eitaa logo
کتابخانه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
4.7هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
608 ویدیو
807 فایل
کتابخانه آستان مقدس (در ایام غیر تعطیل) آماده خدمت رسانی به اعضای محترم می باشد. ساعت کار خواهران 8 الی 20 ساعت کار برادران 8 الی 20:15 جهت ارتباط مستقیم @mn_sedigh تلفن: 37840750 الی 53
مشاهده در ایتا
دانلود
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، می‌روند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است.... فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد. مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند. حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد. شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ... @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/