2.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
به این فکر میکردم که چیست در صدای جادویی این پیرمرد که سوار خر اینچنین میخواند و جان آدم را چنگ میزند اما برای بسیاری از خوانندگان، روی استیج و در سالنهای گرانقیمت اتفاق نمیافتد!؟ آن چیست که در اثر داستایوفسکی و باخ و حاج قربان و بنان وجود دارد و بسیاری از دیگران ندارندش؟
شاید جدا از شأن اثر هنری چیزی باشد در جان صاحب اثر... دقیقتر؛ مسیری که هنرمند پیموده و رنجی که در زندگی کشیده است. اینجا هنر به معنای امری لوکس و تزیینی نیست بلکه "ضرورت وجود" اوست. مهم نیست یک هنرمند از رنج میگوید یا شادی، اما مسیری که آمده و رنجی که کشیده همچون خونی در رگ اثر هر چند ناپیدا، وجود و جریان دارد.
وقتی به صدای پیرمرد گوش میدادم به مسیری که در زندگی آمده فکر میکردم، به احوالی که گذرانده است، به بیابانی که تنها درش میرفت و میآمد... به جان لبریز و ضرورتی که برای بیان رنج در خود حس کرده است... هنری برآمده از دل زندگی و رنج انسان؛ خل و خالص... به قول براهنی؛ زجر روانم بود که مرا شطح خوان کرد...
#هنر
#هنرمند
از پیج جناب حمیدرضا منایی
@hamidreza_manaee
برداشتی آزاد از ابوحمزه 5
ساحلِ دریا آرام است و زندگی مواج.... آبیِ دریا توی چشم میزند...
پس اگر ببخشیام بهترین بخشندههایی و اگر عذابم کنی اصلاً بهم ظلم نکردی.. خیلی بدکارم ولی بازهم جرئت خواهش کردن از تو را دارم بهخاطر مهربانیات و کرمت و میدانم عزیزم در سختیها مهربانی و لطفت به دادم میرسد، خوب میدانم
خیلی امید دارم که من را به آرزوم برسانی... پس آرزوم را برآورده کن، دعایم را بشنو... میشنوی؟ میرسانیم به آرزویم؟ موج موج...
ای خدا تو بهترین کسی هستی که میشود ازش درخواست کرد و برترین کسی هستی که میشود بهش امید داشت..
خوب ببینم، آرزویم بزرگ است اما کارهایم سیاه و بد است... ببین ازت چه میخواهم؟ میخواهم به من بهاندازۀ آرزوم بدهی و مرا بهخاطر گناه مجازات نکنی، آخر مهربانیت خیلی عظیمتر از این است که گناهکاران را مجازات کنی و هم حلمت دریاتر از این است که خطاکارها را عذاب کنی
مرا ببین که به فضلت پناه آوردم... ترسان و گریزان از تو به خود توام...
خدا ازت میخواهم به وعدههایت عمل کنی، همان وعدههایی که کردی که از کسی که بهت حسنظن دارد، بگذری... و اصلاً من کیام و چه اهمیتی دارم...
.
ببین دریا را... قطرهای در میان دریا...
#ابوحمزه
#رمضان #ابوحمزه_ثمالی #رمضانیات #دریا #قطره #مناجات #امام_سجاد #سیدالساجدین #چهل_روز_چهل_پست
.
نقاره میزنند...چه شوری به پا شدهست؟
نقاره میزنند...که حاجتروا شدهست؟
نقاره میزنند...نوای جنون کیست؟
بر سنگفرش صحن حرم خط خون کیست؟
آهنگ دیگریست که نقاره میزند
خون کبوتریست که فواره میزند
هنگامه تقرب حبلالورید شد
آن کس که داشت نذر شهادت شهید شد
آمد حرم، رضای رضا را گرفت و رفت
در دم برات کرب و بلا را گرفت و رفت
ای تشنهلب شهید! زیارت قبول، مرد!
دیدی تو را چگونه شهادت قبول کرد؟
عشاق دوست غسل زیارت به خون کنند
سرمست عطر یار، هوای جنون کنند
چاقوی کفر در کف تکفیر برق زد
جادوی غرب، شعله به شبهای شرق زد
گر ابن ملجمی به مرادی رسد چه باک؟
حاشا که اوفتد علم «یا علی» به خاک
حاشا که دست تفرقه مسحورمان کند
از گرد آفتاب حرم دورمان کند
همسنگریم و همدم و همراه و همقسم
آری به خون فاطمیون حرم قسم
برداشتی آزاد از ابوحمزه 6
.
نمِ آب و نوازش آب. .
و اصلاً من کیام و چه اهمیتی دارم! ... به فضل خودت بهم ببخش... با همین بخشیدنها بهم بر من منت بگذار... با پردهپوشیت مرا بزرگ کن، با کرمت از مجازاتم درگذر...
.
صدای دریا و هوهوی مرغابیها...
... خودم هم میدانم... میدانم اگر غیر از تو یک نفر دیگر هم از گناهی که میخواستم بکنم آگاه میشد، اصلاً انجامش نمیدادم... یا حتی اگر ذرهای از زود عذاب شدن میترسیدم بازهم آن گناه را نمیکردم... نه عزیزم بهخاطر اینکه تو سبکترین شاهدهایی، نه! نه به این خاطر که بیمقدارترین داناها به کار من هستی، نه مولای من... همهاش به این خاطر است که تو بهترین پردهپوشهایی، به این دلیل که کاردرستترین حاکمانی، به این دلیل که کریمترین کریمانی...
حالا میبخشیام؟
پردهپوش عیبها، بخشندۀ گناهها، آگاه آگاه از غیبها..
آخر تویی که گناه را به مهربانیات میپوشانی، بهخاطر صبرت عذاب گناه را میاندازی عقب...
پس سپاس از آن توست که حلم داری با اینکه خوب از همه چیزم خبر داری
پس سپاس از آن توست که میبخشی با اینکه قدرت داری سزایم را بدهی...
خب! ببین خب همین حلم تو جرئت گناه کردن بهم میدهد، خب همین پردهپوشیهات من را به بیحیایی دعوت میکند، تقصیر من چیست؟
همین که میدانم خیلی کریمی و خیلی مهربانی باعث میشود برای کار حرام عجله کنم...
یا حلیم، یا کریم
یا حی، یا قیوم
ای بخشندۀ گناهها
ای قبولکنندۀ توبه...
ای بزرگ نعمت، ای از قدیمها احسانکننده...
.
راه رفتن در کنار ساحل... رد پا... زیبای افق!
.
خورشید پایینرونده... و جاپاهای من روی شنها...
.
آب جای پاها را میبرد.
#رمضان #رمضانیات #ابوحمزه #سیدالساجدین #امام_سجاد #یاحلیم #یاکریم #نعمت #عظیم #عفو #مجازات
.
برداشتی آزاد از ابوحمزه 7
خورشید پایینرفته... تاریک شده،...
ای صاحب نعمتهای عظیم...
ای احسانکننده از قدیم...
.
کو پردهپوشیهای زیبایت؟ کو گذشتنهای بزرگت؟ کجاست گشایش نزدیکت؟ کجاست یاریرسانی سریعت؟ کو رحمت گستردهات؟ کجاست عطایای شیرینت؟ جایزههای ارزشمندت کو؟ دریادریا مهربانیات کجاست؟ کوه کوه نعمتهایت کجاست؟ کو خوبی کردنهایت مثل قدیم تا حالا؟ کجاست کرمت ای کریم؟
بهخاطر کرمت و به محمد و آلش نجاتم بده، ببین در ظلماتم! ببین در آتشم! بهخاطر رحمتت مرا خلاصی بخش...
.
احسانکننده، زیباییبخش، نعمتبخش، بخشنده...
راستش برای نجات یافتن امیدی به کارهامان نداریم، امیدمان به کرمت است، به مهرت است، بهخاطر اینکه تو اهل مراعاتی، اهل بخششی...
.
آخر خودت با نعمتهات شروع میکنی به خوبی کردن به بندهها، خودت از روی کرم گناهانشان را میبخشی، من چه کنم؟ گیج شدهام نمیدانم کدامشان را شکر کنم؟
.
تعریفهایی که دیگران دربارهام میکنند، همانها که تو بهشان یاد دادی؟ یا نه، فضاحتهایی که پوشاندی؟ یا امتحانهایی بزرگی که سادهاش کردی و به سلامت رد شد؟ یا مهلکههایی که ازش نجاتم دادی؟
.
ای محبوب کسی که بهت ابراز محبت کرد، ای عزیز کسی که از بقیه دل کند و فقط آمد پیش خودت...
.
تو نیکوکاری ما بدکارانیم.
.
ستارگان نورانی، ماه از دور دست... نسیم ملایم... ابرهای روان...
.
#چهل_روز_چهل_پست #رمضان #بخشش #ستارگان #ابر #محبت #عزیز #Ramadan #نسیم #ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #دعا #نیکوکار
برداشتی از ابوحمزه 8
تو محسنی ما بدکارانیم...
.
ماه و نوری کمرنگ... برخاستن و راه افتادن...
.
پس درگذر ای پروردگارم... درگذر از بدیها و زشتیهای ما به خوبی خودت... به من بگو کدام یک از جهالتهای ما از لطف و کرمت بزرگتر است... بگو کدام زمان طولانیتر از بردباری توست... اصلاً کارهای ما چه ارزشی دارند در مقابل نعمتهایت، اصلاً چهطوری کارهامان را با وجود کرم و لطفت زیاد بشماریم... مگر میشود رحمت گستردهات برای گنهکارها کم باشد. .
ای بسیار آمرزنده...
.
ای که دو دستت به رحمت باز شده به روی بندههات...
.
پس ببین! ای سید من... ای آقای من اگر از درگاهت برانیام هیچ جا نمیروم.... ببین دست از تسبیح و تقدیست برنمیدارم... آخر من تو را به کرم و جود شناختم و تو هر کاری بخواهی میکنی... هر کس را بخواهی، هراندازه، هرطور بخواهی عذاب میکنی... و به هر کس بخواهی هر اندازه، هرطور رحم میکنی...
.
از تو دربارۀ کارهات پرسیده نمیشود... و در ملک و سلطنتت همتا نداری، شریک نداری، هیچ کس نمیتواند در برابر امر و فرمانت سرپیچی کند، به تدبیرت معترض شود، خلق و آفرینش از آن توست... تبارک الله رب العالمین...
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
برداشتی آزاد از ابوحمزه 9
یا رب این حال کسی است که بهت رو کرده. این حال کسی است که به کرمت پناه آورده. و به مهربانیها و خوبیهات دل داده.
میدانم که تو بخشندهای هستی که عفوت را دریغ نمیکنی، میدانم تو بخشندهای هستی که خوبی کردنت هیچ وقت کم نمیشود، رحمتت کم نمیشود، آخر ما بهخاطر سابقۀ پردهپوشیهات بهت اطمینان داریم.. بهخاطر خوبیهای فراوانت در گذشته، بهخاطر رحمت گستردهات... حالا آیا میشود که مخالف تصورمان دربارۀ خودت رفتار کنی؟ یا در رسیدن به آرزوها ناامیدمان کنی؟ کسی... نه... نه.... ای کریم تو این طور نیستی... اصلاً تصورمان به تو این نیست، انتظارش را نداریم....
ببین ما را!...
ببین چهقدر آرزوهای طول و دراز به تو داریم، ببین چهقدر بهت امید بستیم... درست که گناه کردیم، اما امیدواریم... امید داریم ما را بپوشانی...
صدات زدیم و امید جواب داریم، پس امیدمان را ناامید نکن... ما را مأیوس نکن... خودمان میدانیم چه کارهایی کردیم ولی تو به حال ما آگاهی و برای همین میدانیم تو ما را از رحمتت محروم نمیکنی... هرچهقدر هم که بد باشیم... هرچهقدر هم که بیلیاقت باشیم، پس تویی اهل بخشندگی... تویی که با بدکارها با خوبیهای زیادت برخورد میکنی... پس همانطور که کرمت است بر ما منت بگذار و ببخشمان
ببین محتاجیم!
ای بخشنده!
با نور تو هدایت را یافتیم و با رحمت تو از بقیه بینیاز شدیم...
طلوع خورشید...
با نعمتهات صبحها و عصرها را گذراندیم و حالا ذنوبنا بین یدیک!
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
برداشتی آزاد از ابوحمزه 10
زدن آفتاب و شبنم... و نور روی برگها... روی درختان...
و این هم گناهانم، ببخشم، بهخاطرشان معذرت میخواهم و برمیگردم سویِ تو...
تو با نعمتها به ما خوبی میکنی ما با گناه کردن به تو بدی میکنیم
خیر و خوبی از تو برایمان نازل میشود و ما همهاش گناه میفرستیم بالا و همیشه همین طور بوده.
فرشتهای بزرگوار برای تو کارهای زشت ما را میآورد اما این جلوی این را نمیگیرد که ما را غرق نعمتهات کنی و با نوازشهات به ما لطف کنی...
پس بگذار اعتراف کنم، چهقدر منزهی، چهقدر عظیم و بزرگی، چهقدر کریم و بزرگواری، خودت شروع میکنی، خودت دوباره برمیگردی... نامهایت مقدس است و ستایش کردنت بزرگ است و کارهات و آثارت کریمانه است...
صدای پرندگان... گنجشکها...
تو خدای من هستی... تویی
تو خدای من هستی و میدانم مهربانتر و صبورتر از اینکه نگاه کنی به کارهام، نگاهی کنی به خطاهام... تو کریمتری....
فالعفو العفو العفو... سیدی، سیدی... سیدی... .
پس به ذکر نامت وادارمان کن و از عذابت پناهمان بده و از نعمتهات روزیمان کن و هم حج رفتن و زیارت پیامبرت... درودهات و رحمتهات و مغفرتت و رضوانت بر او باد و بر اهلبیتش...
تو نزدیکی و پاسخدهنده
اطاعت کردنت را روزیمان کن و ما را بر دینت و بر روش پیامبرت بمیران.
یا الهی من و پدر و مادرم را ببخش و به هر دوی آنها رحم کن، چنانکه من را با مهر و رحمت بزرگ کردند، خوبیهاشان را با خوبی و بدیهاشان را با آمرزش پاداش بده...
ای اله من ببخش زنده و مرده و حاضر و غایب و زن و مرد و کوچک و بزرگمان را...
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
مرگاندیشی کارش به این میماند که زمان را معکوس پیش ببرد تا به کودکی برسی.
من فکر میکنم حسرتِ دوران کودکی را خوردن نه بهسبب خاطرات تلخ و شیرینش باشد، بلکه به این علت است که ما تنها در دوران کودکی بود که نه دل در گرو آینده داشتیم و نه ریشه در افکار و رفتار پوسیدهٔ گذشته.
ما تنها در دوران کودکی بود که «ابنالوقت» بودیم و با تمام وجود در «حال» زندگی میکردیم. حتی «گذشته» و «آینده» را کتبسته به دست حال داده بودیم. اگر به آینده و شغل و عشق و ازدواج در آینده هم میاندیشیدیم، آن را در عروسکها و وسایل بازی و حتی در کتابهای مدرسه و گوشهٔ دفتر مشق زندگی میکردیم. هرچه که بود و نبود، در همان «حال حاضر» بود. یواشیواش و پاورچینپاورچین وارد دنیای احمقها شدیم. غم گذشته و هراس آینده ذرهذره در ذهنمان خراش انداخت و رنگینکمان شخصیتمان را مثل همین آبوهوای کوفتی پایتخت، خاکستری و آلوده و سرد کرد.
مرگاندیشی امید و ناامیدی، هردو را به یک اندازه و اندکاندک از ذهنت، و بعد، از زندگیات کمرنگ و مات میکند. آرامش عجیبی دارد وقتی مرضِ امید از دلت، و چرک ناامیدی از چهرهات شسته میشود... .
خواستم بخش بسیار کوچکی از تجربهٔ سه سال مرگاندیشی مداوم را خیلی مختصر بنویسم. مبسوطترش باشد برای بعد. بهنظرم ارزشش را دارد؛ یعنی خیلی ارزشمند است. نترسید! نهتنها افسردگی در پی ندارد، بلکه چنان شفافت میکند که به افسردگان آنچنان مینگری که به شادخوارگان!
@aboutdeath