🔹هر کسی را بهر کاری ساخته اند!!
🪔 روزی ملک الشعرایِ صبا در خلوت فتحعلیشاه قاجار به حضور نشسته بود.
فتحعلیشاه که گاه شعر میگفت یکی از اشعار خود را در حضور ملک الشعرای صبا با آب و تاب بسیار خواند.
شاه قاجار پس از پایانِ خواندن شعر خود، از ملک الشعرایِ دربار پرسید:
شعر ما چگونه بود؟
ملک الشعرا که مردی بسیار رُکگو بود در پاسخ گفت: شعر بسیار بدی بود، شاه بهتر است که حاکمی کند و شاعری را به چاکران بسپارد.
ملک الشعرا چون این گفت، فتحعلیشاه سخت آشفته و متغیر شد و دستور داد که ملک الشعرا را در طویله محبوس کنند!
مدتی گذشت و شاه قاجار دستور آزادی ملک الشعرا را صادرکرد.
ملک الشعرا مدتی پس از آزادی روزی به حضور شاه قاجار شرفیاب شده بود و فتحعلیشاه نیز بار دیگر یکی از اشعار خود برای ملک الشعرا بخواند و نظر خواست، این بار ملک الشعرا بدون اینکه پاسخی دهد سر به زیر افکند و راه خروج از اتاق را در پیش گرفت.
شاه از ملک الشعرا پرسید: کجا میروی؟ من از تو نظر خواستم؟
ملک الشعرا لب گشود و فقط به گفتن این جمله بسنده کرد که:
قربان به طویله میروم!!
#حکایت
#ملک_الشعرای_صبا
#پند
#طنز
https://eitaa.com/hasamansoori