سه عملی که باعث #چیرهشدن #شیطان بر انسان میشود:
حضرت #موسی علیه السلام در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاه رنگارنگی بر سر داشت نزد موسی علیه السلام آمد، وقتی که نزدیک شد کلاه خود را (به عنوان احترام) از سر برداشت و مؤدبانه نزد موسی علیه السلام ایستاد. حضرت موسی گفت: تو کیستی؟ ابلیس جواب داد: ابلیس هستم. موسی (علیه السلام) پرسید: تو ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند. ابلیس گفت: من آمده ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری بر تو سلام کنم. موسی پرسید: این کلاه چیست که بر سر داری ؟ ابلیس پاسخ داد: با (رنگها و زرق و برق های) این کلاه، دل انسان ها را میربایم. موسی پرسید: به من از گناهی خبر بده که اگر انسان آن را انجام دهد ، تو بر او پیروز می شوی و هر کجا که بخواهی افسار او را به آنجا می کشی. ابلیس گفت: «اِذا اَعجَبَتهُ نَفسُهُ ، وَاستَکثَرَ عَمَلَهُ، و صَغُرَ فِی عَینِهِ ذَنبُهُ؛ سه حالت گناه است که اگر انسان گرفتار آن شود، من بر او چیره می گردم؛ هنگامی که او خودبین شود و از خودش خوشش آید، هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمرد،هنگامی که گناه در نظرش کوچک گردد. (الکافی ج 2ص 314)
🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
💫 موسی و خانواده فقیر 💫
در زمان موسی علیه السلام خانواده ای بی نهایت فقیر که متشکل از یک زن و شوهرش بود، زندگی می کرد.
سال ها بود که با فقری بی امان دست و پنجه نرم می کردند. با وجود سختی ها و تلخی های زندگی، صبر داشتند. شبی از شب ها در حالی که زن و شوهر با هم در حال گفتگو بودند، فکری به ذهن زن رسید.
زن گفت: مگر موسی علیه السلام پیامبر خدا نیست؟
شوهرش گفت: بله.
زن: چرا نرویم نزد او و از سختی های زندگی برایش نگوییم. و از او بخواهیم که حال ما را برای خداوند متعال باز گوید و از او بخواهد که در زندگی مان گشایشی بیاورد.
بلکه ادامه زندگی مان با خوشی و در رفاه سپری شود.
شوهر گفت: بسیار عالی است.
صبح اول وقت رفتند به محضر حضرت موسی علیه السلام و از سختی های زندگی شان گفتند.
موسی علیه السلام به ملاقات پروردگار رفت و حال آن خانواده فقیر و نیازمند را بازگو کرد.
خداوند سمیع و علیم است و از ذره ذره کائنات با خبر است.
خداوند متعال به موسی علیه السلام گفت: به آن ها بگو از فضل خودم آن ها را ثروتمند می کنم البته تا یک سال. پس از گذشت یک سال دو باره به حالت اول باز گردانده می شوند. حضرت موسی علیه السلام پیام خداوند متعال را به آن ها رساند. زن و مرد بسیار خوشحال شدند. رزق و روزی فراوان از راه رسید. زود ثروتمند شدند. با گذشت زمان زندگی شان از این رو به آن رو شد.
باری زن به شوهرش گفت: ای مرد این را می دانی که قراره یک سال از این سفره الهی استفاده بکنیم. پس از یک سال همان آش و همان کاسه؛ دو باره فقر و نداری به سراغمان می آید.
شوهر گفت: بله. چاره چیست؟
زن گفت: بیاییم این ثروت را در راه خیر استفاده کنیم و به بندگان خدا نفعی برسانیم. اگر برای مردم خدمت کنیم، وقتی که فقر به سراغمان آمد، نیکی ما را بیاد می آورند و نمی گذارند که ما فقیر باشیم.
شوهر گفت: درست گفتی.
فعالیت های خیریه شان شروع شد. سر دو راهی، خانه ای برای استراحت مسافرین ساختند. از هر طرف خانه خود، درهایی به راه های عمومی باز کردند. هفت راه بودند. بنابر این هفت در باز کردند. هر کسی که از این راه ها می آمد و می رفت از او استقبال می کردند و به او غذا می دادند. در بیست و چهار ساعت دیگشان روی آتش بود. کار آن ها نیکی کردن به مردم بود.
حضرت موسی علیه السلام از دور زندگی شان را زیر نظر داشت.
یک سال گذشت و خبری از فقر نبود. زن و شوهر همچنان مشغول غذا دادن به مردم بود. آن ها چنان غرق در خدمت رسانی بودند که مهلت یک ساله را فراموش کردند. آن سال گذشت و سال جدید از راه رسید؛ اما همچنان رزق و روزی بر آن ها می ریخت. موسی علیه السلام تعجب کرد و از خداوند متعال راز این ماجرا را پرسید. خداوند به موسی گفت:فقط دری از درهای رزقم را برای آن ها گشودم؛ اما آن ها هفت در گشوده اند و به بندگانم غذا می دهند. ای موسی روا ندانستم از اینکه در را بر آن ها ببندم. چطور بنده ام از من بخشنده تر باشد ؟!
#داستان
#خانواده_فقیر
#موسی
https://telegram.me/mansoori60or
https://eitaa.com/hasamansoori
🥀⚜🥀⚜
⚜🥀⚜
🥀⚜
⚜
❇️ شیرینی یاد خدا ❇️
حضرت موسی (ع) از محلی عبور می کرد،
شخصی از بنی اسرائیل به او گفت:
یا موسی، من پیغامی دارم، آن را به خدا برسان.
به خدا بگو من هیچگاه به یاد تو نیستم، اما وضع دنیای من خیلی هم خوب است و هیچ مشکلی ندارم.
وقتی حضرت موسی(ع) به کوه طور رسیدند، به خاطر اینکه این پیغام حرف سنگینی بود آن را بیان نکردند.
اما خدای متعال به موسی فرمود:
موسی! پیغام بنده ما را بگو.
موسی عرض کرد: خدایا اینطور می گوید.
خدای متعال خطاب به موسی کرد و فرمود: به او بگو که تو به یک عذابی گرفتار هستی که خودت هم از آن غافلی و آن عذاب این است که شیرینی ذکر و یادم را از تو گرفته ام و از من بیگانه شده ای!
#روایت
#پیغام_به_خدا
#شیرینی_یاد_خدا
#موسی
https://t.me/mansoori60
https://eitaa.com/hasamansoori
💢 عبادت ما برای خدا چه سودی دارد؟؟
🔹 روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت:
ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
حضرت موسی علیه السلام فرمود:
یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی گوسفند ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برایش بیفتد، به دنبالش دویدم و با هزار مصیبت و سختی خودم را به صخره رساندم و گوسفند را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم:
ای گوسفند! خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من میرود.
می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمیشناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
♦️ ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا شیطان بر ما احاطه پیدا نکند و در دام حیله های شیطان نیفتیم!!
در قرآن میفرماید:
وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ
و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست.
📓 زخرف:36
📓 الانوار النعمانیه
#چرا_عبادت_کنیم
#قرآن
#موسی
#گوسفند
https://eitaa.com/hasamansoori
🟦 همنشین موسی در بهشت
🔶موسی در حال مناجات از خداوند خواست که همنشین خود در بهشت را بشناسد.
خداوند به او پاسخ داد که در فلان ناحیه، در مغازهای، فردی مشغول به کار است که همنشین او در بهشت خواهد بود.
موسی طبق دستور خدا به آن مکان رفت و مشاهده کرد که جوانی در حال قصابی است. او جوان را نظاره کرد تا شاید عمل شایستهای از او ببیند، اما هیچ رفتار فوقالعادهای از او مشاهده نکرد.
شب که جوان محل کار خود را ترک میکرد، موسی بدون معرفی خود، از جوان خواست که شب را مهمان او باشد.
موسی میخواست از نزدیک بداند که چه عملی باعث شایستگی این جوان برای همنشینی با پیامبر خدا در بهشت شده است، جوان پذیرفت.
به محض ورود، جوان ابتدا غذایی برای مادر ناتوان و پیر خود تهیه کرد. جوان با دقت و صبر به مادرش غذا داد، او را شست و شو داد و لباسش را تعویض کرد.
موسی که شاهد این رفتار مهربانانه بود، از جوان پرسید که چرا وقتی به مادرش غذا میدهد، همیشه به آسمان نگاه میکند و کلماتی بر زبان میآورد.
جوان پاسخ داد که مادرش هر بار که به او غذا میدهد، دعا میکند و از خدا میخواهد که او را همنشین موسی در بهشت قرار دهد. موسی که متأثر از این سخن شد، به جوان مژده داد که دعای مادرش مستجاب شده است و او در بهشت همنشین موسی خواهد بود.
♦️این داستان به اهمیت احترام و خدمت به والدین، به ویژه مادر، تأکید دارد و نشان میدهد که احتدام به والدین میتواند به رضایت خداوند و رسیدن به درجات عالی در بهشت منجر شود.
#داستان
#احترام_به_والدین
#موسی
https://eitaa.com/hasamansoori