eitaa logo
حریم حیات
168 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
335 ویدیو
93 فایل
🍃مطالب کانال تولیدی هست و برای تهیه آن وقت صرف شده ،لطفا با ارسال مطالب؛ما را در نشر آموزه های دینی یاری فرمایید.🍃 _______________________________________
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜هر روز با کلام خدا 🦋لغزش از بهشت(۲) 🕋 فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ ۖ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ (بقره/٣٦) 🕊 پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد؛ و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد. و (در این هنگام) به آنها گفتیم: «همگی (به زمین) فرود آیید! در حالی که بعضی دشمن دیگری خواهید بود. و برای شما در زمین، تا مدّت معیّنی قرارگاه و وسیله بهره برداری خواهد بود.» 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ⁉️خدا چرا شيطان را آفريد؟ ✍بسيارى مى‌پرسند شيطان كه موجود اغواگرى است اصلاً چرا آفريده شد و فلسفۀ وجود او چيست؟ ✅ در پاسخ مى‌گوئيم: خداوند شيطان را، شيطان نيافريد، به اين دليل كه سالها همنشين فرشتگان و بر فطرت پاك بود، ولى بعد، از آزادى خود سوء استفاده كرد و بناى طغيان و سركشى گذارد. ✅ دوّم اينكه: از نظر سازمان آفرينش وجود شيطان براى افراد با ايمان و آنها كه مى‌خواهند راه حقّ را بپويند زيانبخش نيست. بلكه وسيلۀ پيشرفت و تكامل آنها است، چه اينكه پيشرفت و ترقّى و تكامل، همواره در ميان تضادّها صورت مى‌گيرد. 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال مطالب، همراه لینک در معرفی کانال، به دیگران ما را یاری دهید.🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
💦💦💦 💦💦 💦 🌺پدر و مادر را راضی نگه دارید ❤️ دقت کنید که پدر و مادرتان را راضی نگهدارید . اگر از دنیا رفته‌اند ، سحرها هنگام نماز شب برایشان دعا کنید . 💐 اگر وضع مالی‌تان خوب است برایشان گوسفند بکشید و خیرات بدهید . هر چیزی که پدر و مادرتان در زمان حیات دوست داشتند برایشان خیرات بدهید که به آنها می‌رسد . 🌹 فاتحه‌ای که شما برای پدر و مادرتان می‌خوانید و حمد و سوره‌ای که برایشان می خوانید به آنها می‌رسد . 🔵👈 یکی از خویشان ما می‌گفت: «من سر قبر پدرم در امامزاده عبدالله در حال خواندن فاتحه بودم که یک عده هندی از مقابلم گذشتند . من حواسم پرت شد و مشغول تماشای آنها شدم و حمد و سوره‌ام را بدون حضور قلب خواندم . همان شب پدرم را در خواب دیدم که به من می‌گفت: «این چه حمد و سوره‌ای بود که برای من خواندی؟!» 📚بدیع‌الحکمة ، حکمت ۲۵ 👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🙏🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
🍂جواب نامه‌ای که بدون مرکب نوشته شده بود🍂 محمد بن عباس می‌گوید :ما چند نفر کنار یکدیگر در مورد مقامات امام حسن عسکری ع صحبت می‌کردیم یکی از ناصبی‌ها گفتار ما را به مسخره😏 گرفت و گفت: من بدون مرکب نوشته ای را برای آن حضرت می‌نویسم اگر او پاسخ سؤال‌های مرا داد حقانیت او را می‌پذیرم . پس وی سؤال‌های خود را در نامه📜 هایی نوشت، ما نیز مسأله‌های خود را در نامه‌ای📜 نوشتیم📝 و به سوی آن حضرت فرستادیم . امام حسن عسکری ع پاسخ مسائل همه ما را در جواب نامه ها داد و در نامه مربوط به ناصبی علاوه بر پاسخ و مسائل ، نام او و نام پدر او را نیز نوشته بود 📝 وقتی که ناصبی آدم و جواب نامه‌هایش را دید متعجب😳 و حیرت‌زده 😲گردید بطوری که از هوش رفت پس از به‌هوش آمدن حقانیت امام حسن عسکری (ع )را پذیرفت و جزء شیعیان آن حضرت گردید. 📚عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام حسن عسکری (ع )، ص ۵۰۳ 🦋🦋🦋🦋🦋 🌺 امام حسن عسکری( ع) می‌فرماید: قبیح‌ترین و زشت‌ترین حالت و خصلت برای مؤمن آن حالتی است که دارای آرزویی باشد که سبب ذلت و خواری او گردد. 📚تحف‌العقول، ص۴۹۸ 👈لطفا با ارسال مطالب، همراه لینک در معرفی کانال، به دیگران ما را یاری دهید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فکرش به‌هم ریخته و دیگر نمی‌داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم. انگار سقوط یک روزه و و جاده‌هایی که یکی پس از دیگری بسته می‌شد، حساب کار را دستش داده بود که به‌جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!» 💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بی‌تابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت می‌مونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید! این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را می‌سوزانَد. 💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر ده‌ها کیلومتر آن طرف‌تر که آخرین راه دسترسی از هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد. آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ گریخته و به چشم خود دیده بود داعشی‌ها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریده‌اند. 💠 همین کیسه‌های آرد و جعبه‌های روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته‌شدن جاده‌ها آذوقه مردم تمام نشود. از لحظه‌ای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای در اطراف شهر مستقر شده و مُسن‌ترها وضعیت مردم را سر و سامان می‌دادند. 💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش می‌گرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب می‌فهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمی‌تواند با من صحبت کند. احتمالاً او هم رؤیای وصال‌مان را لحظه لحظه تصور می‌کرد و ذره ذره می‌سوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت. 💠 به گمانم حنجره‌اش را با تیغ بریده بودند که نفسش هم بریده بالا می‌آمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت می‌کرد تا نفس‌های خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم می‌خوان کنن.» به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لب‌هایی که از شدت گریه می‌لرزید، ساکت شدم و این‌بار نغمه گریه‌هایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم. 💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را می‌شنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که به‌سختی شنیده می‌شد، پرسید :«نمی‌ترسی که؟» مگر می‌شد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور می‌توانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَه‌لَه می‌زد. 💠 فهمید از حمایتش ناامید شده‌ام که گریه‌اش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! به‌خدا قسم می‌خورم تا لحظه‌ای که من زنده هستم، نمی‌ذارم دست داعش به تو برسه! با دست قمربنی‌هاشم (علیه‌السلام) داعش رو نابود می‌کنیم!» احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیت‌الله سیستانی حکم داده؛ امروز امام جمعه اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچه‌هاشو رسوندم و خودم اومدم ثبت نام کنم. به‌خدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو می‌شکنیم!» 💠 نمی‌توانستم وعده‌هایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز می‌خواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کمر داعش رو از پشت می‌شکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً حیدری بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید. نبض نفس‌هایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرم‌تر شد و هوای عاشقی به سرش زد :«فکر می‌کنی وقتی یه مرد می‌بینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد... 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐶🥣🐶🥣🐶 🐶تطهیر ظرفی که سگ از آن چیزی خورده🐶 سوال: اگر سگ از ظرفی که در آن آب یا مایع دیگری بوده، خورده باشد، چگونه باید آن را پاک کرد؟ پاسخ: 1⃣ تطهیر با آب قلیل: 🖊همه مراجع: ابتدا با خاک پاک (آیات عظام: مکارم، بهجت: و مقداری آب) خاکمال شود و بعد از آن دو مرتبه با آب شسته شود. 2⃣ تطهیر با آب کر و جاری: 📝آیات عظام: امام، صافی، نوری: بنابر احتیاط واجب، دو مرتبه شسته شود. 📝آیات عظام: رهبری، وحید، مکارم، بهجت: یک مرتبه کافی است. 📝آیات عظام: سیستانی و زنجانی: دو مرتبه شسته شود. 👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان می‌سرود :«جایی از اینجا به نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» شور و حال حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد شد، با خیانت همین خائنین و رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل سیدالشهدا (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین و یکی رو انتخاب کنیم!» و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب عروسی‌ات عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»... 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
💫سخنرانی رهبری به مناسبت سالگرد شهید_سلیمانی ⚜سیلیِ سخت به آمریکا؛ غلبه‌ی نرم‌افزاری بر هیمنه‌ی پوچ استکبار ✨  آنچه در او اتّفاق افتاد، اوّلین سختی بود که به آمریکا زده شد و تا آن زمان، مهم‌ترین به آمریکا همین حرکت مردمی عظیمی بود که انجام گرفت؛ بعد هم که خب برادرها یک زدند؛ لکن سخت‌تر عبارت است از غلبه‌ی نرم‌افزاری بر هیمنه‌ی پوچ استکبار؛ این سخت به آمریکا است که باید زده بشود. بایستی جوانان انقلابی ما و نخبگان مؤمن ما [با] همّت، این هیمنه‌ی استکباری را بشکنند و این سخت را به آمریکا بزنند، این یک؛ یکی هم اخراج آمریکا از منطقه است که این همّت ملّتها و سیاستهای مقاومت را میطلبد که بایستی این کار را انجام بدهند؛ این، سخت است. ۱۳۹۹/۰۹/۲۶ 👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🙏🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜هر روز با کلام خدا 🦋به ديگران توصيه مى‌كنيد امّا خودتان چرا؟ ! 🕋 أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(بقره/٤٤) 🕊 آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت می‌کنید، اما خودتان را فراموش می‌نمایید؛ با اینکه شما کتاب (آسمانی) را می‌خوانید! آیا تعقل نمی‌کنید؟ 💦 علماء و دانشمندان يهود قبل از بعثت حضرت محمّد صلّى الله عليه و آله مردم را به ايمان به وى دعوت مى‌كردند و بعضى از علماى يهود به بستگان خود كه اسلام آورده بودند توصيه مى‌كردند به ايمان خويش باقى و ثابت بمانند، ولى خودشان ايمان نمى‌آوردند، لذا قرآن آنها را بر اين كار مذمّت كرده مى‌گويد: «آيا مردم را به نيكى دعوت مى‌كنيد ولى خودتان را فراموش مى‌نماييد». «با اين كه كتاب آسمانى را مى‌خوانيد آيا هيچ فكر نمى‌كنيد». علماى يهود از اين مى‌ترسيدند كه اگر به رسالت پيامبر اسلام صلّى الله عليه و اله اعتراف كنند كاخ رياستشان فرو ريزد و عوام يهود به آنها اعتنا نكنند. لذا صفات پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله را كه در تورات آمده بود دگرگون جلوه دادند. اصولاً يك برنامه اساسى مخصوصاً براى علماء و مبلّغين و داعيان راه حقّ اين است كه بيش از سخن، مردم را با عمل خود تبليغ كنند همان گونه كه در حديث معروف از امام صادق عليه السّلام مى‌خوانيم: «مردم را با عمل خود به نيكي‌ها دعوت كنيد نه با زبان خود». 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال مطالب، همراه لینک در معرفی کانال، به دیگران ما را یاری دهید.🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
⚜بخشی از نامه سوزناک "حاج قاسم"به "سردارپورجعفری" سه سال قبل از شهادت در حلب 🍁🍂حسین جان!عمر انسان در دنیا به سرعت سپری می‌شود، ما همه به سرعت از هم پراکنده می‌شویم و بین ما و عزیزان‌مان فاصله می افتد. 🍁🍂حسین عزیز!اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند. 🍁🍂برادر خوبم!اگر می‌خواهی دردمند نشوی، دردمند شو! دردی که خنکای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است.دردی که گرمای وجودت در سرمای جانکاه باشد،عزیز برادرم همه دردها، درد نیستند و همه بلاها، بلا نیستند. چه بسیار دردهایی که دوای دردند و چه بسیار بلاهایی که در حقیقت خودت را به او بسپار و رضایتش را عین نعمت و لطف و محبت بدان. 🍁🍂حسین!می دانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. می دانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب می‌دانی چقدر هراسناکم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظه‌ای رهایم نمی‌کند. اما نه ترس از دشمن و نه ترس از نداشتن،نه ترس از مقام و مکان. تو می دانی!چون پاره‌ای از وجودم بودی،ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم!دعایم کن و در دعایت رهایم نکن. انشاالله تو و خانواده مجاهد و صبورت همیشه موفق و موید باشید. خداحافظ برادر خوب و عزیزم، دوست و یار باوفاو مهربان و صادق سی‌ساله‌ام. 🌹🌹🌹🌹🌹 خداحافظ، برادرت قاسم سلیمانی ۱۰ / ۸ /۱۳۹۵ سفر حلب 👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🙏🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام امام حسن (علیه‌السلام) خوانده بودم، قالب تهی می‌کردم و تنها پناه امام مهربانم (علیه‌السلام) جانم را به کالبدم برگرداند. هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، تهدید ترسناکی بود و تا لحظه‌ای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را می‌دیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم. 💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس می‌کردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمی‌توانم از جا بلند شوم. زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمی‌دانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد. 💠 تنها چیزی که می‌دیدم ورود وحشیانه داعشی‌ها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی می‌خواست از ما دفاع کند. زن‌عمو و دخترعمو‌ها پایین پله‌های ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دست‌شان برنمی‌آمد که فقط جیغ می‌کشیدند. از شدت وحشت احساس می‌کردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمی‌توانستم جیغ بزنم و با قدم‌هایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب می‌رفتم. 💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو می‌کوبید تا نقش زمین شد و دیگر دست‌شان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود. دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمی‌چرخید تا التماس‌شان کنم دست از سر برادرم بردارند. 💠 گاهی اوقات مرگ تنها راه نجات است و آنچه من می‌دیدم چاره‌ای جز مردن نداشت که با چشمان وحشت‌زده‌ام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلوله‌ای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آن‌ها و ما زن‌ها نبود. زن‌عمو تلاش می‌کرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه می‌زدند و رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت می‌کشید تا از آغوش زن‌عمو جدایشان کند. 💠 زن‌عمو دخترها را رها نمی‌کرد و دنبال‌شان روی زمین کشیده می‌شد که ناله‌های او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم. همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب می‌کشیدم و با نفس‌های بریده‌ام جان می‌کَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را می‌دیدم که به سمتم می‌آمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود. 💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفس‌های جهنمی‌اش را حس کردم و می‌خواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد. نور چراغ قوه‌اش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!» 💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو می‌خوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست. دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که ناله‌ام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این بعثی شده‌ام. 💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم. همانطور مرا دنبال خودش می‌کشید و من از درد ضجه می‌زدم تا لحظه‌ای که روی پله‌های ایوان با صورت زمین خوردم. 💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمی‌کردم که تازه پیکر بی‌سر عباس را میان دریای خون دیدم و نمی‌دانستم سرش را کجا برده‌اند؟ یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده می‌شد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه شده است... 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
💎كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ⚜شما بهترين امتى هستيد از ميان مردم پديد آمده، كه مى‌كنيد و به خدا داريد. 🔆۱۱٠ آل عمران 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 👈لطفا با ارسال مطالب، همراه لینک در معرفی کانال به دیگران، ما را یاری دهید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
⚜امر به معروف و نهی از منکر 🌺وجود مقدس سید الشهدا علیه‌السلام در راستای فرایند✨ امر به معروف و نهی از منکر✨ یازده شاخص بیان میفرماید .. 🌸 کسی که امر به معروف میکند باید دین شناس باشد و حلال و حرام را بداند. 🌸 گرفتار نفس خود نباشد (یعنی اگر حرفی می زند برای اصلاح جامعه و رضای خداوند باشد نه مطرح کردن خود 🌸 خیر خواه مردم باشد و انگیزه او سوز درونی و غیرت دینی باشد. 🌸 با مردم مهربان و رفیق باشد و تا ضرورت پیش نیاد خشونت نکند. 🌸 با لطافت و محبت، مردم را به کار خیر و خوبی دعوت کند. 🌸 گفتارش نیکو باشد. 🌸 بداند که هر کس خلق و خوبی دارد و با هر کس باید طور خاصی سخن گفت. 🌸از حیله های نفسانی آگاه باشد(تا مبادا در غالب امر به معروف و نهی از منکر به اهداف شومی کشیده شود. 🌸اگر در راه امر به معروف و نهی از منکر ضربه ای دید مایوس نشود و پشتکار داشته باشد. 🌸اگر از مردم آزاری دید، ،انتقام نگیرد و شکایتی نکند. 🌸در کار تعصب قومی و قبیله ای نداشته باشد. 🌸 غبطه او برای نفس نباشد(بلکه برای خدا و ارتکاب کار زشت توسط دیگران باشد نه اینکه چرا شان و مقام مرا مراعات نکرد. 👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
🌸پویش 🌸 🔶موسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه دامغان در نظر دارد با کمک شما عزیزان از ایام شهادت تا ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) 🌼نذر حجاب فاطمی🌼 را در جامعه و بخصوص قشر نیازمند گسترش دهد. لطفا افرادی که تمایل به همکاری در پرداخت هزینه یا اهدای پارچه یا کمک در دوخت آن دارند؛ به آیدی @mza313 اعلام کنند. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜هر روز با کلام خدا 🦋تكيّه بر ظالمان و ستمگران 🕋 وَلَا تَرْكَنُوٓا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَآءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ(سوره هود ــ آیه ۱۱۳) 🕊و به كسانی كه [به آیات خدا و پیامبر و مردم مؤمن‌] ستم كرده‌اند، تمایل نداشته و تكیّه مكنید كه آتش [دوزخ‌] به شما خواهد رسید ودر آن حال شما را در برابر خدا هیچ سرپرستی نیست، سپس یاری نمی‌شوید. 🔺اين آيه يكى از اساسى‌ترين برنامه‌هاى اجتماعى و سياسى و نظامى و عقيدتى را بيان مى‌كند، عموم مسلمانان را مخاطب ساخته، و به عنوان يك وظيفۀ قطعى مى‌گويد: «به كسانى كه ظلم و ستم كرده‌اند، تكيّه نكنيد». 🔺 و اعتماد و اتّكاى كار شما بر اينها نباشد. «چرا كه اين امر سبب مى‌شود كه عذاب آتش، دامان شما را بگيرد». 🔺 «و غير از خدا هيچ ولىّ و سرپرست و ياورى نخواهيد داشت». 🔺 با اين حال واضح است كه هيچ كس شما را يارى نخواهد كرد «و يارى نمى‌شويد». 📚 تفسیر نمونه  👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
⚜سیره حضرت زهرا سلام الله علیها ⚡️ «حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم در سخن معلم بود، هم در رفتار اسوه . عقیده داشت بهترین چیز برای زن، آن است که نه نامحرم او را ببیند و نه نگاه او به مردان نامحرم بیفتد. این سخن، نه به معنای رد فعالیت‌ها و حضور اجتماعی زن در صحنه، بلکه هشدار و تذکر به لغزشگاه‌هایی است که سر راه پاکدامنی و وجود دارد و گاهی زمینه یک فساد عظیم یک «نگاه» است، چه از سوی زن، چه مرد. 💥وقتی یک مرد نابینا وارد خانه آن حضرت می شود و با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ملاقات می کند، با ورود او، زهرا (س) برخاسته و فاصله می‌گیرد و خود را می پوشاند یا پشت پرده می رود. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: دخترم؛ این مرد نابینا است. زهرای عزیز پاسخ می دهد: اگر او نمی‌بیند، من او را می‌بینم و او بوی مرا استشمام می‌کند، پیامبر خدا با شنیدن این کلام ضمن تایید گفتار دخترش می‌فرماید: گواهی می‌دهم که تو پاره تن منی.» 📚کتاب اخلاق فاطمی ✨باتوجه به اینکه اولین زمینه ایجاد فساد نگاه است لازم است چه زن و چه مرد بیشتر مراقب نگاه خود باشند واز پوششهایی که باعث نگاه وتحریک جنس مخالف میشود بپرهیزند. واز همه مهمتر از بی حجابی وکشف حجاب پرهیز کنند تا زمینه فساد وعواقب آن از جامعه رخت بر بندد. 👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🙏🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
⚜دخت آفتاب در كلام رهبر انقلاب زنان مسلمانى كه امروز در نظام اسلامى با جديت، دلسوزى و همراه با عفت و عصمت درس مى خوانند، طبابت مى كنند و يا در محيطهاى اجتماعى، علمى و سياسى فعال هستند، پيروان ـ عليها السلام ـ محسوب مى شوند و اين جانب با همه وجود براى چنين زنانى احترام و تكريم قائل هستم. ۱۳۷۲/۹/۱۷ 👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🙏🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
⚜کودکان تشنه توجه هستند. ✅والدین واطرافیان باید سعی کنند, توجه مثبت به کودک داشته باشند،⬅️زیرا در غیر این صورت کودک برای جلب توجه ودیده شدن دست به هرکاری خواهد زد.☘ 🔹🔸مثلا وقتی کودک مشغول بازی با خواهر یا برادرش می باشد⬅️والدین می توانند با تشویق ونوازش او،حس مثبت 💟او را برانگیزند.🔸🔹مثلا به او بگویند آفرین که با خواهرت بازی میکنی.👏👏 👌وبه این ترتیب احتمال تکرار کارهای مثبت کودک بیشتر می شود.🦋 🔺🔻واگر کودک به خاطر کارهای مثبتی که انجام می دهد،تشویق نشود ،برای جلب توجه منفی،دست به هرکاری میزند،🔹🔸مثلا در مثال گفته شده،کودک برای دیده شدن، ممکن است،شروع به اذیت کردن خواهر یا برادرش کند.💥 👈 لطفاً با ارسال مطالب به همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 💠 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش می‌خواست که جسم تقریباً بی‌جانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقه‌ام را رها کرد، روی زمین افتادم. گونه‌ام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بی‌سر شهر ناامیدانه نگاه می‌کردم که دوباره سرم آتش گرفت. 💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!» پلک‌هایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگ‌های گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت. 💠 عدنان با یک دست موهای مرا می‌کشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه‌های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده‌اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم می‌لرزید. در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط حیدر می‌توانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای صبح در گوش جانم نشست. 💠 عدنان وحشتزده دنبال صدا می‌گشت و با اینکه خانه ما از مقام (علیه‌السلام) فاصله زیادی داشت، می‌شنیدم بانگ اذان از مأذنه‌های آنجا پخش می‌شود. هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمی‌رسید و حالا حس می‌کردم همه شهر حضرت شده و به‌خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر می‌شنیدم. 💠 در تاریکی هنگام ، گنبد سفید مقام مثل ماه می‌درخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس می‌کردم تا نجاتم دهد که صدای مردانه‌ای در گوشم شکست. با دست‌هایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم می‌داد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس می‌زدم. 💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس می‌کردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. 💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم می‌کردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی می‌توانست حرارت اینهمه را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال می‌زد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. 💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید می‌خواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. صدایم هنوز از ترس می‌تپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!» 💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.» دل حیدر در سینه من می‌تپید و به روشنی احساسم را می‌فهمید و من هم می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غم‌هایم را پشت یک پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!» 💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!» اشکی که تا زیر چانه‌ام رسیده بود پاک کردم و با همین چانه‌ای که هنوز از ترس می‌لرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟» 💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم اومده مردم دارن ثبت نام می‌کنن، نمی‌دونم عملیات کِی شروع میشه.» و من می‌ترسیدم تا آغاز عملیات تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت... 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
💞قرار عاشقی 🌴امام حسین علیه‌السلام فرمودند: 🍃🌼 «دوازده مهدي از ما هست که نخستين آنها علي بن ابي طالب و آخرين آنها نهمين فرزند من است که او امام قائم به حق است. خداوند زمين مرده را به وسيله ی او زنده ميکند و دين حق را بر تمام اديان پيروز مي گرداند. براي او غيبتي است که گروه‌هايی در آن از دين برمي گردند و گروه‌هايی ديگر بر آيين خود استوار مي مانند و در اين راه آزارها مي بينند، به آنها گفته مي شود: «اين وعده کي خواهد شد اگر راستگو هستید؟»، آنان‌که بر اين آزارها و تکذيب‌ها صبر کنند همانند کسي هستند که شمشير به دست گرفته در پيشاپيش رسول اکرم جهاد می کنند». 📚 علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۳۳  👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا 🦋 🕋يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ(آیه ۳۲ سوره توبه) 📖« همواره می خواهند نور خدا را با سخنان باطل [و تبلیغاتِ بی پایه] خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز اینکه نور خود را کامل کند، نمی خواهد، هر چند کافران خوش نداشته باشند ». 💠امام صادق علیه السلام و به سدیر صیرفی گوید: «خداوند متعال سه چیز را که درمورد پیغمبران عملی ساخت، در خصوص قائم ما عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز عملی می‌سازد؛  ولادت او را مانند ولادت موسی علیه السلام و غیبتش را چون غیبت عیسی علیه السلام و طول عمرش را بسان طول عمر نوح علیه السلام مقدّر فرموده و سپس طول عمر بنده‌ی صالح خدا، خضر پیغمبر علیه السلام را دلیل طول عمر آن حضرت علیه السلام قرار داده است». 🍃عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا! علّل این معانی را که فرمودید برای ما شرح بده». فرمود: «ولادت موسی علیه السلام بدین‌گونه بود که چون فرعون دانست زوال ملکش به دست او انجام می‌پذیرد، کاهنان را احضار کرد و آن‌ها به وی گفتند: این مرد از تیره‌ی بنی‌اسرائیل خواهد بود، او هم به مأمورین خود دستور داد که شکم زنان آبستن را شکافته و اطفال آن‌ها را سر ببرند. برای نیل به این منظور بیش از بیست‌هزار طفل را به قتل رساندند، و مع‌الوصف خداوند موسی علیه السلام را حفظ کرد و آن‌ها به وی دسترسی نیافتند. بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس هم چون دانستند که دولت و امراء و ستمگرانشان به دست قائم ما علیه‌السلام نابود می‌شود، دشمنی ما را به دل گرفتند و با شمشیر کشیده به کشتن و قطع نسل خاندان پیغمبر پرداختند، با این امید که را به حضرت مهدی علیه السلام قتل رسانند، ولی خداوند نگذاشت که یک نفر از ستمگران به وی دست یابد؛ و بدین گونه نور خود را کامل نموده؛ هرچند مشرکان ناخشنود باشند». 📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۲۲/بحار الأنوار، ج۵۱، ص۲۱۹/ منتخب الأنوارالمضییه، ص۱۷۹ 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
⚜دخت آفتاب در كلام رهبر انقلاب زنان مسلمان در زندگى شخصى، اجتماعى و خانوادگى خود بايد زندگى ـ عليها السلام ـ را از جهت خردمندى، فرزانگى و عقل و معرفت الگو و سرمشق خود قرار دهند و از بُعد عبادت، مجاهدت، حضور در صحنه تصميم گيريهاى عظيم اجتماعى، خانه دارى، همسردارى و تربيت فرزندان صالح از زهراى اطهر ـ عليها السلام ـ پيروى كنند زيرا زندگى آن بانوى بزرگ اسلام نشان مى دهد كه زن مسلمان براى ورود در صحنه سياست و ميدان كار و تلاش و نيز ايفاى نقش فعال در جامعه همراه با تحصيل، عبادت، همسردارى و تربيت فرزندان مى تواند پيرو ـ عليها السلام ـ باشد و دخت گرامى پيامبر عظيم الشأن الهى را الگوى خود قرار دهد. ۱۳۷۲/۹/۱۷ 👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🙏🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
✨جبرئیل اوّلین بیعت کننده در کعبه الهی✨ 🍀مرحوم شیخ مفید رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از مفضّل بن عمر حکایت کند: 🍁روزی در محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام بودم، از آن حضرت ضمن فرمایشاتی شنیدم که درباره جریان ظهور و خروج قائم آل محمّد صلوات اللّه علیه چنین فرمود :«موقعی که خداوند متعال حضرت قائم عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف را جهت ظهور و خروج اجازه دهد. حضرت در مکّه معظّمه بالای منبر می‌رود و مردم را به سوی خود دعوت می‌نماید و آن‌ها را به خداپرستی و معنویّت راهنمائی می‌کند و دستور می‌دهد بر این که جامعه باید در مسیر اجراء احکام و روش زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت نماید.در همین بین خداوند متعال جبرئیل علیه¬السلام را می‌فرستد و در محلّی به نام حطیم نزد امام عصر صلوات اللّه علیه حضور می¬یابد و اظهار می‌دارد: برنامه ات چیست؟و مردم را به چه چیزی دعوت می‌کنی؟ 💖حضرت قائم عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف برنامه و مسیر حرکت خود را با جبرئیل در میان می‌گذارد. 💐پس از آن جبرئیل می‌گوید: من اوّل کسی هستم که با تو بیعت می‌کنم؛ و سپس دست خود را در دست حضرت قرار می‌دهد. 🌼و سپس تعداد سیصد و سیزده نفر که از شهرهای مختلف جمع شده‌اند، با حضرت بیعت می‌کنند.بعد از آن، حضرت در شهر مکّه باقی خواهد ماند تا تعداد اصحاب و یارانش به دَه هزار نفر برسد و پس از آن که تکمیل شد به سوی مدینه حرکت می‌نماید. 📚دانستنی های چهارده معصوم علیهم السلام 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat 🌐https://eitaa.com/harimehayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دانستنی‌های فاطمی(فاطمه‌شناسی) 🔮حدیث خشم و رضایت حضرت فاطمه س در کتاب المستدرک حاکم پیامبر خدا صلوات‌الله‌علیه، حضرت فاطمه را چگونه توصیف می‌کند؟ ✍پاسخ: «انَّ اللهَ یغضبُ لغضبکِ و یَرضی لرضاکِ»: (ای فاطمه)خداوند با غضب تو غضب می‌کند و با رضای تو خشنود می‌شود.   📚المستدرک الصحیحین، حاکم، ج ۳، ص ۱۵۳ 🎥استاد: حجه‌الاسلام‌و‌المسلمین طبسی 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜همسرانه ⁉️خانم و آقای عزیز! راه دیگر کردن همسر خود این است که زن و شوهر همدیگر را در امور مربوط به خود کمک کند . زن ، همسر خودرا در امور خودش حتی در کارهای بیرون منزل با و و و کمک کند تا مرد احساس کند دارد و آن هم همسر دلسوز و مهربان اوست .مرد هم باید در امور منزل به همسر خود کمک کند . ✅ آقا و خانم عزیز کمک کار همسرتان باشید. 📚زن و شوهر و چهل کلید طلایی ، ص ۴۱. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
⚜دخت آفتاب در كلام رهبر انقلاب وجود حضرت ـ عليها السلام ـ با آن حكمت، گويندگى، قدرت تحليل سياسى و اجتماعى و آينده نگرى و نيز قدرت برخورد با عظيم ترين مسائل زمان خود، نشان دهنده اين واقعيت است كه يك زن مسلمان مى تواند در سنين جوانى هم به مقامات عالى و معنوى و عرفانى دست يابد. ۱۳۷۲/۹/۸ 👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🙏🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat