🔻 گذری به زندگی شهید مدافع حرم لشکر #فاطمیون #شهید_حسن_رحیمی + تصاویر
میگفت وقتی یک بار به سوریه بروی دیگر نمیتوانی اینجا بمانی!
بار دوم هم با تمام سختیها پدر را راضی کرد و مجدداً به سوریه اعزام شد. زنگ زده بود افغانستان تا از همه، حتی برادر و خواهرهای کوچکش خداحافظی کند و حلالیت بگیرد. از عمه و مادربزرگش در گلشهر هم خداحافظی کرد و رفت.
انگار چیزی میدانست، شاید از مدتها قبل میدانست خبرهایی در پیش است، همان موقع که از مرز زابل راهی ایران بود و خواب شهادتش را در سوریه دیده بود. آن وقتیکه هنوز هیچ از سوریه نمیدانست.
بعد از ۱۵ گذشت روز از دومین اعزامش، خبر شهادتش را به خانواده در افغانستان دادند. به خاطر مشکلی که برای گذرنامه آنها پیشآمده بود ۴۰ روز طول کشید تا بتوانند به ایران بیایند. حسنشان را در غسالخانه بهشت رضا (ع) ملاقات کردند و او را همانجا به خاک سپردند.
حالا یک یادگاری برای همیشه نزد خانوادهاش بهجامانده و آن خانهای است که پدرش، به کمک حسن ساخته بود. خانهای که حسن بعد از مدرسه به کمک پدر میرفت تا در ساختنش سهیم باشد و قید سرگرمیهای هم سن و سالانش را میزد.
همان پسر دوستداشتنی خانواده که طاقت نداشت تنهایی از چیزی لذت ببرد. آنقدر مهربان و دلسوز بود که همه خوشیهایش را با خواهر برادرهایش تقسیم میکرد، حتی وقتی خواهر بزرگترش میخواست جایی برود به او کمک میکرد و بچههایش را در آغوش خود اینطرف و آنطرف میبرد تا خواهر، آزار نبیند.
کتاب مفاتیحالجنانش هم برای خواهر کوچکترش به یادگار مانده، همان کتابی که با آن دعای توسل میخواند. همان خواهری که باهم در تاریکیهای شهرشان در افغانستان، به هیئت میرفتند تا در مجلس عزای سیدالشهدا(ع) شرکت کنند.
ادامه #زندگی_نامه در لینک زیر:
harimeharam.ir/news/42824
#اختصاصی
پایگاه تخصصی حریم حرم
@harimeharam_ir