بود بیرون
بند کولم رو تو دستم مشت کردم و رفتم تو ماشینم
________________
یک هفته بعد
دو سه روزی میشد از شمال برگشتم
مامان و بابا هم از مشهد برگشته بودن
دیروز ماکت رو با جانفدا درست کردیم
قضیه خود کشی سارن رو هم نفهمیدم
یعنی بهم نگفتن ...
ناراحت نشدم شاید واقعا دوست نداشتن من بفهمم
مامان در زد و وارد اتاقم شد
یک آبمیوه هم دستش بود اومد کنارم نشست رو تخت
لب تاپم رو بستم و گذاشتم کنار
لبخندی به روی مامان زدم و آبمیوه رو ازش گرفتم و یه قورت خوردم
مامان= یاسی مامان بهرام دیشب زنگ زده بود
انگار از هیچی خبر ندارم و فراموش کردم قضیه رو خیلی طبیعی یه قورت دیگه خوردم و با شک پرسیدم
+: چی گفت؟
مامان= می خوان بیان خواستگاری
+: اما...
مامان نزاشت حرفم رو ادامه بدم و بلند شد همینطور که به سمت در میرفت گفت
مامان= بیان ببینیم به درد هم میخورین یا نه دیگه بچه نیستی دانشگاه تم که ماشالله اگر دلت هوا کنه میری بهرام هم بچه سالمی
و در اتاق رو بست و رفت
#ایستگاه_عشق♥️🕐
Part20
دست به سینه چهار زانو زدم رو تخت
لب و لوچه م رو آویزون کردم
+: اوا مامان لاست مگه ها . من چند لوزه خعلی بزلگ شدم . نه بزلگی رو یاسی ندوس 🥺.
مثل بچه ها دست هام رو به صورت شادی به تخت زدم
+: ولی یاسی علوس شدن رو میدوسته🥳🤩😂
+: آلههههه😍🙈😂😂😂
و زدم زیر خنده
خاک تو سرم دیوانه شدم واقعا😂
همینطور که تو رویا هام سیر و سفر میکردم آبمیوه م رو نوشیدم
لیوان رو گذاشتم رو میز و یه روسری انداختم رو سرم و بعد رفتم تو تراس هااااای چه حال خوبی داشت
ماه خیلی خوشگل بود
با اینکه دورش پر از ستاره بود
اما اون تک تک تک بود
نرده ها رو محکم تو مشتم فشار دادم و خودم رو به جلو متمایل کردم و نفس عمیقی کشیدم
چقدر سعی میکردم بهش فکر نکنم اما نمیشد
نمیشد که نمیشد
به نرده ها تکیه دادم
یعنی میخوان بیان خواستگاری ؟
خواستگاری من؟
اونم بهرام؟
دوست صمیمی داداشم؟
اونی که من عاشقشم،؟
همونی که دوسش دارم؟
اصلا نمیدونستم به کدوم فکر کنم که یاسر زد به شونه م که یکم ترسیدم
یاسر= سلام بر خواهر گرام
+: سلام
یاسر= به چی فکر میکردی؟
+: مگه برا تو مهمه؟
اخم مصلحتی کرد
یاسر = یعنی چی؟
خندیدم
+: هیچی فقط تو این چند روز که انقدر حالم بد بود همش پیش زهرا خانم بودی😔 منم خیلی خیلی به زهرا حسودی میکنم ها 🙈😂
یاسر قهقه ای زد و همینطور که کنارم بود دستش رو انداخت رو شونه م و منو بیشتر به خودش نزدیک کرد
هوا سرد بود
برای همین بیشتر بهش نزدیک شدم تا توی بغل گرمش جا بگیرم
یاسر = نگفتی به چی فکر میکردی؟
+: باید بگم؟
یاسر= دوست داری نگو
یکم با خودم فکر کردم
باید بهش میگفتم شاید کمکم میکرد
اما اگر می فهمید عاشق دوست صمیمی ش شدم واکنشش چی بود؟
دل و زدم به دریا
+: به بهرام فکر میکردم
یاسر = میخوای درباره ش با هم حرف بزنیم ؟
زود سرم رو به صورت مثبت تکون دادم
+: آره
یاسر=😂😂
+: چرا میخندی😏😐🙈😔
یاسر= هیچی آخه منم به آقا بهرام حسودی م شد 😌🍓
یکی زدم به سرش
+: دیوونه😂😁
و با هم رفتیم تو اتاق یاسر#ایستگاه_عشق♥️🕐
Part21
رو تخت نشستم
یاسر هم نشست رو صندلی میز کامپیوترش
یاسر= خب؟
+: چی بگم
یاسر صورتش رو کج و کوله کردم که زود گفتم
+: باشه میگم
یاسر= سریع😉
+: من ... یعنی چیزه اه ولش کن
و پاشدم برم
یاسر= بشین یاسی
با تردید نشستم سر جام
+: بله🙄
یاسر= من چشام رو می بستم تو حرف ت رو بگو خب ؟
سرم رو پایین انداختم
دقیقا مثل کار بچگی هامون که وقتی میخواستم چیزی بهش بگم و خجالت می کشیدم چش هاش رو می بست و من میگفتم
یاسر=منننن چشمممم هام رو بستم ها
لبخند تلخی زدم
+: یاسر من ...من عاشق شدم .
یاسر چشاش رو باز کرد و با چشا ی از کاسه در اومده بهم زل زد و بعد اومد کنارم نشست
یاسر= ها راست میگی😋😀 اسمش ؟؟
+: ولش
یاسر= بگو دیگه 😒
همینطور که سرم پایین بود دست هام رو از شدت استرس بهم میمالوندم
که یاسر دستم و گرفت تو دستش
با شک سرم رو بلند کردم
که دیدم یاسر یه جوری نگاهم میکنه
آب دهنم رو قورت دادم
یاسر با کف دستش خوابوند تو پیشونیش
ترسیده نگاهش میکردم که خندید و گفت
یاسر = چقدر من خنگم ها😂
+: چ چرا؟
یاسر= نفهمیدم آبجی کوچولو م عاشق دوست فاب م شده😁😜
لبخندی زدم و خجالت زده سرم رو پایین انداختم
+: خب😊🙊
یاسر = باهاش صحبت کنم؟
با چشم های گرد نگاهش کردم
+: یاااااسر کسی بفهمه خودم میکشمت😐😡
یاسر= وا😁
+: نه بسته😜
یاسر= پاشد پاشو برو من کار دارم 😅
+: باشه ولی الان از دستم ناراحت نیستی؟
یاسر= باید ناراحت باشم 🧐
لب هام رو بهم فشار دادم و خندیدم
بلند شدم معکوس به سمت در رفتم و واسه یاسر با دستم بوس فرستادم و گفتم
+: دوست دارم😎😍
و رفتم بیرون و در رو بستم
ولی نرفتم
گوشم رو به در نزدیک کردم تا ببینم چیکار میکنه
که بعد از چند دقیقه صداش تو اتاق پیچید
یاسر= الو سلام دادا خبی؟🤓
مش
خادم الحسین ❤:
کوک بیشتر خودم رو به در نزدیک کردم
یاسر= آره ببین بیا جا ی خونمون میخوام درباره یه دختر باهات صحبت کنم
چیییییی😟
کیه پشت خط؟؟؟
یاسر= می دونی یه دختره هست عاشق ت شده
قلبم رو هزار میزد
یاسر= نههههه😂😂 خودی !
پشت خطی=.......
یاسر=ای بابا میگم دیگه یاسی عاشقت شده
دستام شروع به لرزیدن کرد
در اتاق رو زود باز کردم
دستام رو مشت کردم و چشام رو بستم
+: دیواااااانه ازت متنفرمممم😡😡😡😡😡😡😭😭😭😭😭
دیدم صدایی نمیاد
#عید_غدیر
#یاعلیبگیدودرحدتوانتون
دراینکارخیرشرڪتکنید💙🌙
هدایت شده از ❀گۅهࢪ؎دࢪصدفعشق❀
#عید_غدیر
#یاعلیبگیدودرحدتوانتون
دراینکارخیرشرڪتکنید💚🌙
هدایت شده از ❀گۅهࢪ؎دࢪصدفعشق❀
__
ڪنکوریا خدا قوت..⚡️✨
ان شاءاللّٰه نتیجھ زحماتتونو ببینیدツ♥
هدایت شده از ❀گۅهࢪ؎دࢪصدفعشق❀
1_167924488.mp3
8.4M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی بابامه♥️ زهرا مادرمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بادا بادا مبارک به همه💚🌱