eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 چهارشنبه 🔸 ۲۳ آبان/ عقرب ۱۴۰۳ 🔸 ۱۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ 🔸 ۱۳ نوامبر ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 🌓 امروز قمر در «حمل» است. 💠 مناسب برای امور زیر است: امور تجاری قرض و وام مناظره و گفتگو صید و شکار امور عمرانی دیدار با مسئولین شروع کسب و‌ کار ختنه نوزاد آغاز معالجه ارسال کالا امور مربوط به حرز 👶 زایمان نوزاد مبارک و روزی‌دار باشد. 🚘 مسافرت مکروه است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب چهارشنبه) کراهت دارد. 🌎🔭👀 🩸 حجامت، خون‌دادن و فصد موجب مشکلات مغزی می‌شود. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث غم می‌شود. ✂️ ناخن گرفتن خوب نیست، موجب بدخلقی می‌گردد. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسبی است. کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان‌شاءالله 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۱۱ سوره مبارکه « هود علیه‌السلام» است. ﴿﷽ الا الذین صبروا و عملوا الصالحات﴾ کاری برای خواب بیننده پیش آید که در نظر مردم سخت باشد و‌لی اگر صبر کند، موجب نیکنامی و آرامش ایام عمرش می‌گردد. ان شاءالله مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز چهارشنبه «یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین می‌گردد. ☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به: 💞 امام‌کاظم‌ علیه‌السلام 💞 امام‌رضا علیه‌السلام 💞 امام‌جواد علیه‌السلام 💞 امام‌هادی علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز چهارشنبه پایان می‌یابد. 💞 سلامتی و تعجیل در فرج علیه‌السلام صلوات «اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» 🌺 🌎🌺🍃
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۶ وارد سالن پذ
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۷ مادر، صدایش را آرامتر کرد. _من این مهمونی برا شناخت بیشتر برات ترتیب دادم.از فردا پس فردا که ارشد قبول بشی دیگه نمیبینمت.لااقل خیالم از زن گرفتنت راحت میشه. یوسف_ عجب...! پس برا زن گرفتن من این کارا رو میکنین.!؟نکنین مادر من.! بدبخت کردن من که مهمونی نمیخاد. فخری خانم خندید. _مادر فدای خنده هات.این حرفا چیه. بدبختی کدومه.یه دختر برات انتخاب کردم پنجه آفتاب. همونی که دوست داری.میدونم خوشت میاد. با مادر از پله ها پایین رفتند.. _جدی مامان..! نکنه دختر مهتاب تو آسمونه. پس گردنی مادر به او زد. _من دارم جدی حرف میزنم.حالا یه نگاهی کن ببین خوشت میاد خبرم کن! به پذیرایی رسیده بودند.دست به سینه ایستاد. _اول شما بگو کی هست حالا تا ببینم.! مادر باخنده گفت _اوناهاش ببین خانواده شون کنار بابات نشسته. نیم نگاهی کرد. _این که مهساست.واقعا که مامان.خب بگو مهسا.چرا میگی نگاه کنم! _وا مادر من! تو میخای زن بگیری!! نباید یه نگاه کنی ببینی خوشت میاد یا نه!!؟درضمن، مهسا همونیه که دوست داری اول که میشناسیمش،آقای سخایی، پدرش، مرد خوبیه.تازه..!چادری هم که هس.! دیگه چی میخای!؟بخاطر تو نرفته انگلیس.! _نه دیگه اینجا رو بد گفتین. چادری باشه ! مادرش فقط حرص میخورد.. نمیدانست چطور باید دل پسرش را راضی کند.! قبلا هرچه میکرد تا سمیرا را بتواند برایش انتخاب کند راضی نبود.و حالا با اینکه مهسا، چادری شده بود اما، باز هم فرقی نکرده بود.! فخری خانم با ناراحتی رویش را برگرداند. و بسمت مهمانها رفت. نقشه های مادرش را نقش بر آب کرده بود. بسمت اکیپ پسرها میرفت، که مریم خانم زن عموسهراب او را صدا کرد. _خوب شد یوسف اومدی. کجایی تو آخه؟؟!! بیا اینجا ببینم! مریم خانم، سعی میکرد مدام دستش را بگیرد....!اما آنها را میشناخت. سعی میکرد لبخندش را حفظ کند.سریع دستش را در جیبش کرد. _بفرمایید زن عمو مریم خانم_بیا پیش ما، کارت دارم بسمت عموسهراب رفت. دست داد. عمو سرش را کنار گوش یوسف برد. _تا کی میخای خودتو بچپونی تو اتاقت. اصلا تو مهمونی نیستی هااا !! یه نگاه به یاشار کن یاد بگیر ازش خوب بلده چجوری معاشرت کنه! کی میخای یه سر و سامونی به زندگیت؟؟!! ٢٨سالته عمو بچه که نیستی! عمو بااخم صاف ایستاد. خوب مزه کنایه هایشان را میدانست... سعی میکرد ، جواب دهد. _نه بابا.! این چه حرفیه عمو. هنوز خیلی مونده تا بدبختی من. دلتون میاد اخه اخم های عمو باز نشد... یوسف هم سکوت کرد. دلش کمی میخواست. پدرش بی تفاوت تر از آن بود که خواهان همصحبتی با او شود. یاشار هم بود و دوستانش حمید هم سرگرم هم صحبتی با مهرداد بود. علی هم تماس گرفته بود که عذرخواهی کند بابت نیامدنش.حیف شد علی نیست. وگرنه میتوانست با او، در این مهمانی خوش باشد. کسی جز عمومحمد نمیشناخت که آشنا با روحیاتش باشد. از جمع عموسهراب جدا شد و خودش را به عمومحمد رساند... عمومحمد او را گرم درآغوش پدرانه اش فشرد.انقدر گرم حرف بودند که متوجه نشد همه بسمت مهمانخانه میروند. برای صرف شام. سالن مهمانخانه، از سه میز ناهارخوری ١٢ نفره تشکیل شده بود...میز اول را که حمید،مهرداد، یاشار و دوستانش نشستند. میز دوم و سوم را کنار هم گذاشتند تا بقیه باهم و خانوادگی شام را صرف کنند. باعمو محمد بسمت میز خانوادگی رفت. که ناگهان حمید باصدای بلندی گفت: _کجاا میری یوسف؟؟ بابا بیا اینجا، اینجا جمع مجرداست.... بیخود دلتو خوش نکن کسی بهت زن نمیده! همه خندیدند... فخری خانم از آن سوی میز بلند گفت: _وا مادر این چه حرفیه، مگه بچم چشه! ؟ خاله شهین_اتفاقا یوسف حمید خان حمید رو به یوسف کرد _بیا یه چی من گفتم باز این مامان و خاله ات طرف تو رو گرفتن مریم خانم_ دروغ که نمیگن حمید با ناله گفت _ای خدا... منم زن میخاااام.حامی کمپین حمایت از مجردای جمع از لحن جمله حمید... خنده به لبان همه آمده بود. باخنده و شوخی های حمید، شام صرف شد. ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۸ بعد از صرف شام،... مهمانها عزم رفتن کردند.خانواده عمو محمد، زودتر از بقیه خداحافظی کردند. و بعد خانواده عمو سهراب.آقای سخایی هم کم کم از همه خداحافظی میکرد، که مهسا جلو آمد.. سعی میکرد آنچه است رفتار کند.باید را امشب رها میکرد، شاید میخورد. را به کار بست تا صدایش نلرزد. صاف و محکم باید میبود. اما ناخودآگاه عشوه هایش در لحنش پیدا میشد. با دستانش چادرش را گرفت. و آرام گفت: _سلام اقایوسف خوبییین.! میخاستم ببینم شما تو کتابخونه تون کتاب کمک درسی هم دااارین؟ برای تست زدن کنکور میخوام البته بیشتر تخصصی باشه بهتره. یوسف نگاهش را رساند. _والا نه ندارم.بیشتر کتابهام غیر درسی هستن و البته مقطع ارشد. یوسف خواست برود.اما با سوال مهسا مجبور به ایستادن شد. _میتووونم خودم یه نگاهی ب کتابخونه تون بندازممم؟! پوزخند محوی زد و گفت: _نه.! مهسا خیلی جا خورد... و توقع این پاسخ را نداشت. فکر میکرد، که بر سر دارد میتواند، او را به چنگ آورد، اما مثل همیشه، اشتباه میکرد..! با طلاق گرفتن پدر و مادرش، مادرش انگلیس مانده بود و پدرش ایران، نیمی از سال را انگلیس بود و نیمی را نزد پدر سپری میکرد.بخاطر یوسف نبود، اصلا ایران نمیماند، و برای همیشه نزد مادرش برمیگشت. عصبی، با حالت قهر، بدون خداحافظی، رفت. هنوزبه حیاط نرسیده بود از عصبانیت و حرص چادرش را از سرش ..! همه رفته بودند... به جز خانواده خاله شهین. یاشار که تاحالا حسابی خوش گذرانده بود شاد بود و سرحال.ناگهان به سمت فخری خانم رفت. _به خاله گفتی؟ +نه مادر وقت نشد.!!حالا میگم نگران نباش. مادر که فرصت را غنیمت شمرد، رو به خواهرش باصدای بلندی گفت: _شهین جون راستش این آقا پسر ما، گلوش پیش سمیراجون، گیر کرده گفتم ما که باهم غریبه نیستیم،اگه شما راضی هسین، این دوتا جوون برن تو حیاط، باهم حرف بزنن.اخه حرف یه عمر زندگیه دیگه. خاله شهین که منتظر این جمله بود.گل از گلش شکفت و حتی بدون کسب اجازه ای از اکبر اقا،سریع گفت: _اختیار داری فخری جون،یوسف که مثل پسر خودم میمونه، با حمید برام فرقی نداره! سمیرا پشت چشمی نازک کرد.. و روی مبل نشست.خسته شده بود از اینهمه که خودش را به یوسف میکرد و او بیشتر میشد!! تعجب اور نبود برای هیچکس.. همه به این روش ازدواج عادت کرده بودند. که دختر و پسر خود ببرند و بدوزند و دست اخر پدر و مادرها قدم پیش بگذارند.آنهم محض خالی نبودن عریضه!! اینطور ازدواج کردن شاید برای برخی، بد نباشد اما برای یوسف که ازدواج را قبول داشت اصلا خوشایند نبود. هنوز این جمله از دهن خاله شهین بیرون نیامده بود که اکبرآقا گفت: _شهین خانم منظور خواهرتون یاشار هست نه یوسف با این حرف، همه گرچه بظاهر خندیدند. اما کنف شدن خاله را در مقابل همه براحتی میشود حس کرد.اما شهین خانم از موضع خود عقب نرفت. _بازم فرقی نداره. یاشار هم مثل پسرمه. من که باهاش خیلی راحتم. یاشار از اون طرف مجلس بلندشد بسمت سمیرا رفت و گفت: _ما کوچیک شماییم خاله خانم. اگه بزرگتر ها اجازه بدن چند کلامی با عروسمون حرف بزنیم. بزرگتر...!عروس!!؟.... چه واژه های غریبی!! این اسمها از نظرش عزیز بودند.. داشتند.بعد از اینکه همه حرفها را گفتند، دیگر چه نیازی به بزرگترها داشت؟! حرمت نداشتند؟!..! پدرش کوروش خان، راضی و خشنود روی مبل میزبان، با اقتدار نشسته بود. اکبرآقا هم که گویا راضی از وصلت بود. با لبخند مبل کنار کوروش خان را انتخاب کرده و نشست. سمیرا که منتظر این حرف از دهان یاشار بود، باذوق گفت: _من که مشکلی ندارم، بریم عزیزم یوسف برای ، چند دقیقه‌ای روی مبلی نزدیک پدرش، نشست.مادرش و خاله شهین گرم حرف زدن بودند. پدرش آرام رو به یوسف کرد و گفت: _برنامه ت چیه؟! میخای چکار کنی؟! میبینی که یاشار راهش رو انتخاب کرد. میره سر خونه زندگیش!!.. ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
حرم
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔎 #مهاجمین به خانه وحی ! 8⃣  #سلمة_بن_اسلم زنازاده ⚫️ و ذهب عمر
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔎 به خانه وحی ! 9⃣ زنازاده ⚫️ وأما علي والعباس بن عبد المطلب ومن معهما من بني هاشم فانصرفوا إلى رحالهم ومعهم الزبير بن العوام، فذهب إليهم عمر في عصابة فيهم أسيد بن حضير وسلمة بن أسلم، فقالوا: انطلقوا فبايعو أبا بكر، فأبوا، فخرج الزبير بن العوام رضي الله عنه بالسيف، فقال عمر رضي الله عنه: عليكم بالرجل فخذوه فوثب عليه سلمة بن أسلم، فأخذ السيف من يده، فضرب به الجدار. 🍂 و اما علي (علیه‌الیلام) و عباس بن عبدالمطلب و زبیر و دیگر کسانی که همراه آنها بودند  به خانه برگشتند و نکردند، پس عمر«بن‌زنا» به همراه جماعتی که و سلمة بن اسلم از جمله آنها بودند نزد آنها رفتند و گفتند بیایید و با ابوبکر«زندیق» بیعت کنید، آنها ممانعت کردند سپس زبیر با شمشیر به سمت آنها یورش برد که عمر«بن‌زنا» گفت به حساب او برسید، سلمة بن اسلم شمشیر را از زبیر گرفت  به دیوار زد و آن را شکست. 📚 الإمامة والسياسة - تاريخ الخلفاء، ابن قتيبة، ج1، ص28 ⚠️ زبیر به همراه ( حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام) خانه( حضرت فاطمه سلام الله علیها) بازگشتند: ▫️حينَ تُوُفِّيَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَنَّ 👈علِيًّا وَالزُّبَيْرَ، وَمَنْ كَانَ مَعَهُمَا، تَخَلَّفُوا فِي بَيْتِ فَاطِمَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا 👉 بنْتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. ▪️پس از این که خداوند، پیامبرش (صلی الله علیه وآله) را به سوی خود فرا خواند، از گزارش هایی که به ما رسید یکی این بود که علی (علیه السلام) و زیبر و همراهانشان از ما بریده اند و در مقام مخالفت با ما، در خانه فاطمه (علیهاالسلام) گرد آمدند. 📚 تاريخ الطبري، ج3، ص205؛ مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص451، ط موسسه الرساله ⚫️ قال أبو بكر أحمد بن عبد العزيز و أخبرنا أبو زيد عمر بن شبة قال حدثنا إبراهيم بن المنذر عن ابن وهب عن ابن لهيعة عن أبي الأسود قال غضب رجال من المهاجرين في بيعة أبي بكر بغير مشورة و غضب علي (علیه السلام) و الزبير فدخلا بيت فاطمة (سلام الله علیها) معهما السلاح فجاء عمر في عصابة منهم أسيد بن حضير و سلمة بن سلامة بن وقش و هما من بني عبد الأشهل فصاحت فاطمة (علیهاالسلام) و ناشدتهم الله فأخذوا سيفي 1علي و الزبير فضربوا بهما الجدار حتى كسروهما ثم أخرجهما عمر يسوقهما حتى بايعا 🍂 ابی الاسود گفت مردانی از مهاجرین، ابوبکر«زندیق» را نپذیرفتند. همچنین علی (علیه السلام)و زبیر نیز نپذیرفتند و وارد خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) شدند در حالی که مسلح بودند، پس عمر همراه گروهی که و سلمه بن سلامه که از قبیله عبدالاشهل بودند به خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آمدند. ایشان فریاد زد و آنها را بخدا قسم داد، پس شمشیر علی (علیه‌السلام) و زبیر را گرفتند و به دیوار زدند و شکستند پس عمر آنها را کشان کشان برای بیعت برد. 📚 شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج2، ص50 http://bit.ly/2FJPar4 پ.ن :: اُسَید بن حُضَیر زنازاده ، فامیل مادری ابوبکر زندیق و به نقلی پسرخاله او بود؛ طبق شواهد تاریخی او از طرح ترور حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله در عقبه خبر داشت!!! رئیس قبیله اوس بود و جزء ۳۴ امضاء کننده صحیفه ملعونه دوم ؛ محرم سِر ابوبکر زندیق بود تا آنجا که برخی مسائل را که ابوبکر زندیق صلاح نمی‌دانست با عمر بن زنا مطرح کند ، با او در میان می‌گذاشت!! و جزء اولین نفراتی بود که در سقیفه بنی ساعده با ابوبکر زندیق بیعت نمود! 🔴ظهور - ان شاء الله  - خیلی نزدیک است🔴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم                    یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر              ولــــــی الله است..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر مجلس تبری حضرت زهرا پسند باشه! : امروز در جمع اساتید حاج آقا حسینی موحد قمی فرمودند: پدر ما هر ساله نهم ربیع در منزلمان جشن عیدالزهرا می‌گرفتند و این مجلس، سابقه ۸۰ ساله داشت و فقط هم منبری‌های قم را دعوت می‌کردند از قبیل آقای یثربی و آل طاها و . . . حتی دایی‌های ما اجازه شرکت نداشتند. حتی افرادی مثل آقای بروجردی و سیدموسی صدر هم در آن شرکت کرده بودند همسایه‌ای داشتیم به نام آقای گلاب که پدرم می‌گفت: سابقه همسایگی ما و پدران و اجدادمان بیش از سیصد سال است. یک سال ( سال ۶۰ یا ۶۱ ) اوائل ربیع، پسر این همسایه شهید شد و نهم ربیع روز هفتم او می‌شد. پدرم گفت من خجالت می‌کشم که روز نهم منزل ما جشن باشد و منزل همسایه عزا، امسال عیدالزهرا نمی‌گیریم دو سه روز مانده به نهم مادر شهید می‌آید منزل ما و به مادرم می گوید: چرا مشغول فراهم کردن مقدمات جشن امسال نیستید؟ مادرم می‌گوید: حاج آقا امسال مجلس نمی‌گیرند! مادر شهید می‌گوید: دیشب حضرت زهرا را در خواب دیدم بازوی کبودشان را به من نشان دادند و فرمودند: ببین عُمَر با من چه کرده؟ آن وقت حسینی موحد امسال نمی‌خواهد جشن بگیرد، برو به ایشان بگو مجلس را بگیرند! مادرم می‌گوید: آخه شما عزادار هستید‌ مادر شهید می‌گوید: شما که نمی‌خواهید جشن شخصی بگیرید که با عزای ما منافات داشته باشد. جشن برائت است که همه ما در آن شریکیم مادرم که قضیه را برای پدرم نقل کرد، پدرم خیلی گریه کرد و فوراً رفته بود پیش آقای گلپایگانی و قضیه را برای ایشان نقل کرده بود و آقای گلپایگانی هم خیلی گریه کرده و پول خوبی دادند و فرمودند: این پول را صرف در مجلس کن! و فرمودند: من به مصرف این پول در مجلس شما راغب‌ترم، تا مصرف آن در مجلس روضه، و سال‌ها بانیِ مالیِ مجلس ما آقای گلپایگانی بودند. پرسیدم: بعد از فوت پدر هم مجلس ادامه دارد؟ فرمودند: بله هر سال ظهر نهم ربیع! به نقل از کانال احمد یاسر وافی
4_5773883638781314538.mp3
6.37M
✅این آوا نیمه شب ها در حرم امیرالمومنین علیه السلام طنین انداز است مناجات الخائفین با صدای شیخ شبر
چرا شیعیان نباید وقت ظهور را بدانند؟ مفضّل‌ بن‌ عمر گوید: از مولایم امام صادق علیه‌ السلام پرسیدم: آیا مأموریت حضرت مهدی سلام الله علیه وقت معیّنی دارد که باید مردم بدانند کی خواهد بود؟ حضرت فرمودند: حاشا که خداوند وقت ظهور او را طوری معیّن کند که شیعیان ما آن را بدانند. ...فَقَالَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ يَعْلَمُهُ شِيعَتُنَا. 📗بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱ ✅ علی بن یقطین از شیعیان خاص امام کاظم سلام الله علیه ، به پدرش که از اهل سنّت و مدافع حکومت بنی عباس بود گفت: اگر به ما می‌گفتند که مثلاً چند صد سال دیگر باید منتظر ظهور بمانید شیعه مأیوس می‌شد و حتماً دلها قسی مى‏‌شد و بيشتر مردم مسلّماً از ايمان به‏ اسلام (از تشیع به سُنّی‌گری) بر مى‏‌گشتند؛ پس پیوسته گفتند فرج نزدیک است تا دلها ناامید نشود. نزدیک شمردن ظهور، دروغ نیست؛ زیرا هر چیزی که رخ دادنش در آینده قطعی باشد نزدیک شمرده می‌شود؛ همچنانکه خدای متعال بارها در قرآن رخداد قیامت را نزدیک شمرده‌، و این نزدیک شمردن، مصلحت بزرگی برای شیعه داشته که از حکمت ائمه علیهم السلام نشأت گرفته است. کل ما هو آت قریب هرآنچه آمدنیست نزدیک است (بحارالانوارج ۷۸ص۲۱)
🟡 قبل از خواب با این ذکر، خود را از شر شیاطین جنی و انسی حفظ کنید ... حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍعَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ عِنْدَ مَنَامِهِ- آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ کَفَرْتُ بِالطَّاغُوتِ اللَّهُمَّ احْفَظْنِی فِی مَنَامِی وَ فِی یَقَظَتِی. 🟠 یحیی بن ابوعلاء روایت کرده که امام صادق علیه السّلام در هنگام خواب می‌فرمود: بخدای تعالی ایمان آوردم، به طاغوت کفر ورزیدم. خدایا مرا در خواب و بیداری‌ام نگاه دار. 📚الکافي، ط_الاسلامیه، ج٢ ص ۵٣۵
💫🌺🍃 🌺 ❇️ تعویذ روز چهارشنبهچون کسی خواهد در روز چهارشنبه امورات بر وفق مراد او باشد و گره‌ها و گرفتاری‌ها از او رفع گردد، تعویذ امروز را بخواند. ان‌شاءالله امور بر او آسان و گشایش در کار او پدید آید: ﷽ أُعِیذُ نَفْسِی بِالله الاحَدِ الصَّمَدِ مِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِی الْعُقَدِ وَ مِنْ شَرِّ ابْنِ فترة [أَبِی قِتْرَةٍ] وَ مَا وَلَدَ أَسْتَعِیذُ بِاللَّهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الْأَعْلَی مِنْ شَرِّ مَا رَأَتْ عَیْنِی وَ مَا لَمْ تَرَهُ أَسْتَعِیذُ بِاللَّهِ الْوَاحِدِ الْفَرْدِ الْکَبِیرِ الْأَعْلَی مِنْ شَرِّ مَنْ أَرَادَنِی بِأَمْرٍ عَسِیرٍ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِی فِی جِوَارِکَ وَ حِصْنِکَ الْحَصِینِ الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْقَهَّارِ السَّلَامِ الْمُؤْمِنِ الْمُهَیْمِنِ الْغَفَّارِ عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْکَبِیرِ الْمُتَعَالِ هُوَ اللَّهُ هُوَ اللَّهُ هُوَ اللَّهُ لَاشَرِیکَ لَهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی‌اللَّهُ‌عَلَیْهِ‌وَآلِهِ‌ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً دَائِما 📚 صحیفه امام جواد علیه‌السلام 🌺 💫🌺🍃
💫🌺🍃 🌺 ❇️ دعای روز چهارشنبه ﷽ الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى جَعَلَ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً، وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً لَكَ الْحَمْدُ أَنْ بَعَثْتَنِى مِنْ مَرْقَدِى وَ لَوْ شِئْتَ جَعَلْتَهُ سَرْمَداً، حَمْداً دائِماً لَايَنْقِطعُ أَبَداً، وَ لَا يُحْصِى لَهُ الْخَلائِقُ عَدَداً اللّٰهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ أَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّيْتَ، وَ قَدَّرْتَ وَ قَضَيْتَ، وَ أَمَتَّ وَ أَحْيَيْتَ، وَ أَمْرَضْتَ وَ شَفَيْتَ، وَ عافَيْتَ وَ أَبْلَيْتَ، وَ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَيْتَ، وَ عَلَى الْمُلْكِ احْتَوَيْتَ؛ أَدْعُوكَ دُعَاءَ مَنْ ضَعُفَتْ وَسِيلَتُهُ، وَ انْقَطَعَتْ حِيلَتُهُ، وَ اقْتَرَبَ أَجَلُهُ وَ تَدَانَىٰ فِى الدُّنْيَا أَمَلُهُ و اشْتَدَّتْ إِلَىٰ رَحْمَتِكَ فاقَتُهُ وَ عَظُمَتْ لِتَفْرِيطِهِ حَسْرَتُهُ وَ كَثُرَتْ زَلَّتُهُ وَ‌ عَثْرَتُهُ، وَ خَلُصَتْ لِوَجْهِكَ تَوْبَتُهُ، فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ عَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَ ارْزُقْنِى شَفاعَةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَ لَا تَحْرِمْنِى صُحْبَتَهُ، إِنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ. اللّٰهُمَّ اقْضِ لِى فِى الْأَرْبَعاءِ أَرْبَعاً: اجْعَلْ قُوَّتِى فِى طَاعَتِكَ، وَ نَشَاطِى فِى عِبَادَتِكَ، وَ رَغْبَتِى فِى ثَوَابِكَ، وَ زُهْدِى فِيَما يُوجِبُ لِى أَلِيمَ عِقَابِكَ، إِنَّكَ لَطِيفٌ لِمَا تَشَاءُ. ✍ به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی‌اش همیشگی است، ستایش خدا را که شب را پوشش و خواب را مایه آرامش و روز را زمینه تکاپو قرار داده، ستایش فقط شایسته توست که مرا از خوابگاهم برانگیختی و اگر می‌خواستی خوابم را جاودان می‌ساختی، ستایش دائم که هرگز پایان نیابد و سپاس بیکران ‌که آفریدگان از شمارش آن ناتوان‌اند، خدایا! ستایش تنها شایسته توست که آفریدی و سامان دادی و اندازه مقرر نمودی و فرمان دادی و میراندی و زنده کردی و بیمار نمودی و درمان کردی و بهبودی عنایت فرمودی و فرسوده ساختی و بر عرشِ هستی استیلا یافتی و بر فرمانروایی جهان چیره گشتی؛ تو را می‌خوانم همچون کسی که وسیله‌اش ناکارا گشته و رشته‌ی چاره‌اش گسسته و مرگش نزدیک شده و آرزویش در دنیا کاستی یافته و سخت بر رحمت تو نیازمند گشته و حیرتش بر اثر کوتاهی فزونی یافته و لغزش و افتادنش فزونی یافته و بازگشتش به‌سوی تو خالص شده است، پس بر محمّد خاتم پیامبران و بر خاندان پاکیزه و پاک‌نهاد او درود فرست و شفاعت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش باد) را روزی‌ام فرما و از هم‌نشینی با او محرومم مساز، همانا تویی مهربان‌ترین مهربانان، خدایا! در چهارشنبه چهار حاجت مرا روا ساز: نیرویم را در طاعت خود و نشاطم را در بندگی خویش و رغبتم را در پاداشت و بی‌رغبتی‌ام را در آنچه موجب عذاب دردناک توست قرار ده، همانا تو به هر که بخواهی مهربانی 🌺 💫🌺🍃
💫🌺🍃 🌺 ❇️ زیارت حضرت ❣امام کاظم عليه‌السلام ❣امام رضا عليه‌السلام ❣امام محمد تقی عليه‌السلام ❣امام علی النقی عليه‌السلام 💠 در روز چهارشنبه ﷽ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا حُجَجَ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكُمْ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي‏ لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِينَ وَ جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاكُمُ الْيَقِينُ‏ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِين وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ‏ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى‏ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍ‏ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَكُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ جَهْرِكُمْ مُتَضَيِّفٌ بِكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا وَ هُوَ يَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ‏ فَأَضِيفُونِي وَ أَجِيرُونِي بِآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطاهرین 🌺 💫🌺🍃
💫🌺🍃 🌺 ❇️ دعای حضرت زهرا سلام الله علیها 💠 در روز چهارشنبه اََللّهُمَّ احْرُسْنا بِعَیْنِکَ الَّتی لا تَنامُ، وَ رُکْنِکَ الَّذی لا یُرامُ وَ بِأَسْمائِکَ الْعِظامِ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْفَظْ عَلَیْنا مالَوْ حَفِظَهُ غَیْرُکَ ضاعَ، وَ اسْتُرْ عَلَیْنا ما لَوْ سَتَرهُ غَیْرُکَ شاعَ وَ اجْعَلْ کُلَّ ذلِکَ لَنا مِطْواعَاً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ، قَرِیبٌ مُجیبٌ پروردگارا بحق اسماء با عظمتت، ما را حفاظت کن با دیده ای که به خواب نمی رود و با آن تکیه گاه مطمئنی که از کسی چیزی نمی طلبد و بر محمد و خاندان او درود فرست، و ما را تحت حمایت خاص خویش قرار ده چرا که مراقبت دیگران از ما، از بین رفتنی است، و عیوب ما را بپوشان که اگر کسی به جز تو آن را پنهان سازد، فاش می گردد، و ما را مطیع تمامی اوامر خویش قرار ده چرا که تو دعاهای ما را می شنوی و از همه کس به ما نزدیکتری و آنها را اجابت می کنی. 📚 بحارالانوار، ج۸۷، ص۳۳۸ 🌺 💫🌺🍃
💫🌺🍃 🌺 ❇️ در بعضی از کتب معتبر روایت شده هر کس در بامداد «سه مرتبه» و در پایان روز «سه مرتبه» این صلوات را بخواند: 🔹 گناهانش آمرزیده می‌شود 🔸 شادی او دوام می‌یابد 🔹 دعایش به اجابت می‌رسد 🔸 روزی‌اش گسترده می‌شود 🔹 بر دشمنش یاری می‌گردد 🔸 در بهشت از هم‌نشینان حضرت محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باشد. اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِي الْأَوَّلِينَ وَ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِي الْآخِرِينَ وَ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِي الْمَلاَ الْأَعْلَىٰ وَ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِي الْمُرْسَلِينَ اللّٰهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً الْوَسِيلَةَ وَ الشَّرَفَ وَ الْفَضِيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الْكَبِيرَةَ اللّٰهُمَّ إِنِّي آمَنْتُ بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَ لَمْ أَرَهُ فَلا تَحْرِمْنِي يَوْمَ الْقِيامَةِ رُؤْيَتَهُ وَ ارْزُقْنِي صُحْبَتَهُ، وَ تَوَفَّنِي عَلَىٰ مِلَّتِهِ، وَ اسْقِنِي مِنْ حَوْضِهِ مَشْرَباً رَوِيّاً سَائِغاً هَنِيئاً لَاأَظْمَأُ بَعْدَهُ أَبَداً إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ اللّٰهُمَّ كَمَا آمَنْتُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى‌اللّٰهُ‌عَلَيْهِ‌وَآلِهِ وَ لَمْ أَرَهُ فَأَرِنِي فِي الْجِنانِ وَجْهَهُ اللّٰهُمَّ بَلِّغْ رُوحَ مُحَمَّدٍ عَنِّي تَحِيَّةً كَثِيرَةً وَسَلاماً. خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست در پیشینیان و بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست در آیندگان و بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست در انجمن برتر و بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست در فرستادگان. خدایا وسیله و شرف و فضیلت و درجه بزرگ را به محمّد عطا کن. خدایا به محمّد و خاندانش ایمان آوردم درحالی‌که او را ندیدم، پس مرا در قیامت از دیدارش محروم مکن و هم‌نشینی با او را نصیبم فرما و مرا بر آیینش بمیران و مرا از حوضش بنوشان، نوشیدنی کامل، سیراب کننده، روان، گوارا که پس از آن هرگز تشنه نشوم، تو بر هر کاری توانایی خدایا چنان‌که به محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) ایمان آوردم درحالی که او را ندیدم، پس به من بنمایان در بهشت چهره‌اش را، خدایا روح محمّد را از جانب من تحیت بسیار و سلام فراوان برسان 🌺 💫🌺🍃
💫🌺🍃 🌺 ❇️ نماز روز چهارشنبه 💚 پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: ✍ در روز چهارشنبه، دو رکعت نماز کنید در هر رکعت، بعد از حمد، سوره های: ✨ کافرون، توحید، فلق و ناس ✨ را یک بار بخوانید. 👌 هر کس این نماز را بخواند، خدواند مهربان در بهشت به او قصری فراختر از دنیا بخشد 👌 و هفتاد هزار فرشته در روز رستاخیز برای او آمرزش خواهند. ان‌شاءالله 📚 معراج المؤمن 💚 امام حسن عسکرى عليه‌السّلام: ✍ هر كس روز چهارشنبه چهار ركعت نماز (دوتا دو رکعتی) بجاى آورد، و در هر ركعت پس از سوره حمد: یک مرتبه توحید و قدر بخواند، 👌 خدا توبه او را از هر گناهی که باشد، می‌پذیرد 👌 و حوریه‌ای در بهشت به همسری او در می‌آورد. 📚 مفاتیح الجنان 🌺 💫🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️نماز روز چهارشنبه توسل به امام جواد(علیه السلام): دو رکعت بلافاصله بعد از نماز عصر توسل به امام جواد مثل نماز صبح و بعد از سلام ۱۴۶ مرتبه«ماشاالله لا حول و لا قوه الا بالله»و بعد حاجت میخواهید. 🆔️ @haram110
♥️🍃 صداقت فقط یک انتخاب اخلاقی نیست. صداقت یک انتخاب سالم برای سلامت روانی است. دروغ نگفتن به مدت ۱۰ هفته باعث افزایش اعتماد و حس پیوند در روابط و در نتیجه افزایش سلامت روانی میشه. مهم ترین ستون یک رابطه اعتماد هست. دروغ ، باعث شکستن و فروریختن این ستون میشه. ‌ ❤️🕊 کانال حرم ◕‿◕ 🌸@haram110 🦢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 💠 پنجشنبه 🔸 ۲۴ آبان/‌ عقرب ۱۴۰۳ 🔸 ۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ 🔸 ۱۴ نوامبر ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 🌓 امروز قمر در «ثور» است. 💠 روز مناسبی است برای: مقدمات ازدواج امور تجاری امور مشارکتی امور عمرانی افتتاح مغازه امور زراعی جابجایی درختکاری مهمانی ارسال کالا فروش جواهرات نامه‌نگاری پرهیز از جدال امور مربوط به حرز 🚘 مسافرت خوب است. 👶 زایمان نوزاد آسان تربیت و عمرش دراز باشد. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب پنجشنبه) فرزند عالم یا حاکم گردد. 🔹 امروز پنجشنبه (هنگام زوال) فرزند سیاستمدار و درستکار باشد و شیطان نزدیک او نشود. 🌎🔭👀 💇‍♀💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث هیبت و شکوه می‌شود. 🩸حجامت،فصد،زالوانداختن،خون‌دادن باعث سلامتی می‌شود. 💅 ناخن گرفتن روز خیلی خوبیست. موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕 بریدن پارچه روز خوبیست. شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب پنجشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۱۲ سوره مبارکه یوسف علیه‌السلام است. ﴿﷽ أرسله معنا غداً یرتع...﴾ عزیزی از خواب بیننده دور افتد و عاقبت آن دور افتاده، خیر و نیک باشد. مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌎🔭👀 📿 وقت استخاره از طلوع فجر تا طلوع آفتاب از ساعت ۱۲ تا عشاء آخر (وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز پنجشنبه «لا اله الا الله الملک الحق المبین» 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه «یا رزاق» موجب رزق فراوان می‌گردد. ☀️ ️روز پنجشنبه متعلق است به: 💞 امام‌حسن‌عسکری علیه‌السلام اعمال نیک و خیر خود را به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز پنجشنبه پایان می‌یابد. 💞 سلامتی و تعجیل در فرج علیه‌السلام صلوات «اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَ‌عَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ» 🌺 🌎🌺🍃
4_5873062830307023250.mp3
4.11M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} •مناجات با امام زمان علیه السلام: برای دیدن رویت دلم مهیّا نیست...😭 🎤استاد شیخ حسین یوسفی؛
28.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} دلیلی بر لزوم معاد و قیامت/ 🎤استاد معاونیان؛
4_5976310863395557769.mp3
1.86M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} فاطمیّه، یعنی بصیرت و افشاگری ظلم دشمنان خدا/ فاطمیّه می‌خواهد بیان کند چه کسانی وحدت مسلمین را شکستند و اختلاف و تفرقه را بنیان نهادند... 🎤استاد بندانی نیشابوری؛ «بحث بسیار مهمّ اعتقادی»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جزای نیکی/ خداوند متعال در آیه‌ٔ ۶۰ سوره‌ٔ مبارکه‌ٔ الرّحمن می‌فرماید: هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ آیا پاداش نیکی، جز نیکی است؟ یقین بدانیم که امام‌ عصر ارواحنا فداه، پاسخ نیکی را با نیکی می‌دهند... 🎤استاد معاونیان؛
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۸ بعد از صرف ش
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۹ _برنامه ت چیه؟! میخای چکار کنی؟! میبینی که یاشار راهش رو انتخاب کرد.میره سر خونه زندگیش!! از نظر من هیچ مشکلی نیس. اگه تصمیمت قطعیه، مهسا مورد خوبیه.! صاف و بااقتدار نشست و گفت: _سریعتر خبرش رو بهم بده، برا هر دوتاتون میخام یه جشن بگیرم! اما خیلی مفصل. یاشار که نهایتا تا عید صبر کنه. تو هم زنگ بزن ب اقای سخایی، قرارعقد رو برا قبل عید، بذار. سکوت کرده بود.تا کلام پدرش به رسد. _بابا شما دیگه چرا!! ؟؟شما که منو میشناسین! من از... پدرش کلامش را قطع کرد و باعتاب گفت: _تو چی هااان؟! از مهسا هم خوشت نمیاد؟؟ کم کم صدای پدرش بالا میرفت.. _فکر کردی کی هسی؟؟همین که من میگم..!یا تا ٧ فروردین مراسم برپا میشه یا کلا از ارث محرومی!!! حتی یه پاپاسی هم گیرت نمیاد!! اینو تو کلت فرو کن..!!مطمئن باش.! کوروش خان پشت سرهم این جملات را ردیف کرد.و عصبی راه اتاق را در پیش گرفت... یوسف مات از حرفهای پدرش، ازتصمیماتش، نمیدانست جواب را چه بدهد..!!!که حرف دل خودش باشد..ناچار فقط کرد! حداقل نمیکرد! اکبرآقا باناراحتی نگاهش میکرد. سهیلا سری با تاسف برایش تکان میداد. مادر وخاله شهین هم دلخور از وضعیت نیم نگاهی به او انداختند و باز گرم حرفهای خودشان شدند. حس اضافی بودن را داشت. از خودداری خودش هم خسته شده بود. حالا یاشار و سمیرا هم از حیاط به جمع آنها اضاف شده بودند.یاشار بدون توجه به جو ایجاد شده، روبه اکبرآقا کرد و گفت: _اکبرآقا اگه اجازه بدید،ما امشب بشیم. ٧ فروردین هم عقد و عروسی باهم بگیریم. توی این یکماه و خورده ای، همه کارها رو انجام میدم. یاشار نگاهی به خاله شهین کرد تا تایید حرفش را بگیرد. خاله شهین_خیلی هم خوبه، من که موافقم، شما چی میگین اکبرآقا! ؟ اکبر اقا با خنده گفت: _چی بگم،..!خب... داماد که ماشالا راضی، عروس هم راضی، گور 'بابای عروس' ناراضی همه خندیدند.حتی یوسف. جلو رفت صمیمانه دست برادرش را فشرد. _خیلی خوشحالم برات داداش، خوشبخت بشین یاشار _ممنون. تو هم یه فکری کن زودتر تا سرت ب باد نرفته. و قهقهه ای زد.یوسف هم خنده اش گرفته بود.به درخواست یاشار، محرمیتشان را یوسف خواند.همه دست میزدند. همه خوشحال بودند.فخری خانم بلند شد شیرینی را گرداند تا همه دهانشان را از این وصلت شیرین کنند. همه مشغول حرف زدن بودند.فخری خانم بالا رفت برا دلجویی از همسرش. با پایین امدن پدرش از پله ها،اکبرآقا گفت: _کوروش خان ما تصمیمات اصلی رو گذاشتیم شما بیاین بعد. کوروش خان، با شکوه و اقتدار دستانش را درجیبش کرد، و آرام از پله ها پایین می آمد.بسمت اکبرآقا رفت. _همه بیاین اینجا همه روی مبلهایی نزدیک به هم نشستند... سمیرا، به محض محرم شدنشان،روسری و مانتو اش را درآورد... دیگر جایی برای یوسف نبود. جمع خداحافظی کرد.به آشپزخانه رفت وضو گرفت.و به اتاقش پناه برد. اینجور انتخاب کردن... برایش مفهومی نداشت. همیشه عقیده داشت، حرمت ، حرمت، و حتی هم برایش قائل بود. وارد اتاقش شد.. فکر اینکه چرا اینهمه میان خود وخانواده اش تفاوت هست،یک لحظه او را رها نمیکرد. آدم درد دل کردن و بازگو کردن دردهایش نبود.اما چراهای زندگیش، زیاد بود. سوالهای ذهنش چند برابر شده بود..! فکرش بسمت آقابزرگ رفت.پدر پدرش. با او راحت تر بود.حتی راحت تر از پدرش. شب از نیمه گذشته بود.. سجاده را پهن کرد، خواست دو رکعت نماز اقامه کند، برای تا دستهایش را بالا برد.... تمام تصویرهای میهمانی مانند فیلمی مقابلش صف بست.نمیدانست چه کند،.. با دستهایش روی صورتش را پوشاند، چند صلواتی فرستاد،ذهنش را متمرکز کرد و دوباره برای تکبیر دستهایش را بالا برد. باز هم نشد،... تصمیمش را گرفته بود،آنهمه عشوه های دختران و زنان کارخودش را کرده بود!!! معصوم که نبود!! خیلی نگاهش را میکرد، بود!اما خب بهرحال بود، بود، زیبا بود، و مورد توجه همه.! خودش را در بیابانی میدید.. . و نیروهایی که به او هجوم می آوردند. دستهایش را پایین انداخت.. عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز... ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚