eitaa logo
حرکت در مه
193 دنبال‌کننده
443 عکس
75 ویدیو
58 فایل
دربارۀ داستان و زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
30.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوشتن، شنای آزاد در دریاست! صحبت‌های را در مدرسه یک‌روزه نوشتن ببینید و بشنوید … @khanehadabiat 📄
به درخت‌های خشک پیاده رو خیره شد: برف شاخه‌ها را خم کرده بود و در بارش بعد حتما می‌شکستشان. آدم‌ها هم مثل درخت‌ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه‌های آدم وجود داشت و سنگینی اش تا بهار دیگر حس می‌شد. بدیش این بود که آدم‌ها فقط یک بار می‌مردند. و همین یک بار چه فاجعه دردناکی بود. سمفونی مردگان
✍️سهند ایرانمهر 🖊 چرا تجربه شکست موجب تغییر روش نمی‌شود؟ آیا دولت‌ها یا ایدئولوژی‌ها و یا انسان‌ها، آنگاه که نشانه‌های شکست رویکردشان یک‌به یک بروز پیدا می‌کنند، لزوما دست به تغییر رویه می‌زنند؟ پاسخ نظریه اثر بازگشت (Backfire Effect) نه تنها منفی است بلکه حتی نشان می‌دهد که این شکست‌ها موجب اصرار بر تکرار خطاها و پایبندی و اعتقاد بیشتر به درستی راه و روش می‌شود. وقتی افراد با اطلاعات یا نشانه‌هایش مواجه می‌شوند که باورهای پیشین آنها را نقض می‌کند، نه‌تنها اطلاعات اصلاحی را رد می‌کنند، بلکه باورهای اولیه خود را محکم‌تر می‌کنند. دلیل آن هم می‌تواند این باشد که قبول شکست به منزله تهدید هویت تلقی می‌شود. هرچه اعتقاد افراطی‌تر و یا منافع بیش‌تر باشد تمایل به قبول نشانه‌ها هم کمتر است. راه‌حلی که در این نظریه داده شده است این است که در راه اثبات ناکارآمدی نباید احساس خطر تهدید وجودی چندان پررنگ‌ شود تا در طرف مقابل واکنش متعصبانه را برانگیزاند. لئون فستینگر هم در نظریه ناهماهنگی شناختی(Cognitive Dissonance) معتقد بود که آدمیان‌ از تناقض میان باورهای خود و شواهد بیرونی احساس ناراحتی می‌کنند و برای کاهش این ناراحتی، ترجیح می‌دهند شواهد ناسازگار را توجیه کنند یا نادیده بگیرند. فرانسیس بیکن فیلسوف انگلیسی مثال بت‌های غار  را می‌زند بت‌های ذهنی ( با الهام از تمثیل غار افلاطون) که بر موضعگیری افراد سایه انداخته است و او را اسیر خود کرده است. راه‌حل‌های بیکن عمدتا تاکید بر استدلال و داده‌های دقیق و بی‌طرفی و امثالهم دارد اما وجه منافع فردی یا تهدید وجودی منجر به مقاومت فرد را نادیده گرفته است. اسلاوی ژیژک فیلسوف معاصر در کتاب ‏The Sublime Object of Ideology می‌گوید بحران‌ها که به نظر می‌رسد باید ایدئولوژی‌ها را تضعیف کنند، در بسیاری موارد آنها را تقویت می‌کنند. چون ایدئولوژی‌ها نه فقط برای توضیح واقعیت بلکه برای ایجاد چارچوب معنایی و پناهگاهی روانی برای افراد عمل می‌کنند. وقتی این چارچوب در معرض فروپاشی قرار می‌گیرد، افراد بیشتر به آن وابسته می‌شوند و برای تداومش تقلای بیشتری می‌کنند. ژیژک توضیح می‌دهد که ایدئولوژی‌ها در بحران‌ها به شکل‌های جدیدی بازتولید می‌شوند. به جای ترک کامل ایدئولوژی، افراد روایت‌های جایگزینی می‌سازند که بحران را توضیح دهد بدون اینکه هسته ایدئولوژی را زیر سؤال ببرند و در برابر روایت مخالف نابردباری بیشتری نشان می‌دهند. ‏ بنابراین بحران‌ها غالبا نه‌تنها ایدئولوژی را نابود نمی‌کنند و‌آنها را به تغییر جهت وادار نمی‌کنند بلکه اغلب به تقویت آن کمک می‌کنند. زیرا انسان‌ها از مواجهه با بی‌معنایی گریزانند و ترجیح می‌دهند به چارچوب‌های آشنا، حتی اگر معیوب باشند، چنگ بزنند. همان چیزی که ایروینگ گافمن در نظریه «نمایش‌خود»(Dramaturgical Theory) می‌گوید: افراد یا مکاتب تمایل دارند وجهه اجتماعی خود را حفظ کنند، حتی اگر این به معنای انکار واقعیت باشد.
خشم و خیابون مطلب از کانال یادداشت‌های یک کارمند حیف بود با دوچرخه نیام و خودم رو بندازم توی ترافیک بیهوده مسیر اداره. دوچرخه برام آخرین نماد توسعه هست که دیگه کمتر توی خیابونها دیده میشه. قدیما خیابونها خلوت تر بود و فضا برای دوچرخه سواری مناسب تر. خیابونها روز به روز شلوغ تر شده و آدمها عصبانی تر. راننده ها هر کاری بتونن میکنن تا به دوچرخه سوار بفهمونن که جات توی خیابون نیست؛ خیابون یک جای جدی هست برای خالی کردن خشم فروخورده ای که داره به انفجار نزدیک میشه. جامعه شناسی توی حرفهاش می گفت که خیابون چقدر برای جامعه اهمیت داره؛ تنها جایی که میتونن بگن من هنوز هستم و در این آب و خاک سهمی دارم. نزدیکهای اداره ام و غرق در افکاری که می خوان نوشته بشن که سه تا ماشین، قطاری میزنن به پشت هم. به چهره هاشون نگاه می کنم که روز گندشون افتضاح تر شده. قدیما که امیدوارتر به توسعه بودم چقدر دوس داشتم یک سال اسمش بشه سال دوچرخه.
📖معروفترین پدرهای دنیای ادبیات @ehsanname برخلاف شخصیت مادرها، تصویر پدرها در دنیای ادبیات تنوع زیادی دارد و نویسندگان نگاه‌های متفاوتی به رابطه پدر و فرزندی دارند. این، فهرستی است که من (احسان رضایی) از پدرهای خیالی در داستان‌هایی که خوانده‌ام، در ذهن داشتم و آنها را طبق الگوهای متفاوت رابطه با فرزندان، در چند دسته تقسیم کردم. قاعدتا به این سیاهه می‌شود اسم‌های دیگر هم اضافه کرد و آن فهرست کاملتر را برای مطالعات بعدی استفاده کرد. فعلا همین را داشته باشید: @ehsanname 😵پدرهای کشته به دست پسر ادیپ، پدرش (لایوس) را می‌کشد/ ضحاک پدرش (مرداس) را می‌کشد/ «برادران کارامازوف» (جز آلیوشا) پدرشان را می‌کشند/ در «آتش بدون دود» یک مورد پدرکشی هست/ ولدمورت «هری پاتر» پدر ماگلش را کشته 😰پدرهایی که پسرشان را کشتند اودیسه و تلگونوس/ رستم و سهراب (داستان دنباله‌هایی در مورد برزو، پسر سهراب و شهریار، پسر برزو هم دارد که با رستم می‌جنگند)/ گشتاسپ، اسفندیار را به جنگ رستم می‌فرستد و عملاً او را به کشتن می‌دهد/ پدر نیل در «انجمن شاعران مرده» (ن. اچ. کلاین‌بام) آن‌قدر فشار می‌آورد که نیل خودکشی می‌کند @ehsanname 😔پدرهای ناکام و خیرندیده از فرزند پریام، پادشاه تروا/ فریدون در «شاهنامه»/ «شاه لیر» و دخترهایش (شکسپیر)/ پدر مقتولِ «هملت» (شکسپیر)/ «باباگوریو» و دو دخترش (بالزاک)/ «پدر خانواده» (دنیس دیدرو)/ بابای بازاروفِ جوان در «پدران و پسران» (تورگنیف)/ پدر رمان «ماهی بزرگ» (دانیل والاس) که بچه‌ها هیچوقت حرفهایش را باور نمی‌کنند/ اغلب پدرهای «آتش بدون دود» (نادر ابراهیمی) 😎پدرهای قدرتمند «پدرخوانده»های ماریو پوزو/ پدر سارا کرو (فرانسیس هادسن بارنت) که خیلی خرپول است/ بابای جسی در «خداحافظ گری کوپر» (رومن گاری)/ لرد عزریل در «نیروی اهریمنی اش» (فیلیپ پولمن) @ehsanname 😡پدرهای زیادی گیر پدر تام (گدا) در «شاهزاده و گدا» (مارک تواین)/ دنتور و پسرهایش در «ارباب حلقه‌ها» (تالکین)/ پدر «خانواده تیبو» (روژه مارتن دوگار) 😴پدرهای بی‌مسئولیت تناردیه پدر در «بینوایان» (ویکتور هوگو)/ بابای اسکارلت «بربادرفته» (مارگارت میچل)/ هنچارد که «شهردار کاستربریج» هم می‌شود ولی فکر فروختن بچه‌اش رهایش نمی‌کند (تامس هاردی)/ دکتر هورنیکور «گهواره گربه» (کورت ونه‌گات) 🤕پدرهای بی‌عرضه پدر مومو در «زندگی در پیش رو» (رومن گاری)/ پدر مخترع بوگیر کفش در «گودال‌ها» (لوییس ساکار) @ehsanname 😇پدرهای مؤثر در تربیت بچه بابای کیتی در «آنا کارنینا» و باقی کارهای تولستوی/ سروانِ «دختر سروان» (پوشکین)/ آتیکوس فینچ در «کشتن مرغ مینا» (هارپر لی) که خیلی از منتقدها او را بهترین تصویر پدر در دنیای ادبیات می‌دانند/ پدر راوی در «راستی آخرین بار پدرت را کی دیدی؟» (بلیک ماریسن) 🤔پدرهای با شخصیت پیچیده پراپسرو در نمایشنامه «طوفان» (شکسپیر)/ پدر سونیا در «جنایت و مکافات» (داستایوسکی)/ پدر نیک در قصۀ «پدرها و پسرها» (همینگوی)/ قصه‌های دن چاون/ «گاوخونی» (جعفر مدرس صادقی) @ehsanname 😜پدرهای بامزه «قصه‌های بابام» (ارسکین کالدول)/ کمیک «قصه‌های من و بابام» (اریش اُزِر)/ داستان جراحی «زبان کوچک بابام» در «شلوارهای وصله‌دار» (رسول پرویزی)/ پدر سعید در «دایی‌جان ناپلئون» (پزشکزاد)/ پدر مهاجرت‌کردۀ «عطر سنبل، بوی کاج» (فیروزه جزایری دوما) 🤗پدرخوانده‌ها پدر ژپتو در «پینوکیو» (کارلو کلودی)/ ژان والژان در «بینوایان» (ویکتور هوگو)/ «بابا لنگ‌دراز»ِ جودی ابوت (جین وبستر) @ehsanname 😀پدربزرگ‌های حامی بابابزرگ نل (قصه «جعبه جواهر» چارلز دیکنز)/بابابزرگ «هایدی» (جوانا اسپیری)/ پدربزرگ سوفی در «راز داوینچی» (دن براون)/ باباجونِ علی فتاح در «من او» (رضا امیرخانی)
⚡️درباره روز و علّت وفات حضرت زینب(ع) ✍مهدی مسائلی درباره وفات حضرت زینب دو مطلب جای تأمل دارد: ۱. روز وفات حضرت زینب: انتساب پانزده رجب به روز وفات ایشان برگرفته از کتاب اخبارالزینبیات است. این کتاب را به عُبَیدِلی نسب‌شناس معروف نسبت داده‌اند، ولی دلایل متعددی حکایت از جعلی بودن این انتساب دارد و ظاهرا کسانی به قصد ترویج مزار حضرت زینب(س) در مصر آن را جعل کرده‌اند. اشکالات محتوایی متعددی نیز در اسناد و گزارش‌های آن وجود دارد. مهم این‌که اگر این روز را به عنوان‌ سال‌روز وفات حضرت زینب(ع) بپذیریم باید محل دفن ایشان را مصر بدانیم. ۲. علّت وفات حضرت زینب: در سال‌های اخیر شاهد انتساب عنوان‌ شهادت به حضرت زینب(ع) هستیم درحالی‌که هیچ گزارش تاریخی مبنی بر قتل ایشان وجود ندارد. نویسنده معاصر سید محمدکاظم قزوینی (۱۳۴۸ - ۱۴۱۵ ق) در کتاب "زینب الکبرى(ع)من المهد الى اللحد" به صراحت می‌گوید که سخنی از ذکر علت وفات ایشان در تاریخ نیامده است؛ با این حال، این احتمال را مطرح می‌کند که شاید عوامل یزید ایشان را به صورت مخفیانه و سِری مسموم کرده‌اند، به گونه‌ای از مردم و تاریخ مخفی مانده است. (زينب الكبری(ع) من المهد الى اللحد، ص۵۹۱) جالب این‌که توهم توطئه این نویسنده تبدیل به یک سند تاریخی شده است و در مطالبی که برای مسموم شدن و شهادت حضرت زینب تنظیم می‌شود، به این کتاب استناد می‌کنند. البته بعضی نیز انتساب شهادت به حضرت زینب را بر اساس تحمل مصائب عاشورا توجیه می‌کنند، ولی اطلاق عنوان‌ شهید در فقه اسلامی شرایط خاص خود را دارد که شامل چنین مواردی نمی‌شود. مقام بالای معنوی حضرت زینب قابل انکار نیست ولی نباید پنداشت که اگر برای ایشان عنوان شهادت در نظر نگیریم، از ارزش‌های ایشان کاسته‌ایم. حقیقت این‌که دین‌داری مذهبی شیعه در زمان کنونی، تکیه زیادی بر عزاداری برای شخصیت‌های مذهبی دارد. دو موضوع این عزاداری‌ها را با معنا و پرشور می‌کند: اول مشخص بودن روز وفات شخصیت‌های مذهبی، و دوم انتساب شهادت و مرگ غیرطبیعی به آنها. این درحالی است که در دین‌داری مذهبی در اعصار متقدم اسلامی، عزاداری چنین کمیت و کیفیتی در دین‌داری شیعه نداشت و حداکثر مختص به امام حسین(ع) بود. بدین خاطر، روز وفات بسیاری از شخصیت‌های مذهبی نامشخص است یا درباره آن‌ها تردید و اختلاف وجود دارد. اما در روزگار کنونی، تکیه دین‌داری به عزاداری موجب شده که برای معنادار شدن عزاداری و افزایش کمیت آن، حتی به گزارش‌های ساختگی استناد شود. ............ @azadpajooh
 به عزیزانت نگو «براتون میمیرم» براشون سالم بمون و در عمل نشون بده برای سلامتیت وقت میذاری، بخاطر همه کسایی که دوستشون داری و دوستت دارن. سبک زندگی ناسالم یه بمب ساعتیه که انفجارش میتونه نه فقط یک انسان، بلکه یک خانواده و شاید نسل‌های بعدیش رو تحت تاثیر قرار بده. انتخاب سبک زندگی ناسالم انتخاب فردی هست که تأثیری فراتر از خود شخص داره. بیماری هر فردی، هزینه‌های درمانی، استرس و محدودیت‌هایی رو به خودش و خانواده‌ش تحمیل میکنه که شاید تا روز وقوعش بهش فکر نکرده باشه. انسان‌های مسئولیت پذیر نه فقط برای خودشون بلکه برای اینکه عزیزانشون روشون حساب باز کردن به فکر سلامتیشون هستن. سبک زندگی سالم شامل انتخاب های کوچیکیه که هر روز انجام میدی و تاثیرات بزرگی روی سلامت جسم و روانت دارن، نه کارهای بزرگی که هرازگاهی برای سلامتیت انجام میدی! سبک زندگی سالم هم واگیرداره و میتونه به عزیزانمون انگیزه و انرژی بده. چه خوبه که ما شروع کننده تغییری باشیم که شاید در نسل های آینده خانوادمون تغییر ایجاد کنه! @uttweet
حالا این کرگدن را قورت بده! ✍یاسرعرب بهانه؛ مدت اخیر مخاطب سریال مولانا ساخت ترکیه بودم. غیر نقدهایی که به آن می‌توان داشت خوش ساخت بود و بر روی الگوی صحیحی از خط روایی استاندارد جهانی حرکت می‌کرد. قبلا هم در رصدی که داشته‌ام دیده‌ام که سریال‌های ترکی‌ نمرات بسیار خوب و بعضا بالایی در سایت‌های سنجش کیفیت مثل IMDB پیدا کرده‌اند. رتبه‌هایی که بسیار سخت می‌شود به آنها دست پیدا کرد. اشاره؛ ایران پیشرو‌ترین کشور در حوزه‌ی توسعه‌ی ادبی و توسعه‌ی هنری منطقه بوده. رشد قوی درخت داستان نويسی (متاثر از فضای چپ) در صد سال گذشته‌ی ایران تعجب آور و ثمرات آن بیشمار است‌. تا جایی که می‌شود انقلاب ١٣٥٧ را انقلابی روانی، محصول تولیدات ادبی و باز سازی زبانی چند دهه قبل آن دانست. (پس‌لرزه‌های این زلزله‌ی معرفتی تا اواخر دهه شصت نیز ادامه داشت) مقدمه؛ ایرانی امروز از کیفیت زیست و توسعه‌ی خود به شدت ناراضی است. این نارضایتی عینی و واقعی است یعنی سطح کیفی خدمات (جاده، اینترنت، بانکداری، شهرسازی، درمان و...) و تولیدات (مسکن، خودرو، پوشاک، و ...) را در تناسب به وضعیتی که باید داشته باشد، بسیار پائين ارزیابی می‌کند. سوال؛ از آنجا که با ورود به قرن ٢١ جهان به تدریج از ایدئولوژی به تکنولوژی عبور کرده است بسیاری بر این باورند که اگر ما نیز وارد زیست جهان تکنولوژیک می‌شدیم الان در شرایط مطلوب به سر می‌بردیم. اما سوال اینجاست که قله‌های ادبی ما (که امروزه نزدیک شدن به آنها نیز به رویا می‌ماند) در قرن هفت و هشت هجری‌ سر برآورده‌اند زمانی که از گفتمان رفاه اثر چندانی دیده نمی‌شده و به عکس زیست جهان ایشان غرق در آتش نابسامانی‌ها بوده است. همچنین در جهان تکنولوژیک، صنعت-هنر امروز ما (چون سینما) ده‌ها بار پيشرفته از چند دهه‌ی گذشته است! اما چه می‌شود که نه بازيگرانی (١. نیروی انسانی) چون عزت الله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی، محمد علی کشاورز، ژاله علو، و ... پا به عرصه گذاشته و نه متن‌هایی (٢. تولید ادبیات) چون کلیدر، آتش بدون دود، چشمهایش، برجاده‌های آبی سرخ، عزاداران بیل، من و او و ... نگارش شده، و نه فیلم‌ و سریال‌هایی (٣. اثرنهایی) چون مرگ‌یزدگرد، سربداران، هزار دستان، و روزی روزگاری تولید نمود؟ طرفه آنکه (به نظر نگارنده) حتی اگر همان بازیگران، مدیران فرهنگی، نویسندگان (که برخی چون بهرام بيضايی زنده و سلامت هستند) را دوباره به جادویی در این ساعت《احضار》کنیم نخواهند توانست اثری که در آن زمان توسط خودشان ساخته شده‌ را با همان کیفیت تولید نمایند! (شاهد مثال این عقب‌گرد مسعود کیمیایی که روزگاری قیصر را ساخته بود و نمونه بارز روزمرگی ایشان جناب حسن فتحی است!) جمع‌بندی؛ چیزی از روح ایران در حال پرکشیدن است که نه رهبر و نه ریس‌جمهور و نه مسئولین فرتوت فرهنگی، و نه روشنفکران و نه اپوزسیون قادر به دیدن و یا گذاشتن نام روی آن نیستند. (نام گذاری به معنی فهم حدود، عمق و اضلاع یک پدیده) پس موضوع فقط خودروی ایرانی نیست. سی سال معطل ماندن پل اتصال جزیره قشم به سرزمین اصلی نیست. کیفیت داغان سیستم آموزشی ما نیست. نابودی محیط زیست سرزمین ایران نیست‌. بلکه ما در تولید، ارتقا و یا حفظ با کیفیت《روایت ایران》 و 《داستان ایرانی》هم ناتوان شده‌ایم. من به سعی و به زعم خود دلیل این پس رفت (که آن را《زوال ایران》نام گذاشته‌ام) نیست شدن خیال ایرانی دانسته و‌ بر این باورم که خیال ایرانی در چند صد سال گذشته معطل مانده و امکان پرورش نداشته. حتما حضور حکومت‌ها و سیاست‌های ایدئولوژیک در ساخت چنین جهان بی رویایی موثر است اما یکی از مهمترین دلایل ایجاد چنین حکومت‌ها و دولت‌هایی باز فقدان خیال‌پرنده‌ایرانی است. (خیالی که امکان ابداع ساختاری منحصر به فرد از دولت_ملت برای خودش را نداشته و ندارد!) پ.ن: خودرو انضمامی و قابل لمس است. قیمت و کیفیت عینی و متولی‌مشخص دارد. می‌شود از او مطالبه بالا بردن کیفیت، پایین آوردن قیمت یا واردات کرد. خیال ایرانی انتزاعی است. متولی خاصی ندارد. وارداتی هم نیست! پ.ن٢ نظامی که خیال ندارد بی روایت است و در این جهان تنها روایت و متعلقات روایت است که می‌ماند! @yaser_arab57
بازنویسی چند بیت از مثنوی حس ابری از همان اول هم این جزر و مد از تو رسید به من وگرنه من ساکنِ ساکن بودم برای خودم. حالا می‌شود از همان جایی که مرا راه انداختی، از همان جا موتورم را خاموش کنی؟ من همچون اشتری‌ام لاغر و پشت‌ریش که از اختیار شکل پالان خودم را پیدا کرده‌ام. گاهی یک طرف این پالان سنگینی می‌کند و می‌روم به سمتی و گاه سمت دیگرش مرا می‌کشد به طرفی دیگر. از من سختی‌ها و ناهمواری‌ها را بردار تا روضۀ ابرار را ببینم. مرا مثل اصحاب کهف بکن که در خواب اختیارشان به دست خودت بود. گاهی به یمین بخوابم یا گاهی به یسار و همۀ این‌ها بدون هیچ اختیاری. من قبلاً صدهزاران سال نزد خودت پرواز می‌کردم چون گرد و غبار و اختیاری‌ام نبود و حالا آن حس و حال فراموشم شده. از یادم رفته است اما یک یادگار از آن دوران به یادم مانده و آن هم خواب است؛ زمان بی‌اختیاری، زمانی که از این چارمیخ مادی بدن رها می‌شوم و می‌شوم بی‌اختیار و اصلاً عالم دنبال این است که از اختیار خودش رها بشود می‌رود دنبال مستی‌ها و بی‌خودی‌ها. از خودشان می‌گریزند به بی‌خودی. @HarkatDarMeh
🎯 چه مشکلی دارد که همه دربارۀ همه‌چیز نظر بدهند؟ 🔴 هر کس چندوقتی در شبکه‌های اجتماعی پرسه زده باشد، با ‌پدیده‌ای عجیب و باورنکردنی مواجه شده است: «همه دربارۀ همه‌چیز حرف می‌زنند». مسئله وقتی ترسناک‌تر می‌شود که نه‌تنها این کار نهی نمی‌شود، بلکه تحت فشار عمومی، از آن‌هایی که چنین کاری نمی‌کنند هم خواسته می‌شود که دربارۀ هیچ موضوعی ساکت نباشند و نظرشان را بگویند. اگر مقاومت کنند و حرفی نزنند هم با تعابیری مثل «ترسو»، «بی‌مسئولیت» یا «محافظه‌کار» تنبیه می‌شوند. جراد هندرسن، پژوهشگر فلسفه، می‌گوید باید فکری به حال این وضعیت بکنیم. 🔴 هندرسن می‌گوید فقط این فشار بیرونی نیست که ما را ترغیب یا مجبور می‌کند که دربارۀ همه‌چیز حرف بزنیم، بلکه بخش مهمی از این فشار، درونی شده است: خودمان را با دیگران مقایسه می‌کنیم که دربارۀ هر اتفاقی موضعی دارند و به خودمان می‌گوییم چرا ما موضع نگیریم؟ 🔴 بااین‌حال، نتیجۀ این فرایند واقعاً مأیوس‌کننده است. واقعیت این است که وقتی تلاش می‌کنیم دربارۀ هر چیزی نظر بدهیم، چاره‌ای نداریم جز اینکه مزخرف ببافیم. و وقتی در سطح جمعی همه همین‌کار را می‌کنند، کل فضای عمومی پر می‌شود از مزخرفات. آن‌وقت اگر بخواهی از حقیقتِ موضوعی سر در بیاوری، تقریبا امکان ندارد بتوانی موفق شوی. هندرسن برای توصیف این وضعیت، از نظریۀ مشهور هری فرانکفورت دربارۀ «مزخرفات» استفاده می‌کند. مزخرف چیزی است خارج از دوگانۀ حقیقت و دروغ. 🔴 فرانفکورت می‌گوید مزخرف از «عدم توجه» آب می‌خورد. موقعیتی که مسئله دیگر حقیقت‌داشتن، یا حقیقت‌نداشتن نیست، بلکه از اساس حقیقت بی‌اهمیت است. از این جهت بین مزخرف‌گو و دروغ‌گو تفاوتی هست: برای دروغ‌گو حقیقت اهمیت دارد، هرچند انکارش می‌کند. اما برای مزخرف‌گو صدق و کذب فرقی با هم ندارند. 🔴 اگر می‌خواهید بهتر بفهمید سازوکارِ مزخرفات چطور است، به کلمۀ «وایب» که این روزها خیلی مد شده است توجه کنید. وقتی آدم‌ها در شبکۀ اجتماعی حرف می‌زنند، دیگر به درست‌بودنش فکر نمی‌کنند؛ همه‌چیز فقط وایب است. وقتی آدم‌ها چنین کاری می‌کنند، عملاً خودشان را در لاکی محافظ قرار می‌دهند که از هر انتقادی مصون است. اگر از آن‌ها بپرسی بر چه مبنایی حرف می‌زنند، لبخندزنان جواب می‌دهند: «چرا من رو جدی می‌گیری؟ من خودمم خودم رو جدی نمی‌گیرم!». 🔴 مزخرف‌گوها ظاهراً آسیبی به ما نمی‌زنند، صرفاً بامزه و سرگرم‌کننده‌اند. اما در واقع هزینۀ سنگینی بابت کارشان پرداخت می‌کنیم: «به آن‌ها عادت می‌کنیم.» و با عادت‌کردن به راه و رسم آن‌ها، به آدم‌های بدتری تبدیل می‌شویم. این خطر جدی است و ای بسا لازم باشد فعالانه در برابر آن مقاومت کنیم. 🔴 هندرسون می‌گوید باید برای خودمان مقرراتی سختگیرانه بگذاریم تا از وسوسۀ فراگیر مزخرف‌گویی جان به در ببریم. روش پیشنهادی او «کوچک‌فکرکردن» است. کوچک‌فکرکردن یعنی تمرکز بر یک موضوع مشخص و تلاش برای سردرآوردن از حقیقتِ آن. باید مثل آدم‌هایی رفتار کنیم که حقیقت را جدی می‌گیرند، یعنی شواهد جمع می‌کنند، به جزئیات استدلال‌ها توجه می‌کنند و تمام ارجاعات را بررسی می‌کنند و از همه مهم‌تر، دربارۀ چیزهایی که نمی‌دانند، حرف نمی‌زنند. حتی اگر این کار باعث شود برچسب بخورند و از جمعِ آدم‌های باحال کنار گذاشته شوند. 📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «این روزها اهمیت‌دادن به حقیقت کاری افراطی به شمار می‌رود» که در سی‌وسومین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۳ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ جراد هندرسن است و محمد مهدی‌پور آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخۀ کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید. 📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید: B2n.ir/r67667 @tarjomaanweb
درود ارشیا جان ، تجربه شخصی خودم رو میگم شاید بدرد یه نفر بخوره ، الان ۳۸ ساله هستم و حدود ۱۵ سال هست که درگیر یه بیماری مزمن و دردناک هستم که به کلی افکار من رو راجع به زندگی دکرگون کرده ، شاید جنبه مثبتش همین بوده که باعث شد من به شدت مشغول تفکر و کندوکاو توی چراییه زندگی بشم و از زوایای مختلف مسئله بودن رو بررسی کنم ، چکیده دستاوردهام تا این لحظه این بوده که انسانها اگه یه مشکل بزرگ جسمی و درد عمیق و طولانی مدت رو تجربه کنن متوجه میشن واقعا ۹۹/۹۹ درصد لذت بردن از زندگی سلامتی هست و بعد از اون دیگه بابت هیچ موضوعی نه خودشون و نه بقیه رو اذیت نمیکنن و در عین ریلکسی و آرامش برای تفریح میتونن هدفی هم توی زندگی دنبال کنن که سرگرم باشن ، درک کامل این مطلب شاید لازمه اش کشیدن این سختی و تجربه باشه ولی خیلی دوس داشتم بتونم به یه روشی دقیقا حس الانم رو به آدمایی منتقل کنم که سلامتی کامل دارن تا ببینن چقدر کامل هستن و چقدر بقیه موضوعات بی اهمیته و میتونن از زندگی لذت کامل رو ببرن ، هر کسی وقتی این دیدگاه رو پیدا کنه و عمیقا درکش کنه از شر تمام افکار منفی و آزار دهنده خلاص میشه و مثل یه پرنده آزاد میشه ، و یه مطلب دیگه برای اونایی که مثل من درگیر بیماری هستن که واسشون آزار دهنده شده پیشنهادم این هست که اول از همه امیدشون به علاج رو تحت هیچ شرایطی از دست ندن و توی مدت دستوپنجه نرم کردن با بیماری فرصت خوبی دارن تا از نظر فکری یه تحول اساسی توی ذهنشون ایجاد کنن و سعی کنن نگاهشون رو به زندگی مثبت کنن که شامل چیدمان هرم ذهن و طبقه بندی بر اساس الویتهای زندگی میشه ، برای من این طبقه بندی به این شکل هست: اول سلامتی جسمی و روحی که باید برای بدست آوردنش با امید و آرامش تلاش کنن دوم مسئله آزاد و رها بودن تا حد ممکن توی ابعاد مختلف زندگی سوم لذت بردن از ثانیه به ثانیه زندگی(از طریق حواس پنجگانه و آگاهی به لحظه حال) و داشتن هدفی مشخص که بهش علاقه فراوان دارید و قدم زدن توی مسیرش براتون لذتبخش هست بدون اینکه به اتفاقهای منفی نیوفتاده آینده بخواهید فکر کنید داشتن این سه مرحله یعنی همه چیز بقیه موارد شامل لیست بلند بالایی هست حدود صد عنوان که همگی روی هم زیر یک درصد اهمیت دارن
هدایت شده از کتاب سفید 📚
📜 مسابقه نویسندگی زندگی با آیه‌ها فرصتی برای انس با آیه‌های قرآن 🔹 نحوه شرکت در مسابقه: 1️⃣ یکی از آیه های قرآن را انتخاب کنید. 2️⃣بر اساس آن آیه، یک داستان کوتاه بنویسید. 3️⃣اثر خود را برای ما ارسال کنید(به شناسه @dabirKtbsefid) 📅 مهلت ارسال: تا پایان ماه مبارک رمضان 🔖 شرایط ارسال اثر: ✔️ متن ارسال شما در قالب داستان کوتاه باشد (دلنوشته، شعر یا قطعه ادبی پذیرفته نمی‌شود). ✔️ بین ۱۰۰۰ تا ۱۰,۰۰۰ کلمه باشد. ✔️ در پایان داستان، نام و نام خانوادگی خود را ذکر کنید. 🎁 جوایز نفرات برتر (رتبه ۱ تا ۵): کمک‌هزینه سفر به کربلا🤩 ✨ ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid