eitaa logo
حـࢪیمـ اݪھُـدۍ💚
68 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
68 فایل
ۅقتےمحڪمـۅاستـۅاࢪبـہ‌هـࢪگنـاهت‌بـگے‌نـھ، ڪمـ ڪمـ میـشےآیـت‌الـلـھ‌بـھجت☺😌 گۅش بہ جـانیم(: https://harfeto.timefriend.net/791396459 حـࢪفاتـــونシ︎ @nashenasemoonn [تبادل🌱]️ @Myazd8 خـــدام ڪاناݪ🍃 @Myazd8
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت‌منو‌بخاطرخوب‌بودنم‌مسخرم‌میکنن بخاطر‌ِ‌اعتقاداتم‌توهین‌و‌سزا‌بارم‌میکنن،گفت‌ هرکسی‌که‌مسخرت‌کرد‌براش‌دعا‌کن‌‌ به‌عشقِ‌امام‌حسین‌دچاربشه(:
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
چہ‌زیباگفت‌حاج‌حسین‌!.. یادمون‌باشہ‌کہ‌هرچقدربرای ‌خداکوچیکی‌وافتادگی‌کنیم‌ خدادرنظردیگران‌بزرگمون‌میکنہ!♥️'' -‹شھید‌حاج‌حسین‌خرازی!𐇵› أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِکَ ألْفَرَج 🌱
میگفت‌منو‌بخاطرخوب‌بودنم‌مسخرم‌میکنن بخاطر‌ِ‌اعتقاداتم‌توهین‌و‌سزا‌بارم‌میکنن،گفت‌ هرکسی‌که‌مسخرت‌کرد‌براش‌دعا‌کن‌‌ به‌عشقِ‌امام‌حسین‌دچاربشه(:
برای ما شهادت بنویسید، این دنیا ارزش مُردن ندارد❤️‍🩹🌿:") .
یه‌شهیدبزرگواری‌بود که‌راجبش‌میگفتن؛هروقت‌می‌دیدن‌کسی داره‌غیبت‌میکنہ؛هندزفری‌میزاشتن‌توگوششون وباصدای‌بلندمداحی‌گوش‌میدادن طوری‌که‌هرکی‌صداش‌میکردنمی‌شنید!
🖇 🌱 نماز اول وقت سفارش یاران آسمانی: سرتا پاش خاکی بود.چشم هاش سرخ شده بود از سوز سرما،دو ماه بود ندیده بودمش گفتم: حداقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور، بعد نمـازبخون... 🩶سرِسجاده ایستاد آستین هاش رو پایین کشیدوگفت: من باعجله اومدم که نمازاول وقتم ازدست نره((((: کنارش ایستادم حس میکردم هـر آن ممکن است بیوفتد زمین... شاید این جوری میتـوانستم نگهش دارم...! 🩵
آرزوی‌محالی‌ست‌اما... کاش‌عاقبت‌مانیزتابوتی‌شودکه‌ پرچم‌سه‌رنگ‌قاب‌آن‌می‌باشد🇮🇷💔!'
‹🌻› - سرکلاس‌استادازدانشجویان‌پرسید: این‌روزهاشهدای‌زیادی‌روپیدامیکنن‌و میارن‌ایران... به‌نظرنتون‌کارخوبیه؟ کیاموافقن؟ ۱نفر کیامخالف؟ همه‌به‌جز۱نفر دانشجویان‌مخالف‌بودن بعضی‌ها‌میگفتن:کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی‌هامیگفتن:ولمون‌نمیکنن ...گیر دادن‌به‌چهارتااستخوووون... ملت‌دیوونن بعضی‌هامیگفتن:آدم‌یاد‌بدبختیاش‌میفته تااینکه‌استاددرس‌روشروع‌کردولی خبری‌ازبرگه‌های‌امتحان‌جلسه‌ی‌قبل‌نبود... همه‌ی‌سراغ‌برگه‌هارومی‌گرفتند. ولی‌استادجواب‌نمیداد... یکی‌ازدانشجویان‌باعصبانیت‌گفت: استادبرگه‌هامون‌رو‌چیکارکردی شما‌مسئول‌برگه‌های‌مابودی استادروی‌تخته‌ی‌کلاس‌نوشت:من مسئول‌برگه‌های‌شما‌هستم... استادگفت:من‌برگه‌هاتون‌روگم‌کردم‌و نمیدونم‌کجاگذاشتم؟ همه‌ی‌دانشجویان‌شاکی‌شدن. استادگفت:چرابرگه‌هاتون‌رو‌میخواین؟ گفتند:چون‌واسشون‌زحمت کشیدیم،درس‌خوندیم،هزینه‌دادیم، زمان‌صرف‌کردیم... هرچی‌که‌دانشجویان‌میگفتنداستادروی تخته‌مینوشت... استادگفت:برگه‌های‌شماروتوی‌کلاس بغلی‌گم‌کردم‌هرکی‌میتونه‌بره‌پیداشون‌کنه یکی‌ازدانشجویان‌رفت‌وبعدازچند‌دقیقه‌با برگه‌ها‌برگشت ... استادبرگه‌هاروگرفت‌وتیکه‌تیکه‌کرد. صدای‌دانشجویان‌بلندشد. استادگفت:الان‌دیگه‌برگه‌هاتون‌رو نمیخواین!چون‌تیکه‌تیکه‌شدن! دانشجویان‌گفتن:استادبرگه‌هارو میچسبونیم. برگه‌هاروبه‌دانشجویان‌داد‌وگفت:شمااز یک‌برگه‌کاغذنتونستیدبگذریدوچقدر تلاش‌کردیدتاپیداشون‌کردید،پس‌چطور توقع‌داریدمادری‌که‌بچه‌اش‌رو‌با‌دستای خودش‌بزرگ‌کرد‌وفرستادجنگ؛الان منتظره‌همین‌چهارتااستخونش‌نباشه؟ بچه‌اش‌رومیخواد،حتی‌اگه‌خاکستر شده‌باشه. چند‌دقیقه‌همه‌جا‌سکوت‌حاکم‌شد! وهمه‌ازحرفی‌که‌زده‌بودن‌پشیمون‌شدن!! تنهاکسی‌که‌موافق‌بـود . . فرزند‌شھیدی‌بودڪه‌سالھامنتظربابـاش‌بودシ💔!' - 🦋 ⃟‌🇮🇷¦↬ 🦋 ⃟‌🇮🇷¦↬ 💎 دعـــوٺ‌ شـــــہــــدا هســتید
🌷 🌏🌷🍃 "شهیدانه 🌷 ‌شهید مدافع حرم مجید قربانخانی (حُّر امام زمان عج) همچون جوانان امروز به سر و وضع اش اهمیت می‌داد، روی دستش را خالکوبی کرده بود، یک قهوه‌خانه هزار متری داشت و هر روز غروب یکی دو ساعت به نانوایی دایی‌اش که نان بربری می‌پخت می‌رفت، به او کمک می‌کرد و به نیازمندان نان رایگان می‌داد بعد هزینه آن را از جیب خود پرداخت می‌کرد. کسی نمی توانست روی حرف او حرف بزند، لوتی‌مسلک اما با مرام بود و همیشه به نیازمندان کمک می‌کرد،. پدر مجید قربانخانی یکی از شهدای مدافع حرم می‌گوید: با اینکه مجید درآمد بالایی داشت هر روز صبح می گفت: آقا افضل پول بنزین من را کنار بگذار بعد با وانت به بازار آهن فروش‌ها که من در آنجا یک حجره داشتم می‌آمد، آهن‌ها را بار میزد و برای مشتری‌ها می‌برد. می گفت که پول آقا مجید باید حلال باشد، پول گرفتن از پدر حلال است. مجید جمعه ها به عشق حضرت علی (ع) از افرادی که به قهوه‌خانه می آمدند پول نمی گرفت، بسیار دست و دلباز بود، اگر نیازمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید فکر هم نمی کرد شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند تکه کلامش این بود «خدا بزرگ است، می‌رساند.» "لحن حرف زدن مجید داش مشتی بود من و مادرش را به اسم کوچک صدا می‌زد به من می‌گفت آقا افضل، مادرش را هم مریم خانم صدا می‌زد، ترس در وجود مجید جای نداشت. 🌴🌻🌴🌻🌴🌻 "تغییر خصوصیات اخلاقی شهید قربانخانی پس از سفر به کربلا خواهر شهید می گوید:مجید قصد رفتن به آلمان را کرد پدرم به مجید پیشنهاد کرد بیا برو کربلا، مجید گفت حسین من را نمی‌پذیرد پدرم در پاسخ گفت امام حسین علیه السلام خیلی مهربان است همه در درگاهش جای دارند دو روز مانده به اربعین بدون پاسپورت راهی کربلا شد وقتی از سفر کربلا برگشت، مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟ مجید گفته بود: از امام حسین علیه السلام خواستم آدمم کنه ...😢 سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلّی متحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می‌ خواند و حتّی نماز صبحش را نیز اول وقت می‌ خواند. خودش همیشه می‌ گفت نمی‌ دانم چه اتّفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم. "اهتمام شهید مجید قربانخانی برای کمک به نیازمندان🌺 پدر شهید می‌گوید:‌«مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. غیر از ماشین نیسان، یک زانتیا هم برای سواری خودش داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمییکرد که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی طی یک روز کلی با نیسانش کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت! ته توی کارش را که درمی آوردی می‌فهمیدی کل درآمد روز قبلش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت، تکه کلامش این بود که «خدا بزرگ است می‌رساند.». "مهربانی شهید مجید قربانخانی💖 مادر شهید می‌گوید: «مجید خیلی شوخ طبع بود و شیطنت داشت، از بیرون نگاه می کردی به نظرت می‌رسید این جوان جز خودش و جمع دوستانه‌ای که با بچه محل‌ها دارد به چیز دیگری فکر نمی‌کند اما من که مادرش هستم می دانم چه ذات خوبی داشت و چه قلب مهربانی در سینه‌اش می‌تپید. می دیدی کله سحر زنگ می ‌زد و می گفت مریم خانم سفره را بینداز که کله‌پاچه را بیاورم. گیج خواب می‌گفتم یعنی چه کله‌پاچه بیاورم؟ می‌گفت با بچه‌ها رفتیم طباخی دلم نیامد تنهایی بخورم. یا یک بار سه روز با ما قهر کرده بود، زنگ می‌زد برایتان غذا فرستاده‌ام. می‌گفتم آقا مجید شما با در و دیوار خانه قهر کرده‌اید یا با ما؟ می‌گفت با این چیزها کاری نداشته باشید، بیرون غذا خوردم دلم نمی‌آید شما از این غذا نخورید. آن قدر دل مهربانییداشت که نظیرش را ندیده بودم.... ادامه مطالب بسیار جالبه،بانام شهید سرج کن 👆 را شهیدان می‌شناسند🌴 زندگی کردن هنر است🌴
[ شهیدنویدصفری ] ــ هرگاه که نمازت قضا شد و نخواندی در این فکر نباش که وقت نماز خواندن نیافتی بلکه . . . فکر کن چه گناهی را مرتکب شدی که خداوند نخواست در مقابلش بایستی !
عکـ🖼ــس رو زده بود به سقف اتاقش؛ تا هر زمان کھ از خواب چشم باز می‌کنه اولین چیزی که ببینه، عکس شُهدا باشه♡(: ‌‌‌‌‌ْ مدافعان‌ حرم🇮🇷🇵🇸 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ═---✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄═