✍️اول بنویس، بعد بهینهسازی کن
اغلب مردم حتی پس از خواندن صدها نکتهی نویسندگی، باز هم نوشتن را شروع نمیکنند.
چرا؟
چون دنبال شروع نیستند، بهدنبال بهینهسازی اند.
🔹میخواهند ابتدا پیرنگنویسی و توصیف نویسی را بیاموزند.
🔹برنامهی کامل نویسندگی روزانه را تنظیم کنند.
🔹نحوه چاپ در انتشارات مختلف را بررسی کنند.
اما آخرین کاری که حاضرند انجام دهند، دقیقاً همان کاریست که باید اول انجام دهند: نوشتن.
اگر واقعاً میخواهید شروع کنید، روند را معکوس کنید.
ما این الگو را زیاد دیدهایم:
شخصی دوربین میخرد، اما فقط یکبار از آن استفاده میکند.
کسی گیتار میخرد، و آن را کنار میگذارد.
کسی کفش دوی حرفهای میخرد، و بهندرت از خانه بیرون میرود.
چون ذهنیت غالب این است: «تا همهچیز کامل نباشد، نباید شروع کرد.»
اما واقعیت این است که باید اول، قدم در مسیر بگذاری. باید پا را خیس کنی تا بفهمی این آب، مال تو هست یا نه.
دوباره برگردیم به نوشتن.
اغلب کسانی که نوشتن را آغاز میکنند، نه ضریب هوشی ۲۰۰ دارند، نه مدرک ادبیات، نه روح شکسپیر در جانشان حلول کرده.
فقط یک اصل را پذیرفتهاند: اول بنویس، بعد بهینهسازی کن.
مینویسند با تیترهایی ساده مثل «یک روز آفتابی...».
جملاتشان شبیه کتابهای درسیست.
گاهی شروع داستانشان ده صفحه پرت و پلا است.
✅اما مهم این است: آنها شروع کردهاند.
شروع کردن مثل روشن کردن چراغقوه در یک جنگل مهآلود است.
قرار نیست تمام مسیر را ببینی، فقط باید گام بعدی را روشن کنی.
در مسیر نوشتن، کمکم متوجه ضعفهایت میشوی:
شخصیتپردازیات ضعیف است.
کند مینویسی.
نمیتوانی هر روز بنویسی.
خط اول داستانت جذاب نیست.
موضوعات خوبی انتخاب نمیکنی.
و بله، این مسیر آسان نیست. درد دارد.
اما همین درد است که نشانهی رشد توست.
در نهایت، درخواهی یافت که نوشتن، یکی از مؤثرترین ابزارهای خودشناسی و رشد فردیست.
به جای صبر برای شروعی کامل، فقط شروع کن. بگذار کلمات راه را نشان دهند.
✍️اقتباسی از مقاله ران مارکلی
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#نکتههای_نویسندگی
اگر صدها داستان کوتاه نوشتید و بد شد، به این معنی نیست که شکستخوردهاید. شما تنها در صورتی شکست خواهید خورد که نوشتن را متوقف کنید.
✍برادبری
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#معرفی_کتاب
📘 معرفی کتاب: «داستاننویسی به مثابه شغل» اثر هاروکی موراکامی
📚اگر به نویسندگی علاقهمندید و میخواهید از تجربههای یکی از برجستهترین نویسندگان معاصر بهرهمند شوید، کتاب «داستاننویسی به مثابه شغل» نوشتهی هاروکی موراکامی، گزینهای ارزشمند است.
🔹در این اثر، موراکامی با صداقتی کمنظیر، روند شکلگیری داستانهایش، انتخاب سوژهها، خلق شخصیتها و فرآیند بازنویسی را شرح میدهد. او به پرسشهایی مانند چگونه میتوان داستان نوشت، چگونه نویسندهای حرفهای شد و چگونه در این مسیر پایدار ماند، پاسخ میدهد.
🔸موراکامی در این کتاب، نه تنها به جنبههای فنی نویسندگی میپردازد، بلکه از تأثیرات زندگی شخصی، نظام آموزشی ژاپن و نگاهش به جوایز ادبی نیز سخن میگوید. او با زبانی ساده و بیپیرایه، تجربههایش را با خواننده در میان میگذارد.
این کتاب برای نویسندگان نوپا، علاقهمندان به ادبیات و کسانی که میخواهند از نگاه یک نویسندهی برجسته به فرآیند خلق داستان آشنا شوند، توصیه میشود.
📖 داستاننویسی به مثابه شغل» توسط سید آیت حسینی از زبان ژاپنی ترجمه شده و انتشارات پرنده آن را منتشر کرده است.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
نسبت به دنیایی که در آن زندگی میکنی کنجکاو باش.
هر چیز نادانستهای را جستوجو کن.
همیشه یکقدم عمیقتر برو، دقیقتر نگاه کن،
و در مسیری که دیگران سطحی عبور میکنند، تو مکث کن و کاوش کن.
برتری، نه در دانستن چیزهای بیشتر،
که در فهمِ عمیقترِ همان چیزهاییست که همه میدانند.
✍️ آستین کلئون
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
✍️ ۵ ویژگی مشترک تمام نویسندگان خوب
اگر میخواهید نوشتههایی تاثیرگذار بنویسید این پنج ویژگی را در خود پرورش دهید— تقریبا همهی نویسندههای موفق این خصوصیات را دارند 👇
🟡 ۱. زیاد و متنوع میخوانند
نویسندگان خوب مثل اسفنجاند؛ از همهجا الهام میگیرند—از نوشتههای روی جعبه دارو 😅 تا رمانهای کلاسیک
یک نویسنده ی خوب خود را به یک ژانر خاص محدود نمیکند. این تنوع در مطالعه باعث غنیشدن واژگان، گستردهشدن دیدگاه و شکلگیری سبکی خاص در نوشتار میشود. حتما در سبد مطالعاتی خود کتابهای متنوعی داشته باشید.
📩 ۲. نقد و بازخورد را با آغوش باز میپذیرند
نویسندگان قوی از نقد ناراحت نمیشوند.
بلکه آن را فرصتی برای بهتر شدن میدانند.
هر نکتهای که دربارهی نوشتهشان گفته میشود، برایشان در حکم نردبانی است برای بالا رفتن.
👥 ۳. مخاطب را خوب میشناسند
نویسندگان تازهکار مدام نگران سبک و فن نوشتار خود هستند، اما نویسندگان حرفهای بیشتر به خواننده فکر میکنند.
آنها دغدغهها، خواستهها و ترسهای خواننده را میشناسند و متن خود را طوری مینویسند که انگار دارند با یک دوست صمیمی صحبت میکنند.
🕰 ۴. به شکل منظم مینویسند، نه با الهام لحظهای
هیچ نویسندهی بزرگی منتظر الهام نمیماند.
آنها بهطور منظم مینویسند، فرقی نمیکند صبح باشد یا شب یا نیمه شب.
این نظم، بهمرور سبک خاصشان را شکل میدهد.
✂️ ۵. بیرحمانه بازنویسی میکنند
نویسندهی خوب خیلی به اولین پیش نویس اهمیت نمیدهد. بلکه با دقت جملهها را بررسی میکند، اضافات را حذف میکند، و برای رساندن معنا، گاهی کل پاراگرافی را کنار میگذارد.
و اما....
فراموش نکنید: هیچکس از ابتدا نویسندهای قَدَر نبوده. همه از صفر شروع کردهاند، و فقط کسانی به اوج رسیدهاند که ادامه دادهاند.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
اگر ناگهان تخیلتان از کار بیفتد چه میکنید؟
همه نویسندهها گاهگاهی با این وضع روبهرو میشوند. باتری خلاقیتتان را شارژ کنید. یکتمرین برای این کار استفادهٔ تصادفی از فرهنگ لغت است. فرهنگ لغت را به طور تصادفی باز کنید و یک لغت جاندار انتخاب کنید. حال از صفحه دیگر آن یک لغت جاندار دیگر انتخاب کنید. چیزی بنویسید که این دو واژه را به هم ربط دهد. اینگونه دوباره تکانی به عضلات ادبی خود بدهید. مطلبی که نوشتهاید چه چیزی دربارهٔ داستان به ذهنتان میآورد؟
✍جیمز اسکات بل
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
نکته مهم داستان نویسی از مارگارت آتوود
یکی از جادوییترین لحظههای نوشتن، لحظهایست که جملهی اول داستانتان را روی کاغذ میآورید. همان یک خط، میتواند مخاطب را تا انتهای مسیر با خود همراه کند—یا برعکس، باعث شود از همان ابتدا کتاب را ببندد و برود دنبال کارش.
مثلاً این جمله را در نظر بگیرید:
«روزی روزگاری، در کهکشانی دور، بسیار دور...»
چه چیزی درونش هست که ما را به خواندن ادامهی داستان ترغیب میکند؟
جواب ساده است: کنجکاوی.
مارگارت اتوود، نویسندهی شناختهشدهی کانادایی، در کلاسهای نویسندگیاش بارها از اهمیت شروعهای خیرهکننده صحبت میکند. او مثالی جذاب از داستان شنل قرمزی میزند؛ اگر قرار باشد این قصه را با روایتی تازه شروع کنیم، میتوانیم بنویسیم:
«داخل گرگ تاریک بود...»
همین یک جمله، دنیای تازهای برای مخاطب میسازد. نه از دخترکی با شنل قرمز حرفی هست، نه از مادربزرگ، نه از جنگل—اما ما فوراً وارد دل ماجرا شدهایم.
در برابرش، شروعی مثل جمله زیر را در نظر بگیرید:
«دختربچهای در شکم گرگ گیر افتاده بود.»
اینها هم قابل قبولاند، اما عمق ندارند، غافلگیرمان نمیکنند، تجربهی حسی نمیسازند.
یکی از توصیههای مهم مارگارت اتوود این است که: داستان خوب، بینقص نیست.
بسیاری از ما—بهخصوص اگر سالهاست مشغول نوشتن رمانی هستیم—ممکن است گرفتار این تله شویم که زندگی شخصیتها را بیش از حد آرام و بیتنش ترسیم کنیم.
نباید داستان را جوری تنظیم کنید که همهچیز، خیلی زود و راحت حل شود؛ زندگی واقعی چنین نیست.
اتوود میگوید:
«داستان زمانی آغاز میشود که آرامشی به هم بخورد… اگر همهچیز همیشه خوب پیش برود، دیگر داستانی وجود ندارد.»
مخاطب دنبال قصهایست که در آن چیزی درست پیش نرود. دلش میخواهد کسی را دنبال کند که برای اصلاح یک بینظمی، سفری را آغاز میکند. و چه بهتر اگر در این مسیر، بینظمیهای تازهای هم کشف شود.
در گذشته نویسندگانی مینوشتند که دغدغه اصلی شان حقیقت بود. آنها صرفا برای سرگرم کردن خواننده داستان نمینوشتند. از نارنیا گرفته تا زنان کوچک، از اورول تا قصههای عامیانهای که قرنهاست تکرار میشوند—این داستانها برای نسلها زنده ماندهاند، چون ساختار و جانمایهای ماندگار دارند.
ما هم اگر بخواهیم داستانهایی ماندگار بنویسیم، باید از همین قصهها یاد بگیریم. قرار نیست تقلید کنیم . بلکه میتوانیم از شیوهی روایت، از کشمکشها، و از ضربههای احساسی و فکری شخصیتهای داستان شان الهام بگیریم.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
📚 چگونه یک داستان دیستوپیایی بنویسیم؟
داستانهای دیستوپیایی به بررسی آیندهای تاریک و پر از مشکلات میپردازند، آیندهای که نتیجه تصمیمات نادرست بشر در حال حاضر است. در این نوع داستانها، جوامع به دلیل بحرانهای مختلف مانند نظارت بیش از حد، سانسور، سرکوب یا تغییرات اقلیمی فاجعهبار دچار مشکلاتی جدی میشوند.
در ادامه، پنج گام برای نوشتن یک داستان دیستوپیایی را بیان خواهیم کرد.
👇👇
1️⃣ از مشکلات امروز جامعه شروع کنید
اولین قدم در خلق یک داستان دیستوپیایی، شناسایی مشکلی است که در حال حاضر در جامعه وجود دارد و میتواند در آینده به فاجعهای بزرگ تبدیل شود. این مشکل میتواند شامل بحرانهای زیستمحیطی، افزایش نظارت بر شهروندان، از بین رفتن حریم شخصی یا نابرابریهای اجتماعی باشد. توجه کنید که بسیاری از داستانهای دیستوپیایی معروف از مشکلات واقعی امروز نشأت میگیرند و میتوانند بهطور منطقی به آیندهای تاریک منتهی شوند.
2️⃣ نتایج و پیامدهای آن مشکل را به آینده بسط دهید
بعد از شناسایی مشکل، باید فکر کنید که اگر این مشکل همچنان ادامه یابد و نادیده گرفته شود، چه اتفاقاتی خواهد افتاد. برای این کار، میتوانید پیشبینی کنید که چه تغییرات و تحولی ممکن است در آینده ایجاد شود. این تغییرات باید بر اساس واقعیتهای کنونی و دارای زنجیرهای منطقی از علت و معلول باشند. داستانهای دیستوپیایی قوی، اغلب به شدت به مشکلات واقعی امروز متصل هستند و این اتصال به خواننده اجازه میدهد که باور کند چنین آیندهای ممکن است.
3️⃣ درگیری مرکزی داستان را مشخص کنید
داستانهای دیستوپیایی معمولاً حول یک درگیری مرکزی شکل میگیرند. این درگیری باید به مشکلات اصلی دنیای دیستوپیا و تأثیرات آن بر شخصیتها و جامعه پردازد. شما باید شخصیت اصلی داستان را در موقعیتی قرار دهید که به نوعی با سیستم موجود در دنیا مبارزه کند. این مبارزه میتواند فیزیکی یا ذهنی باشد، اما باید بهطور واضح مشکلات و چالشهای آن دنیا را برجسته کند. بهعنوان مثال، قهرمان داستان ممکن است علیه ظلم و سرکوبهای سیستماتیک مبارزه کند یا برای یافتن حقیقت در دنیای پر از دروغ تلاش کند.
4️⃣ برای قهرمان خود اهداف انسانی و قابلدرک قرار دهید
در داستانهای دیستوپیایی، قهرمانان باید انگیزههایی انسانی و ملموس داشته باشند که خواننده بتواند با آنها ارتباط برقرار کند. این اهداف میتواند شامل تلاش برای بقا، حفاظت از خانواده، یا جستجوی حقیقت باشد. قهرمان نباید یک شخصیت ایدهآل و بینقص باشد. همانطور که در داستانهایی مانند بازی های گرسنگی (hunger games) و 1984 میبینیم، قهرمانها باید ویژگیهای انسانی و نقصهایی داشته باشند که باعث شوند خواننده بتواند با آنها همذاتپنداری کند و در نتیجه بیشتر به سرنوشت آنها علاقهمند شود.
5️⃣ پایانی قابلباور و منطقی ایجاد کنید
پایان داستانهای دیستوپیایی باید بهگونهای باشد که با دنیای ساختهشده همخوانی داشته باشد. حتی اگر داستان شما پایان تلخی داشته باشد، باید واقعگرایانه باشد. در بسیاری از داستانهای دیستوپیایی، ممکن است قهرمانان در نهایت نتوانند نظام موجود را تغییر دهند، اما شاید موفق شوند یک قدم کوچک به سوی تغییر بردارند یا حتی امیدی را در دل خواننده ایجاد کنند. پایان باید بهطور منطقی نتیجهی تلاشهای شخصیتها باشد و احساس خوشبینی کاذب نداشته باشد.
اگر میخواهید مخاطب حس خوبی نسبت بشخصیت داستان شما داشته باشد، این ویژگیها را در شخصیتتان بگنجانید👆
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
چگونه چهرهی شخصیتها را در داستان توصیف کنیم؟
توصیف چهرهی شخصیتها یکی از بخشهای ظریف و تأثیرگذار در داستاننویسی است. ظاهر افراد، صرفاً مجموعهای از ویژگیهای فیزیکی نیست؛ بلکه میتواند بازتابی از احساسات، تجربیات و جهان درونی آنان باشد. در ادامه، چند نکته برای توصیف بهتر چهرهی شخصیتها ارائه میشود:
۱. توصیف را از احساس آغاز کنید، نه از اجزا
شروع توصیف با رنگ چشم یا شکل بینی، معمولاً تصویر عمیقی در ذهن خواننده ایجاد نمیکند. به جای آن، بهتر است با احساسی که چهره القا میکند آغاز کنید.
مثال:
📝 «چشمهایش نوری پنهان داشت، گویی رازی را در دل نگاه میداشت.»
📝 «لبخندش ناتمام بود؛ حالتی میان شادی و خستگی، شبیه به کسی که پس از گریهای طولانی، تلاش میکند لبخند بزند.»
در این مثالها، توصیف از احساس نشئت میگیرد، نه از اجزای صرف.
۲. از حرکتهای چهره بهره بگیرید
چهرهی انسان همواره در حال تغییر است. به جای ثبت تصویری ایستا، میتوان از واکنشهای ظریف چهره در موقعیتهای مختلف استفاده کرد.
مثال:
📝 «با شنیدن نام پدرش، لبهایش برای لحظهای جمع شد، نگاهش پایین افتاد، و سپس آرام خود را جمعوجور کرد؛ گویی اتفاقی نیفتاده است.»
این نوع توصیف، شخصیت را زندهتر و باورپذیرتر نشان میدهد.
۳. از استعارهها با دقت استفاده کنید
استعاره و تشبیه میتوانند به توصیف چهره عمق و تازگی ببخشند؛ البته به شرط آنکه در جای مناسب و با اعتدال بهکار روند.
مثال:
📝 «چشمهایش همچون برف نیمهشب بود؛ خاموش، روشن، و اندکی هراسانگیز.»
📝 «خطوط صورتش، ترکهای خشکی بودند که تابستانی سخت را پشت سر گذاشتهاند.»
اینگونه تصاویر به خواننده اجازه میدهند تا چهرهی شخصیت را نه تنها ببینند، بلکه احساس کنند.
۴. کلیشهها را بشناسید و از آنها آگاهانه عبور کنید
عباراتی مانند «چشمهای عسلی»، «ابروهای کماندار» یا «پوست گندمی» در بسیاری از متون تکرار شدهاند. اگرچه آشنا هستند، اما بهتنهایی تأثیرگذار نیستند. بهتر است از این توصیفها با نگاهی نو و در بستری تازه استفاده کنید؛ یا جای آنها را با تصویرسازیهایی شخصیتر و خاصتر پر کنید.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid