هوالشّاهد
.
چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی میداند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را میدرد؟ چه کسی میداند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هر جا، به هر جا که اینجا نباشد. یعنی اضطرابِ کودکم کجاست؟ جوانم چه میکند؟ دخترم چه شد؟ به راستی ما کجای این سؤال ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟
.
برشی از نوشته های شهید #احمدرضا_احدی
رتبه ی نخست کنکور پزشکی سال ۱۳۶۴
.
پی نوشت:
چو قاب عکس شهیدان کنج طاقچه ایم
رسیده است از این روزها غبار به ما
.
#حسن_خسروی_وقار
.
@hasankhosravivaghar
میراث
هوالشّاهد . چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی میداند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را میدرد؟ چه کسی م
بسم ربّ الشّهداء و الصّدّیقین
.
#حرمله_نباشیم
.
چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی میداند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را میدرد؟ چه کسی میداند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هر جا، به هر جا که اینجا نباشد. یعنی اضطرابِ کودکم کجاست؟ جوانم چه میکند؟ دخترم چه شد؟ به راستی ما کجای این سؤال ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟
کدام دختر دانشجویی که حتّی حوصله ندارد عکسهای جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، از قصّه ی دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد میکند که بیشرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند. کدام پسر دانشجویی میداند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده؟ کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟
چه کسی است که معنی این جمله رادرک کند:
نبرد تن و تانک! اصلاً چه کسی میداند تانک چیست؟ چگونه سر صد و بیست دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنیهای تانک له میشود؟ آیا میتوانید این مسئله را حل کنید:
گلوله ای از لوله ی دوشکا با سرعت اوّلیه ی خود از فاصله ی هزار متری شلّیک می شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن راسوراخ کرده و گذر میکند، حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟ کدام گریبان پاره میشود؟ کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می ریزد؟ و کدام کدام ...؟ توانستید؟ اگر نمی توانید، این مسئله را با کمی دقّت بیشتر حل کنید:
هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ۱۰ متری سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده ی مهران_دهلران حرکت مینماید، مورد اصابت موشک قرار میدهد. اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنید کدام تن میسوزد؟ کدام سر میپرد؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره ی له شده بیرون کشید؟ چگونه باید آنها را غسل داد؟
چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟ چگونه میتوانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟ چگونه میتوانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه ی کتاب لانه بگیریم؟ کدام مسئله را حل میکنی؟ برای کدام امتحان درس میخوانی؟ به چه امید نفس میکشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر میکنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شاخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت میگذارد؟
کدام اضطراب جانت را میخورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بستهای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه؟ فوق دکترا؟
صفایی ندارد ارسطو شدن
خوشا پر کشیدن، پرستو شدن
آی پسرک دانشجو! به تو چه مربوط است که خانوادهای در همسایگی تو داغدار شده است؟ جوانی به خاک افتاده است؟
آی دخترک دانشجو! به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندهاند و آنان را زنده به گور کرده اند؟ هیچ میدانستی؟ حتماً نه! ...
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره میخورد، به دنبال آب گشتهای تا اندکی زبان خشکیده ی کودکی را تر کنی و آنگاه که قطرهای نم یافتی، با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی؟
امّا دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد! امّا تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش! که خدا هدیه ی حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد. من نمیدانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد... پس بیایید حرمله نباشیم!
.
نوشته ی شهید #احمدرضا_احدی
رتبه ی نخست کنکور پزشکی سال ۱۳۶۴
.
@hasankhosravivaghar