هدایت شده از پاتوق کتاب آسمان
دل بیت الاحزان است و از بیت الاحزان امید مدار که جز ناله حزن بشنوی. یار، هجران گرفته است تا شوق وصل هماره باشد؛ اما هجران، شوق و حزن را با هم بر می انگیزاند. جهان بی حُزن گو مباد که جهانِ بی حزن جهانِ بی عشق است، اما این حزن نه آن حزن است که خواجه فرمود: «کی شعر تَر انگیزد خاطر که حزین باشد؟ این، آن شرر است که دل سوختگان را بر جان و دل افتاده است تا لیاقت لقا یابند.
آنجا دار القرار است و قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً حکایت هجران و بی قراری ماست، نوشته بر لوح فطرت. و هنر حکایت این بیقراری است، حکایت این غربت. و از همین است که زبان هنر زبان هم زبانی است، زبان غربتِ بنی آدم است در فرقت دارالقرار... و همه با این زبان اُنس دارند؛ چه در کلام جلوه کند، چه در لحن و چه در نقش؛ اُنسی دیرینه به قدمتِ جهان.
🔹 برشی از مقاله "شعر و جنون" در کتاب؛
فردایی دیگر
🔸 #سید_مرتضی_آوینی
#تفکر_شاعرانه
@skybook