eitaa logo
کانال رسمی حاج حسن حیدرزاده قمی
284 دنبال‌کننده
852 عکس
166 ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ از شهر و دیارهای دور، به قصد دیدن جمالِ علی اکبر علیه‌السلام به مدینه می‌آمدند... در نَقلی آمده است: شخصی از شهر و دیاری دور، آوازه جمال حضرت علی اکبر علیه‌السلام را شنید. به قصد زیارتش به مدینه آمد؛ وقتی که حضرت را دید، از روی شوق فریادی کشید. امام حسین علیه‌السلام فرمودند: معلوم است از او خوشت آمده است؟ عرض کرد: آری. سید الشهدا سلام اللّه علیه فرمودند: آیا راضی هستی خاری به پایش رود؟ گفت: راضی هستم خار به چشم من برود اما به پای او نرود. آنگاه حضرت فرمودند: پس من چه حالی خواهم داشت وقتی که او را ارباً ارباً باید ببینم؟! 📚 مفتاح الجنة(مقدس زنجانی) ص١٧۵ 📚حزن المؤمنین (نسخه خطی)
🩸از داغ علی اکبر علیه‌السلام، چشمان سیدالشهدا علیه السلام در حدقه می‌چرخید ... در نقلی، جابر بن عبدالله انصاری گوید: 📋 لَمَّا قُتِلَ عَلِيُّ بنُ الْحسينِ عليهماالسّلامُ دَخَلَ الْحسينُ إلىٰ الْفُسطاطِ باكِياً حَزيناً مَأیُوساً عَن نَفسِهِ. ▪️وقتی که علی اکبر علیه‌السلام به شهادت رسیده بود، سیدالشهدا علیه‌السلام در حالی که گریه میکرد و از خودش ناامید شده بود به خیمه‌ها آمد. 📋 فَقالَتْ سكينةُ: مالِي أراكَ تَنعَيٰ بِنَفسِكَ، و تُديرَ طَرفَكَ؟ أينَ أخِي عَليّ؟ ▪️حضرت سکینه علیهاالسلام پیش آمد و عرضه داشت: پدرجان! دارم میبینم که جان می‌کَنید و چشمانتان در حدقه دارد می‌چرخد! برادرم علی کجاست؟! 🥀 امام علیه السلام فرمود: نانجیبان، او را کشتند! 📋 فَلَمَّا سَمِعَتْ بِذٰلِكَ صَاحَتْ: وا أخاهُ! وا مُهجَةَ قَلباهُ! ▪️وقتی که حضرت سکینه علیهاالسلام این را شنید، فریادی برآوردکه ای وای برادرم! ای وای از پاره قلبم! 🥀 امام علیه‌السلام او را وصیت به صبر نمود و حضرت سیکنه سلام‌الله‌علیها عرضه داشت: 📋 يا أبَتاهُ كَيفَ تَصبِرُ مَنْ قُتِلَ أخوها و شُرِّدَ أبُوها؟! ▪️ای پدرجان! چگونه صبر کند کسی که برادرش کشته و پدرش تنها شده است؟! 🥀 در این هنگام امام علیه السلام فرمودند: إنّا للّه و إنّا إليه راجعون. 📚 الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص ۳۲۸ ✍ من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟ خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم واژه های بدنت سخت به هم ریخته است سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟ مثل مـــــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی تـــن پامــــال شـــــده در گذرت را ببرم ولــــدی لب بــزن و نـــــام مرا بــــــاز ببر تا به همـراه نســـــــیم این اثرت را ببرم ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است چــــــونکه باید بدن مختصـــــرت را ببرم میوه های لب تو روی زمین ریخته است بــا عبــــــــا آمده ام تـــــا ثمرت را ببرم بت شکن بودی وبیش از همه مبعوث شدی حـــالیــــــــا آمــــــده ام تــا تبرت را ببرم شبــه پیغمبـــر من معجزه هـــا داری، حیف! قســـمت من شــده شق القــمرت را ببرم سفره ات پهن شده در همه دشت، کریم ســهم من هم شده ســوز سحرت را ببرم لشـــگر روبـرویت "آکلة الاکبـــــاد" اســت کاش می شد که علی جان جگرت را ببرم بدنی نیســت که تشـییـع کنم ، مجبــورم تـکه تـکه تنـــــــــی از دور و برت را ببرم عمه ات آمده بالای ســــرت می گوید: تو که رفتــی بگــــذار ایــن پدرت را ببرم ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد بگــــــذار ایـــن پـــــدر محتضـــرت را ببرم مادرت نیست ولی منتظر سوغات است! عطر گیســـوی تو از این سفرت را ببرم https://eitaa.com/hasan_heydarzade🔴 کانال رسمی حاج حسن حیدرزاده 👆