🔴 بهتره بری گردو بشکنی !!
روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد
پس نامه ای به او نوشت و گفت:
“اگر علاقه مندی که منو ببینی ، شب کنار باغی که همیشه از اونجا گذر میکنم باش”
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست.
شب لیلی اومد و وقتی او را در خواب عمیق دید!
از کیسه ای که به همراه داشت یک مشت گردو برداشت و کنار مجنون گذاشت و رفت
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت :
“ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون به شهر برگشت”
در راه ، یکی از دوستانش او را دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟!
وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه !
آخه نشانه اینه که ،لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !
دلیل اول اینکه :
خواب بودی و بیدارت نکرده!
و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!
دلیل دوم اینکه :
وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت پس برات گردوگذاشته تا بشکنی و بخوری !
مجنون سری تکان داد و گفت : نه !
اون می خواسته بگه:
تو عاشق نیستی !!
اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد !!
پس بهتره بری گردو بشکنی !!
#حکایت
#لیلی_مجنون
#گردو
https://eitaa.com/hasamansoori