8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎊 ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام مبارک
💚 صلی الله علیك یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
چشم صبح صادق از نورش منور میشود
جاری اشک شوق از چشمان مادر میشود
می شکوفد غنچهای در بوستان معرفت
یک جهان از عطر لبخندش معطر میشود
صبر و حلم و بردباری میشود شرمندهاش
خستگیهای جهان از لطف او در میشود
هفتمین خورشید گردد آشکار و رفتنِ
هفت شهر عشق با شوقش میسر میشود
در چه زندان میشود این کهکشان نور که
پیش پای او همه دیوارها، در میشود
حاجت از بابالحوائج خواه، هر حاجت روا
با دعای حضرت موسی بن جعفر میشود
🖌احمد رفیعی وردنجانی
#میلاد_امام_کاظم #السلام_علیك_یاجداه
💚🌦حسنات🌦💚
💫 عنایت امام کاظم علیهالسلام به شیعیان
روزی هارون الرشید مقداری لباس از جمله جبّهی زرباف سیاه رنگی را - که پادشاه روم به هارون فرستاده بود - به عنوان قدردانی به وزیرش «علی بن یقطین»، هدیه کرد.
علی بن یقطین تمام آن لباسها، همراه همان جبه و مبلغی پول و خمس اموال خود را که معمولاً به حضرت میداد، به محضر امام کاظم علیهالسلام فرستاد.
امام علیهالسلام پول و لباسها را قبول کرد اما جبه را به وسیلهی آورنده بازگرداند و نامهای به علی بن یقطین نوشت و در آن تأکید کرد جبه را نگهدار و آن را هرگز از دست مده! چون به زودی به آن نیازمند خواهی شد.
علی بن یقطین علت برگرداندن جبه را نفهمید و به شک افتاد در عین حال آن را محفوظ نگه داشت.
چند روز گذشت، علی به یکی از غلامان خدمتگزارش خشمناک شد و او را از کار برکنار کرد. غلام متوجه بود علی بن یقطین هوادار امام کاظم علیهالسلام است، ضمناً از فرستادن هدیهها نیز باخبر بود لذا پیش هارون رفت و از او سخن چینی کرد...
گفت: علی بن یقطین موسی بن جعفر را امام میداند و هر سال خمس اموال خود را به ایشان میفرستد، به طوری که جبهای را که خلیفه برای احترام از وی داده بود همراه خمس اموال فرستاد.
هارون الرشید بسیار غضبناک شد و گفت:
باید این قضیه را کشف کنم اگر صحت داشته باشد علی را خواهم کشت. همان لحظه دستور داد علی را بیاورید همین که آمد، گفت:
جبهای را که به تو دادم چه کردی؟
گفت: نزد من است آن را عطر زده، در جعبهای در بسته محفوظ نگه میدارم، هر صبح و شام در جعبه باز کرده به عنوان تبرک آن را میبوسم و دوباره به جایش میگذارم.
هارون گفت: هم اکنون آن را بیاور!
علی گفت: هم اکنون حاضرش میکنم، به یکی از غلامان خود گفت:
برو کلید فلان اتاق را از کنیز کلیددار بگیر اتاق را که باز کردی فلان صندوق را بگشا! جعبهای را که رویش مهر زدهام بیاور! طولی نکشید غلام جعبهی مهر شده را آورد و در مقابل هارون گذاشت.
دستور داد جعبه را باز کردند. هنگامی که هارون جبه را با آن کیفیت دید که عطرآگین است خشمش فرو نشست، به علی بن یقطین گفت:
جبه را به جایش بازگردان و به سلامت برو! هرگز حرف سخنچینان را دربارهی تو نخواهم پذیرفت و نیز دستور داد به علی جایزه بدهند.
سپس امر کرد به سخنچین هزار تازیانه بزنند، در حدود پانصد تازیانه زده بودند که از دنیا رفت.
📔 بحارالأنوار: جلد ۴٨، صفحهی ١٣٧
#میلاد_امام_کاظم #سیره_معصومین
💚🌦حسنات🌦💚