حریم حیا
عزیزم، راضیه! قلمم قاصر است از نوشتن! زبانم الکن است در گفتن! خودت از همان بالا حواست به ما باشد🌿 را
• دهمِ اردیبهشت، سالروز شهادت راضِبابا•
#راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• راضیه و ماادراک مالراضیه •
یادی کنیم از #ویژه_برنامه_مثل_مادر و حضور مغتنم خانواده #شهیده_راضیه_کشاورز در این برنامه.
•خدا و فرشتگان و همهی موجودات، حتی ماهیاندریا بر معلم درود میفرستند.•
|پیامبر رحمت(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)|
#روز_معلم_مبارک
|من از آداب مهمانداریت چیزی نمیدانم اما
در شهر من رسم است میبوسند مهمان را...|
#ماه_مبارک 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○السلام علیک و علی لیلةالقدر○
خداحافظ ای #ماه_مبارک 🌙
گرانی ارزاق
نرخ گندم و نان روز به روز در مدینه بالا میرفت. نگرانی و وحشت بر همه مردم مستولی شده بود. آن کس که آذوقه سال را تهیه نکرده بود در تلاش بود که تهیه کند، و آن کس که تهیه کرده بود مواظب بود آن راحفظ کند. در این میان مردمی هم بودند که به واسطه تنگدستی مجبور بودند روز به روز آذوقه خود را از بازار بخرند.
امام صادق علیه السلام از «معتب» وکیل خرج خانه خود پرسید:
«ما امسال در خانه گندم داریم؟».
بلی یاابن رسول الله! به قدری که چندین ماه را آنها را به بازار ببر و در اختیار مردم بگذار و بفروش.
یا ابن رسول الله! گندم در مدینه نایاب است، اگر اینها را بفروشیم دیگر خریدن گندم برای ما میسر نخواهد شد.
همین است که گفتم، همه را دراختیار مردم بگذار و بفروش.
معتب دستور امام را اطاعت کرد، گندمها را فروخت و نتیجه را گزارش داد.
امام به او دستور داد: «بعد از این نان خانه مرا روزبه روز از بازار بخر. نان خانه من نباید با نانی که در حال حاضر توده مردم مصرف میکنند تفاوت داشته باشد. نان خانه من باید بعد از این نیمی گندم باشد و نیمی جو. من بحمدالله توانایی دارم که تا آخر سال خانه خود را با نان گندم به بهترین وجهی اداره کنم، ولی این کار را نمیکنم تا در پیشگاه الهی مسئله «اندازه گیری معیشت» را رعایت کرده باشم.»
داستان راستان، ج ۲، ص۴۸
[متفکر شهید مرتضیمطهری]
#گندم
#نان_مردم
💠 کارگاه آموزش نویسندگی
با حضور نویسنده کتاب "حوض خون"
سرکار خانم فاطمه سادات میرعالی
#حوض_خون
🌿💚 | http://Eitaa.com/harimhayaa
47.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 گزارش تصویری از کارگاه آموزش
نویسندگی و تاریخ شفاهی
با حضور مسئول
مجموعه فرهنگی شهید زیوداری اندیمشک
و نویسنده کتاب "حوض خون"
#آرشیو_حریم_حیا
#حوض_خون
🌿💚 | http://Eitaa.com/harimhayaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه توجه
💠 مهلت ثبتنام در
هفتمین مسابقه کتابخوانی تمدید شد 😍
#جا_نمونید 😉
📲 برای کسب اطلاعات بیشتر: ۰۹۰۵۴۵۷۸۳۵۳
#مسابقه_کتاب_خوانی
#من_میترا_نیستم
🌿💚 | http://Eitaa.com/harimhayaa
یک- تولد یکی از بچههاست، به دلش میافتد در زادروزش کنار کسی بنشیند که شمعدلش ذرهذره در فراق آب شده،،
ذرهذره آب شده و دریادریا نور بخشیده!
#روایت_یک_دیدار
@harimhayaa
دو- بهجای کیک و ریسه و شمع، نخود و رشته و لوبیا بردند، گفتند میخواهیم آش بپزیم، آشرشته فقط کنار مادر میچسبد!
[پرسیدیم چرا آش؟ گفتند: پختن آش طول میکشید، میخواستیم بیشتر کنار مادر بنشینیم،،،]
#روایت_یک_دیدار
@harimhayaa
سه- در اثنای صحبت چندبار دیدم صورت مادر میچرخد روی قاب عکس پسرش، لبخندی میزند و میگوید: دا! مطمئنُم کاووس داره نگاتون اِکُنه!
[کاووس داره نگاتون اِکُنه!]
#روایت_یک_دیدار
#شهید_کاووس_علیدادی
@harimhayaa
هدایت شده از عبدالکریم طهماسبی
⏺ بهمناسبت ششمین سالگرد شهادت
⭕️ فراخوان مسابقهی دلنوشته
👈 «کَـلاٰمــیٖ بــا مُــرَبــّیٖ اَدَبْ»👉
توضیــح در تصویــر👆👆👆
🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁
لطفاً اطلاعرسانی گستردهی ویژه
⏺ ورود به صفحهی ثبت دلنوشته ⏺
#فراخوان
#دلنوشته
#شهید_طهماسبی
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
#عارفان_مجاهد
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🆔 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
برای ششمین بار مادر شدم
و خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیبم کرد...
💠 برشی از کتابِ مسابقه
به مناسبت زادروز شهیده "زینب کمایی"
#مسابقه_کتاب_خوانی
#من_میترا_نیستم
🌿💚 | http://Eitaa.com/harimhayaa
[با همین چشمهایخود دیدم، زیر باران بیامان بانو!
درحرم قطره قطره میافتاد آسمان روی آسمان بانو!
صورتم قطرهقطره حس کردهست چادرت خیس میشود اما
به خدا گریههای من گاهی دست من نیست مهربان بانو!
گم شده خاطرات کودکیام گریهگریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو!
باز هم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژهها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو...
شاعری در قطار قم - مشهد چای می خوردو زیر لب می گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو!
شعر از دست واژهها خسته است بغض راه گلوم را بسته است
بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو!
این غزل گریهها که می بینی آنِ شعر است، شعر آیینی
زنده ام با همین جهان بینی، ای جهان من ای جهانبانو!
کوچه در کوچه قم دیار من است، شهر ایل من، تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان، بانو!]
#میلاد_کریمه💫