#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#راه_و_بیراه
فرشاد مدتی است از پدرش جدا شده و همراه نامزدش (شیوا) به سمت خانه ای که قرار است اجاره کنند، میروند. او که در شرایط مالی سختی به سر می برد، با بهانه های گوناگون سعی دارد آن خانه را اجاره نکند. شیوا که متوجه این موضوع شده است....
فرشاد، پسر حاج صادق، با پدرش اختلاف عقیده دارد و مدتی است از او جدا شده است. شیوا (نامزد فرشاد) پس از اینکه متوجه شد فرشاد پولی در بساط ندارد، او را تهدید به جدایی کرد. فرشاد درپی تهدید نامزدش، برای تهیه پول سراغ دوستش (وحید) رفت؛ اما وحید راه نادرستی را به او پیشنهاد داد.
مراد و سعید (شاگردان حاج صادق) که در همان حوالی بودند، پس از شنیدن حرفهای فرشاد و وحید، نگران شدند و تصمیم گرفتند مراقب آنها باشند.
حاج صادق متوجه صحبتهای پنهانی شاگردانش شد و سراغ فرشاد رفت، اما او یکبار دیگر با حرفهایش موجب بدحالی پدر شد.
شیوا هم پس از شنیدن ماجرا، به فرشاد گفت از پدرش بخواهد برای حل مشکلات آنها مغازه اش را بفروشد. فرشاد پیش مادرش رفت و از او خواست حاج صادق را راضی کند که مغازه را بفروشد؛ اما برادرش (فرزاد) این حرفها را شنید و ...
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/