eitaa logo
💚🌦 حسنات 🌦💚
169 دنبال‌کننده
996 عکس
1.6هزار ویدیو
36 فایل
🌦گلچینِ مجازی💚 🔍 عموماً با زمینه‌ی مذهبی و اعتقادی ✍️ مدیرِ «حسنات»: «سیدمحمدحسن صدری شال»، نمی از چشمه‌سار زلال حوزه‌‌ی علمیه‌‌ی قم @SADRI_SMH 🔻 إن‌شاءالله پاسخگوی سؤالات و شبهات مرتبط با معارف دینی و انقلابی خواهم بود.
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🌦 حسنات 🌦💚
🌷ذکری جمیلة من إکرام الإمام الحسین علیه‌السلام لخادم زواره🌷 يقول أحد اخواننا من أبناء العامة(مسلمين
❤️خاطره‌ای بسیار زیبا از توجه امام حسین علیه‌السلام به خادمین زوارش❤️ یکی از برادران اهل‌سنت که اهل کشور کویت است و صاحب مقام بالای حکومتی هم در آن کشور است واقعه‌ی زیر را نقل می‌کند: با اهل‌بیت علیهم‌السلام ارتباط قوی نداشتم و فقط از زبان شیعیانی که در منطقه‌مان زندگی می‌کنند مطالبی راجع به آنان شنیده بودم. مزرعه‌ی بزرگی داشتم که آن را برای تفریح و همنشینی با خانواده و دوستان مهیا کرده بودم. در آن مزرعه مقداری محصولات زراعی و تعدادی مرغ و خروس و پرندگان دیگر پرورش می‌دادم، مبالغ سنگینی را هم خرج مزرعه می‌کردم اما هیچ محصولی نصیبم نمی‌شد. یک شب و در ساعات پایانی شب به سمت مزرعه‌ام در حال حرکت بودم که به خانواده‌ای برخوردم. مردی همراه با همسر و فرزندانش! توقف کردم تا جویای علت حضورشان در آن منطقه شوم، آن هم در آن وقت شب! همین که آمدم با آن‌ها هم‌کلام شوم گشت پلیس آمد و از علت توقفمان پرسید. من گفتم به سمت مزرعه‌ام می‌روم. درباره‌ی آن خانواده از من پرسید و وقتی ترس را در چشمشان دیدم گفتم آن‌ها با من و همراه منند. آن‌ها را سوار ماشینم کردم و به سمت مزرعه حرکت کردیم. از آن مرد پرسیدم کجا می‌رفتید؟ پاسخ داد با پای پیاده به زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌رویم! تعجب کردم و گفتم این‌همه سختی و دوری راه را فقط برای زیارت حسین تحمل می‌کنید؟! که پاسخ داد برای دستیابی به فضیلت پیاده‌روی در این راه و تقرب به خدا و رسیدن به بهشت. با گفته‌های او قانع نشدم اما رفتم و با دستان خودم برای آن‌ها غذا آماده کردم زیرا کسی در مزرعه نبود. غذا را برایشان بردم و در یکی از اتاق‌ها جای خوابشان را انداختم. خانواده‌اش خوابیدند و من طول شب را با آن مرد به صحبت کردن گذراندم. صبح هنگام طلوع آفتاب قصد رفتن کردند، با اصرار آن‌ها را تا مرز که حدود یک ساعت با مزرعه‌ام فاصله داشت بردم و به منزل خود برگشتم. احساس خستگی شدیدی می‌کردم، همسرم وقتی آثار خستگی را در من دید اسباب خواب مرا فراهم کرد. وقتی بیدار شدم جویای ماجرا شد، قضیه را که برایش گفتم تبسمی کرد و گفت خدمت به زائرین امام حسین علیه‌السلام گوارای وجودت! گفتم چه خدمتی؟! پاسخ داد همین که برایشان غذا و جای خواب فراهم کردی. گفتم آنچه کردم برای این بود که آن‌ها در راه مانده بودند والا زائر بودنشان برایم معنایی نداشت. همسرم که دوست‌دار اهل‌بیت و امام حسین علیهم‌السلام بود، اندکی سکوت کرد سپس گفت تو غریبه‌ها را به زیارت امام حسین علیه‌السلام بردی در حالی که ما برای زیارت بردن از آن‌ها شایسته‌تریم. همین الآن باید ما را هم به زیارت امام حسین علیه‌السلام ببری. هر چه خواستم او را منصرف کنم فایده نداشت. به ناچار تسلیم شدم و با خانواده به زیارت رفتیم. به حرم حسین و حرم عباس رفتیم و سپس به هتل برگشتیم. دختر نه ساله‌ای داشتم که از بدو تولد کر و لال بود. همین‌که از زیارت به هتل برگشتیم دخترم شروع به صحبت کرد و از خوشحالی‌اش بابت آمدن به کربلا گفت!! طوری حرف می‌زد که انگار هیچ وقت کر و لال نبود! از فرط خوشحالی گریه کردم زیرا من هیچ درخواستی از امام حسین علیه‌السلام نکرده بودم اما او حاجتم را داده بود! آن‌هم حاجتی که از برآورده شدنش ناامید شده بودم! همسرم به من گفت این شفا و کرامت به خاطر خدمت به زوار امام حسین علیه‌السلام است. بعد از پایان زیارت به خانه برگشتیم. مدتی بعد مزرعه‌ام که هیچ وقت محصول نمی‌داد حسابی به بار نشست و چنان خیری به ما رساند که هیچ وقت تصورش را هم نمی‌کردم. از این‌رو چند اتاق و یک مهمان‌خانه‌ی بزرگ برای پیاده‌ها و زوار امام حسین علیه‌السلام ساختم. از آن روز به برکت امام حسین خیر و برکت عجیبی در زندگی من و خانواده‌ام جاری شد. من هم در کنار همان‌جایی که آن خانواده را سوار کرده بودم قطعه زمینی خریدم و استراحتگاهی را برای زائرین حسینی علیه‌السلام بنا کردم. إن‌شاءالله که خداوند مرا از زائرین حضرتش و بهشتیان قرار دهد. سلام و درود خدا بر حسین علیه‌السلام و جدش محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و پدرش علی علیه‌السلام و مادرش فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها و برادرش حسن علیه‌السلام و برادر و همراهش عباس علیه‌السلام و سلام بر اهل‌بیت حسین علیه‌السلام و شهدای کربلا و سلام بر تمام آن نه امامی که از ذریه‌ی حسین علیه‌السلام هستند. ✍️ترجمه توسط «سیدمحمدحسن صدری» ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️