eitaa logo
حرکت در مه
193 دنبال‌کننده
443 عکس
75 ویدیو
58 فایل
دربارۀ داستان و زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
حجاب بهاره کامل است! ✍یاسرعرب حسنا آمده بود خانه. گریان. بهاره باز اذیتش کرده بود. بهاره البته همه را می‌زند. چهارم دبستان است. دختری گستاخ و بی ادب. مثل مادرش. این را رویا همسرم می‌گوید. از دوم دبستان تمام اولیای مدرسه شاکی بودند. در جلسه اولیا و مربیان هم به مادرش گفته بودند. جیغ و داد کرده بود که 《آره.. بچه‌ی من بده.. بچه‌ی شماها خوبه... برید پی کارتون بابا ...》بعد هم جلسه را ترک کرده بود. از همان سالها تا الان چندين مورد تعهد از بهاره گرفته شده که بچه‌ها را اذیت نکند. امروز پیش مدیر مدرسه بودیم. من و رویا و حسنا. از وضعیت شکایتی همدلانه کردیم. خانم مدیر خواست حسنا برود سر کلاس. حسنا چشمی گفت و رفت. حالا مدیر می‌توانست حرف بزند. درمانده شده بود. نمی‌دانست با بهاره چه باید کرد. گفت ما هر چه حرف زدیم با پدرش بی فایده بوده. رسما جلوی ما می‌زند پشت دخترش که 《چیزی نیست دخترم من پشتت هستم!》 بهاره هم پر رو تر از قبل... اجازه‌ی اخراج هم که به هیچ عنوان نداریم... این بچه وقتی با من که مدیر هستم حرف می‌زند وسطش بشکن بشکن برای من پرت می‌کند که《ببین چی میگم!》اما قول می‌دهم سال دیگر اگر من بودم ثبت نامش نکنم! (جاروی مشکل زیر فرش مدرسه‌ای دیگر...) تازه این فقط بهاره ١ است. بهاره ٢ (یک بهاره دیگر) بچه‌ها را گاز می‌گیرد. بی چاره شدم. مجبورم همینطور دست این بچه توی دستم باشد کنارم نگهش دارم تا توی زنگ تفريح بچه‌های دیگر را گاز نگیرد. خانم مدیر راست می‌گفت. داستان این یکی را دو سال پیش هم شنیده بودم. ظاهرا جوری گاز می‌گیرد که جای دندانش تا چند روز می‌ماند. گفتم خب چه کنیم؟ گفت همین... باز دعوت از والدین بهاره و گرفتن تعهد کتبی و تهدید به اخراج. پرسیدم این روند خیلی لوث نشده؟ گفت مگر اینکه در نهایت بتوانیم با گذاشتن جلسه داخلی مدرسه کلاس بهاره را عوض کنیم. (رویا زیر لب گفت بيچاره بچه‌های آن کلاس!) و ادامه داد، زنگ تفريح هم توی راهرو نگهش داریم. البته یک دانش آموز دیگر هم هست توی همان کلاس حسنا که مدیر می‌گوید رسما فساد اخلاقی دارد! رویا پرسید همان که انگشت فاگ به بچه‌ها نشان می‌دهد؟ مدیر گفت بله.. این کمترین کارش بوده.. اگر نشان شما بدهم در تعهد نامه که چکار کرده پشتتان خواهد لرزید! خلاصه قرار شد من بروم وقت تعطیلی مدرسه پدر بهاره را پیدا و تهدید کلامی به شکایت کردن به مراجع قانونی کنم! (چه کار مسخره‌ای!) این وسط البته من باید دلم برای دختر خودم بسوزد. اما دلم برای بهاره هم می‌سوزد. و برای آن یکی بهاره که گاز می‌گیرد و آن یکی که در چهارم دبستان می‌شود به او گفت فاسد! ورودی مدرسه شبیه همه مدارس. احادیث. روایات. تندیس شهید قاسم سلیمانی. رهبر. میز جبهه و جهاد. مین. سربند. پلاک. چفیه. همه‌ی کادر محجبه. به خصوص دانش آموزان دختر. همه کاملا محجبه. ( میفرمایند بخاطر دین نیست! بدون مقنعه شپش منتقل می‌شود! چه می‌دانیم! لابد همه دختران همه مدارس جهان که سر برهنه هستند شپش دارند! ما که آنجا نرفتیم!) و‌ باقی درد را هم که بهتر از من می‌دانید! عکسی از سالن مدرسه👇 https://t.me/yaser_arab57/12945 @yaser_arab57
مدتیست دارم فکر می‌کنم از زمان فیلم دیکتاتورِ بزرگِ مرحومِ مغفورِ جنت مکانِ خُلد آشیان، حضرت مستطاب چارلی چاپلین تا همین امروز چند صد هزار داستان، رمان، فیلم، مستند، عکس، نقاشی، شعر، پادکست، موزه، شب خاطره، مجسمه و مجله و .‌‌.. 《ضد جنگ》در سراسر جهان تولید شده و مجموع تیراژ آنها بیشتر بوده است یا بمب‌های پرتاب گشته و موشک‌های شلیک شده در جهان؟ بعد با خودم می‌گویم، واقعا ما ساده دلان اهل قلم چطور گمان کردیم با ترویج فرهنگ و نشر ادبیات و ایجاد خیال و سرودن ترانه و روشنگری و ایجاد گفتمان ضد جنگ می‌توان جهان بهتری ساخت؟ پس نتیجه‌ی اینهمه تلاش و نگارش و نگاتیو و صحنه و بازی و تهیه و تدارک و دود چراغ دیدن‌ها و خون دل خورد‌ن‌های یک صد سال اخیر ما اهالی رسانه و فرهنگ و هنر چه بود؟ رفتار بدوی و خوی غریزی بشر را کجا توانستیم یک سانت اصلاح کنیم؟ در عمل اوکراین آباد شد یا غزه؟ سوریه به سامان شد یا لبنان؟ یمن روی آرامش دید یا آفریقا؟ افغانستان یا ایران؟ باری ما همواره نیلبکی بودیم در حاشیه‌ی تاریخ برای سرودن از آشتی و صلح و همزیستی و تعایش... جریان اصلی تاریخ همین کوبیدن بر طبل تاریخ جنگ‌ها و درندگی‌ها و زیاده‌خواهی هاست. شاید ما دچار سانتی‌مانالیزم شدیم که رویا پردازانه خیال کردیم نقش داستايوفسکی از هیلتر بیشتر و هژمون رومن گاری از نتانیاهو گسترده‌تر است! شاید در تمام این سالها ما خود را گول زده باشیم و زیر لحافی از داستان و روایت سر در برف کرده باشیم! چرا که فعلا این خشن‌ترین وجه رادیکالیسم و اقتدارگرایی است که زمین را زیر سم اسب قدرت خرد می‌کند و می‌شکافد! چه‌می‌دانم! شاید توقع ما از روند بهبود جهان معقول نبوده و کار ما در طول تاریخ صرفا این بوده است که آتشی اندک از ایده‌ها و رویاها بیفروزیم و تنها بگوییم 《اینجا چراغی روشن است!》 یاسر عرب
🟢نارسیست‌وار سیدهاشم فیروزی مردانگی و زنانگی آمیخته از رفع رسوب لوله‌های آبگرمکن دیواری تا طراحی لباس هنری خاص، از نظافت ترموکوپل بخاری تا طرح هشترک زدن با هویه برروی کفش چرم عسلی، از تعویض لامپ و کله‌چراغ ماشین تا طراحی انگشتر فیروزه خاص، از تعویض شیرآلات منزل تا بار گذاشتن چغندر و لبو و سالاد گوجه، از تعمیر جزئی ماشین لباسشویی تا ید طولا داشتن در ست کردن عطر و ادکلن با شخصیت: من این مردانگی و زنانگی آمیخته در وجودم را دوست دارم. باورم براین است کسب تجربیات تازه در مصادیق «زندگی» از نوع عموم جدای از لذاتش افق‌های دید وسیعی پیش‌روی اهل فکر باز می‌کند، چرا که در نهایت همه آنچه که آنها در زمین سیاست و اجتماع و...بکارند، باز باید بمصرف عموم برسد. بی‌ یا کم نسبت بودن اهالی فکر و سیاست در این کشور با «زندگی» اینگونه وضعیت «نازندگی» پدید آورده است.اینها چون خود زندگی بمعنای صحیح آن را ندارند، درکی از زندگی عموم هم ندارند.فلذا یا گرفتار در مالیخولیای آرمانخواهی کور می‌شوند و یا مشغول چرا در زیست گلخانه‌ای مرفه و بدور از اجتماع که هردو با زندگی عموم نسبتی ندارد. https://t.me/seyyedhashemfirouzi
🔺چاپلوسان اسد را پایین کشیدند! از شگفتی‌های سوریه پسااسد تغییر موضع سریع مدافعان سرسخت دیروز او است که به «انقلابیون دو آتشه» امروز تبدیل شده‌اند؛ امثال دیپلمات معروف سوری بشار جعفری (سفیر سوریه در روسیه) و اصحاب رسانه چون شادی حلوه و کنانه علوش! چرخش 180 درجه‌ای مدافعان دیروز بشار اسد پس از سقوطش چنان است که در حمله به او از مخالفان سرسختش گوی سبقت می‌ربایند و در حالی که سران «سوریه جدید» راه «آشتی» با مقامات و چهره‌های «سوریه قدیم» را در پیش گرفته‌اند، آن‌ها همچنان به اسد و نظامش می‌تازند. بشار جعفری نماینده سابق سوریه در سازمان ملل چنان مورد اعتماد اسد بود که به سفارت این کشور در روسیه منصوبش کرد؛ اما در گفتگو با شبکه دولتی «روسیه تودی» چنان از نظام سابق به عنوان «منظومه فساد» یاد کرد و از «فرار راس آن در تاریکی شب» سخن گفت که انگار نه انگار خود بخشی از این منظومه و مرید حلقه به گوش اسد بوده است و تا دیروز از تریبون شورای امنیت و مقام سفارت «انقلابی‌ترین خطابه‌ها» در ستایش این منظومه و راس آن ایراد می‌کرد. همین رنگ عوض کردن بشار جعفری و مدافعان دیگر اسد معمای فروپاشی سریع ارتش سوریه در برابر حمله مخالفان را حل می‌کند؛ ارتشی که صرفا نام ارتش را یدک می‌کشید؛ اما چاپلوسان از آن قَدَرِ قدرتی پیش اسد ساخته بودند و واقعیت را وارونه جلو داده بودند که همیشه جانفدا و وفادار به او خواهد ماند. در حالی که فساد سیستماتیک ساختار ارتش را تباه ساخته بود و نیروهایش هم نان شب و توان و اراده‌ای برای جنگیدن نداشتند. در واقع زمینه‌ساز سقوط حکام و هلاک حرث و نسل همین مدافعانِ چاپلوس دیکتاتورپرور هستند که با این چاپلوسی خود و بیان وارونه حقایق چنان دنیا و اوضاع مملکت را برای حاکم گل و بلبلی به تصویر می‌کشند که او را بر استبدادش راسخ‌تر و چشمان او را بر روی حقایق بسته‌تر می‌کنند تا از مواهب بهره‌مند شده و از توبره‌اش بخورند و وقتی هم که رفت مرید دیگری می‌شوند و از خوانش می‌خورند. وقتی هم که چرخ گردون می‌چرخد و روزگار قبله آمالشان را بر زمین می‌زند و یکی دیگر را بر می‌کشد، سریع پوست‌اندازی می‌کنند و زبان به نکوهش قبلی و ستایش حاکم یا حاکمان جدید می‌گشایند. اگر اسد از تاریخ دور و نزدیک درس گرفته بود و قبل از سرکوب مخالفانش، به روی این چاپلوسان خاک می‌پاشید تا پرده از برابر چشمانش بیفتد و حقیقت و واقعیت در سوریه را عینا درک کند، چه بسا این سرنوشت را پیدا نمی‌کرد. @Sgolanbari
4_5976300083027645615.pdf
2.25M
سیاهه صدتایی رمان قسمت دوم از رضا امیرخانی
جعل روز وفات و عنوان شهادت برای ام‌البنین ✍مهدی مسائلی در تقویم رسمی کشور ۱۳ جمادی‌الثانی به عنوان روز وفات حضرت ام‌البنین تعیین شده است درحالی که روز وفات ایشان در کتاب‌های تاریخی و حدیثی ذکر نشده است و در سال‌های اخیر جعل شده است. ظاهرا این انتساب برگرفته از کتابی به نام «أم البنين سيدة نساء العرب» است که نویسنده آن یکی از خطبا و منبری‌های معاصر اهل‌ عراق به نام سيد مهدی سويج (١٣٤٩- ١٤٢٣ق) است.  وی در كتاب خود آورده است: «در موارد متعدد و مواقع زيادی تاريخ وفات ام‌البنين(ع) را از من پرسیدند و من نیز از تعدادی از صاحب نظران در اين‌باره سؤال كردم، ولی جواب من و جواب کسانی که من از آنها پرسیدم یکی بود: اثری از ذکر وفات یا سال آن وجود ندارد. تا اینکه روزی كتابی را مطالعه می‌كردم در ذهنم آمد كه در اين كتاب قصيده‌ای درباره حديث كساء ذكر شده است كتاب را بررسی می‌كردم تا قصيده را پيدا كنم، ناگهان در شرحی كه مؤلف كتاب بر قصيده مزبور نوشته بود، به خبر وفات ام‌البنين(ع) برخوردم. كتاب مزبور خطی و روی برگه‌ای قديمی نوشته شده بود و تاريخ كتابت آن به سال ۱۳۲۱ قمری بر می‌گشت. نام كتاب كنزالمطالب و نام مؤلفش نيز علامه سيدمحمدباقر قره‌باقی همدانی بود. مؤلف، كه خداوند مقام او را بالا ببرد، گفته است... در كتاب اختيارات از اعمش نقل شده است كه می‌گويد: روز سيزدهم جمادی‌الثانی كه مصادف با روز جمعه بود، بر امام زين‌العابدين(ع) وارد شدم. ناگهان فضل بن عباس (ع) وارد شد و در حالی كه گريه می‌كرد گفت: جده‌ام ام‌البنين(ع) از دنيا رفت. شما را به خدا به اين روزگار فريبكار نگاه كنيد كه چگونه خاندان كساء را در یک ماه دوبار دچار مصيبت كرد! پس از چندی از خبر ديگری مندرج در حاشيه كتاب «وقايع‌الشهور و الأيام» تأليف بيرجندی اطلاع يافتم كه به نقل از اعمش نوشته است: در سيزدهم جمادی الثانی و در سال ۶۴ قمری ام‌البنين(ع) وفات كرد.» 🔹درباره این ادعا به نکات زیر توجه کنیم: ۱. از کتاب كنزالمطالب اطلاعی وجود ندارد و غیر از این گزارش اثری از آن در جایی دیگر دیده نشده است. نویسنده آن سيدمحمدباقر قره‌باقی همدانی که با وصف علامه از او یاد می‌شود، نیز ناشناخته است و مشخص نیست چه کسی است. با این حال بر فرض وجود،‌ کتابی متأخر و مربوط به قرن چهاردهم است. ۲. در نقل این گزارش ادعا شده که این خبر «در كتاب اختیارات از اعمش نقل شده است.» کتاب اختیارات نیز کتابی ناشناخته است. هیچ‌کدام از کتاب‌هایی که عنوان اختیارات دارند، چنین گزارشی را نقل نکرده‌اند و اصلا ارتباطی به این موضوع ندارند. ۳. نویسنده ادعا کرده است که پس از چندی در حاشیه کتاب وقايع‌الشهور و الأيام تأليف بيرجندی نیز انتساب وفات در سیزدهم جمادي الثاني به اضافه تعیین سال آن(سال۶۴ق)  را دیده است. ولی با مراجعه به همان چاپ وقايع‌الشهور، چنین حاشیه‌ای در آن دیده نمی‌شود. ۴. چرا باید هم منبع متأخر و هم منبع اصلی مورد ادعا، از دسترس همه علما پنهان باشند و کسی امکان مراجعه به آنها را نداشته باشد؟! جاعلان حدیث و گزارش‌های تاریخی برای پنهان کردن دروغ‌شان معمولا تدبیری به خرج می‌دهند و گزارش‌ها را به کتاب‌هایی نسبت می‌دهند که در  دسترس نیستند؛ حال یا این کتاب زمانی وجود داشته و الان وجود ندارد یا اصلا وجود خارجی ندارد. اما عده‌ای نیز در روزگار کنونی جعل را کمی آشکارتر انجام می‌دهند، بدین صورت که دروغ‌هایشان را به کتاب‌های موجود و در دسترس منتسب می‌کنند و تکیه‌شان به این است که مخاطب حوصله یا امکانات مراجعه به منابع را ندارد. گاهی نیز فردی گزارشی را در کتابش جعل می‌کند، بعد چندین کتاب دیگر از کتاب اولی، نقل جعلی و دروغین را می‌آورند و با استناد به تعدد منابع، به تقویت یک گزارش می‌پردازند. موضوع مسمومیت و شهادت حضرت ام‌البنین نیز از همین سنخ است. نویسنده‌ای معاصر در کتابی به نام الدرجات الرفیعة فی وقایع الشیعة با آب و تاب از مسمومیت ام‌البنین سخن می‌گوید و به دو کتاب معاصر دیگر ارجاع می‌دهد. در حالی که در آن کتاب‌ها چنین سخنی وجود ندارد. در مجموع، جعل شهادت حضرت ام‌البنین ادامه همان مسیر جعل روز وفات برای ایشان است و باید دید این‌ یکی با کمک فضای مجازی چه زمانی مقبول می‌افتد و عمومی می‌شود. ...... @azadpajooh
دیداری در بهار به امید زندگی ✍ حسین ابراهیمی 🔷 حالا گذشته‌ها گذشته و رفته‌ها رفته‌اند، گذشته است چند روزی از روزی که رضا امیرخانی مهمان شهرِ کتابِ بهارِ اصفهان بود و بعد جلسه هرچه هم می‌گردم که خبری، گزارشی چیزی پیدا کنم که بنویسم ازت رضای امیرخانی، چیزی نیست.... مجبورم خودم دست به قلم بشوم: 🔵 ما رفتیم جناب امیرخانی را دیدیم یعنی من و بانو. دیگر مدت‌ها بود که فکر نمی‌کردم شخصیتی بتواند این‌قدر کشش برای‌مان ایجاد کند که از محل پارک ماشین تا ورودی مترو بدویم توی این هوای آلوده و با این ناترازی انرژی. تو که خوب می‌دانستی جنابش به‌سختی نه می‌گوید به دعوت کتاب‌فروشی‌ها و کافه‌هایی از این دست. این توی مرامش است و می‌شناسیمش خودش است همان امیرخانی قدیمی که حالا ریش سفید کرده و مو ریزانده و این همه هول و نفس و قند توی دل آب شدن برای پنج دقیقه سخن‌رانی که مثل همیشه متن بود. آخر پنج دقیقه؟ 🔶 چون می‌گوید من سخن‌ران نیستم و اگر سخن‌ران باشم دیگر نویسنده نیستم و خلاصۀ حرف‌هاش این‌که: کتاب‌فروشی‌ها نه تنها کتاب می‌رساند دستِ مخاطب، بل زنده می‌کند چرخۀ تولید کتاب را. 🔷 بعد دورش جمع می‌شوند بسیاری برای امضا گرفتن و معلوم نیست کجا می‌روند و رسم‌های همیشگی و گاه پرسش‌های تکراری و از این میان چند پرسش را پسندیدم: از میان همۀ پرسش‌ها این برایم جالب‌تر بود که کتابی در دست ندارید؟ که جنابش فرموده باشد ایده‌ای دارم درحال نوشتن، رمان است و همچنان دوست دارم که بنویسم. 🔵 و ما پرسیدیم درباره هوش مصنوعی و جایگاهش که نگاهی به ما کرد و گفت نه ممکن است جای بعضی چیزها را بگیرد اما نه نمی‌تواند جای نوشتن خاصه نوشتن خلاق را بگیرد و ادبیات تولید کند و مثال گوگل را زدند و گفتند شاید بتواند بعضی سبک‌ها را بنویسد مثلاً شاید روزنامه ولی رمان و داستان را نه، زیرا نوشتن یک تفردی دارد، یعنی من می‌خواهم ببینم نگاه شمای نویسنده به زندگی چیست نه نگاه هوش مصنوعی. 🔶 درباره تقدم فلسفه بر رمان صحبت به میان آمد که گفتند نه اتفاقاً رمان‌ها بذر پیدایش فلسفه‌ها را می‌کارند نه بالعکس. و کسی پرسید از ایشان که آیا توصیه می‌کنید برای نوشتن زندگی‌ام را رها کنم و شغلم را که گفتند نه نباید این کار را بکنی چون احتمال موفق شدنت مثل احتمال موفق شدن علی دایی در میانِ هزاران آرزو به دلِ فوتبالیست برتر شدن است، شغل و کارت را ادامه بده اگر به جایگاهی رسیدی که توانستی از نویسندگی پول دربیاوری آن وقت شغلت را رها کن وگرنه به احتمال خیلی کم موفق نخواهی شد و این احتمالش خیلی است! 🔴 همچنان بر سفر رفتن تأکید می‌کرد و می‌گفت تجربه است و آموزش نوشتن را از میان رمان‌ها مفیدتر می‌دانست، کمی درباره مهاجرت سخن گفت و بحران‌هایش و دیگر توصیه‌ای خواستیم لب از لب جنباند و گفت: وقت تلف نکنید و پشت‌بندش: البته من خودم خیلی تلف می‌کنم. 🔓 دیگر خسته‌اش کرده بودیم باید می‌رفتیم و رها می‌کردیم. جمعی دور رضا بودند که معلوم شد از خاصان درگاهش بودند. خرسند از این‌که کسی بعدِ مدت‌ها کمی خون در رگ‌هامان دوانده است وگرنه از سخن‌رانی‌ها و تحلیل‌های سیاسی و غیرسیاسی و دوره‌های ضمن خدمت مدت‌هاست چیزی عایدمان نشده و نخواهد شد. @HarkatDarMeh
در نکوهش دنیا از نظامی گنجوی بخشی از خسرو و شیرین چنین است آفرینش را ولایت که باشد هر بهاری را نهایت نیامد شیشه‌ای از سنگ در دست که باز آن شیشه را هم سنگ نشکست فغان زین چرخ کز نیرنگ‌سازی گَهی شیشه کند گَه شیشه‌بازی به اول عهد زنبور انگبین کرد به آخر عهد باز آن انگبین خورد بدین قالب که بادش در کلاه است مشو غَره که مشتی خاک راه است ز بادی کاو کلاه از سر کند دور گیاه آسوده باشد سرو رنجور بدین خان کاو بنا بر باد دارد مشو غَره که بد بنیاد دارد چه می‌پیچی درین دام گلوپیچ؟ که جوزی پوده بینی در میانْ هیچ چو روباهان و خرگوشان منه گوش به روبه‌بازیِ این خوابِ خرگوش بسا شیر شکار و گرگ جنگی که شد در زیر این روبه پلنگی نظر کردم ز روی تجربت هست خوشی‌های جهان چون خارش دست به اول دست را خارش خوش افتد به آخر دست بر دست آتش افتد همیدون جام گیتی خوش‌گوار است به اول مستی و آخر خمار است رها کن غم که دنیا غم نَیَرزد مکن شادی که شادی هم نَیَرزد اگر خواهی جهان در پیش کردن شکم‌واری نخواهی بیش خوردن گرت صد گنج هست ار یک درم نیست نصیبت زین جهان جز یک شکم نیست همی تا پای دارد تن‌درستی ز سختی‌ها نگیرد طبع سستی چو برگردد مزاج از استقامت به دشواری به دست آید سلامت دهان چندان نماید نوش‌خندی که یابد در طبیعت نوش‌مندی چو گیرد ناامیدی مرد را گوش کند راه رهایی را فراموش جهان تلخ است خوی تلخ‌ناکش به کم خوردن توان رست از هلاکش مشو پرخواره چون کرمان در این گور به کم خوردن کمر دربند چون مور ز کم خوردن کسی را تب نگیرد ز پر خوردن به روزی صد بمیرد حرام آمد علف تاراج کردن به دارو طبع را محتاج کردن چو باشد خوردن نان گل‌شکروار نباشد طبع را با گل‌شکر کار چو گل‌بن هر چه بگذاری بخندد چو خوردی گر شکر باشد بگندد چو دنیا را نخواهی، چند جویی؟ بِدو پویی، بَدِ او چند گویی؟ غم دنیا کسی در دل ندارد که در دنیا چو ما منزل ندارد درین صحرا کسی کاو جای‌گیر است ز مُشتی آب و نانش ناگزیر است مکن دل‌تنگی ای شخصت گلی تنگ که بد باشد دلی تنگ و گلی تنگ جهان از نام آن کس ننگ دارد که از بهر جهان دل تنگ دارد غم روزی مخور تا روز ماند که خود روزی‌رسان روزی رساند فلک با این همه ناموس و نیرنگ شب و روز ابلقی دارد کهن لنگ بر این ابلق که آمد شد گزیند چو این آمد فرود آن برنشیند در این سیلاب غم کز ما پدر برد پسر چون زنده مانَد چون پدر مرد؟ کسی کاو خون هندویی بریزد چو وارث باشد آن خون برنخیزد چه فرزندی تو با این تُرک‌تازی؟ که هندوی پدرکش را نوازی بزن تیری بدین کوژ کمان‌پشت که چندین پشت بر پشت تو را کشت فلک را تا کمان بی‌زه نگردد شکار کس در او فربه نگردد گوزنی را که ره بر شیر باشد گیا در زیر پی شمشیر باشد تو ایمن چون شدی بر ماندن خویش؟ که داری باد در پس چاه در پیش مباش ایمن که این دریای خاموش نکرده است آدمی خوردن فراموش کدامین ربع را بینی ربیعی؟ کزان بُقعه برون ناید بقیعی جهان آن به که دانا تلخ گیرد که شیرین‌زندگانی تلخ میرد کسی کز زندگی با درد و داغ است به وقت مرگ خندان چون چراغ است سرانی کز چنین سر پُرفسوسند چو گل گردن‌زنان را دست‌بوسند اگر واعظ بود گوید که چون کاه تو بفکن تا منش بردارم از راه و گر زاهد بود صد مرده کوشد که تو بیرون کنی تا او بپوشد چو نامد در جهان پاینده چیزی همه ملک جهان نَرزَد پشیزی ره‌آورد عدم ره‌توشهٔ خاک سرشت صافی آمد گوهر پاک چنین گفتند دانایان هشیار که نیک و بد به مرگ آید پدیدار بسا زن‌نام کآن جا مرد یابی بسا مردا که رویش زرد یابی خداوندا چو آید پای بر سنگ فتد کشتی در آن گردآبهٔ تنگ نظامی را به آسایش رسانی ببخشی و به بخشایش رسانی
حرکت در مه
در نکوهش دنیا از نظامی گنجوی بخشی از خسرو و شیرین چنین است آفرینش را ولایت که باشد هر بهاری را نها
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکه صوتی‌اش را هم از پادکست ارزشمند «نظامی گنجوی» آوردم. این پادکست بسیار عالی است و به دوستان جان توصیه‌اش می‌کنم. کافیست در کست‌باکس «نظامی گنجوی» یا «محمدرضا طاهری» را سرچ بفرمایید. از همین‌جا هم به محمدرضا طاهری‌ها درودها می‌فرستم.
🟢رضایتمندی چیست؟ شاید یکی از بزرگترین «تلاش‌ها» در جهان جدید ایستادگی در برابر تحمیل «احساس رضایت از زندگی» از نوع تحریف شده است. تقلیل خوشبختی و احساس رضایت از زندگی به سه مقوله ثروت، قدرت و پیروزی در عین درست بودن غلط‌های فراوانی نیز دارد. چرا که ثروت، قدرت و پیروزی طیف وسیعی از مفاهیم و مصادیق را شامل می‌شوند اما جهان جدید ذیل هژمون رسانه آنها را تنها به پول،ریاست و شهرت تنزل داده است. من هیچگاه قائل به عبور از جامعه و پرداخت به ساخت جهان‌بینی فردی آنهم با نگاه سرپوش گذاشتن بر بی‌عدالتی‌های فراخ موجود نبوده و نیستم، اما همزمان قائل به ذبح جهانبینی فردی بپای جهان‌بینی رسانه‌ای رایج نیز نبوده و نیستم. فروید درست گفته بود: تعریف کلی زندگی با معیارهای نادرست و تحریف شده ثروت،قدرت و پیروزی خطر فراموشی رنگارنگی و تنوع حیات ذهنی بشر را در پی دارد. آری جوانی شما،سلامتی شما،خانواده شما،خواب آرام شما و بی‌نهایت دارایی‌های دیگر شما حتی اجابت مزاج آسان شما ثروت‌‌های بزرگی هستند که برای شما در ساخت جهان مخصوص خودتان قدرت لازم را تولید می‌کنند. و همه ما تنها زمانی بدانها واقف می‌شویم که آنها را از دست بدهیم. 📌آن‌روز که شرایط ابتدایی زیست در این سرزمین فراهم شد و یک خانه معمولی،یک خودرو معمولی یک سفر معمولی و خیلی دیگر چیزهای معمولی از رویا و آرزو خارج شد، فردایش باید بر تعریف صحیح ثروت، قدرت و پیروزی اصرار بیشتری ورزید تا تنها بسنده به یک عامل نشوند و بدتر از آن بعنوان غایت تعریف نشوند. و بعبارت بهتر ثروت و قدرت و پیروزی با مصادیق پول و ریاست و...ابزاری در استخدام زندگی بهتر با مصادیق بینافرهنگی همچون تشکیل خانواده، توسعه خانواده، سلامت خانواده و شادابی و رفاه خانواده تعریف شوند. و مهمتر از همه اینها فردای پس از بازوضع عادلانه امور اصرار بر کاربست تعدیل کننده‌های ثروت و قدرت برای حفظ آرامش روانی جامعه امریست بسیار حیاتی. 📌چرایی عدم پرداخت به مصادیق جهان‌بینی فردی در همه این سالها برای من‌روانشناس اجتماعی تنها یک چیز بوده است: اکنون وضعیت زندگی نیازمند تغییرات بزرگی است که خارج از کنترل و توان فرد است. محیط و شرایط محیطی نهایت تأثیرگذاری بر فرد و خانواده را دارند و ابتدا باید محیط اصلاح شود تا آنچه ما می‌گوییم مصداق روانشناسی‌زرد و حتی قهوه‌ای پیدا نکند. نمی‌شود چشم برروی زخم و درد جامعه بست. https://t.me/seyyedhashemfirouzi