🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
رو سینه و جیب پیراهنش نوشته بود:
"آنقدر غمت به جان پذیرم حسین
تا عاقبت قبر تو را به بر بگیرم حسین"
بهش گفتند: محمد چرا این شعر رو روی سینه ات نوشتی؟ گفت: میخوام اگه که قراره شهید بشم تیر از دشمن درست بیاد بخوره وسط این شعر وسط سینه و قلبم...
بعد از عملیات والفجر هشت بچه ها دنبال محمد می گشتند تا اینکه خبر اومد محمد به شهادت رسید درست تیر خورده بود وسط این شعر ...
#شهید_محمد_مصطفی_پور
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
۱۱ دی، سالروز شهادت شهیدی که در ۱۱ دی ماه به دنیا آمد، در ۱۱ دی ماه شهید شد، در دی ماه شیمیایی شد، در دی ماه هر سال حالش از شدت شیمیایی وخیم می شد و در بیمارستان بستری می شد، در دی ماه ازدواج کرد، در دی ماه پدر شد...
شهیدی که دکترها میگفتند: با وجودی که در حالت کما بود، موقع اذان مغرب، چشمهایش را باز کرد و سه بار نام مادرش حضرت زهرا(س) را برد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
#شهید_مجتبی_علمدار🌹
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
🟡 ظرف غذایش ڪه دست نخورده میماند، وحشت میڪردیم . مطمئن میشدیم حتماً گروهانی در یڪ گوشهی خطِ لشڪر غذا نخورده.
🟡اینطوری اعتراض میڪرد به ڪارمان. تا آن گروهان را پیدا نمیڪردیم و غذا نمیدادیم بهشان، لب به غذایش نمیزد . گاهی چهلوهشت ساعت غذا نمیخورد تا یقین ڪند همه غذا خوردهاند .
🌷 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
جلسه که تمام شد، صِدام کرد، گفت: جلسهی امروز همهاش اداری نبود. حرف و کار شخصی هم بود. هر چقدر بابت پذیرایی هزینه کردین، بنویسید به حساب من.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
هیچگاه مستقیم به نامحرم نگاه نمےکرد
و به شدت مقید و چشمپاک بود!
اوقاتے که در مهمانے هاۍ خانوادگے بود
اگر بانوان حضور داشتند
حریم شرعے را رعایت مےکرد
اگر جمع بابت موضوعے مےخندیدند
سرش را پایین مےانداخت و میخندید🕊♥
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
✌️ یه تنه یه گردان بود...
♦️دانشگاهش تموم شده بود و از آلمان چندتا دعوت نامه بورسیه تحصیلی براش اومده بود...
همان ایام بود که آقا تو یکی از سخنرانیهاش گفتند باید به سمت غنیسازی اورانیوم و انرژی صلحآمیز هستهای بریم.
تا این رو شنید، دست رد زد به سینه همه دعوتنامهها و خارج رفتنها.
موند پای کار کشور امام زمان...
گفت: کشور مرتضی علی و شیعه خانه امام زمان نباید چندسال دیگه دستش دراز باشه پیش بیگانه...
🇮🇷✌️ رفت و با خون دل، تأسیسات هستهای نطنز رو راه انداخت...
🗓۲۱ دی
سالروز ترور دانشمند هستهای
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
ﻗﺒﻞ از ﺷﻬﺎدتش
در ﻣﺤﻞ اﺳﺘﻘﺮار ﻟﺸﻜﺮ5 ﻧﺼﺮ ﮔﻔﺖ:
اﮔﺮ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﻗﻄﻊ ﺷﻮد ﺑﺎ دﺳﺘﻬﺎﻳﻢ
و اﮔﺮ دﺳﺘﻬﺎﻳﻢ قطعﺷﻮد ﺑﺎ ﺧﻮﻧﻢ
بہ ڪرﺑﻼ ﺧﻮاﻫﻢ رﻓﺖ.
در ڪربلای 5 کربلایی شد ...
#شهیدسردارمحمدفرومندی
#سالروزشهادت
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
در جواب مادر که پرسیده بود:
عباس جان چرا تو انقدر دست به سینه ای؟
گفته بود: نوکر امام حسین(ع) باید دست به سینه باشه.
اعتقاد داشت اگر می خواهیم اسلام را تبلیغ کنیم باید از راه قلب ها وارد شویم.
_برادر شهید
#شهید_عباس_آسمیه 🌹
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
💠ای نفس مرا رها کن تا به خدا بپیوندم.
💠رهایم کن که از این جهان مادی جدا شوم وبه جهان معنا پرواز کنم.
💠اگر حب تو به دنیا نبود این همه جنایت در دنیا رخ نمی داد.
💠از شما خانواده محترم و عزیز می خواهم که مواظب باشید آلت دست هوای نفس قرار نگیرید تا همواره رستگار و سبک بال باشید.
والسلام علیکم ورحمة الله
بخشی از وصیتنامه
#شهید_مسعود_علی_محمدی
🌹 ۲۲ دی، سالروز شهادت دانشمند هستهای دکتر شهید علی محمدی
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
🌟 کوچک ترین شهید مدافع حرم حزب اللّٰه لبنان بود...
تو منطقه خان طومان سوریه وقتی فقط ۱۷سالش بود به شهادت رسید.
به گفته دوستانش؛
نماز اول وقت, نافله شب
زیارت عاشورا بعد از نماز های یومیه، کارهایی بود که علی هیچوقت ترک نمیکرد..
#_شهید_علی_الهادی
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
🌹#هر_شب_با_شهدا 🌹
#شهید_جهاد_مغنیه:
ما فرزندان مدرسهای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگے کنیم،
ما امنیت را از دشمن التماس و گدایے نمےکنیم؛
ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندے نذر شده و بر آزادگے ایستاده است، باز پس میگیریم...
#شهیدجهاد_مغنیه🌷
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman
#همراه_با_شهداء_امشب
👇👇👇
🌷 #هر_شب_با_شهدا
#دعای_کومله!!
🌷یادش به خیر! چقدر سختی کشیدیم! شبها فقط دو ساعت میخوابیدیم. آنقدر گرم بود که انگار در حمام سونا بودیم، ولی خستگی همه را بیهوش میکرد. اما بابایی همان دو ساعت را هم آرام نمیگرفت. دور میافتاد و به همه بچه ها سر میزد. تمام بچهها را میشناخت. یک شب یکی از بچهها از شدت گرما رفته بود بالای کانکسها خوابیده بود. حاجی فهمیده بود یکی کم است. خیلی گشته بود تا بالاخره صبح بالای کانکس پیدایش کرده بود.
🌷....صدایش زده بود که پسرم تو آن بالا چه کار میکنی؟! آن بنده خدا هم که مست خواب بود توی همان حال خواب و بیدار گفته بود: حاجی داشتم دعای کومله میخواندم، خوابم برد. حاجی خندیده بود که: اولاً کمیل، نه کومله، دوماً نماز صبح که خواندی با چی وضو گرفتی؟ گفته بود: با آب. حاجی گفته بود پاشو بیا عزیزم توی کتری چایی بوده نه آب. تو با چایی وضو گرفتی و نماز خواندی.
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد معزز احمد بابايى
راوى: رزمنده دلاور على حاجى زاده
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#کانال_حسنکدری_ها
@hasanakdaraman