#سوال_اعضا
#دردل_اعضا
💗:
سلام ممنون از کانال خوبتون...میخواستم ی تجربه یا شاید دردودل از خودم بگم اگه میشه تو کانالتون بذارید
من دو سال عاشق آقا پسری بودم و شاید میشه گفت عشقمون دوطرفه بود،بیخوابی و استرس کشیدم تا با هزارتا بدبختی بهم رسیدیم،غرورمو زیر پا گذاشتم...چندین بار از اطرافیان شنیده بودم که این اقا خاستگاری چن نفر رفته همزمان که با من ارتباط داشتن ولی هروقت بهش میگفتم انکار میکرد و میگفت کار خانوادشه و خودش در جریان نیست...
بالاخره روزی فرا رسید که خاستگاری من اومدن و اونشب که رفتیم تو اتاق صحبت کنیم شاید یکساعت یا بیشتر فقط اشک میریختن و میگفتن باورم نمیشه بهت رسیدم...واقعا باورم شده بود ک عاشقمه و منم همه جوره عاشقش شده بودم(من دختر مغروری بودم که محال بود ب این راحتی پام تو این ماجراها گیر کنه)
همچیز تا قبل عقد قشنگ بود و جونشو میداد واسم تا اینکه دعواها و اختلافامون کم کم خودشونو نشون دادن،مدام بهانه گیری میکرد و تو عصبانیت چندین بار بهم گفته بود من کس دیگه ایو میخواستم تو خودتو بزور وارد زندگیم کردی ولی من با اینکه دلم میشکست اما باور نمیکردم(چون شوهرم خیلی مذهبیه و باورم نمیشد چشماش بجز من کس دیگه ایو دیده باشه)و بعد از عصبانیتش میومد عذرخواهی و میگفت ن من فقط تورو میخواستم...
تا اینکه یشب ناخوداگاه رفتم سر گوشیش و متوجه پیامایی شدم ک یلحظه احساس کردم سکته کردم...دیدم واسه خواهرش پیام داده بود نمیدونم بین این سه تا کیو انتخاب کنم...همین یجمله کافی بود تا کل حرفاش بیاد تو ذهنم و خودم صدای شکستن قلبمو شنیدم،از شدت عصبانیت از خواب بیدارش کردم و وقتی متوجه ماجرا شد ک فهمیدم حسابی عصبانی شد و واسه اولین بار دسش روم بلند شد و انقدر کتکم زد که همه بدنم کبود شد...صدام در نیومد و به کسی چیزی نگفتم حتی خانوادم،فرداش اومد حسابی عذرخواهی کرد ولی ازونشب تا الان ک حدود یکسال گذشته دیگه هیچ اعتمادی به عشقش ندارم و نمیتونم دیگه از صمیم قلبم بخوامش...
فقط میتونم بگم عاشق نشید...همین
شما جای من بودید چکار میکردید واقعا میبخشیدید و میتونستید دوباره باهاش زندگی کنید؟
ببخشید طولانی شد
@harimemehrvaarzy
#سوال_اعضا
#دردل_اعضا
Y
سلام، ۱۰ ساله ازدواج کردم و یه بچه دارم، همسرم از اول نمیذاشت کار کنم یا بیرون برم، حتی خونه ی پدر و مادرم اجازه نمیداد برم،با اینکه کاملا محجبه ام و سنگین رفتار میکنم، میگفت هر وقت خودم صلاح بدونم خودم میبرمت و خودم هم میارمت، هیچوقت نمیذاشت یه پولی دستم باشه، حتی اگه کسی کادو یا عیدی به من پول میداد به هزار بهونه همون روز ازم میگرفت به زور،خودشم پول دستم نمیداد اصلا، مگر یه مبلغ خیلی ناچیز ، اونم با کلی اصرار و التماس یا اعصاب خوردی،چه برای خرجای ضروری خودم، چه برای پس انداز کردن،بعد از ۱۰ سال به این فکر افتادم حالا که نمیذاره بیرون کار کنم و یا کار در منزل انجام بدم،حداقل فروش آنلاین داشته باشم، الان بعد از کلی دوندگی و زحمت یه مقدار خیلی کمی فروشم پا گرفته، ولی شوهرم میگه دیگه حق نداری این کار رو هم انجام بدی و کلا باید حذفش کنی، از خونه هم حق نداری پاتو بیرون بزاری، باید قبلش از من اجازه بگیری، حتی برای یک مغازه رفتن معمولی، چیکار کنم؟
@harimemehrvaarzy