eitaa logo
حریم حرم
181 دنبال‌کننده
923 عکس
248 ویدیو
6 فایل
کانال پایگاه تخصصی «حریم حرم» به پایگاه مردمی و تخصصی #مقاومت_اسلامی خوش آمدید. نشانی سایت: harimeharam.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 سجاد هميشه با خانواده بود. اولين فرصت را پيدا مي كرد مي آمد و بيرون مي رفتيم. زيارت مزار شهداي گمنام زياد مي رفتيم. همیشه در صحبت هایش می گفت: خوش به حال پدرم که زمان جنگ بوده. چقدر خوب می شود فرصتی پیش بیاید ما هم برویم. بعد که موضوع عراق و داعش پیش آمد مدام در تلاش بود که به هر نحوی اعزام شود. 🌸 وقتي پيام هايي را كه در مدت مأموريتش داده بود، مي خوانم مي فهمم كه مي خواسته مرا براي امروز آماده كند. گفته بود: «هر موقع دلت تنگ شد ياسين بخوان. هرموقع بي تاب شدي آيه الكرسي بخوان. دلت را با ياد بي بي آرام كن او كوه صبر است خودش دلت را آرام مي كند». 🌸 میگفت: «سعيده جان! شهيد خيلي مدد مي دهد تا نروم شهيد نشوم متوجه نمي شوي. اگر شهيد شوم تفاوت را احساس مي كني كه بيشتر با شما هستم!» 🌸شبي از مزار برمي گشتيم. گفت: سعيده برايت چيزهايي نوشته ام اگر بخواني دلت مي خواهد تو هم شهيد شوي. شوخي كردم مگر زن هم سوريه مي برند؟ گفت: هنگام ظهورِ آقا، مردان و زنان در اين راه سبقت مي گيرند. 🌸 قبل از اعزامش به بهشت رضوان رفتيم. سجاد اشاره به قبر خالی كنار مزار مصطفي كرد و گفت: اين قبر آن قدر خالی مي ماند تا من برگردم و بنرهاي مصطفي پايين نمي آيد تا بنرهاي من بالا برود. يك شب سجاد در خواب، تب شديدي كرده بود و اشك مي ريخت. مي گفت: من نبودم شما مصطفي را برديد الان هستم و نمي گذارم رفقايم را ببريد. در روز عمليات در 30 آذر94 با اميرحسين بود كه او مجروح و خودش شهيد شد! 🌸 در آخرین خداحافظی سجادگريه مي كرد و مي گفت: سعيده جان خيلي دلم برايت تنگ مي شود. بدان هميشه كنارت هستم. برايم دعا كن اگر ته دلت راضي شود همه چيز درست مي شود. پدر و مادرش قرآن را گرفته بودند و من كاسه آب دستم بود. جلوي در پوتينش را محكم بست. گفت: خيلي به تو اطمينان دارم واقعاً لياقتش را داري. رفت تا سركوچه و دوباره برگشت. مرا نگاه كرد و آب را پشت سرش ريختم. قرار بود برويم مشهد كه رفت سوريه. 🌸 يك شب قبل از شهادت خواب ديدم در مشهد بعد از زيارت يك آقاي نوراني در دست چپم جاي حلقه انگشتر عقيق و در دست راستم انگشتري با نگين فيروزه و كف دستم چند تا مرواريد انداخت. وقتي براي سجاد تعريف كردم گفت تعبيرش اينكه يك سعادت بزرگي نصيبت مي شود. گفت: بي بي امضا كرده و كارمان درست مي شود. پایگاه تخصصی حریم حرم 🔎 @harimeharam_ir
💢 چالش موتور سواری در خیابانهای پر از نامحرم شهر «حلب» حسن قابلیت‌هایی خاص داشت، برای همین همه‌جا همراهم می‌بردمش و آن‌قدر صمیمی شده بودیم که همدیگر را داداش صدا می‌کردیم. یک‌بار ماشین تدارکات تصادف کرد و مجبور شدیم با موتور به شهر برویم تا آذوقه و مهمات به قناسه‌ها برسانیم. من موتور سوار خوبی نبودم؛ ولی حسن موتور سوار قهاری بود. ترک موتور تریل نشسته بودم و به‌سرعت توی خیابان‌ها پیش می‌رفتیم. چون خودش قناسه‌ها را چیده بود خیلی خوب مسیر را بلد بود. در حالی که با سرعت می‌راند، سرش پایین بود و بلندبلند مدح امیرالمونین (ع) را می‌خواند، مدحی سوزناک و رسا. با خودم فکر کردم که روی موتور باید حواسش شش دانگ به جلو باشد، با این وضعیتی که حسن پیش گرفته موتور می‌چرخد یا به یک نفر می‌زند و تصادف می‌کنیم. همچنان سرش پایین بود، طوری که دو، سه متری خودش را می‌دید و مداحی می‌کرد. با دست به شانه‌اش زدم و فکرم را بلند به زبان آوردم: «داداش! سرت رو بیار بالا... الآن تصادف می‌کنیم.» اول به حرفم اعتنایی نکرد و مدحش را بلندتر از قبل خواند. دوباره محکم‌تر به شانه‌اش زدم و تکرار کردم: «سرت رو بالا بیار...بیار باالااا...» برای لحظه‌ای سربرگرداند و با لهجه مشهدی‌اش بهم گفت: «نوموخوااام...» گفتم: «اِاِ... یعنی چی که نمی‌خوای؟» یک‌مرتبه دوروبرم را نگاه کردم و دیدم تو خیابان‌های حلب پراست از زن‌های بدحجاب یا بی‌حجاب؛ زیر لب گفتم: «آهااان... این سرش رو نمی‌آره بالا تا چشمش به نامحرم نیفته.» به نقل از فرمانده شهید مدافع حرم « » 📚 بریده ای از «سروها ایستاده می‌ مانند» جلد 10 از مجموعه مدافعان حرم، زندگی‌نامه و خاطرات (ص 91 و 92) نویسنده: مریم عرفانیان انتشارات روایت فتح یک جرعه کتاب در لینک زیر: http://harimeharam.ir/news/42858 پایگاه تخصصی حریم حرم 🔎 @harimeharam_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمزمه‌ی دعای فرج توسط اللهم عجل لولیک الفرج پایگاه تخصصی حریم حرم 🔎 @harimeharam_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نذر عباس | روایت ویژه مادر برای رهبر انقلاب از شهادت فرزندش در ظهر تاسوعا ◾ سخنان شهید سلیمانی در وصف شهید صدرزاده پایگاه تخصصی حریم حرم 🔎 @harimeharam_ir