نقل است وقتی ابوالحسن خرقانی از حق تعالی خواست کـه؛ «خدایا، مرا بـه من بنمای، آن چنان کـه هستم!» خداوند او را بـه وی نمود؛ با پلاسی آلوده و نجس ، او خودرا می نگریست و می‌گفت؛ «خدایا من اینم؟!» ندا آمد کـه؛ «آری!» گفت؛ «پس آن همه ارادت و شوق و زاری من چه بود ؟» ندا آمد کـه؛ «آن همه ی، ماییم... تو این بیش نیستی!» #عطار_نیشابوری @haramedell

نقل است که شبلي گفت: از يوسف اسباط پرسيدم که : «غايت تواضع چيست؟». و گفت : «آن که از خانه بيرون آيي، هر که را بيني چنان داني که بهتر از توست" #عطار_نیشابوری @haramedell

"شیخ خرقانی: در روز به روزه و در شب به نماز بودم به امید آنکه به منزل رسم، و منزل خود من بودم ... " #عطار_نیشابوری @haramedell

پرسیدند خدای را کجا دیدی؟ گفت آنجا که خویشتن ندیدم... "ذکر ابوالحسن خرقانی در تذکرة الاولیا" #عطار_نیشابوری @haramedell

در کنار دجله سلطان با یزید  بود روزی فارغ از خیل مرید ناگه آوازی ز عرش کبریا خورد بر گوشش که: ای شیخ ریا میل آن داری که بنمایم به خلق آنچه پنهان کرده ای در زیر دلق تا خلایق جمله آزارت کنند سنگ باران بر سر دارت کنند؟ گفت: یا رب میل آن داری تو هم شمه ای از رحمتت سازم رقم؟ تا که خلقان از پرستش کم کنند وز نماز و روزه و حج رم کنند؟ پس ندا آمد که ای شیخ فتن نی ز ما و نی زتو رو دم مزن #عطار_نیشابوری @haramedell

مالک دینار گفت : از حسن پرسیدم که عقوبت عالم چه باشد؟ گفت: مردن دل گفتم مردن دل چیست؟ گفت :حُبّ دنیا #عطار_نیشابوری @haramedell

الهی مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم ، اکنون کار با فضل تو افتاد... "تذکرة الاولیاه" #عطار_نیشابوری @haramedell

نقل است او را نشان دادند که فلان جای پیر بزرگ است ، از دور جایی به دیدن او شد، چون نزدیک او رسید آن پیر را دید که او آب دهان سوی قبله انداخت، درحال (فورا) شیخ بازگشت ، گفت: اگر اورا در طریقت ، قدری بود خلاف شریعت بر او نرفتی ... ذکر بایزید بسطامی تذکرة الاولیاه #عطار_نیشابوری @haramedell

نقل است که شیخ در پس امام جماعتی نماز می‌کرد. پس از نماز امام گفت: یا شیخ! تو کسبی نمیکنی و چیزی از کسی نمی‌خواهی. از کجا می‌خوری؟ شیخ گفت: صبر کن تا نماز قضا کنم. گفت: چرا؟ گفت: نماز از پس کسی که روزی‌دهنده را نداند روا نبود که گزارند... "ذکر بایزید بسطامی، تذکرة الاولیا" #عطار_نیشابوری @haramedell