🧊🧊🧊
🧊🧊
🧊
💢 نصیحت تکان دهنده
🔹مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء در یکی از شبها که برای شب زنده داری برخاست، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و فرمود:
برخیز به حرم مطهّر علوی مشرّف شده در آنجا نماز بخوانیم.
فرزند جوان که برخاستن از خواب در آن ساعت شب برایش دشوار بود، در مقام اعتذار برآمد و گفت: من فعلاً مهیا نیستم، شما منتظر من نشوید، بعد مشرّف می شوم.
فرمود: نه، من اینجا ایستاده ام؛ برخیز، مهیا شو که با هم برویم.
آقازاده، به ناچار از جا برخاست و وضو ساخت و با هم به راه افتادند. کنار درب صحن مطهّر که رسیدند، آنجا مرد فقیری را دیدند، نشسته و دست سؤال برای گرفتن پول از مردم باز کرده است.
آن عالم بزرگوار ایستاده و رو به فرزندش فرمود: این شخص در این وقت شب برای چه اینجا نشسته است؟
گفت: برای گدایی از مردم.
فرمود: آیا چه مقدار ممکن است از رهگذران، عاید او گردد؟
گفت: احتمالاً مقداری ناچیز.
فرمود: درست فکر کن ببین، این آدم برای یک مقدار بسیار اندک کم ارزش دنیا آن هم محتمل، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته و دست تذلّل به سوی مردم دراز کرده است! آیا تو، به اندازه این شخص، اعتماد به وعده های خدا درباره شب خیزان و متهجّدان نداری که فرموده است:
🔅احدی نمی داند که به پاداش عملشان چه چشم روشنی ها برای آنان، ذخیره گردیده است.(سوره سجده:۱۷)
⭕️ گفته اند آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار از آن مرد دل زنده و بیدار، آن چنان تکان خورد و تنبّه یافت که تا آخر عمر از شرف و سعادت بیداری آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد!
#داستان
#تنبه
#شیخ_جعفر_کاشف_الغطاء_ره
https://eitaa.com/hasamansoori