eitaa logo
حجت الاسلام دکتر حسن منصوری
272 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
30 ویدیو
13 فایل
این کانال جهت تبلیغ معارف اسلامی ایجاد شده است ارتباط با مدیر. https://eitaa.com/mansoori98
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 ☀️صميميت دو دوست☀️ صفا و صمیمیت و همکاری صادقانه هشام بن الحکم و عبد الله بن یزید اباضی مورد اعجاب همه مردم کوفه شده بود.این دو نفر ضرب المثل دو شریک خوب و دو همکار امین و صمیمی شده بودند.ایندو به شرکت یکدیگر یک مغازه خرازی داشتند،جنس خرازی می آوردند و می فروختند.تا زنده بودند میان آنها اختلاف و مشاجره ای رخ نداد. چیزی که موجب شد این موضوع زبانزد عموم مردم شود و بیشتر موجب اعجاب خاص و عام گردد،این بود که این دو نفر از لحاظ عقیده مذهبی در دو قطب کاملا مخالف قرار داشتند،زیرا هشام از علما و متکلمین سرشناس شیعه امامیه و یاران و اصحاب خاص امام جعفر صادق علیه السلام و معتقد به امامت اهل بیت بود،ولی عبد الله بن یزید از علمای اباضیه بود.آنجا که پای دفاع از عقیده و مذهب بود،این دو نفر در دو جبهه کاملا مخالف قرار داشتند،ولی آنها توانسته بودند تعصب مذهبی را در سایر شؤون زندگی دخالت ندهند و با کمال متانت کار شرکت و تجارت و کسب و معامله را به پایان برسانند.عجیبتر اینکه بسیار اتفاق می افتاد که شیعیان و شاگردان هشام به همان مغازه می آمدند و هشام اصول و مسائل تشیع را به آنها می آموخت و عبد الله از شنیدن سخنانی بر خلاف عقیده مذهبی خود ناراحتی نشان نمی داد.نیز اباضیه می آمدند و در جلو چشم هشام تعلیمات مذهبی خودشان را که غالبا علیه مذهب تشیع بود فرا می گرفتند و هشام ناراحتی نشان نمی داد. یک روز عبد الله به هشام گفت:«من و تو با یکدیگر دوست صمیمی و همکاریم.تو مرا خوب می شناسی.من میل دارم که مرا به دامادی خودت بپذیری و دخترت فاطمه را به من تزویج کنی.» هشام در جواب عبد الله فقط یک جمله گفت و آن اینکه:«فاطمه مؤمنه است.» عبد الله به شنیدن این جواب سکوت کرد و دیگر سخنی از این موضوع به میان نیاورد. این حادثه نیز نتوانست در دوستی آنها خللی ایجاد کند.همکاری آنها باز هم ادامه یافت.تنها مرگ بود که توانست بین این دو دوست جدایی بیندازد و آنها را از هم دور سازد. 📕 مجموعه ‏آثارشهيدمطهرى، ج‏18،ص:299 https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
🕯🕯🕯 🕯🕯 🕯 💢احترام به استاد💢 یکی از صفات زیبا و پسندیده شهید مطهری، احترام فوق‏العاده ایشان به استاد نشان بود. در این باره نقل شده است که وقتی به شهرشان فریمان، زادگاهشان می‏رفتند، به صاحب مکتب‏خانه‏ای که در آن جا قرآن آموخته بود، بسیار احترام می‏کرد. حتی گاهی کمک‏های مالی هم به او می‏نمود. یکی از شاگردان ایشان می‏گوید: احترام عجیبی به اساتید می‏نمود، روزی استاد مطهری به منزل ما آمده بود. دیدم خیلی ناراحت است و می‏فرماید: «آلان در منزل علامه سیدمحمدحسین طباطبائی بودم و این سیّد بیمار است، ولی هیچ کس نیست که به دردش برسد و درمانش نماید». سرانجام خود مرحوم مطهری مقدمات سفر ایشان را به لندن انجام داد و با متحمل شدن هزارها رنج، اما با یک شوق عجیب، استادش را برای معالجه به لندن برد و تمام کارها را برایش انجام داد و پس از معالجه و بهبودی استاد، به همراه ایشان به ایران بازگشت». ‌‍‌‍‌‍‌‍‌‌┈•••🍃🌸🍃•••┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/hasanmansoori
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 🌼 چهار ايمان در حضرت امام خمینی ره استاد شهید مطهری ره در مورد حضرت امام خمینی ره چنین می گوید: «من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده ام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد. وقتی برگشتم، دوستانم پرسیدند چه دیدی؟ گفتم چهار تا «آمَنَ» دیدم: 1⃣ آمَنَ بِهَدَفِه به هدفش ایمان دارد. دنیا اگر جمع بشود نمی تواند او را از هدفش منصرف کند. 2⃣ آمَنَ بِسَبیلِه به راهی که انتخاب کرده ایمان دارد. امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد. شبیه همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راهش داشت. 3⃣ آمَنَ بِقَولِه در میان همه ی رفقا و دوستانی که سراغ دارم احدی مثل ایشان به روحیه ی مردم ایران ایمان ندارد. به ایشان نصیحت می کنند که آقا کمی یواشتر، مردم دارند سرد می شوند، مردم دارند از پا در می آیند. می گویند نه، مردم اینجور نیستند که شما می گویید، من مردم را بهتر می شناسم؛ و ما می بینیم که روز به روز صحت سخن ایشان بیشتر آشکار می شود. 4⃣ آمَنَ بِرَبِّه در یک جلسه ی خصوصی ایشان به من می گفت: «فلانی! این ما نیستیم که چنین می کنیم، من دست خدا را به وضوح حس می کنم». 📒 کتاب پیرامون انقلاب اسلامی https://eitaa.com/hasamansoori
🪘🪘🪘🪘🪘 🪘🪘🪘 🪘 🏆 قویترین مردم 🏆 جوانان مسلمان سرگرم زور آزمایی و مسابقه وزنه برداری بودند. سنگ بزرگی آنجا بود که مقیاس قوت و مردانگی جوانان به شمار می رفت و هر کس آن را به قدر توانایی خود حرکت می داد.در این هنگام رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید و پرسید: «چه می کنید؟» داریم زور آزمایی می کنیم. می خواهیم ببینیم کدام یک از ما قویتر و زورمندتر است. حضرت فرمود: میل دارید که من بگویم چه کسی از همه قویتر و نیرومندتر است؟ البته،چه از این بهتر که رسول خدا داور مسابقه باشد و نشان افتخار را او بدهد. افراد جمعیت همه منتظر و نگران بودند که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله کدام یک را به عنوان قهرمان معرفی خواهد کرد؟ عده ای بودند که هر یک پیش خود فکر می کردند الآن رسول خدا دست او را خواهد گرفت و به عنوان قهرمان مسابقه معرفی خواهد کرد. رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود : از همه قویتر و نیرومندتر آن کس است که اگر از یک چیزی خوشش آمد و مجذوب آن شد، علاقه به آن چیز او را از مدار حق و انسانیت خارج نسازد و به زشتی آلوده نکند، و اگر در موردی عصبانی شد و موجی از خشم در روحش پیدا شد، تسلط بر خویشتن را حفظ کند، جز حقیقت نگوید و کلمه ای دروغ یا دشنام بر زبان نیاورد، و اگر صاحب قدرت و نفوذ گشت و مانعها و رادعها از جلویش برداشته شد، زیاده از میزانی که استحقاق دارد دست درازی نکند. 📚 مجموعه ‏آثار، ج‏18، ص: 250 https://eitaa.com/hasamansoori
📐📐📐📐📐📐 📐📐 📐 🧬 رنج و آفتاب در تحصیل روزی🧬 امام صادق علیه‌السلام جامه زبر کارگری بر تن و بیل در دست داشت و در بوستان خویش سرگرم بود. چنان فعالیت کرده بود که سراپایش را عرق گرفته بود. در این حال ابو عمرو شیبانی وارد شد و امام را در آن تعب و رنج مشاهده کرد. پیش خود گفت شاید علت اینکه امام شخصا بیل به دست گرفته و متصدی این کار شده این است که کسی دیگر نبوده و از روی ناچاری خودش دست به کار شده. جلو آمد و عرض کرد: «این بیل را به من بدهید، من انجام می دهم.» امام فرمود: «نه، من اساسا دوست دارم که مرد برای تحصیل روزی رنج بکشد و آفتاب بخورد» 📙 مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏18، ص:310 https://eitaa.com/hasamansoori
🪔🪔🪔 🪔🪔 🪔 ♦️ چگونه مقدار غذایی که انسان می­خورد بر روح او تاثیر مثبت یا منفی دارد؟ 🔹از آنجا که روح، بدن را تدبير مي­کند زماني که بدن مملو از انواع غذاها شود، اشتغال روح به بدن بيشتر مي­شود و از تکامل و تفکر باز مي­ماند و به جاي آن به تدبير امور بدني اشتغال مي­ورزد. در اين صورت روح از کارکرد اصلي خود که سلوک و مراقبه است به تدبير بدن مشغول می شود. هنگام پر خوري، توجه روح به بدن براي جذب، دفع و هضم غذا بيشتر مي‌شود در نتيجه اشتغال روح به امور بدني بيشتر مي‌شود و اين اشتغال به ماده، اسباب تنزل روح را فراهم مي‌آورد مانند حکيمي‌که به رفتگري شهري بپردازد اگر چه اين کار براي او ممکن است ولي موجب تضييع وي مي‌شود. در کم خوري ، توجه روح به بدن کمتر در نتيجه تعلق او کاهش مي‌يابد و سبب قوت روح مي‌شود و زمينه تفکر و آزادي روح از قيد ماده و تقويت قواي روحاني فراهم مي­شود. به طور کلي به عنوان يک اصل ثابت مي‌توان گفت: هر چه توجه به امور بدني از قبيل: خوردن، خوابيدن، حرف زدن، پوشيدن و… بيشتر باشد روح ضعيف­تر مي­‌شود و عکس اين مطلب نيز صحيح است. افراط در شكم خوارگى، گذشته از ساير مفاسد، روح و فكر را به خود متوجه مى‏كند و انسان را متوجه پايين مى‏كند و او را از توجه به بالا منصرف مى‏كند. 📚 مجموعه آثار شهید مطهری، ج‏۳: ص۳۹۷ https://eitaa.com/hasamansoori
💎💎💎 💎💎 💎 ⏳چرا غيبت میکنیم؟؟! 🔶 يكى از عوامل آلوده شدن به گناه غيبت و گناهان ديگر "بيكارى" است و يكى از راههاى مهم جلوگيرى از آن "اشتغال به كار" و "پرهيز از بيكارى و تنبلى" مى باشد؛ 📢 شهید مطهرى (ره) در اين باره مى گويد: زن‌ها در قديم مشهور بودند كه زياد غيبت مى كنند. شايد اين به عنوان يك خصلت زنانه معروف شده بود كه زن طبيعتش اين است و جنساً غيبت كن است ؛ در صورتى كه چنين چيزى نيست ، زن و مرد فرق نمى كنند. علّتش اين بود كه زن مخصوصاً زنهاى متعيّنات ، زنهايى كه كلفت داشته اند و در خانه ، همه كارهايشان را كلفت و نوكر انجام مى دادند هيچ شغلى و هيچ كارى ، نه داخلى و نه خارجى نداشت ، صبح تا شب بايد بنشيند و هيچ كارى نكند، كتاب هم كه مطالعه نمى كرده و اهل علم هم كه نبوده ؛ بايد يك زن هم شأن خودش پيدا كند؛ با آن زن چه كند؟ راهى غير از غيبت كردن به رويشان باز نبوده ، و اين برايشان يك امر ضرورى بوده ؛ يعنى اگر غيبت نمى كردند واقعا بدبخت و بيچاره بودند!! در يكى از شهرها يا ايالات آمريكا در خانواده ها قمار آنقدر رايج شده بود كه زنها به آن عادت كرده بودند و در خانه ها به صورت يك بيمارى رواج يافته بود، و شكايت همه اين بود كه زنها ديگر كارى غير از قمار ندارند. اوّل اين را به عهده واعظها گذاشتند كه آنها اين بيمارى را از سر مردم بيرون ببرند. ولى آخر بيمارى علّت دارد؛ تا علّتش از ميان نرود كه بيمارى از بين نمى رود. واعظها شروع كردند به موعظه در زيانهاى قمار و آثار اخروى آن ؛ ولى اثر نداشت!! يك شهردار پيدا شد و گفت كه من اين بيمارى را معالجه مى كنم . آمد و كارهاى دستى از قبيل بافتنى را تشويق كرد و براى زنها مسابقه هاى خوب گذاشت و جايزه هاى خوب تعيين كرد. طولى نكشيد كه زنها دست از قمار كشيده و به اين كارها پرداختند. آن مرد علّت را تشخيص داده و فهميده بود كه علّت پرداختن زنها به قمار، بيكارى و احتياج آنها به سرگرمى است . كار ديگرى برايشان به وجود آورد تا توانست قمار را از ميان ببرد يعنى در واقع يك خلا روحى در ميان آنها وجود داشت و آن خلا منشاء اين گناه بود؛ آن آدم فهميد كه اين خلا را بايد پر كرد تا بشود قمار را از بين برد و تا آن خلا به وسيله ديگرى پر نشود نمى توان آن را از ميان برداشت!! 📘تعليم و تربيت ، ص: ۴۱۷ 🔻 بهترين كار اين است كه انسان به بررسى عيوب خويش بپردازد تا بدين وسيله از عيب جويى ديگران در امان بماند! 📣 اميرالمؤ منين عليه السّلام مى فرمايد: يا ايّها النّاس طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النّاس؛ اى مردم! خوشا به حال كسى كه اشتغال به عيب خودش او را از عيبجويى ديگران باز دارد. 📙سفينة البحار، ج ۱، مادّه "شَغَل" https://eitaa.com/hasamansoori
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 🔰 دو شریکِ مخالف اما صمیمی!! 🔸صفا و صمیمیت و همکاری صادقانه هشام بن الحکم و عبد الله بن یزید اَباضی مورد اعجاب همه مردم کوفه شده بود. این دو نفر ضرب المثل دو شریک خوب و دو همکار امین و صمیمی شده بودند.این دو به شرکت یکدیگر یک مغازه خرازی داشتند، جنس خرازی می آوردند و می فروختند. تا زنده بودند میان آنها اختلاف و مشاجره ای رخ نداد. چیزی که موجب شد این موضوع زبانزد عموم مردم شود و بیشتر موجب اعجاب خاص و عام گردد، این بود که این دو نفر از لحاظ عقیده مذهبی در دو قطب کاملا مخالف قرار داشتند، زیرا هشام از علما و متکلمین سرشناس شیعه امامیه و یاران و اصحاب خاص امام جعفر صادق علیه السلام و معتقد به امامت اهل بیت علیهم‌االسلام بود، ولی عبد الله بن یزید از علمای اباضیه بود. آنجا که پای دفاع از عقیده و مذهب بود، این دو نفر در دو جبهه کاملا مخالف قرار داشتند، ولی آنها توانسته بودند تعصب مذهبی را در سایر شؤون زندگی دخالت ندهند و با کمال متانت کار شرکت و تجارت و کسب و معامله را به پایان برسانند. عجیبتر اینکه بسیار اتفاق می افتاد که شیعیان و شاگردان هشام به همان مغازه می آمدند و هشام اصول و مسائل تشیع را به آنها می آموخت و عبد الله از شنیدن سخنانی بر خلاف عقیده مذهبی خود ناراحتی نشان نمی داد. همچنین اباضیه می آمدند و در جلو چشم هشام تعلیمات مذهبی خودشان را که غالبا علیه مذهب تشیع بود فرا می گرفتند و هشام ناراحتی نشان نمی داد. یک روز عبد الله به هشام گفت: «من و تو با یکدیگر دوست صمیمی و همکاریم، تو مرا خوب می شناسی، من میل دارم که مرا به دامادی خودت بپذیری و دخترت فاطمه را به من تزویج کنی» هشام در جواب عبدالله فقط یک جمله گفت و آن اینکه: «فاطمه مؤمنه است» عبدالله به شنیدن این جواب سکوت کرد و دیگر سخنی از این موضوع به میان نیاورد. این حادثه نیز نتوانست در دوستی آنها خللی ایجاد کند. همکاری آنها باز هم ادامه یافت، تنها مرگ بود که توانست بین این دو دوست جدایی بیندازد و آنها را از هم دور سازد. 📒مجموعه ‏آثار، ج‏۱۸، ص:۲۹۹ https://eitaa.com/hasamansoori
✨ اندیشه ام از تو سبز و آباد شده ✨ از جهل وغم این فکرتم آزاد شده ✨ در مکتب پاک و شاد استاد ببین ✨ غم رفته زجانم ودلم شاد شده 🌹ضمن گرامی‌داشت شهادت استاد و فیلسوف بزرگ شهید مرتضی مطهری ره، روز معلم و استاد را به همه معلمان و اساتید عزیز تبریک عرض میکنم🌹 https://eitaa.com/hasamansoori
🏺حساسیت در بیت ‏المال🏺 🔹یکی از کارکنان دانشکده الهیات، درباره رفتار استاد مطهری ره می‏گوید: بنده از سال ۱۳۳۷ در خدمت استاد مطهری بودم. ایشان اتاقی در کنار اتاق شورای دانشکده داشتند. وقتی استادان دانشکده جلسه داشتند یا ورقه‏های امتحانی راتصحیح می‏کردند، تا ساعت سه بعدازظهر در همان اتاق می‏ماندند و از سوی دانشکده برای آن‏ها ناهار و نوشابه و میوه می‏آوردند، اما استاد مطهری وقتی ظهر می‏شد، به اتاق خودشان تشریف می‏بردند. همیشه مقیّد بودند اوّل نماز بخوانند، سپس ناهار مختصری که معمولاً نان و پنیر و یا نان و انگور بود و از منزل همراه می‏آوردند، صرف کنند. استادان و مسؤولان اصرار می‏کردند که استاد مطهری به اتاق شورا برود و از ناهار دانشکده که مثلاً چلوکباب برگ و غیره بود، صرف کنند، اما استاد قبول نمی‏کردند و عذر می‏آوردند که: «غذای من مخصوص است و غذای دانشکده با من سازگار نیست» امّا اظهار نمی‏کردند که چرا از غذای استادان نمی‏خورند. من علتش را می‏دانستم، استاد نیز گاهی می‏گفتند: «این ناهارها، حقّ خدمتگزاران و از بیت‏المال است. استادانْ حقوق خوبی دارند، خودشان بروند از بازار بخرند و بخورند. این غذا حقّ ضعفاست» https://eitaa.com/hasamansoori
🕌🕌🕌 🕌🕌 🕌 🔋خدا اشتباه نمی‌کند 🔋 داستان معروفی هست که بهلول که مرد عاقلی بود ولی خودش را به دیوانگی زده بود و به همان عالم دیوانگی سر به سر بزرگان و اکابر میگذاشت و شوخی شوخی حقایق را به آنها میگفت (میگویند قوم و خویش و پسرعموی هارون هم بود) میرفت و به هارون به همان عالم دیوانگیاش حرفهایی را که هیچ عاقلی جرأت نمیکرد بگوید میزد!! یک وقتی از جایی میگذشت، دید که دارند مسجدی میسازند. رفت به آن بانیان مسجد گفت که چکار میکنید؟ گفتند: مسجد میسازیم. گفت: مسجد برای چه میسازید؟ گفتند: مسجد را برای خدا میسازیم. محرمانه رفت دستور داد تابلویی را روی سنگی درست کردند به نام مسجد بهلول. همین که این سنگ را درست کردند یک شب نصف شب- که کسی نفهمید- رفت آن را در سردر مسجد زد، یک تابلوی خیلی بزرگی: مسجد بهلول. فردا صبح مردم آمدند نگاه کردند دیدند در سردر این مسجد تازهساز نوشته مسجد بهلول. خود صاحب کارها آمدند و دیدند. ناراحت و عصبانی شدند، زدند تابلو را کندند و ریختند دور. بهلول را گیر آوردند، کتکش زدند و گفتند: این چه کاری بود که کردی؟ چرا نوشتی مسجد بهلول؟ گفت: چه عیبی داشت؟ گفتند: این همه پول ما خرج کردیم که مسجد به نام تو باشد؟! گفت: برای کی خرج کردید؟ برای خدا خرج کردید یا برای مردم؟ اگر برای خدا خرج کردید که خدا اشتباه نمیکند. اگر من نوشتم «مسجد بهلول» آیا خدا در حسنات من مینویسد؟ خدا در حسنات شما مینویسد. و اما اگر برای مردم کردید پس چرا میگویید که ما برای خدا کردیم. پس بر خودتان مطلب را مشتبه نکنید. 📙مجموعه آثار، ج۲۶، ص۳۶۵ https://eitaa.com/hasamansoori
〽️〽️〽️ 〽️〽️ 〽️ ♨️ شام مهد دشمنی با آل علی علیه‌السلام شام در زمان خلافت عمر فتح شد. اول كسى كه امارت و حكومت شام را در اسلام به او دادند يزيدبن ابى سفيان بود. يزيد دو سال حكومت كرد و مرد. بعد از او حكومت اين استان پرنعمت به برادر يزيد، معاوية بن ابى سفيان واگذار شد. معاويه بيست سال تمام در آنجا با كمال نفوذ و اقتدار حكومت كرد. حتى در زمان عمر كه زود به زود حكام عزل و نصب مى‏شدند و به كسى اجازه داده نمى‏شد كه چند سال حكومت يك نقطه را در دست داشته باشد و جاى خود را گرم كند، معاويه در مقر حكومت خويش ثابت ماند و كسى مزاحمش نشد. به قدرى جاى خود را محكم كرد كه بعدها به خيال خلافت افتاد. پس از بيست سال حكومت- بعد از صحنه‏هاى خونينى كه به وجود آورد- به آرزوى خود رسيد و بيست سال ديگر به عنوان خليفه مسلمين بر شام و ساير قسمتهاى قلمرو كشور وسيع اسلامى آن روز حكومت كرد. مردم شام از اولين روزى كه چشم به جهان اسلامى گشودند، در زير دست امويان بزرگ شدند، و همچنانكه مى‏دانيم امويها از قديم با هاشميان خصومت داشتند. در دوران اسلام و با ظهور اسلام خصومت امويان با هاشميان شديدتر و قويتر شد و در آل على تمركز پيدا كرد. بنابراين مردم شام از اول كه نام اسلام را شنيدند و به دل سپردند، دشمنى آل على را نيز به دل سپردند و روى تبليغات سوء امويها دشمنى آل على را از اركان دين مى‏شمردند. اين بود كه اين خلق و خوى از آنها معروف بود. 📗مجموعه ‏آثار، ج‏۱۸، ص:۲۱۲ https://eitaa.com/hasamansoori