✨خنده و شوخی در سیره شهید محمد رضا
محمد #شیر_روز بود و #زاهد_شب. شب هایش با #گریه و #ناله سپری می شد اما روزهایش پر از #خنده و #شوخی بود.
💥گردان را برده بودیم برای #تمرین. کلی #سینه_خیز رفته بودیم. همه بدن شان گِلی شده بود. موقع برگشت تا رسیدیم به چند مغازه سریع از پشت ماشین پرید پایین و دم گرفت: “فرمانده باید چی بخره؟” همه می گفتند: “نوشابه نوشابه“.
مشغول خوردن بودیم که یکی از مسئولین با کت و شلوار #شیک با چند #محافظ آفتابی شدند. آمده بود برای سخنرانی.
محمد گفت: بیائید یک حالی بهش بدهیم.
چند نفر رفتند جلو و با همه آنها دست داده و #روبوسی کرده، #بغل_شان کردند. همه وجوشان گلِی شده بود.
در همین حین حاج آقای #قرائتی را دیدیم. همه رفتیم تا حالی بهش بدهیم. قسم مان داد کاری به کارش نداشته باشیم. می گفت: لباس اضافی نیاورده.
آن روز #حکایتی داشتیم.😅
🎙راوی: سردار علی مسجدیان؛ فرمانده وقت گردان امام حسن (ع)
📚کتاب یا زهرا سلام الله علیها؛ زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده، صفحه ۸۷ و ۸۸٫
#سیره_شهدا
👈لطفا با ارسال مطالب ؛در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید.🌺
🌐 https://eitaa.com/harimehayat