eitaa logo
دانستنیهای قرآن و احادیث
30.6هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
14.7هزار ویدیو
93 فایل
استفاده وکپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی امام زمان (عج) . پست های تبلیغاتی از نظر ما نه تایید و نه رد می‌شود🔴 تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1262354873Cf856639733 آیدی ادمین @farzane_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹مهمانی که صاحب خانه بود «۱»🔹 امّا ابراهیم علیه السّلام گرچه دور از فرزندش بود ولی ودیعه خود را در سرزمین مکه فراموش نمی کرد و پاره جگر خود را رها نساخت، بلکه گاه وبیگاه به این سرزمین تردد و خانواده و فرزندش را ملاقات می نمود، و از حال آنها جویا می شد. ابراهیم در یکی از سفرهایی که به مکه آمد به منزل اسماعیل درآمد و همسر وی را تنها یافت، سپس از او جویای حال اسماعیل شد. زن پاسخ داد: او به طلب حاجتی بیرون رفته است، آنگاه به شکایت از وضع زندگی خود پرداخت و گفت: وضع ما نابسامان است و در تنگدستی به سر می بریم و زندگی ما به سختی سپری می شود. ابراهیم علیه السّلام از برخورد همسر اسماعیل متوجه شد که وی زنی ناسازگار است و در مقابل خواست خدا تسلیم نیست و به قضا و قدر الهی و آنچه نصیب شان ساخته قانع نمی باشد. ابراهیم دریافت این زن شایسته همسری اسماعیل نیست، زیرا از زندگی با اسماعیل می نالد. از وضع خود با اسماعیل شکایت دارد، لذا از وی روی گرداند و هنگام بازگشت گفت: سلام مرا به شوهرت برسان و از قول من به او بگو که آستانه خانه اش را عوض کند و سپس سرزمین مکه را پشت سر گذاشت. (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹مهمانی که صاحب خانه بود «۲»🔹 مقصود ابراهیم علیه السّلام از تعویض درگاه منزل این بود که با کنایه به اسماعیل بفهماند همسرش را طلاق بدهد و همسری شایسته اختیار نماید. پس از مدتی اسماعیل نزد خانواده خود آمد و از شرایط منزل دریافت که میهمانی در منزل بوده است. لذا به همسر خود گفت: آیا امروز کسی به منزل ما آمده است؟ زن گفت: آری امروز پیرمردی با چنین اوصاف به منزل ما آمد و از من حال تو را پرسید، وضع تو را برای او بیان کردم. آن پیرمرد نسبت به تو اظهار دوستی می کرد و خیلی مایل بود وضع تو را درک کند و از حال تو مطلع گردد. من به او گفتم که در سختی و مشقت زندگی را سپری می کنیم. اسماعیل از همسر خود پرسید، آیا آن پیرمرد برای من پیغامی نفرستاد؟ همسر اسماعیل گفت: چرا به شما سلام رساند و سفارش کرد که آستانه درب منزل خود را عوض کنی. اسماعیل گفت: آن پیرمرد پدر من بوده است و مرا امر کرده که از تو جدا گردم. اسماعیل بی درنگ به فرمان پدر از همسرش جدا شد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹همسر خانه دار «۱»🔹 روزگاری گذشت و بار دیگر ابراهیم علیه السّلام برای احوالپرسی فرزند خویش بازگشت، تا آتش شوق دیدار اسماعیل را در دل خاموش سازد. ابراهیم به منزل اسماعیل درآمد ولی غیر از همسر جدیدش شخصی دیگری را نیافت. آنگاه جویای حال اسماعیل شد، همسر اسماعیل گفت: جهت کسب روزی منزل را ترک کرده است. آنگاه که ابراهیم علیه السّلام قصد بازگشت کرد از اوضاع و احوال زندگی اسماعیل پرسید: زن لب به سخن گشود و گفت: به لطف و کرم خدا در خوشی بسر می بریم، از نعمت بی پایان او بهره مندیم و در آسایش و سعادت زندگی می کنیم. ابراهیم از سخنان همسر اسماعیل بسیار خشنود شد و به قناعت و ایمان زن اطمینان پیدا کرد، زیرا مشاهده کرد که عروسش زنی قانع، راضی، شاکر و مؤمن است. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹همسر خانه دار «۲»🔹 فهمید که این زن و شوهر در خیر و وسعت بسر می برند، لذا گفت: از جانب من به شوهرت سلام برسان و به او سفارش کن که آستانه درب منزل خویش را حفظ نماید، و سپس راه بازگشت را پیش گرفت. روز به پایان رسید و اسماعیل طبق معمول به خانه بازگشت و پس از لحظاتی، صحبت آمدن میهمان به میان آمد. زن گفت: پیرمردی خوش سیما و باوقار امروز به منزل ما آمد و میهمان ما و جویای حال شما و وضع زندگی ما شد. من به او گفتم که در خیر و سلامت هستیم، آن پیرمرد به من سفارش کرد که به تو سلام برسانم و توصیه کنم که آستانه درب منزل خویش را حفظ نمایی. اسماعیل گفت: آن پیرمرد پدر من بوده است و سفارش کرده است، که تو را رها نکنم و به این ترتیب این زن تا آخر عمر اسماعیل، شریک زندگی او بود و پسران اسماعیل همگی از وی متولد شدند. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹بنای کعبه «1»🔹 کعبه مهم‌ ترین و مقدس‌ ترین عبادت ‎گاه اسلامی و نخستین خانه‌ ای است که برای عبادت خداوند بنا نهاده شده است. بنابر آیات قرآنی و روایات اسلامی، حضرت ابراهیم(ع) و فرزندش اسماعیل به امر خدا کعبه را بنا نهادند، گرچه در بعضی نقل‌ ها تاریخ ساخت آن را به زمان حضرت آدم(ع) و یا حتی پیش از آن نیز باز می‌ گردانند. کَعْبه بنایی مکعب ‌شکل واقع در مسجدالحرام در شهر مکه، که مهم‌ ترین عبادت ‎گاه و قبله مسلمانان است. مسلمانان در هنگام نماز رو به سوی این بنا می‌ ایستند و طواف کردن بر گرد آن، از جمله ارکان فریضه حج است. بنابر آیات قرآنی و روایات اسلامی، حضرت ابراهیم(ع) و فرزندش اسماعیل به امر خدا کعبه را بنا نهادند، گرچه در بعضی نقل‌ ها تاریخ ساخت آن را به زمان حضرت آدم(ع) و یا حتی پیش از آن نیز باز می‌ گردانند. ابراهیم مدت ها دور از فرزندش زندگی می کرد سپس تصمیم گرفت که به دیدار او بشتابد ولی این بار نه تنها برای اینکه احوال او را بپرسد و یا از وضع زندگی وی مطلع گردد و تشنگی و شوق دیدار او را مانند همیشه برطرف سازد، بلکه در این سفر برای کار بزرگتری به سرزمین مکه می شتابد. آری، امر مهمی در پیش است، ابراهیم از طرف خدا مأمور شده خانه کعبه را بنا کند و خداپرستی را رواج دهد. ابراهیم علیه السّلام امر پروردگار خویش را پذیرفت و بدون ترس از مشرکین به سمت حجاز حرکت کرد. او برای انجام دستور خدا در حجاز به جستجوی اسماعیل پرداخت! اطراف چشمه ها، منازل و قبایل و خیمه گاه ها را جستجو کرد تا سرانجام او را در نزدیکی زمزم زیر درخت سبزی که شاخه های فراوانی داشت یافت که مشغول تراشیدن تیر بود. آنگاه که اسماعیل متوجه پدر شد آنچه در... (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹بنای کعبه «۲»🔹 آنگاه که اسماعیل متوجه پدر شد آنچه در دست داشت به زمین گذاشت و به استقبال پدر آمد، برق شادی در صورت اسماعیل بدرخشید و چهره او را منور ساخت. اسماعیل شادمان و شادی کنان به سوی پدر شتافت و فورا این پدر و پسر دست در آغوش یکدیگر بردند و از گذشته برای یکدیگر سخنها گفتند و درد فراق را تسکین دادند. آنگاه که آتش شوق آنها با ملاقات یکدیگر فرو نشست و اندوه جدایی را تخفیف دادند، با یکدیگر به صحبت پرداختند، آثار مهر و محبت در چهره آنان هویدا بود و نهایت خوشحالی و خرسندی در سیمای فرزند نیکوکار و پدر مهربان، دیده می شد. این پدر و فرزند مدت زیادی را در این حال به سر بردند و در پایان این ملاقات سرشار از محبت، ابراهیم هدف و مأموریت اصلی خود را با فرزند در میان گذاشت. ابراهیم علیه السّلام در حالی که به تپه های مجاور اشاره می کرد، گفت: ای نور دیده ام خدا به من دستور داده در این سرزمین خانه ای بنا کنم. اسماعیل در اطاعت پدر، فرمانبردارتر... (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹بنای کعبه «۳»🔹 اسماعیل در اطاعت پدر، فرمانبردارتر از انگشتان دست بود و بی درنگ آمادگی و اطاعت خود را اعلام نمود. سپس پدر و پسر به محل بنای کعبه شتافتند و با امیدواری و اتکال به خداوند عزم خود را جزم و بنای خانه خدا را شروع کردند. ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام به حفر محل پایه های خانه پرداختند و اساس خانه خدا را بالا بردند و در این حال می گفتند: «خدایا! این خدمت ما را قبول فرما، زیرا تو شنوا و دانایی! پروردگارا! ما را تسلیم خود ساز و فرزندان ما را ملتی قرار داده که تسلیم تو باشند. بار خدایا! دستور عبادت را به ما بیاموز و بر ما ببخش زیرا که تو بخشایش گر و مهربانی».  چندی نگذشت که اساس خانه خدا چیده شد و آثار آن آشکار گشت. اسماعیل سنگ و مصالح مورد نیاز را می آورد و ابزار و آلات ساختمان را آماده می ساخت و ابراهیم به چیدن دیوارها می پرداخت. بطور مسلم نیرویی الهی به آنان کمک می کرد تا بتوانند این مهم را انجام دهند و به این کار سنگین و مشکل قیام نمایند. (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹بنای کعبه «۴»🔹 ساختمان بالا رفت و دیوار مرتفع شد و دیگر دست ابراهیم به بالای آن نمی رسید و این پیر رنجور نمی توانست سنگ ها را بالای دیوار ببرد، لذا گفت: ای نور دیده من سنگی برای من بیاور که زیر پای خود بگذارم، شاید بتوانم کاری را که شروع کرده ام به پایان برسانم و این مهم زیر نظرم تمام گردد. اسماعیل به جستجو پرداخت تا اینکه به حجرالاسود برخورد کرد و آن را نزد پدر آورد. ابراهیم روی این سنگ قرار گرفت و به بنای ساختمان ادامه داد و اسماعیل سنگ به او می داد و هرگاه قسمتی از خانه به پایان می رسید سنگ را به گوشه دیگر منتقل می ساختند و چون یک طرف دیوار تکمیل می شد به طرف دیگر می رفتند و بدین طریق، پایگاهی که خدا برای عبادت مردم در نظر گرفته بود و روح مردم مشتاق و قلوب ملت ها، آرزوی زیارت آن را دارد، به پایان رسید. آری خواهش ابراهیم علیه السّلام از خدا برآورده و دعایش مستجاب شد و خداوند قلوب مردم را متوجه اسماعیل و مادرش ساخت و از طعام مطلوب روزیشان داد، باشد که شکرگزاری نمایند. و این چنین بود که جان و دل مردم، مشتاق زیارت این خانه گشت منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹بنای کعبه «۴»🔹 ساختمان بالا رفت و دیوار مرتفع شد و دیگر دست ابراهیم به بالای آن نمی رسید و این پیر رنجور نمی توانست سنگ ها را بالای دیوار ببرد، لذا گفت: ای نور دیده من سنگی برای من بیاور که زیر پای خود بگذارم، شاید بتوانم کاری را که شروع کرده ام به پایان برسانم و این مهم زیر نظرم تمام گردد. اسماعیل به جستجو پرداخت تا اینکه به حجرالاسود برخورد کرد و آن را نزد پدر آورد. ابراهیم روی این سنگ قرار گرفت و به بنای ساختمان ادامه داد و اسماعیل سنگ به او می داد و هرگاه قسمتی از خانه به پایان می رسید سنگ را به گوشه دیگر منتقل می ساختند و چون یک طرف دیوار تکمیل می شد به طرف دیگر می رفتند و بدین طریق، پایگاهی که خدا برای عبادت مردم در نظر گرفته بود و روح مردم مشتاق و قلوب ملت ها، آرزوی زیارت آن را دارد، به پایان رسید. آری خواهش ابراهیم علیه السّلام از خدا برآورده و دعایش مستجاب شد و خداوند قلوب مردم را متوجه اسماعیل و مادرش ساخت و از طعام مطلوب روزیشان داد، باشد که شکرگزاری نمایند. و این چنین بود که جان و دل مردم، مشتاق زیارت این خانه گشت منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹مهمانی که صاحب خانه بود «۱»🔹 امّا ابراهیم علیه السّلام گرچه دور از فرزندش بود ولی ودیعه خود را در سرزمین مکه فراموش نمی کرد و پاره جگر خود را رها نساخت، بلکه گاه وبیگاه به این سرزمین تردد و خانواده و فرزندش را ملاقات می نمود، و از حال آنها جویا می شد. ابراهیم در یکی از سفرهایی که به مکه آمد به منزل اسماعیل درآمد و همسر وی را تنها یافت، سپس از او جویای حال اسماعیل شد. زن پاسخ داد: او به طلب حاجتی بیرون رفته است، آنگاه به شکایت از وضع زندگی خود پرداخت و گفت: وضع ما نابسامان است و در تنگدستی به سر می بریم و زندگی ما به سختی سپری می شود. ابراهیم علیه السّلام از برخورد همسر اسماعیل متوجه شد که وی زنی ناسازگار است و در مقابل خواست خدا تسلیم نیست و به قضا و قدر الهی و آنچه نصیب شان ساخته قانع نمی باشد. ابراهیم دریافت این زن شایسته همسری اسماعیل نیست، زیرا از زندگی با اسماعیل می نالد. از وضع خود با اسماعیل شکایت دارد، لذا از وی روی گرداند و هنگام بازگشت گفت: سلام مرا به شوهرت برسان و از قول من به او بگو که آستانه خانه اش را عوض کند و سپس سرزمین مکه را پشت سر گذاشت. (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹مهمانی که صاحب خانه بود «۲»🔹 مقصود ابراهیم علیه السّلام از تعویض درگاه منزل این بود که با کنایه به اسماعیل بفهماند همسرش را طلاق بدهد و همسری شایسته اختیار نماید. پس از مدتی اسماعیل نزد خانواده خود آمد و از شرایط منزل دریافت که میهمانی در منزل بوده است. لذا به همسر خود گفت: آیا امروز کسی به منزل ما آمده است؟ زن گفت: آری امروز پیرمردی با چنین اوصاف به منزل ما آمد و از من حال تو را پرسید، وضع تو را برای او بیان کردم. آن پیرمرد نسبت به تو اظهار دوستی می کرد و خیلی مایل بود وضع تو را درک کند و از حال تو مطلع گردد. من به او گفتم که در سختی و مشقت زندگی را سپری می کنیم. اسماعیل از همسر خود پرسید، آیا آن پیرمرد برای من پیغامی نفرستاد؟ همسر اسماعیل گفت: چرا به شما سلام رساند و سفارش کرد که آستانه درب منزل خود را عوض کنی. اسماعیل گفت: آن پیرمرد پدر من بوده است و مرا امر کرده که از تو جدا گردم. اسماعیل بی درنگ به فرمان پدر از همسرش جدا شد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام در مصر! «1»🔹 قحطی عمومی سرزمین شام را فرا گرفته، خشکسالی و گرانی همه را در مضیقه قرار داده و زندگی را در آن سرزمین بر مردم تنگ ساخته بود، لذا ابراهیم ناگزیر شد شام را به قصد مصر ترک کند. در این سفر ساره همسر ابراهیم نیز همراه او بود. ابراهیم در عصری وارد مصر شد که زمام امور مصر به دست یکی از سلاطین عمالیق عرب بود. و این دودمان چندین سال، روش استبدادی را پیشه خود ساخته بودند و بر مردم حکومت می کردند. ساره دارای جمالی خیره کننده بود و یکی از درباریان ناپاک سلطان، زیبایی ساره و حسن و جمال او را به اطلاع پادشاه رساند و او را فریفته جمال ساره ساخت و به تصاحب ساره ترغیب و تشویق کرد. باری تعریف این مامور، تمایلی در دل سلطان ایجاد و قلب او را تحریک کرد، لذا ابراهیم را احضار و از او سوال کرد: با ساره چه نسبتی داری؟ چه نوع خویشاوندی بین تو و او وجود دارد؟ ابراهیم مقصود او را دریافت و حاجت وی را فهمید، لذا ترسید اگر به او بگوید ساره همسر من است قصد جانش کند و برای دست یابی به ساره آن طرح را به اجرا گذارد و پس از من، ساره را به خود اختصاص دهد و به ازدواج خود وادارش سازد. در پی همین فکر بود که ابراهیم علیه السّلام گفت: «این زن خواهر من است.» زیرا همان طوری که بشر از جهت نسب و خویشاوندی می توانند خواهر و برادر باشند از جهت دین، زبان و انسانیت نیز می توانند خواهر و برادر یکدیگر باشند. زمامدار مصر که پنداشت ساره شوهر ندارد، به مامورین خود دستور داد که آن زن را به کاخ وی ببرند تا نقشه پلید خود را در مورد او اجرا کند. ابراهیم علیه السّلام فورا نزد همسر خود بازگشت و او را از جریان امر آگاه ساخت و از او خواست که حرف او را تصدیق کند و بگوید خواهر ابراهیم هستم تا اظهارات او تایید گردد. سپس ابراهیم علیه السّلام همسر خود را تسلیم تقدیر الهی کرد و از خدا خواست تا به لطف خود از او نگهداری و مراقبت نماید. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺