#پارت115
#بارکد
سحر کنار کیان نشسته بود.منم کنار کیمیا و سمانه بودم.
کیمیا غذامو گذاشت جلوم.آروم مشغول خوردن شدم.
یکم که گذشت سحر گفت:
کیان جان.
می شه اون نوشابه رو بهم بدی؟
کیان جدی گفت:خودت دستت می رسه.
تو دلم غش کرده بودم از خنده.قیافش آویزون شد.
سهیلا : عه کیان.
خب بده بهش.
کیان سری تکون داد و نوشابه رو گذاشت جلوش.اشتهام وا شد.
کیمیا هم ریز ریز داشت می خندید.سمانه هم داشت خودشو می خورد.
کلا در حال حرص خوردن بود.
سهیلا خانوم سکوتو شکست:کارت چطوره کیان؟
کیان:خوبه خدا رو شکر.
_تنهایی اذیت نمی شی؟
_نه مادر بچه نیستم که.
_شب و روزت شده کار.نه استراحتی .نه تفریحی.
پسرم یکم به خودت برس.
_چشم.
_بازم همون چشمای الکی.
کیمیا:مامان گیر نده بهش سر سفره.
_وا چه گیری؟دارم یکم با پسرم حرف می زنم.
هدایت شده از تبلیغات همشهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆فقط در یک جلسه درمان قطعی واریس
⁉️واریس چیست؟
⁉️چرا باید واریس را درمان کنیم؟
⁉️بهترین زمان درمان واریس؟
⁉️چگونه واریس را درمان کنیم؟
⁉️آیا واریس کشنده است؟
📣درمان قطعی واریس با جدیدترین روش های درمانی✅️
🫶لینک عضویت در کانال👇
https://eitaa.com/joinchat/2996634079C6f97ce70db
📨جهت مشاوره به آیدی ما پیام دهید
@Drrezaeiadl
🔆کلینیک تخصصی واریس دکتر عدل
تهران-انتهای اشرفی اصفهانی-خیابان فکوری -کوچه گلسرخ -گلسرخ -پلاک ۴ -ساختمان پزشکان امام علی -طبقه ۲ -واحد۴
۰۹۳۳۹۴۶۷۷۴۴ - ۰۲۱۴۴۸۲۰۸۹۴
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درمان سریع ریزش مو طی هشت روز
کشف شرکت دانش بنیان ایرانی در آنتن زنده شبکه ســـه ســیــمــا!!😳😳
ویدیو داخل لینک را حتما مشاهده کنید تا با تاثیرات عجیب این روش درمانی آشنا شوید 👨⚕👨🏻✨🩺
بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا از این روش معجزه_آسا نتیجـه گرفتن 😍
روی لینک زیر کلیک کنید😃👇
https://www.20landing.com/214/1691
https://www.20landing.com/214/1691
#پارت115
بخش دوم
#رمزینه
کیان:آره وروجک.
درد و دل مادر پسریه.
کیمیا:منو باش از کی طرفداری می کنم.
اصلا مامان اگه گوش نکرد به حرفات شیرتو حلالش نکن.
سحر:وای نه خاله دلت میاد؟
می خواستم پاشم بکوبم تو سرش و بگم تو رو سننه.
چی کارته مگه.
قیافه کیمیا هم بعد حرف سحر رفت تو هم.خیلی باحال دیدنی شد.
واسه همین خندم گرفت.کیان با دیدن خندم یه لبخند محو نشست رو لبش.
سمانه گفت:به چی می خندی دقیقا؟حرمت سفره واجبه .
یاد ندادن اینا رو بهت؟
نمی دونستم چی بهش بگم.
اونقدر شعور و فرهنگشون پایین بود که خودمو در حدی نمی دیدم که جوابشونو بدم.
یه با اجازه گفتم و بلند شدم.
سهیلا:کجا دخترم بشین غذاتو بخور.
_نه ممنون.سیر شدم.ممنون کیان خان.
کیان:درسا.
_بله.
_بشین غذاتو بخور.
_نه.سیــ.
کیان:گفتم بشین.
دیدم جو خیلی سنگین شده نشستم.
کیان:غذاتونو بخورین.
هدایت شده از رمانِ حامی 🤍
🚨هشدار جدی برای تمامی آقایان 🚨
🧬 درمان گیاهی (🌱)
و بدون بازگشت ^مشکلات آقایان^
🟣 زیر نظر متخصص کشتکار طب سنتی در سلامت رویال انجام می شود.
🚨 برای درمان مادامالعمر مشکلات آقایان
همین الان لینک و کانال زیر شوید .👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2081162144C10c7aa2bb6
📌 با مجوز رسمی و رضایت 7 هزار درمانجو
🔴معتبر ترین کانال مشکلات آقایان در اپیکیشن(ایتا)✅
📥فرم ویزیت درمان اختلالات آقایان 👇👇👇
https://digiform.ir/w7553687f
#پارت115
بخش سوم
#رمزینه
به زور چندتا قاشق خوردم.دیگه کسی حرف نزد.
عمدا کشش دادم تا همه تموم کنن .
بعد تشکر رفتن کیان چند لحظه ایستاد نگام کرد.
ولی سمانه جون صداس زد و نتونست وایسه.
فقد کیمیا موند که اونم به زور فرستادم بره.
خودم آروم مشغول شستن ظرفا شدم.
دلم گرفته بود.از بی کسی.بی صدا اشک می ریختم.یکی اومد کنارم.
سرمو چرخوندم دیدم سهیلا خانومه.سریع سرمو برگردوندم که متوجه چشای خیسم نشه.
اما یکم دیر شده بود.
_چی شده دخترم?
صدامو صاف کردم و گفتم:
هیچی خانوم.
یکم دلم گرفته.
_چرا عزیزم?
_دلم واسه مادرم تنگ شده.
_الهی.
مادر نعمت بزرگیه.تا از دستش ندی قدرشو نمی دونی.
_بله.
بغض بیشتر راه صدامو بست.
سهیلا خانوم:غصه نخور عزیزم.
همه ما رفتنی هستیم.
_بله درسته.
ولی بدبخت بیچاره ها زودتر عزادار می شن
زخم دستم باز شد و شروع کردم به سوختن.
اما اهمیت ندادم.
_این چه حرفیه دخترم؟
🔴 کودکان آواره لبنانی در سوز سرما به کمک شما برای تهیه پتو نیاز دارند
▪️فعالیت های جبهه جهانی شبابالمقاومة در امور لبنان با هماهنگی دفاتر رسمی حزبالله لبنان در قم و بیروت انجام میشود.
◽️جهت کمک به تامین پتو برای مردم بیپناه لبنان و امور اجتماعی مربوطه کمکهای خود را به بنام «جبهه جهانی شباب المقاومة» به این شماره کارت واریز نمایید.👇👇
6037997750004344🔸 کانال رسمی شباب المقاومة👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3545694224Ccf85b685fb
طوفان زده ام یکسره ابریست هوایم
آشوبم و بد میگذرد ثانیه هایم
افسرده ترینم؛ به خدا دست خودم نیست
آقا بطلب! دیر شده کرب و بلایم
صَلَّیاللهُعَلَیکَیَااَبَاعَبدِالله
شبتون حسینی💚✨
#فاطمیه
#پارت115 بخش چهارم
#رمزینه
انسان به پول و ثروت بزرگ نمی شه.
_چی بگم.
تا بوده همین بوده.
_به این چیزا فکر نکن.
هروقت دلت گرفت من هستم.نگران نباش می تونی بیای باهام درد و دل کنی.
بشقاب اخرو گذاشتم تو سبد و گفتم:
ممنون سهیلا خانوم.
شما چقدو مهربونین.
_ مرسی عزیزم.
سهیلا جون.
_سهیلا جون؟
_اره .باهام راحت باش.
_ولی اخه.
_ولی و اخه و اما نداره
کیانو که می شناسی.
منم مادر همون پسرم.یه دنده.
خندیدم:چشم.
_چشمت بی بلا.
من برم یکم استراخت کنم.هنوز نرسیده ما رو برداشتن بردن خرید.
_بفرمایید.خسته هم نباشین.
_سلامت باشی.
شب بعد مهرداد قرار بود بیاد دیدن خانواده کیان.
ظاهرا همشون خیلی باهم خوب بودن.
وقتی اسم مهرداد اومد وسط کیمیا به مهرداد گفت:
هنوز ازدواج نکرده؟
کیان:نه.
ولی دنبال یه دختر خوبه.
_پسر خوبیه.ایشالله خوشبخت شه.
کیان:ایشالله.
یه لحظه اون دو تا رو کنارهم تصور کردم.
زوج خیلی خوبی می شدن.
اما خب.کیمیا گفته بود زن پلیس جماعت نمی شه.