گزارش تصویری📷 ✍ نشست صمیمی گروه فرهنگی حریم حیا و مقر کتاب با نهاد کتابخانه های عمومی شهرستان مسجدسلیمان💠📘 #آرشيو_حریم_حیا✨ @harimhayaa

راستییییی‼️ فقط و فقط 2⃣ روز تا پایان مهلت‌ ثبت‌نام باقی‌‌مونده‌ هااااا❗️ حالا از ما گفتن بود😉

🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕 💕راضِ‌بابا💕 #جا_نمونید😉 #مسابقه_کتاب_خوانی📙 @harimhayaa

🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 🌿🌹راضِ‌بابا🌹🌿 #جا_نمونید😉 پ.ن: راستی! این کلیپ هنر دست یکی از نوگل‌های معطر شهرمونه! یه ماه‌دخترِ ۱۱ ساله به‌نام: 🌼اسراخانم قندعلی🌼 ممنونیم اسراجان💐 #دهه_هشتادی @harimhayaa

💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸 🔊شنوندگان عزیز توجه فرمائید🔊 🔊شنوندگان عزیز توجه فرمائید🔊 مهلت ثبت‌نام در چهارمین مسابقه‌ی کتاب‌خوانی 💕راضِ‌بابا💕 تمدید شد.✨ #جا_نمونید😉 @harimhayaa 🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕

❣✨❣✨❣✨❣✨ -بلدی قصه بگی؟! +بله که بلدم!! -خیلی‌خوب! پس این گوی‌ و این میدان!! #فراخوان📄 #قصه_ی_راضیه_رو_تو_بگو✨ #راض_بابا_به_روایت_شما❣ #جا_نمونید 😉 @harimhayaa ❣✨❣✨❣✨❣✨

مثل امشبی که متولد شدی نور از پی نور به خانه‌ی زهرا بارید! نسیم صدایت که در اتاق وزید، ملائک بلندبلند صلوات فرستادند، علی خندید و قلب مصطفی شکفت! تو را به آغوش گرم فاطمه که سپردند، هنوز داشتی اشک می‌ریختی! (تو با اشک متولد شدی! اگر حسین، قتیل‌العبرات است؛ تو ام‌العبرات‌ی!) گریه‌ات بند‌ نمی‌آمد، رحمة‌للعالمین قنداقه‌ات را به معراج آغوشش خواند، جبرئیل در گوشت " وَ اِن یکاد.." زمزمه‌کرد، در میان بازوان خیبرشکن مرتَضی قرار گرفتی، اما "قرار" نگرفتی! حسن با دستان کودکانه‌اش می‌تاباندت، اما تاب نمی‌آوردی! حسین دست‌ به‌کار شد! تا نفس گرم حسین به پیشانی‌ات نشست، خندیدی! اشک ریختی و خندیدی! چشم در چشم حسین دوختی و خندیدی! همرهت را پیداکردی! رفیقت را! حسین هم می‌خندید! او هم جبل‌الصبر را یافته‌بود! #عمه_سادات_سلام_علیک🌿 #قرارِ_حسین❤️ @harimhayaa

تنفس صبح در هوای پاتوقِ حریم حیا🍃 و باز هم؛ هرکس از مُهره‌ی مِهر تو به کاری مشغول..❣ #سر_پر_زدن🕊 #میز_کتاب 📗 @harimhayaa

راضِ‌بابا هم میان ما می‌چرخید! نه! ما دور او می‌چرخیدیم! #سر_پر_زدن 🕊 #میز_کتاب📗 @harimhayaa