هدایت شده از روایت منطقه ۱۹
🌖هر شب یک نوشته به یاد شهدا🌔
#قطعه۲۷
یا جامع المتفرقین
به دیدار خانواده شهید محسن قربانی رفته بودیم،روضه ای در حضور مادر شهید خوانده شد،منزل شهید قربانی درانتهای کوچه بود و من در کنار منزل و در حالی که روضه باب الحوایج توسط روضه خوان خوانده می شد، نگاهم به گلبرگ های پائیزان بود ،روضه تمام شد،دعایی کردم و خدا رو قسم دادم به حق این مادر شهید ،که پرونده من تو این مسیر سخت و پیچیده و نابرابر باز بمونه ! باز بمونه برا هر تصمیمی که تو بگیری ،و تاریخ به سرعت 5سال جلوی چشمانم به عقب باز گشت در اولین دیدار من و مادر شهید قربانی ،و درد و دل و گلایه مادر از روزگار و آن روز ،تلخ ترین روز زندگی ام بود ،خدایا چه تلخ و چه شیرین می گذرد ،اما زمان همه چی رو درست میکند. یا جامع المتفرقین
تقدیم به مادر صبور و رنجدیده ،مادر شهید محسن قربانی شهید شاخص و #آبروی_محله_ما
مهدی نوخندانی-کنار منزل شهید.
قرارگاه فضای مجازی ناحیه مقاومت بسیج ابوذر
#شهداء
#ابوذر
#منطقه19
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آبروی_محله_ما
@basij19
هدایت شده از روایت منطقه ۱۹
#قطعه۲۷
قطعه ای از بهشت خدا
اینجا قطعه ای از بهشت خداست.اینجا محل قرار است! اینجا باب نجات است ، اینجا آرامش است ، اینجا مشکل گشاست، قطعه 27 یعنی سوره طاها، یعنی پناهگاه تو این روزگار وا نفسا! قطعه 27معبری است برا پرواز! پرواز در آسمان خدا ،نجات از این هیاهو و سر و صدا ، قطعه 27یعنی فاطمه! فاطمه اسم رمز و ذکر و امید و واسطه بین بچه ها و خداست! قطعه 27 نسخه ایست برا درمان و شفا ، آدرسی است برا امثال من ! اینجا یادآور ناله های مجید است، گریه ها و توسل های آقا مجید و حاج علی آقا خیلی از مادران شهدا رو از بی خبری راحت کرد.آری اینجا قطعه ای از بهشت خداست. یازهرا س
مهدی نوخندانی- قطعه 27 بهشت زهرا س
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آبروی_محله_ما
#شهدا
#ابوذر
قرارگاه فضای مجازی ناحیه مقاومت بسیج ابوذر
@basij19
هدایت شده از روایت منطقه ۱۹
🌖 هر شب یک نوشته به یاد شهدا 🌔
#قطعه۲۷
یا رفیق من لا رفیق له
پیرمرد خطاب به سرباز:دلت گرفته؟
سرباز:آره
پیر مرد:دل همه میگیره، دل داشته باشی میگیره دیگه! اصلا دلی که نگیره که دل نیست...یا رفیق من لا رفیق له ؛ ای رفیق کسی که رفیقی ندارد!
پیرمرد:می خواهی یه راهی بهت یاد بدم دلت وا بشه؟مثل من چشمات و ببند... د ببند دیگه...خوب چی می بینی!؟
سرباز:هیچ کس ،هیچ کسی رو نمی بینم!
پیرمرد: هیچ کس قشنگه دیگه...هیچ کس ،همه کسه ، همه کس ،هیچ کسه!
-یا حبیب من لا حبیب له
-ای دوست آنکس که دوستی ندارد
-ای طبیب آنکس که طبیبی ندارد
-ای پاسخ دهنده آن کس که پاسخ دهنده ندارد
-ای یار دلسوز آنکس که دلسوزی ندارد
-ای رفیق آن کسی که رفیق ندارد
-ای فریاد رس آن کسی که فریاد رسی ندارد
-ای ترحم کننده آن کسی که ترحم کننده ای ندارد
-ای مونس آن کسی که مونسی ندارد
-ای هم دم آن کسی که هم دمی ندارد
روز جمعه،ساعت 7صبح ،تو قطعه 27بهشت در کنار مزار شهید مجید پازوکی فرمانده گردان تفحص شهدا، در حالی که نوای دعای ندبه به گوشم می رسید ،چشمام رو بستم ...حدث بزن چی دیدم ...تو رو دیدم؛
یا رفیق من لا رفیق له
مهدی نوخندانی-قطعه 27بهشت زهرا س قطعه ای از بهشت خدا
#شهدا
#ابوذر
#ما_ملت_امام_حسینیم
قرارگاه فضای مجازی ناحیه مقاومت بسیج ابوذر
@basij19
هدایت شده از روایت منطقه ۱۹
🌖هر شب یک نوشته به یاد شهدا🌔
#قطعه۲۷
ماسک
12 فروند هواپیما ساعت 5غروب منطقه را بمباران کردند،نعمت متوجه شد که همرزمش ماسک ندارد،سریع ماسکش را به همرزمش داد و خودش بدون ماسک ماند، همین باعث شد ریه هاش تاول بزنه و شیمیائی بشه و نتونه صحبت کنه! به خاطر همین موضوع برا گفتگو و حرف زدن مجبور بود روی کاغذ بنویسد و کمتر صحبت کنه
در بیمارستان به علت حاد بودن جراحات نعمت ، او را ممنوع از نوشیدن آب کردند! از شدت تشنگی و زجر کاغذی خواست و روی آن نوشت: جگرم سوخت،آب نیست؟!
و بعد از دقایقی به علت شدت جراحات به شهادت می رسد.
مهدی نوخندانی - قطعه 27 بهشت زهرا س
قرارگاه فضای مجازی ناحیه مقاومت بسیج ابوذر
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهدا
#ابوذر
@basij19
هدایت شده از روایت منطقه ۱۹
🌔هر شب یک نوشته به یاد شهدا🌖
#قطعه۲۷
من سید مهدی موسوی هستم
اوایل تابستان سال 92بود ،نذر کرده بودم 40 بار در چهل هفته پشت سر هم بروم مسجد مقدس جمکران، مجبور بودم در کاروان با اسم و مشخصات پوششی حضور پیدا کنم لذا به ناچار با فامیلی مادرم که موسوی بود در کاروان حضور پیدا کردم!
هنوز به یاد دارم که وقتی برا بار اول در کاروان زیارتی قم-جمکران آقا سید حضور پیدا کردم، آقا سید راننده کاروان بود،به نوعی هم راننده و هم خدمت گزار زواران امام زمان عج ! آقا تا فهمید زائر اولی هستم و مداحی هم بلد هستم سریع تحویلم گرفت و مرا در ردیف اول و نزدیک خودش و مداح کاروان نشاند!
و به مداح کاروان سفارش می کرد که این سید مهدی پسر عموی منه!همه جوره هواشو باید داشته باشی، البته تو کاروان همه به من ارادت داشتند و با اسم آقا سید مرا صدا میزدند! بد جوری گیر کرده بودم ،هم نگران افشای هویت اصلی خودم بودم و هم ناراحت از موضوع ولی آقا امام زمان عج خودش شاهد بود که چاره ای نداشتم و باید با پوشش در کاروان شرکت می کردم و علت آن را آقا مطلع بودند!
وقتی سه شنبه فرا می رسید ،هرجا بودم سریع خودمو رو به کاروان می رساندم و آماده رفتن پیش امام زنده و حاضرم،
کاروان وقتی از مجاورت فرودگاه امام عبور می کرد ،آسمان غروب کرده بود و من آماده خواندن دعای توسل در کاروان می شدم، هر کسی که تو کاروان بود و زائر آقا امام زمان عج بود گرفتار بود! همه از من التماس دعا داشتند ، همه امید به آقا داشتند،یکی بیماری ناعلاج داشت،یکی مستاجر بود،یکی مشکلات معیشتی و بده کاری داشت،یکی زندونی داشت، خلاصه خیلی ها هم برا جووناشون آمده بودند و از آقا طلب داماد خوب و عروس خوب داشتند...همه اینا از من سید مهدی هم التماس دعا داشتند!
حدود ساعت 10شب می رسیدیم به مسجد مقدس جمکران، من سریع وارد مسجد می شدم و شروع به خواندن نماز و عبادات خودم می شدم! در ادامه سریع یه خودرو اجاره می کردم و خودمو به کوه خضر نبی می رساندم، باید میرفتم بالا و در مسجد خضر نبی ع و در قدمگاه نماز می خاندم و سریع بر می گشتم !
ساعت حدود 12شب هر سه شنبه می رسیدیم به حرم حضرت فاطمه معصومه س ؛
فاطمه معصومه س اسم رمز و آخرین پناه و امید کاروان در دل سه شنبه ها و تاریکی شب بود
ساعت تقریبا یک نیمه شب بود و ما آرام آرام از شهر خارج می شدیم،اعضای کاروان همه آرام و تعدادی به خواب رفته بودند،تقریبا ساعت نزدیک 4صبح کاروان به تهران می رسید و اقا سید تک تک اعضای کاروان را در محلات شهر پیاده می کرد،وقتی از آقا سید خداحافظی می نمودم و می رسیدم منزل،خود را برای نماز صبح آماده می کردم.
من سید مهدی موسوی هستم.
مهدی نوخندانی - قطعه 27بهشت زهرا س
#ابوذر #شهدا #ما_ملت_امام_حسینیم
قرارگاه فضای مجازی ناحیه مقاومت بسیج ابوذر
@basij19
هدایت شده از روایت منطقه ۱۹
#قطعه۲۷
- دلنوشته ای برای زیر نور ماه
-دستم را بگیر
طلبه ای به نام سید حسن که معتقد است چون مانند پدر بزرگش میان مردم نیست و نفسش حق و تاثیری ندارد نمی تواند لباس روحانیت را بپوشد و تنها برای دلخوشی خانواده اش راه حوزه علمیه را درپیش گرفته و قصد دارد طلبه شود!
روزی که سید حسن لباس روحانیت را سفارش داده و تحویل می گیرد،در مترو پسرکی لباس او را می دزدد، جستجوی او برای پس گرفتن و یافتن لباس موجب آشنائی او با بی خانمان های زیر پل شهر می شود،و اینجاست که سید حسن با درد و رنج واقعی پسرک و اطرافیانش و بی خانمان ها در زیر پل شهر آشنا می گردد!
سید حسن به معنای واقعی طلبه می شود،او دست خدا برای بی خانمان های شهر می شود،او آبرویش را در راه دین خدا و ایجاد امید و دستگیری محرومان و نیازمندان هزینه می کند!
او سرانجام همه کتاب هایش را می فروشد تا بتواند به آنها کمک کند!حتی برای یک شب هم که شده دل آنها را شاد کند و لحضاتی را برای آنها مونس و همدم شود ،و به آنها بفهماند که خدا بهترین یاری دهنده و دلسوز و پاسخ دهنده به بندگانش می باشد.خواهر پسر بچه که ابا و امامه سید حسن را دزدیده بود یک زن خیابانی ناامید بود که اقدام به خودکشی می کند!
سید حسن او را به بیمارستان می رساند و از مرگ حتمی نجات میدهد#در این راه سیدحسن برای نجات انسانها و نزدیک کردن آنها به خدا ، از کاری که وظیفه اصلی روحانیت و طلبه هاست غافل نمی گردد!
و سر انجام روزی که طلاب از دست استادشان ملبس می شوند،سید حسن لباس روحانیت را از پسر بچه و خواهرش پس می گیرد .
تقدیم به روحانیونی که امید دهنده و یاری دهنده و نجات دهنده انسانها هستند در این روزگار سخت و وانفسا.
مهدی نوخندانی -پنج شنبه-10مهر-قطعه 27بهشت .یا زهرا س
قرارگاه فضای مجازی ناحیه مقاومت بسیج ابوذر
@basij19