Master: ارباب من
My Lord: ارباب من
My Lion: شیر من
My King: پادشاه من
Sugar Daddy: بابای قندی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #فضائل_امیرالمؤمنین
۲۷ روز تا #غدیر
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «وَاللَّهُ لَو عَرَفَ النَّاسُ فَضْلَ هَذَا الْيَوْمِ بِحَقيقَتِهِ لصَافَحَتُهُمُ الملائِكَـةُ فِى كُلِّ يَوْمٍ عَشْرَ مَرَاتٍ وَمَا أَعْطَى اللَّهِ لَنْ عَرَفَهُ ما لا يحصى بعدَدٍ» به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعی روز غدیر را میشناختند، فرشتگان روزی ده بار با آنان مصافحه می کردند. بخششهای خدا به کسی که آن روز را شناخته، شمارش نمیشود.
(بحار الأنوار، ج۹۷، ص۳۵۸)
💥ببینید و انتشار دهید
🚩کانال حرم
🆔 @haram110
4_5931500717977114038.mp3
3.78M
#کلام_بزرگان
معنای رضا در کلام امام جواد علیه السّلام/
امام رضا علیه السّلام، کلیددار ظهورند!
استاد اوجی شیرازی؛
🔹 @haram110
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لایو حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها👆🏻
#حضرت_معصومه #حرم #شهرمقدس_قم #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها #حضرت_فاطمه_معصومه #شهر_مقدس_قم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها #اخت_الرضا #معصومه