#سیره_شهدا 🌺
#شهید_بروجردی 🌹
🍀توسل
دو روز بود با ارتشی ها بحث می کرد. هیچ جای مناسبی پیدا نشده بود. بچه ها هنوز داشتند نقشه ها را می گشتند. گفت: نقشه ها رو جمع کنین، بخوابین. یه طوری می شه دیگه !
از خواب که بلند شدم، گفت: می دونی قره داغ کجاست ؟
گفتم: نه.
همه را بلند کرد. گفت: بگردید، روی نقشه پیداش کنین.
توی جلسه با ارتشی ها گفته بود قره داغ ! پایگاه باید اون جا باشد!
لام تا کام حرفی نزده بودند. فقط گفته بودند عالیه ! قبول.
گفتم: ناقلا؟ قره داغ رو از کجا آوردی ؟
گفت: قبل از خواب توسل کردم. گفتم خدا جون ما که کاری از دستمون برنمی آد. خودت یه راهی بذار پیش پامون.
توی خواب یک نفر بهم گفت: چرا بچه ها رو معطل می کنی ؟ قره داغ، پایگاه باید اون جا باشد.
@hasanalitorkian
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#شهیدانه
#سردار_شهید
#محمد_بروجردی
سیلی سرباز بر صورت فرمانده!
در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد.
مسئول دفتر گفت : این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره.
فرمانده گفت : خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری .
یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار #شهید_بروجردی کرد.
در کمال تعجب دیدم #شهید_بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت : دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه، بعد هم او را برد داخل اتاق، صورتش را بوسید و گفت : ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است، می گم سه روز برات مرخصی بنویسند .
سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند؛ گوشی را از دستش گرفت و گفت : برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟ برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم، بعد هم با گریه بیرون رفت.
بعدها شنیدم آن سرباز، راننده و محافظ #شهید_بروجردی شده.
یازده ماه بعد هم به #شهادت رسید. آخرش هم به مرخصی نرفت....
#مردان_خدا
#مردان_بی_ادعا
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🏴🇮🇷🏴🥀
@hasanalitorkian