🔸🔸🔸
🔸🔸
🔸
♦️حکایت زندگی ما...
🔹 شخصی برای خرید کفش نو راهی شهر شد. در ویترین کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند.
🔹 وارد مغازه ای شد، فروشنده چند جفت از انبار هم آورد تا خریدار آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
🔹خریدار یکی یکی کفش ها را امتحان کرد؛ اما هیچ کدام را باب میلش نیافت.
🔹هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد! بیش از ده جفت کفش اطرافش چیده شده بود و فرشنده با صبر و حوصله هر چه تمام به کار خود ادامه می داد.
🔹 خریدار دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجه یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید.
🔹دید کفش ها درست اندازه پایش هستند، چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت، می دانست که باید این کفشها را بخرد.
🔹از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟!
🔹فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند!
🔹خریدار گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است؟! مرا مسخره می کنی؟!
🔹فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند؛ چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی...!
♦این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست...!
"همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است!
ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم...! خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم، فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است...!"
#حکایت
#خریدار_کفش
https://t.me/mansoori60
https://eitaa.com/hasamansoori55