eitaa logo
شهید حسنعلی ترکیان
122 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
56 فایل
کانال رسمی شهید مدافع وطن حسنعلی ترکیان: @hasanalitorkian ارتباط و ارسال مطالب به مدیر کانال:👇 @Iamkana
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰باور کنیم شهدا زنده‌اند 🔸بعد از عبدالحسین، دخترمان زینب زیاد مریض می‌شد. یک بار سرما خورد و سینه پهلو کرد. شش، هفت ماهش بیشتر نبود. چند تا دکتر برده بودمش، ⚡️ولی فایده‌ای نکرد❌ کارش شده بود گریه، بس که می‌کشید. 🔹یک شب که حسابی کلافه شده بودم، خودم هم گریه‌ام گرفت😭 زینب را گذاشتم روی پایم. آن‌قدر تکانش دادم و برایش خواندم تا خوابش برد. خودم هم بس که خسته بودم، در همان حالت ، چشم‌هایم گرم خواب😴 شد. 🔸یک دفعه را توی اتاق دیدم، با صورتی نورانی💫 و با لباس‌های نظامی. آمد بالای سر . یک قاشق شربت ریخت توی دهانش. به من گفت: «دیگه نمی خواد بخوری، ان‌شاءالله خوب می‌شه😊» 🔹در این لحظه‌ها نه می‌توانم بگویم خواب بودم، نه می‌توانم بگویم بودن. هرچه بود عبدالحسین را واضح می‌دیدم😍 او که رفت، یکدفعه به خودم آمدم. نگاه کردم به زینب. لب‌هایش خیس بود و قدری از هم روی پیراهنش👚 ریخته بود. 🔸زینب همان شب شد. تا همین حالا که چهارده پانزده سال📆 می‌گذرد، فقط دیگر مریض شد. آن دفعه هم از امام رضا(ع) شفا گرفت. @hasanalitorkian
🌺 🌹 🍀جعبه های خالی🍀 بعد از یکی از عملیات ها چند تا جعبه ی خالی با خودش آورده بود. زن همسایه که دید به کنایه گفت: «انگار آقای برونسی دستِ پر تشریف آوردند. حتماً یه چیزی واسه بچه هاس». وقتی عصبانیتم رو دید با خنده گفت: «حتماً کسی خانوم ما رو ناراحت کرده!» گفتم: «زن همسایه فکر کرده توی جعبه ها چیزی گذاشتی و آوردی واسه بچه ها». عبدالحسین که سعی می کرد ناراحتی من رو برطرف کنه گفت: «به جای عصبانیت خواستی بگی شما هم شوهرتون رو بفرستید جبهه تا جعبه های بیشتری بیاره!» تا اومدم حرفِ دیگه ای بزنم، حالت پدرانه به خودش گرفت و شروع کرد به دلداری دادن. اون قدر گفت و گفت تا آروم شدم. 🍀مقام معظم رهبری🍀 از هرچیزی که محیط خانواده را متشنج و دچار افسردگی و هیجان های بی مورد نماید، اجتناب کنید.هم زن و هم مرد بنا را بر سازش و همزیستی بگذارند. @hasanalitorkian
🔰پوتین هاش رو برداشت و زد بیرون از خونه، زن جوون دنبالش می دوویید و به پیر زن میگفت بگیر اون جوونو، اما فرار می ڪرد... 🔰پیر زن داد می زد میگفت: نرو... میڪشنت... بدبختت میڪنن... وایسا خانوم میگه نرو اما اونجا ڪه یاد نیست قرار نه فرار باید ڪرد... 🔰بعد یڪ روز آوارگی خودش و رسوند آخه اهل روستا بود، شهر رو بلد نبود. اومد جلو دژبانی تا خودش رو معرفی ڪرد، بازداشتش ڪردند. سرباز و آوردن جلو فرمانده... 🔰فرمانده هر چی میتونست حرف بارش کرد... عبدالحسین فقط نگاه ڪرد بهش گفت باید برگردی خونه، خانومو ڪنی، خانوم امر بر تو هست... هر چی ڪه خانوم گفت: باید بگی چشم 🔰عبدالحسین گفت: نه، هر چی گفت بگم چشم. من تو اون خونه برنمیگردم. تو اون خونه یه زن نامحرم هست. تو اون خونه یه زنی هست ڪه و رو رعایت نمیڪنه... 🔰فرمانده گفت: حالا ڪه نمیری باید صبح تا شب، شب تا صبح دستشویی های رو بشوری... (دستشوییای ۱۸تا بود روزی ۶بار هر بار ۴نفر اینا رو میشستند...) 🔰شبانه روز تنهایی دستشوییا رو میشست. بعد ده، پونزده روز رفتم طرف عبدالحسین ببینم چیڪار میڪنه. صدای رو شنیدم... داشت میخوند برا خودش و دستشویی میشست. 🔰نزدیڪ تر رفتم دیدم داره گریه میڪنه. گفتم بچه مردم و چی به روزش آوردن داره گریه میڪنه یه چیزیم زیر لب میگه... 👈هی میگفت: دستشویی میشوروم، ڪثافتا رو میشوروم، اما " رو ... "👆 روایتی از زندگی 🌷 @hasanalitorkian
لبیک یا حسین: فرار✨ سربازیش را باید داخل خانه ی جناب سرهنگ👮 می گذراند .آن هم زمان شاه🤴. وقتی وارد خانه شد و چشمش به زن نیمه عریان👱‍♀ سرهنگ افتاد ، بدون معطلی پا به فرار گذاشت 🏃‍♂🏃‍♂و خودش را برای جریمه ای که انتظارش را می کشید ، آماده کرد. جریمه اش تمیز کردن تمام دستشویی های 🚽 پادگان بود . هیجده دستشویی که در هر نوبت ، چهار👥👥نفر مامور نظافتشان بودند! هفت روز از این جریمه سنگین می گذشت که سرهنگ👮 برای بازرسی آمد و گفت:«بچه دهاتی! سر عقل اومدی؟» عبدالحسین که نمی خواست دست از اعتقادش بکشد گفت:«این هیجده توالت که سهله ، اگه سطل بدی دستم و بگی همه این کثافت هارو خالی کن تو بشکه ، بعد ببر بریز توی بیابون و تا آخر سربازی💂هم کارت همین باشه ؛با کمال میل قبول می کنم؛ ولی دیگه توی اون خونه🏡پا نمی گذارم😏». بیست روزی این تنبیه ادامه داشت اما وقتی دیدند حریف اعتقاداتش نمی شوند ، کوتاه آمدند و فرستادنش گروهان خدمت.😎🤗 💐🍃🇮🇷🍃💐 @hasanalitorkian
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 روایت استاد عالی از هدایت شهید برونسی توسط حضرت زهرا(س) در حضور امام خامنه‌ای و شهید حاج قاسم سلیمانی وقتی حضرت زهرا(س) راه برون رفت از میدان مین و محاصره دشمن را به شهید برونسی نشان می‌دهد... فرماندهان جنگ نظامی در عین تلاش‌های خودشون، نگاهشون به آسمان بود، نه به قدرت‌های پوشالی... ✍️شهید برونسی: "خدايا! اگر می‌دانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب می‌رود، حاضر بودم هزاران بار بميرم تا هزاران دختر دردامان حجاب بروند." 🗓به مناسبت ۲۳ اسفند، سالروز شهادت 💐🍃🇮🇷🍃💐 @hasanalitorkian
💌چیزهای نو را می‌داد به آنهایی که وسایل‌شان گُم یا درب و داغان شده بود..! آرزو به دل بچه‌های تدارکات ماند که یک بار او لباس نو تنش کند یا پتوی نو بیندازد رویِ خودش؛ فقط در یک عملیات لباس نو پوشید عملیات بدر ؛ همان عملیاتی که در آن شهید شد ... 💐🍃🇮🇷🍃💐 @hasanalitorkian