eitaa logo
حرکت در مه
193 دنبال‌کننده
443 عکس
75 ویدیو
58 فایل
دربارۀ داستان و زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
در ستایشِ مرگ: توی یه مدرسه استودیو فیلمبرداری درست کرده بودن برای ضبط سخنرانی تلویزیونی ازش. همراهش شدم و باهاش رفتم. دوربینم رو هم بردم که تو اون استودیو وسط صحبتش از چهره ی فوتوژنیک زیباش عکس پرتره بگیرم برای خودم. نور پردازی عالی بود. عکاسیمو انجام دادم. اومدنی بیرون مکث کرد جلوی این نقاشیِ روی دیوار. گفت: اون عکسا رو ولش کن. از من باید با این عکس بگیری نه اونجا... تعلّل کردم شاید بیخیال شه. وایستاد جلوی نقاشی، نگاهم کرد، لبخند زد، گفت بگیر... توضیح و شرح اضافی بیجاست. در روزگاری که همه به دنبال کسب آبرو از راه چیزهایی هستیم که در ما ذره ای وجود نداره هرچی حال بزرگان رو دیدم و خوندم کمتر کرامتی بالاتر ازین دیدم... به امید دیدارت مهربانم... راحت بخواب ای شهر ، آن دیوانه مُرده است
در پیله ی ابریشم اش پروانه مرده ست
یک عمر ، زیر پا ، لگد کردند او را
اکنون که میگیرند روی شانه مُرده ست
دیگر نخواهد شد کسی مهمانِ آتش
آن شمع را خاموش کن ، پروانه مرده ست و یبَقی وَجهُ رَبّک..... والحمدلله... ‎ صفحه جناب حامد محسنی
2_118127711062329204.mp3
3.21M
ما نیز روزگاری لحظه‌ای، سالی، قرنی، هزاره‌ای از این پیش‌تَرَک هم در این‌جای ایستاده بودیم بر این سیاره، بر این خاک در مجالی تنگ ــ‌هم‌ازاین‌دست‌ــ در حریرِ تاریکی، در کتانِ روز در ایوانِ گستردۀ مهتاب در تارهای باران در شادَرْوانِ بوران در حجلۀ شادی در حصارِ اندوه تنها با خود تنها با دیگران یگانه در عشق یگانه در سرود سرشار از حیات سرشار از مرگ ما نیز گذشته‌ایم چون تو بر این سیاره، بر این خاک در مجالِ تنگِ سالی چند هم‌ازاین‌جا که تو ایستاده‌ای اکنون فروتن یا فرومایه خندان یا غمین سبک‌پای یا گران‌بار آزاد یا گرفتار ما نیز روزگاری… ۲۲ مهرِ ۱۳۷۲ - احمد شاملو
حرکت در مه
بچه‌ها من یکی دیگه‌م. 😊
اسارت حسین ابراهیمی یاکریم از بالای تیر برق به جسدِ جفتش که نیمی‎اش زیر فشار لاستیک‎های سمندِ بی‎قرار و عجولی له شده بود، می‎نگریست و شاید اشکی هم در گوشۀ چشمش جمع شده بود. نیمی له شده بود و پرهای نیمی دیگر انگار توی آسفالت‎ها کاشته شده بودند. فکریِ لحظات اسارتش در زیر ماشین‎ها شده بود. حتما هیچ فکرش را نمی‌کرده، حتما بارها این را امتحان کرده و موفق شده، نه یک موفق معمولی یک موفق مغرورِ سرخوش، پرزده و دماغ سوختۀ ماشین ها را سیر کرده و کوکویی مستانه سرداده بود. اما این‎بار چه شده بود که گرفتار آمده بود؟ اما شده بود. از آن بالا صدای قیرقیر موتور ماشین‎ها که امان نمی‎دادند و به سرعت از کنار یاکریمِ کشته رد می‎شدند، متوقف نمی‌شد. ماشین‎ها جاری بودند چون رودی و موج می‌انداختند و دود می‎دادند بیرون. با خودش فکر کرد لابد گیج خورده سرش و حیران و بهت زده مانده و دیگر چیزی نفهمیده و حالا فهمِ خودش شروع شده: فهم نبودِ جفتش. نمی‎توانست بپرد، بال‎هایش به خواست او حرکت نمی‎کردند اما اصلاً خواستی وجود نداشت. نشسته بود و کمی سرمی‎چرخاند و به آسفالت‎ها خیره بود. چراغ سبز شد و هیاهویِ ماشین‎ها ناگاه شدت گرفت. بوق و صدای ویراژ و گاه فحشی یا نالۀ ترمز شدیدی. یاکریم کشته در زیر ماشین‎ها ناپیدا مانده بود. ایستاد. نمی‌توانست رفت تا صحنه خالی شد. اما یاکریم هم نبود. تکه‎ای پر و آمیخته‎ای از گوشت و خونِ کف آسفالت از زیر حریر اشک‌ها پیدا بود. حرکت مدام ماشین‎ها متوقف نمی‎شد و خیرگی یاکریم بی‎انتهای بی‌انتها بود.
درباره‌ی مستندنگاری از سری کارگاه‌های آل جلال حتماً لازم نیست که همه داستان‌نویس شویم اهمیت مستندنگاری:
4_5965141014963290210.mp3
6.07M
رضا امیرخانی مستندنگاری از سری کارگاه‌های آل جلال قسمت اول