eitaa logo
حجت الاسلام دکتر حسن منصوری
320 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
24 ویدیو
10 فایل
این کانال جهت تبلیغ معارف اسلامی ایجاد شده است ارتباط با مدیر. https://eitaa.com/mansoori98
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️☀️☀️ ☀️☀️ ☀️ 📜‍ نامه واقعی به خدا این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است. که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود. مضمون این نامه : بسم الله الرحمن الرحیم خدمت جناب خدا ! سلام علیکم ، اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید : "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها" «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد" مسلما خدا خلف وعده نمیکند. بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم : ۱ - همسری زیبا و متدین ۲ - خانه ای وسیع ۳ - یک خادم ۴ - یک کالسکه و سورچی ۵ - یک باغ ۶ - مقداری پول برای تجارت ۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید،مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که(به قول پروین اعتصامی) "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست" ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد،و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود... این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید.... یادت باشه وقتی میخوای پیش خدا بری ،فقط باید صفای دل داشته باشی https://eitaa.com/hasanmansoori
🔹🔸🔹 🔸🔸 🔹 ♦️نامه به خدا♦️ علامه حسن زاده آملی ماجرای جستجوی خانه در تهران و نامه ای که با شوخ طبعی به پیشگاه خدا نوشته و پاسخی که از خدا دریافت کرده را نقل کرده است. علامه حسن زاده نقل مى كند: وقتى در تهران آن قدر به این كوچه و آن كوچه و این بنگاه و آن بنگاه سرگردان شده ام كه متحیره و حیرت آمدند و تو را طاقت نباشد از شنیدن ، از هر كسى كه سراغ خانه مى گرفتم ، نخستین پاسخ پرسشم این بود كه بچه دارى ؟ مى گفتم آرى ، فقط دو نفریم و یك طفل رضیع بنام عبدالله داریم . جواب مى شنیدم كه خانه اجاره اى نداریم . آن هم با اخمى كه بدتر از صد زخم حتى به طفل شیر خوارم رحم نكرده اند تا بالاخره در مسافرخانه اى یك باب اطاق محقر اجاره كردیم و مدتى در آنجابه سر مى بردیم . با آن وضع آشفته و آلفته ، به درس و بحث خود و ادراك محضر مبارك اساتید آرام و شادكام بودم ، و حشرم با الم نشرح بود كه فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا . 🔶در آن حال به اقتضاى طبع جوانى ژولیده و شوریده ، نامه اى منظوم ، شیرین و دلنشین ، بیش از یكصد و پنجاه بیت به پیشگاه خداوند سبحان تقدیم داشتم . پس از ارائه ارادات و وظیفه و مطالبى خواندنى ، عرض كردم : فاعلاتن مفاعل فعلن لطف فرما نگر به حال حسن من به فرمان تو گرفتم زن اوفتادم به كوچه و بر زن تو خود اى سرور من آگاهى هر كجایى كه بود بنگاهى پاسخ پرسش من از خانه اولا بچه دارى تو یا نه از تحیر سر او فكنده به زیر چه كنم در جواب او تقریر نه دروغ است ، و راست با اما با لن و لیس و لم و لما با همه فضل و دانش و فرهنگ كج و معوج شدم چو یك خرچنگ بس كه گشتم به كوچه بس كوچه شدم از لاغرى چو یك جوجه كوچه و جوجه را پرشانى كرده هم قیافه كه خود دانى گر تو باشى بگو چه چاره كنى خانه اى بهر خود اجاره كنى ار حسن زاده ات گنهكار است كاینچنین رنج را سزاوار است رحم بر طفل شیر خوارش كن یا به مامان دل فگارش كن الخ 🔶حق تعالى نیز جواب نامه را به نظم بیش از شصت بیت بدین عنوان مرحمت فرموده است . اى جوانمرد پاك آزاده دوست مهربان حسن زاده تا پس از چند بیتى به تفقد خوابگى و دلجوئى و بنده پرورى فرموده است : فاعلاتن مفاعلن فعلن چشمها شد به نامه ات روشن نامه اى كاین چنین بلند بود باید از تو چون ارجمند بود آفرین بر تو باد و نامه تو نقش شیرین شهد خامه تو آن دبیر فلك عطارد ما از دبیرى بداد استفعا كه كسى را چنین قلم باشد خود دبیرى من ستم باشد زهره از وجد چنگ زد در دف زده كف الخضیب كف بر كف شده بر حبیس مشترى كه بها مى دهد در ازاى آن خود را آنچه در آسمانم افراشته است دست از كار خود فرو هشته است مشك را با گلاب بسرشته است نسخه اى بهر خویش بنوشته است شد فضاى فلك پر از به به زهره از شعر تو زند چهچه لیك اى پادشاه ملك سخن حسن آملى پاك دهن هر چه بینى در این نشیب و فراز همه با حكمتى بود دمساز هر كه او را روان بیدار است داند هر جا گل ا ست با خار است گر بسر القدر خبر یابى خیر بر خیز سر به سر یابى 📗درس هیئت، ج ۱، ص ۳۲۰-۳۲۲ https://eitaa.com/hasamansoori