eitaa logo
💕 ܟߺܝ‌ܢߺ࡙ܩ ࡃ̈̇ࡄࡐ߳ 💞
29.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
319 ویدیو
20 فایل
اگه دنبال حال خوبی، اینجا برای توعه 🌱🐚 . 💌 تعرفه تبلیغات : https://eitaa.com/joinchat/1467547841C310d874767 .
مشاهده در ایتا
دانلود
با عصبانیت به مامانم گفتم: دعاکن چیزیش نشه مامان، وگرنه بابای زیبا یک لحظه راحتت نمیذاره.. بعد حرکت کردمو دنبال آمبولانس رفتم، تو بیمارستان یک دقیقه قلبم آروم نبود، حال بدی داشتم استرس نمیذاشت نفس بکشم. رفتم توی حیاط بیمارستان چند بار محکم هوارو کشیدم توی ریه هام تا بلکه حالم بهتر بشه. تا فردا صبح زیبا بی‌هوش بود. دکترش بهم گفت که بخاطر افتادن از پله ها بچه از بین رفته ولی حال خود زیبا در حال بهتر شدنه، فقط دستش شکسته بود. حقیقتش از مردن بچه ناراحت نشدم با خودم گفتم بچه از بین رفته و حالا مامانم از ناراحتی در میاد، زیبا هم حالش خوب میشه و همه چیز میشه مثل اول. سحر چندبار بهم گفت بهتره به خانواده زیبا خبر بدم ولی من قبول نکردم، میدونستم اگر اونا بیانو بفهمن مامان من زیبارو از پله ها پرت کرده حتما واکنش بدى نشون میدن. با خودم گفتم اگر حالش خوب بشه بعد خانوادش بفهمن زيبا بخاطر من نمیذاره پدرش چیزی بهمون بگه... وقتی زیبا به هوش اومد با سحر رفتیم پیشش، سحر رفت جلو دستشو گرفت تو دستاش، اشک تو چشماش جمع شده بود. بلافاصله زیبا ازش پرسید سحر بچم حالش خوبه؟ سحر سرشو انداخت پایینو گفت زیبا بچت افتاده. زیبا با شنیدن این حرف مثل کسایی که توی آتیش افتاده باشن شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن، اصلا باورم نمیشد برای بچه ای که تازه دوروز بود از وجودش خبردار شده، این کارارو بکنه! انقدر جیغ زد که دوتا پرستار اومدن بالای سرش توی سرمش آرامبخش تزریق کردن. سحر پابه پای زیبا گریه میکرد، اگر کسی اون لحظه میدیدشون میگفت حتما بچه دو سه ساله مرده. دیگه طاقت گریه اونارو نداشتم، سریع از اتاق رفتم بیرون. زیبا سه روز تو بیمارستان بستری بود تو این سه روز سحر پیشش موندو منم جلوی در بیمارستان توی ماشین میخوابیدم. وقتی زیبارو مرخص کردن دیگه قابل شناسایی نبود، درست شبیه مرده ای بود که راه میرفت و نفس میکشید حتی یک کلمه هم حرف نمیزد. مامان زیبا تو اون سه روز هربار که زنگ میزد من یه بهانه ای میاوردم، ولی دیگه روز آخر مجبور شدم بهش بگم زیبا بیمارستان بستری بوده... زیبارو برده بودیم خونه که خانوادش اومدن، بابای زیبا وقتی دخترشو دید زد توی سرشو بهم گفت احسان من دخترمو اینجوری تحویل تو داده بودم؟ سرمو انداختم پایین جوابشو ندادم، بهش حق میدادم من به زیبا خیلی بدی کرده بودم. از اون روز به بعد، زيبا حتی یه کلمه هم با کسی حرف نمیزد، مدام گریه میکرد. بردیمش پیش روانپزشک، بهمون گفت که افسردگی شدید گرفته. من خیلی احساس گناه میکردم میدونستم بخاطر مرگ بچش افسرده شده......... 💕@harimeheshgh
✨•••• - این جملات رو یه‌جایی بنویسید بذارید جلوی چشمتون: •●وابستگی به یک نفر یا یک گروه، تورو شکننده میکنه. •●با هیچ‌کس، جوری نباش که اگه نباشه ادامه دادن برات سخت باشه. همیشه در ذهنت حفره ای برای نبودنش خالی بذار. •●تو نه با بودنِ کسی خوشبخت ترینی و نه با نبودنش بدبخت ترین، پس رها کن برن. •●تو انقدر کامل هستی که بتونی تنهایی از پس خودت بربیای. میدونم. سخته. اما غیر ممکن که نیست. تنهایی رو تمرین کن. •●تو موظف نیستی توقعات همه رو برآورده کنی. تو تویی. با همین اخلاق. با همین ظاهر. قرار نیست بخاطر مطلوبِ کسی بودن مدام در رول پلی باشی. •●و در آخر روی خودت سرمایه گذاری کن. چون هیچ‌کس قرار نیست بمونه. 💕@harimeheshgh
📌بهترین آدما کسایی هستن که....... 💕@harimeheshgh
کلمه فروتنی در فارسی هم قشنگه؛ فرو رفتن در تن، فرو رفتن در درون خود، رفتن در عمق خودت و از درون، بیرون رو نگاه کردن...🌱✨ 🌖 💕@harimeheshgh
مهم نیست چقدر سخته، تو رشد کن...🌱 💕@harimeheshgh
حال و احوال پنجشنبه ۱۴ تیر 🍈 💕@harimeheshgh
✨•••• منتظر نمونید تا اقساط خونه یا ماشینتون تموم بشه؛ منتظر نمونید تا خونه یا ماشین جدیدی بخرید؛ منتظر نمونید تا بچه‌هاتون از خونه شما برن و مستقل بشن تا دوباره شما دانشگاه برید و ادامه تحصیل بدید؛ منتظر نمونید تا ده کیلو وزن کم کنید، منتظر نمونید تا ازدواج کنید؛ منتظر نمونید تا طلاق بگیرید، منتظر نمونید تا بچه دار بشید؛ منتظر نمونید تا بازنشسته بشید، منتظر نمونید تا تابستون بشه، تا زمستان بشه... « الانتون و روزاتونو زندگی کنید. »🌱 💕@harimeheshgh
توصیه های کوتاه و مفید برای کسانی که درگیر پروسه کنکور و آزمون هستن: ۱. داشتن خواب کافی با کیفیت ۲. هیدراته نگه داشتن بدن با مصرف آب کافی و مصرف هندوانه و شربت خاکشیر ۳. داشتن رژیم غذایی مناسب مواد غذایی مناسب حاوی امگا۳ مثل ماهی سالمون مواد غذایی حاوی منیزیم مثل سبزیجات برگ دار، حبوبات و سویا مواد غذایی حاوی ویتامین B12 مثل گوشت گاو و گوسفند ،تخم مرغ مواد غذایی شامل انتی اکسیدان، مثل شاتوت، توت فرنگی ۴. کافئینو کم کن ! مخصوصا ۶ ساعت قبل خواب اصلا مصرف نکن ۵. مصرف شکر (قند مصنوعی) کم کن ۶. ۲۰ دقیقه توی هوای ازاد و بیرون باش ۷. موسیقی بی کلام ۸. طبیعت گردی های اخر هفته ۹. وقت گذروندن با افراد انرژی مثبت و سالم و قطع ارتباط با ادم های سمی ۱۰. مدیتیشن ۱۱. کم کردن استفاده از شبکه های مجازی 💕@harimeheshgh
یک ماه تمام زیبا با هیچکس حرف نزد. تو اون یک‌ماه هرچقدر مادرش سعی کرد با خودش زیبارو ببره و توی خونه خودشون ازش مراقبت کنه زیبا قبول نکرد. انگار از قصد مونده بود توی خونه تا احساس گناه منو زیاد کنه. صبحا سحر و مادر زیبا میومدن پیشش و شبا هم خودم کنارش میموندم، دکتر گفته بود نباید تنهاش بذاریم. تو اون مدت حتى یکبارم مادرم نیومد به زیبا سر بزنه، هر روز هم به من زنگ میزد میگفت که حالش بده تا برم پیشش اما من دیگه نمیرفتم اونجا. میترسیدم برمو زیبا بلایی سر خودش بیاره. یک‌ماه گذشته بود که یه روز صبح وقتی داشتم میرفتم سرکار زیبا اومد جلوی در صدام کرد، از اینکه داشت باهام حرف میزد خوشحال شدم. سریع رفتم جلوش گفتم سلام زیبا چقدر خوبه که داری باهام حرف میزنی چیزی شده؟ کارم داری؟ نگاهم کرد، انقدر نگاهش بی روح بود که یک لحظه ترسیدم، گفتم شاید در حال مرگه.. به سختی لباشو از هم باز کرد و گفت خداحافظ احسان.... بدنم از این حرفش لرزید احساس کردم اون خداحافظی با همه خداحافظیهای قبل فرق داره. شونه هاشو گرفتمو گفتم حالت خوبه زیبا؟ اگر چیزیت شده بهم بگو.. لبخند زدو گفت خوبم، مواظب خودت باش. حس بدی از رفتاراش بهم دست داده بود ولی نمیخواستم با سوال جواب کردنش حالشو بد کنم، پیشونیشو بوسیدمو از خونه رفتم بیرون. تو اون لحظه هم دوستش نداشتم ولی چون خیلی مریض بود دلم براش سوخت بخاطر همین ناخودآگاه بوسش کردم. اون روز تا شب فکرم درگیر بود، دلم گواهی بد میداد. بالاخره کارم تموم شدو برگشتم خونه. وقتی رسیدم خونه دیدم چراغا خاموشه گفتم شاید زیبا خوابیده، رفتم توی اتاق دیدم زیبا نیست. هول شدم شروع کردم به گشتن توی خونه. هر جارو که به فکرم رسید گشتم حتی توی کمداروهم گشتم ولی از زیبا اثری نبود. تمام تنم شروع کرد به لرزیدن گفتم حتما بلایی سرخودش آورده، سريع تلفنو برداشتم زنگ زدم به سحر، وقتی سحر جواب داد ازش پرسیدم زیبا کجاست؟ سحر با ناراحتی گفت زیبا رفته احسان... گفتم کجا رفته؟ گفت خونه پدرش.. گفتم چرا گذاشتی تنها بره، اگر بلایی سرش بیاد چی؟ گفت تنها نرفته احسان، صبح پدرش اومد دنبالشو باهم رفتن.. گفتم پس چرا از من اجازه نگرفت؟ دیدم سحر سکوت کرد داد زدم گفتم با توام سحر چرا جواب نمیدی؟ گفت من نمیدونم از من خداحافظی کرد و گفت که برای همیشه میره.. حرفشو باور نکردم چون زیبا هیچ وسیله‌ای با خودش نبرده بود. گفتم باشه سحر مهم نیست بذار بره اگر فکر کردن من میرم به پاشون میوفتم اشتباه کردن من دنبال کسی نمیرم به مامان بگو امشب میام بهش سر میزنم.. بعد خداحافظی کردمو گوشیو قطع کردم......... 💕@harimeheshgh
🤍اگه‌ میخوای‌ جذبش‌ کنی: 🔻یکی از رازهای جذابیت انجام کارها و فعالیت‌های هیجان‌انگیز و موردعلاقه‌تان است. اگر می‌خواهید به شخصی جذاب برای دیگران بدل شوید، بهتر است که به سراغ فعالیت‌هایی بروید که هیجان و شادمانی زیادی در وجودتان ایجاد می‌کنند. کسی که شاد و پرهیجان است در نظر دیگران جذاب‌ به نظر می‌رسد. مثلا ورزشی خاص را امتحان کنید به مسافرت‌های خاص بروید یا هر کار دیگری را امتحان کنید که شادی زیادی برایتان به همراه دارد و زندگی‌تان را هیجان‌انگیز می‌کند. 💕@harimeheshgh
🎙بهترین شغل برای کسی که خیلی خوب حرف میزنه؟ : - بلاگری، تدریس، مشاوره، بازیگری و... 🖋بهترین شغل برای کسی که حوصله ادمارو نداره؟ : - حسابداری، طراحی لباس، نویسندگی و... 🎨بهترین شغل برای کسی که خیلی احساسیه؟ : نفاشی، به طرحی که اونو مدرن ارائه بده. مثل طراحی لباس، نقاشی کفش، درست کردن لباس های فانتزی و... 💕@harimeheshgh
❌10 عادت اشتباه در اولین ملاقات: ۱- چروک لباس ۲- آدامس جویدن ۳- آرایش غلیظ ۴- توجه زیاد به گوشی ۵- حالت بد بدن ۶- عطر زیاد ۷- عدم تماس چشمی ۸- هندزفری گذاشتن ۹- توجه بیش از حد به ظاهر خود ۱۰- کفش های کثیف 💕@harimeheshgh
🔻اول آشنایی چه سوالاتی از هم بپرسیم که بهتر همدیگه رو بشناسیم؟ - تو، توی رابطه بیشتر دنبال چه چیزی هستی؟ - تابحال رابطه عاطفی بلندمدت با کسی داشتی؟ - چی باعث میشه به کسی اعتماد کنی و چی این اعتماد و از بین میبره؟ - بنظرت یه رابطه سالم چه ویژگی هایی داره؟ - از روابط قبلیت چه چیزایی فهمیدی؟ - درحال حاضر با کسی دیگه ای هم قرار میذاری؟ - چه چیزی تو رابطه خط قرمز توئه؟ •همین سوالات ساده میتونه اول آشنایی اطلاعات مفیدی درباره طرز تفکر، نیازها و ارزشهای مدنظر فرد مقابل به شما بده و گاهی باعث میشه وقتتون رو توی روابط اشتباهی تلف نکنید! 💕@harimeheshgh
✨چیزایی که دونستنشون واجبه: -وقتی کسی بغلتون می‌کنه، بذارید اول خودش ازتون جدا شه. -در مورد روابط و مسائل مالی به دیگران راهنمایی ندین. -اگر دو نفر از دوستاتون باهم رابطه ی عاشقانه دارن توی مشکلاتشون،شما واسطه قرار نگیرید. -با آدما طوری رفتار کنین که می‌خواین باهاتون رفتار بشه. -بدونین که یه رابطه موفق دو قسمت داره؛ اولی پیدا کردن آدم درست و دومی، آدم درست بودن. -در آخر هم، همه ی خودتون رو برای کسی که درکشو نداره نذارید. 💕@harimeheshgh
ساده نباشید عزیزان :) 💕@harimeheshgh
اینو یادتون باشه رفقا :)) 💕@harimeheshgh
« رک بودن » یعنی من در مورد مسائل مربوط به خودم با صراحت جواب بدم. مثلا این غذارو دوس ندارم، مهمونی نمیام، حوصله ندارم و .. « گستاخ بودن » یعنی من در مورد مسائل شخصی دیگران مثل رنگ مو، چاق و لاغر بودن، سایز بینی یا نوع پوشش اظهار نظر کنم. در قالب رک بودن به دیگران توهین نکنیم! 💕@harimeheshgh
کسایی موفق میشن که: ۱. استقلال فکری خودشونو با لطافت به خانواده نشون بدن ۲. پرخاشگر نباشن چون پرخاش نشانه سستیه؛ نه نشانه قدرت ۳. از اخم و قهر کردن بقیه اعضای خانواده نترسن ۴. خلقشون بالا باشه ۵. ادمی نباشن که ۲۴ ساعت دلشون میخواد مشکلاتشونو به بقیه نشون بدن و خیلی اهل درد دل کردن نیستن ۶. برای استقلال مالی میجنگن و بهونه تراشی نمیکنن ۷. کارای شخصی خودشونو گردن خانواده نمیندازن. 💕@harimeheshgh
🌱یه توصیه به عنوان یه روانشناس : 💕@harimeheshgh
چندروز از رفتن زیبا گذشته بود که یه روز مامانم بهم زنگ زدو با خنده گفت: احسان مژده بده. گفتم چی شده مامان؟ گفت اگر بگم باور نمیکنی. گفتم حالا بگو شاید باور کردم.. گفت احضاریه اومده از دادگاه زیبا رفته درخواست طلاق داده، بالاخره داریم از دستش راحت میشیم. چیزی که میشنیدمو باور نمیکردم، عرق سرد نشست روی پیشونیم. گفتم مامان چی میگی؟ زیبا میخواد طلاق بگیره؟ مامانم دوباره حرفشو تکرار کرد، بدون خداحافظی گوشیو قطع کردم، چندبار حرفای مامانمو مرور کردم اصلا باور نمیکردم، تو اون چندسال انقدر که هرکاری کرده بودیم زیبا تحمل کرده بود به این باور رسیده بودم که هیچوقت از پیشم نمیره... بلافاصله زنگ زدم به زیبا هر چقدر زنگ زدم گوشیو جواب نداد. بعد زنگ زدم به مادرش جواب داد با ناراحتی گفت: بفرمایید؟ گفتم میشه گوشیو بدید به زیبا؟ گفت چیکارش داری؟ به من بگو بهش میگم. گفتم میخوام با خودش حرف بزنم. گفت زیبا نمیخواد با تو صحبت کنه. هرکاری کردم گوشیو به زیبا نداد. حس بدی پیدا کرده بودم. نزدیک چهار سال همیشه زیبا دنبال من راه میوفتاد ولی حالا یکدفعه در عرض یکماه گذاشته بودو رفته بود و حتی جواب تلفنمو هم نمیداد. رفتم خونه مامانم، تاریخ احضاریه رو نگاه کردم برای ده روز بعد بود، با خودم گفتم تو این ده روز زیبا دلش تنگ میشه و برمیگرده، ارزش نداره برم دنبالش و غرورمو زیر پا بذارم. از اون روز به بعد دیگه حوصله نداشتم بعد از سرکار برم مسافرکشی بلافاصله برمیگشتم خونه، هر روز میگفتم الان که برم خونه زیبا برگشته ولی زیبا هیچوقت برنگشت. روز دادگاه که رسید آماده شدم رفتم، میخواستم زودتر زیبارو ببینمو باهاش حرف بزنم. وقتی رفتم دادگاه هر چی دنبال زیبا گشتم ندیدمش، خوشحال شدم گفتم حتما پشیمون شده و نیومده. داشتم منم برمیگشتم که یهو یه آقای تقریبا چهل ساله اومد جلو گفت: ببخشید، آقای احسان کمالی؟ نگاهش کردم تا حالا ندیده بودمش. با تعجب گفتم بله خودم هستم. دستشو آورد جلو بهم دست داد گفت من رستگار هستم، وکیل خانمتون.. از شنیدن اسم وکیل جا خوردم، با عصبانیت گفتم خودش کجاست؟ گفت ایشون کارارو به من سپردن و خودشون تو دادگاه حاضر نمیشن. عصبانیتم بیشتر شد، گفتم چرا حاضر نمیشن؟ من ازشون شکایت میکنم که بدون اجازه من خونه رو ترک کرده! لبخند زدو گفت هرجور که مایلید با اجازه... ازم دور شد، همه تنم از شدت عصبانیت میلرزید، از لبخند مطمئن وکیل زیبا فهمیدم که تصمیمش برای جدایی جدیه. من که تا یکماه قبلش آرزو میکردم زودتر زیبا بره از زندگیم، وقتی دیدم واقعا داره ازم جدا میشه حالم بد شد....... 💕@harimeheshgh